فرهیختگان: در دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ اگر سیاست خارجی آمریکا - بهویژه در مواجهه با متحدانش- دچار سردرگمی بود، دربرابر چین سیاست نسبتا دقیقی در پیش گرفت تا دولت جو بایدن که بسیاری از تصمیمات دولت ترامپ را کنار گذاشته بود، در این زمینه سیاست او را ادامه دهد.
مساله چین بهاندازهای برای بایدن اهمیت دارد که در یک سخنرانی در پایگاه نظامی ایالت ویرجینیا، بدون هیچدلیلی درمیانه صحبتهایش به آن اشاره کرد و به نظامیان کشورش گفت که گویا شی جین پینگ رهبر چین به آمادگی کشورش برای «تصرف آمریکا» طی 10 تا 15 سال آینده یقین دارد. رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا در این سخنرانی که در وبسایت کاخ سفید منتشر شده است، گفت: «ما در یک نبرد بین دموکراسیها و خودکامگیها هستیم. هرچه دنیا پیچیدهتر شود، رسیدن به اتفاق نظر در دموکراسیها دشوارتر میشود.» او افزود: «من زمان بیشتری را با نسبت به دیگر رهبران جهان شی رهبر چین گذراندهام؛ 24 ساعت ملاقاتهای شخصی فقط با او و مترجم، 17 هزار مایل سفر با او در چین و اینجا. او اعتقاد راسخ دارد که قبل از سال 2030 تا 2035 مالک آمریکا است، زیرا حکومتهای خودکامه میتوانند تصمیمات سریع بگیرند.»
پیش از این کاتلین هیکس، معاون اول وزیر دفاع آمریکا گفته بود زمینههای زیادی وجود دارد که واشنگتن و پکن در آنها رقابت خواهند کرد؛ قواعد نظم بینالمللی، اقتصاد و سایر موارد ازجمله آنهاست. با اینحال بهزعم وی، زمینههایی نیز وجود دارند که این دو کشور میتوانند در آنها همکاری کنند. به گفته هیکس، پنتاگون معتقد نیست که درگیری مسلحانه با چین اجتنابناپذیر است اما دو کشور باید سعی کنند از تشدید تنشهای بیمورد در روابط دو جانبه جلوگیری کنند.
در دو دهه گذشته پکن تلاش کرده در سایه درگیریهای نظامی آمریکا به رشد اقتصادی خود ادامه دهد اما از میانه دولت اوباما، رشد بدون توقف چین به یکی از نگرانیهای سیاست خارجی واشنگتن تبدیل شد. با تبدیل چین بهعنوان قدرتی بزرگ در منطقه و جهان، عملا قدرت هژمون ایالات متحده آمریکا بهچالش کشیده شد. در مواجهه با اژدهای زرد سیریناپذیر چینی دو رویکرد قابل پیگیری است؛ رویکرد نخست تاکید بر موازنه نرم دارد و میگوید که آمریکا میتواند با درگیرکردن هرچه بیشتر چین در اقتصاد و جامعه جهانی و نهادهای چندجانبه، خیزش پکن بهسمت جایگاه قدرتی بزرگ را مدیریت کند. رویکرد دوم اما بر قدرت سخت تاکید دارد و چین را تهدیدی خاموش برای منافع آمریکا و آسیای شرقی و رقیب قدرت آمریکا در آینده میداند و از همینرو خواهان جلوگیری از رشد چین و اعمال محدودیتهای بیشتر بر این کشور است.
بودجه نظامی با تمرکز بر چین
درطول تاریخ، عمدتا جابهجایی قدرتهای بزرگ به یک جنگ گرم منجر شده است. درباره آمریکا و چین با توجه به اینکه دو کشور دارای توانمندی هستهای هستند، این احتمال تا حدودی کمتر است اما پیشبینیهای زیادی شده که این دو در این مسیر گام برمیدارند. این دیدگاهها به اختلافات آنها بر سر تایوان، حقوق بشر، تجارت، امور مالی، کنترل تسلیحات و امنیت منطقهای اشاره میکنند و معتقدند که هر دو کشور نیروی نظامی خود را برای رویارویی علیه یکدیگر آماده میکنند. این گزاره را روزنامه آمریکایی نیویورکتایمز تایید کرده و با استناد به بودجه سال 2022 آمریکا که بایدن روز جمعه آن را تقدیم کنگره کرد، برنامههای پیشنهادشده در آن را متمرکز بر جنگ احتمالی با چین ارزیابی کرده است. به گزارش فارس، نیویورکتایمز که به تحلیل بودجه 715 میلیارد دلاری پنتاگون پرداخته و نوشته است با آنکه بودجه ارتش آمریکا بابت آموزش نیروهای امنیتی افغانستان اندکی افزایش خواهد یافت، اما هزینه این وزارتخانه برای انجام عملیاتهای رزمی با کاهش ۲۱ درصدی مواجه شده و به 18.4 میلیارد دلار رسیده است.
این روزنامه در ادامه نوشته بودجه نیروهای مسلح، تغییر تمرکز دولت «جو بایدن» از مبارزه با گروههای شورشی و حرکت بهسمت اختصاص منابع برای آمادگی جهت بروز جنگهای متعارف احتمالی با کشورهای مجهز به کشتیها و هواپیماهای پیشرفته را نشان میدهد که چین در صدر این کشورها قرار دارد.
مطابق این گزارش، ارتش، نیروی دریایی و نیروی هوایی آمریکا همگی درحال برنامهریزی روی تسلیحات هایپرسونیک هستند: موشکهایی با کلاهکهای انفجاری متعارف که قادرند با سرعت فراتر از صوت حرکت کنند و اهدفی را که قبلا هدفگیری آنها فقط با موشکهای کروز یا موشکهای بالیستیک هستهای امکان داشت، نابود کنند.
نیویورکتایمز نوشته با توجه به آنکه ایالات متحده آمریکا اوت ۲۰۱۹ از «پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد» خارج شد، ارتش این کشور ساخت توپخانههای راکتی با بردهایی را که قبلا به موجب این معاهده ممنوع بود، ادامه میدهد.
پنتاگون قرار است ۴۸ جنگنده اف-۳۵ برای نیروی هوایی، ۳۷ فروند برای نیروی دریایی و تفنگداران دریایی خریداری کند.
پیش از این هم منابع خبری گزارش داده بودند یگان ویژه نیروی دریایی آمریکا قصد دارد تمرکزش را از ادعای «مبارزه با تروریسم» بهسمت مقابله با تهدیدهای ناشی از قدرتهای جهانی مانند چین و روسیه تغییر دهد.
آسوشیتدپرس اردیبهشت سال جاری گزارش داد یگان ویژه نیروی دریایی آمریکا درحال انجام تغییراتی عمده برای ارتقای رهبری و توسعه توانمندیهای تکاوری خود جهت مقابله با «تهدیدهای چین و روسیه» است.
مطابق این گزارش، طرح جدید قرار است ترکیب تیمهای یگان ویژه نیروی دریایی آمریکا را بهگونهای تغییر دهد که آنها را «کشندهتر و پیشرفتهتر» کند.
هاگ هوارد، از فرماندهان ارشد یگان ویژه نیروی دریایی آمریکا در مصاحبهای اختصاصی با آسوشیتدپرس گفت که نیروهای او تا بهحال روی عملیاتهای مبارزه با تروریسم متمرکز بودهاند اما اکنون باید ماموریتهایشان را متحول کنند. او تصریح کرد بسیاری از نیروهای آمریکا طی دو دهه گذشته در بیابانهای عراق و کوههای افغانستان درحال مبارزه بودهاند و اکنون باید به دریا برگردند.
آسوشیتدپرس نوشته این تصمیم نشاندهنده راهبرد گستردهتر پنتاگون برای اولویت دادن به چین و روسیه در محاسبات نظامی آمریکا است.
در طرحی اولیه بودجه که دولت «جو بایدن» چندی پیش تقدیم کنگره کرده بود نیز از «تهدید چین» بهعنوان چالش اول وزارت دفاع آمریکا نام برده شده بود. بایدن خواستار افزایش بودجه وزارت دفاع آمریکا به ۷۱۵ میلیارد دلار شده و اعلام کرده بود بخشی از این بودجه برای مهار چین و روسیه هزینه خواهد شد.
رهبری چین یا آمریکا
درحوزه اقتصاد چین توانسته جانشین آمریکا شود اما در سایر حوزهها گرفتن رتبه نخست از آمریکا کار آسانی نیست. چین حداقل در دو حوزه نظامی و قدرت نرم فاصله بسیار زیادی با دستیابی به جایگاه آمریکا دارد اما اگر روند کنونی را ادامه بدهد، رفتهرفته این فاصله کاسته میشود. در سالهای گذشته با قدرت گرفتن چین درحوزه اقتصاد و تداوم آن در توانایی نظامی، این سوال مورد توجه قرار گرفته که رهبری جهان آینده در دست کدام کشور است؟ این موضوعی است که در نظرسنجی بنیاد گروه اوراسیا، «شبیهسازی دموکراسی» نیز به آن توجه شده است.
به گزارش راشاتودی، یکی از موضوعات غالب قرن 21 مسابقه برتری جهانی بین ایالات متحده و چین است. این نبرد در زمان ترامپ داغ شد و در زمان بایدن- که مشتاق بازگرداندن برتری ایالات متحده در برابر چالش پکن است- ادامه یافته است. اما کشورهای دیگر از همه اینها چه ساختهاند؟ آیا آنها نظم جهانی به رهبری آمریکا را ترجیح میدهند یا چین؟ یا اینکه پاسخ با توجه به ویژگیهای جذاب هر دو کشور پیچیدهتر است؟ نظرسنجی جدید و جامع از بنیاد گروه اوراسیا برخی دیدگاههای جالب را ارائه میدهد. در این نظرسنجی مردم برزیل، چین، مصر، آلمان، هند، ژاپن، مکزیک، نیجریه، لهستان و روسیه به سوالاتی راجع به احساسشان درمورد روابط کشورشان با ایالات متحده و چین به ترتیب ایدههای دموکراسی و سایر موضوعات مرتبط پاسخ دادهاند. شاید تعجبآور نباشد که حمایت از رهبری آمریکا به دلایلی بیش از حمایت از چین ادامه داشت. با اینحال در این پاسخها، شواهدی از ناامیدی فزاینده از ایالات متحده بهویژه هنگامی که صحبت از «قدرت سخت» آمریکایی میشد، مشاهده شد. در خود چین، درمیان نارضایتی عمومی از نظم جهانی به رهبری آمریکا، برداشت منفی از ایالات متحده بیش از دوبرابر شده است. انتظار میرود با توجه به میزان خصومت واشنگتن علیه پکن در چند سال گذشته، بهویژه پس از ویروس همهگیر کووید-19 و همه موارد بعدی افزایش یافته باشد. با این حال، در این نظرسنجی رد یک چین با اعتمادبهنفس و با جسارت فزاینده تشخیص داده شد. مسلما همهگیری خود نقطهعطفی بود، زیرا چین با موفقیت بر آن غلبه کرد -درحالیکه غرب در هرجومرج بهسر میبرد - با جلوگیری از افول اقتصادی و معرفی سریعترین واکسیناسیون جهان، با توزیع بیش از 500 میلیون دوز؛ بنابراین جای تعجب نیست که مردم چین بهطور فزایندهای به سیستم و مدل خود اطمینان دارند. این امر در بقیه جهان از بین نرفته است و این نظرسنجی نشان میدهد که واکنش آمریکا به بیماری همهگیر بر برداشتهای مردمی از آن ملت تاثیر داشته است. سایر عوامل مورد اعتراض پکن شامل چین «الگوی خوبی برای توسعه ملی» است، «در سیاست کشور من دخالت نمیکند»، «میتواند کشور مرا با سرمایهگذاری اقتصادی تامین کند» و «ثبات اقتصادی و سیاسی برای آزادیهای فردی ارزش قائل است.» نظرسنجی حاکی است که «بهنظر میرسد نارضایتی از اقدامات ماجراجویانه نظامی آمریکا و هم پاسخ آن کشور به بیماری همهگیر کرونا، بهنفع قدرت نرم چین و دیپلماسی عمومی باشد.» تردیدی وجود ندارد که ایالات متحده از نظر اعتبار دچار مشکل شده، اما ادعایی گمراهکننده است اگر بگوییم «قدرت نرم» ذاتیاش از بین رفته است. حتی اگر میراث ترامپ به تصورات جهانی آسیب برساند، بسیاری از پاسخدهندگان گفتهاند که «جهانی به رهبری آمریکا» را ترجیح میدهند، بهدلیل مزایای اقتصادی ایالات متحده، موضع آن درمورد دموکراسی و حقوق بشر و تاکیدش بر آزادی، واشنگتن یک نمونه خوب از توسعه ملی است. این امر بهویژه در کشورهای منطقهای که مردمشان به ایالات متحده نگاه میکنند، مانند برزیل و مکزیک- حتی در نیجریه و هند- غالب است.
این یافتهها پیامدهای قابلتوجهی در چگونگی درک جنگ برتری بین ایالات متحده و چین دارد؛ اولا آمریکا دچار برخوردهایی شده است، اما علیرغم سوءاستفادههای نظامی، همچنان از بسیاری جهات درخواست تجدیدنظر میکند. وظیفه اصلی بایدن بازگرداندن تصویری از اعتمادبهنفس، اعتبار و انعطافپذیری آمریکاییها در پس از همهگیری همهگیر و ترامپ است.
با توجه به اقتصاد و حاکمیت -که برای بسیاری از کشورها مهم است- چین بهعنوان گزینهای برای بسیاری از امتیازاتی که ایالات متحده ارائه نمیدهد، مورد توجه است. با اینحال، بهعنوان یک قاعده کلی پکن هنوز یک رهبر جهانی همهجانبه دیده نمیشود. در پایان این گزارش نویسنده راشاتودی به قدرت نرم آمریکا اشاره کرده و نوشته است: «اگر چین بخواهد فشار بیشتری وارد کند، بیش از هر چیز به «قدرت نرم» نیاز دارد.»
رقابت استراتژیک پکن و واشنگتن
مجموع اقدامات پکن نشان میدهد رئیسجمهور چین و حزب کمونیست، دیگر میل به خویشتنداری دربرابر آمریکا ندارند و در کمتر مواقعی است که اقدامات آمریکا را بیپاسخ میگذارند. رایان هاس در مقالهای برای اندیشکده بروکینگز در این باره نوشته: «درک ارزیابی چین از تغییرات شدید در روابط ایالات متحده و چین و فضای بینالمللی آن و واکنش به آن، بهندرت از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است. با توجه به گسترش دامنه اقتصادی و وزن استراتژیک رو به رشد، اقدامات چین اکنون مستقیما بر زندگی در ایالات متحده و سراسر جهان تاثیر میگذارد.» بررسیهای او از سیاست خارجی چین در دوسال گذشته حاکی است که پکن تا پیش از ژانویه 2020 به استراتژی کاملا خصمانه ترامپ بسیار محتاطانه و حتی گاهی سازشپذیر واکنش نشان میداد اما پس از فاز نخست مذاکرات درمورد توافق تجاری و شیوه ویروس کرونا، چین تا حد زیادی نسبت به اقدامات آمریکا واکنش داشته است. بهعنوان مثال، درمورد رفتار با روزنامهنگاران در دوطرف، تعطیلی کنسولگری، مجازاتهای مربوط به دخالت هر یک از طرفین در منشأ ویروس کرونا و در زمینه تحریمهای افراد سطح بالا، هر دو کشور پابهپای یکدیگر جلو رفتهاند. با این شرایط بهنظر میرسد توافق گستردهای بین مقامات و کارشناسان در چین وجود دارد که قدرت آمریکا در سیستم بینالمللی نسبت به چین کاهش پیدا میکند.
تحلیلگر بروکینگز معتقد است: «پکن برای یک مبارزه طولانی با یک ایالات متحده رو به زوال اما هنوز خطرناک آماده میشود. رهبری چین روندهای بلندمدت را دوباره ارزیابی کرده و نتیجه گرفته است که دیگر نمیتواند برنامههای ملی خود را براساس انتظارات از روابط پایدار با آن کشور پایهریزی کند. تا حدی بهعنوان یک نتیجه، رهبران چین برنامههایی را برای ترویج استراتژی اقتصادی «گردش دوگانه» پیش کشیدهاند. رئیسجمهور شی جین پینگ در اجرای این استراتژی توضیح داد: فقط با اعتمادبهنفس و توسعه بازار داخلی و هموارسازی گردش داخلی، میتوانیم رشد و توسعه را بدون توجه به خصومت در جهان خارج، تحقق بخشیم.»
او درباره اهداف استراتژیک چین نوشته است: «تشخیص اهداف استراتژیک میان و بلندمدت پکن به یکی از داغترین بحثهای گفتمان غربی درباره چین تبدیل شده است. طرفداران نگاه به چین بهعنوان یک قدرت بدخواه که میخواهد چشمانداز و ارزشهای خود را به سایر کشورهای جهان تحمیل کند، در سالهای اخیر جسارت بیشتری داشتهاند، که بیشتر این امر نتیجه رفتارهای بیرحمانه چین در داخل و خارج از کشور بوده است. از نظر من، پکن خود را درحال پیشرفت در امتداد پیوستگی میداند که منجر به احیای چین بهعنوان یک بازیگر اصلی در آسیا و یک قدرت پیشرو در صحنه جهانی میشود؛ کشوری که توانایی بیشتری در شکل دادن قوانین، هنجارها و نهادها نسبت به ترجیحات خود دارد. رهبران چین بهطور مداوم تمایلشان را برای احترام به مدلهای سیاسی و اقتصادی خود روشن ساختهاند.»
هاس درباره استراتژیهای دستیابی به اهداف چین نیز به سهحوزه حفظ محیط خارجی غیرخصمانه، کاهش وابستگی به آمریکا درعین افزایش وابستگی جهان به چین و گسترش نفوذ آن در خارج از کشور اشاره کرده و نوشته است: «بهنظر میرسد ویژگیهای اصلی استراتژی میانمدت پکن درپی کاهش سطح تنش با ایالات متحده، تقویت روابط با همسایگان، تعمیق روابط با روسیه و تشویق حرکت مداوم اتحادیه اروپا بهسمت خودمختاری استراتژیک است. پکن چنین تلاشهایی را برای شکستن استراتژی محاصره چین حیاتی میداند. درحوزه کاهش وابستگی به آمریکا با توجه به اینکه رهبران چین در سالهای اخیر با احتمال قطع یا محدودیت دسترسی به زنجیرههای تامین آمریکا روبهرو شدهاند، فشار خود را برای ایجاد تنوع در روابط اقتصادی و تقویت خودکفایی تشدید کردهاند. آنها همچنین سیاستهایی را دنبال کردهاند که موجب تشویق سایر کشورها برای وابستگی بیشتر به چین برای توسعه اقتصادی خود شده است.
در «استراتژی گردش دوگانه» چین تلاش میکند از طریق چرخه داخلی تولید، توزیع و مصرف، درکنار چرخه جداگانه تجارت خارجی کالاها و خدمات، وابستگی به تامینکنندگان خارجی را کاهش دهد. نتایج اولیه این رویکرد زمینه خوشبینی را از دیدگاه پکن فراهم میکند. در سال 2020، جهان برای رشد بیشتر به چین متکی شد. در آخرین حوزه یعنی گسترش نفوذ در خارج از کشور، نهادهای چینی بهعنوان بخشی از وظیفه دولت مرکزی برای تقویت قدرت گفتمان چین، سرمایهگذاریهای قابلتوجهی در سیستمعامل رسانههای خارج از کشور انجام دادهاند. پکن تلاش کرده است در خارج از کشور خود را بهعنوان یک قدرت غیرانقلابی، کمککننده کالاهای عمومی جهانی، مخالف قلدری ژئوپلیتیک و حامی ثبات منطقهای و جهانی در خارج از کشور معرفی کند. چین یک قدرت خیرخواهانه درحال ظهور است که درکنار علم و عقل ایستاده تا تلاشهای جهانی را برای مقابله با گسترش کرونا و مقابله با اثرات تغییرات آبوهوایی رهبری کند. بهعنوان بخشی از این تلاشها، رسانههای چینی نیز موجی از تفسیرها را تولید کردهاند که فضیلت مدل حکمرانی چین و کاستیهای دولتهای دموکراتیک غربی را تحسین میکنند.»