داود مهدویزادگان، دانشیار و عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعاتفرهنگی: روشنفکران ایرانی از وقتی که یادمان میآید و خواندهایم، خود را طلایهدار پیشرفت و ترقی میدانستند و چنین معرفی میشوند. چه کتابها و مقالات و یادداشتهای پرطمطراقی که درباره انحطاط و علل عقبافتادگی ایران که ننوشتهاند و به این واسطه اذهان نخبگان و طبقات اجتماعی و بهویژه قشر دانشگاهی را به خود جلب و ارج و منزلت اجتماعی کسب کردهاند. یکی از وجوه مشترک نوشتههای روشنفکری ایران، شماتت و سرزنش ملت بهعنوان عامل اصلی انحطاط و عدم پیشرفت است. کتابهایی چون «خلقیات ما ایرانیان» اثر جمالزاده و کتاب «چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت» اثر کاظم علمداری و کتاب «جامعهشناسی نخبهکشی» اثر رضا قلی، نمونهای از اینگونه آثار است. اغلب اینان انگشت اتهام عقبافتادگی را به سمت ملت نشانه میبرند اما شاید اینگونه تحلیلها از ناحیه روشنفکران اولیه که هنوز عینیت و منزلت و مرجعیت اجتماعی چندانی پیدا نکرده بودند، شنیدنی به نظر آید ولی بهتدریج که جلوتر میآییم و در دوره پهلوی و بهویژه دوره پساانقلاب اسلامی قرار میگیریم، تکرار سخن روشنفکران اولیه در تحلیل مساله عدم پیشرفت لطفی ندارد بلکه ملالآور است. زیرا اکنون روشنفکری ایران به قشری تاثیرگذار و کنشگر فعال در معادلات سیاسی تبدیل شدهاند. حتی اگر این واقعیت را نسبت به دوره پهلوی به دلیل اختناق و حاکمیت استبدادی نپذیریم، در بعد از انقلاب، انکارناپذیر است. روشنفکران ایران در اوایل انقلاب و بهویژه پس از خاتمه جنگ تحمیلی به کنشگران سیاسی تاثیرگذار تبدیل شدهاند. حمایت آنان از نامزدهای انتخاباتی خاص و تاثیرشان در نتیجه انتخابات را نمیتوان انکار کرد.
چنانکه شاهد حمایت تاثیرگذار آنان از نامزدی خاتمی و موسوی و روحانی بودیم. حمایت تمامقد روشنفکران در سال 96 از حسن روحانی خیلی آشکار بود، بهطوری که برخی از آنان صریحا اعلام کردند که حاضرند برای تبلیغ روحانی، شهربهشهر مسافرت کنند. پس، امروز دیگر نمیتوان در تحلیل علل عقبماندگی ایران، نقش کنشگری روشنفکران ایران را نادیده انگاشت و آنان را چونان ناظران بنشسته در کناری تلقی کرد.
اکنون در این گفتار، میخواهم به مساله عاملیت روشنفکری در عدم پیشرفت و درجازدنهای ایران امروز با تاکید بر حمایتهای انتخاباتی آنان از کاندیدای خاص، اشاره کنم. همانطور که میدانیم نامزدهای موردحمایت روشنفکری همواره از میان جریان سیاسی خاصی موسوم به اصلاحات بوده است و سابقه نداشته که آنان از نامزدهای جریان انقلابی حمایت کنند.
بنابراین، میتوان گفت که یکی از ویژگیها یا معیارهای نامزد مطلوب روشنفکران ایرانی، غیرانقلابی بودن است. پرداختن به همین ویژگی مطلوب، گویای خیلی چیزهاست. تصور رایج از موضع سیاسی روشنفکری، مخالف وضع موجود بودن است. پس علیالقاعده، شخصیت مطلوب روشنفکری یک انقلابی است.
زیرا فرد انقلابی در پی تغییر و اصلاح وضعیت موجود است. برخلاف شخصیت غیرانقلابی که محافظهکارانه عمل میکند و سعی در حفظ وضع موجود دارد. اما در ایران، روشنفکری از این قاعده تبعیت نمیکند و هیچگاه از شخصیت انقلابی حمایت نکرده است. به این اعتبار، دفاع و حمایت روشنفکری از کاندیدای غیرانقلابی به معنای مدافع وضع موجود بودن است. به همین خاطر، هیچگاه نشده که روشنفکران ایرانی منتقد برجام باشند.
اینان که در آثار قلمیشان عقبماندگی را تقبیح میکنند، هیچگاه در میدان عمل، منتقد سیمان ریختن در دیگ آب سنگین هستهای و تعطیلی صنعت هستهای بهمثابه نماد پیشرفت و ترقی نبودند. چون اینگونه وقایع نتیجه عملکرد دولت غیرانقلابی بوده است.
اما ویژگی دوم کاندیدای مطلوب روشنفکری ایران، غربگرایی است. از خاتمی تا روحانی نوعی خصلت غربگرایی را در آنها میتوان مشاهده کرد. خاتمی با انگیزههای الحاق ایران به دنیای غرب، ایده گفتوگوی تمدنها را مطرح کرد. چنانکه غربیها به استقبال آن آمدند و یک سال را هم با همین عنوان نامگذاری جهانی کردند. به همین خاطر، روشنفکران از او حمایت کردند. بهخصوص که گفته شده ایده گفتوگوی تمدنها از آن داریوش شایگان بوده است. اما حسن روحانی علیرغم سوابق افراطیگری گذشتهاش همچون خاتمی به دلیل مواضع غربگرایانهاش بهشدت مورد حمایت روشنفکری قرار گرفت. عدممخالفت با برجام و نیز مساله تحریم غرب علیه ایران در دوران دولت روحانی به دلیل همسویی روشنفکری با غرب است والا نباید این جریان با تفاهمنامه ایران و چین مخالفت میکردند. اما دستاورد عینی دولت مردان غربگرا، بسط و تعمیق وابستگی اقتصادی و اجتماعی و لاجرم حفظ وضعیت موجود و عقبماندگی است. زیرا عنصر وابستگی با هرگونه اراده تغییر در تعارض است. از این رو، حمایت روشنفکران ایرانی از نامزد غربگرا در مبارزات انتخاباتی، وجه دیگری از همسویی آنان با حفظ وضع موجود است.
ممکن است دو شاخصه غیرانقلابی بودن و غربگرایی را دلیلی بر دفاع روشنفکری از وضعیت موجود ندانیم. لکن ویژگی سومی هم وجود دارد که تردیدی در اثبات موافقت روشنفکری با حفظ وضعیت موجود باقی نمیگذارد و آن عبارت از شاخصه ناکارآمدی نامزد انتخاباتی است. هرگونه اصلاح و تغییر توسط دولتمردان کارآمد ممکن است. یک دلیل نابسامانیها، سپردن امورات به دست دولتمردان بیکفایت است. لذا حمایت از اینگونه افراد به معنای عدم اراده بر تغییر وضعیت موجود است. چنانکه یکی از ویژگیهای نامزدهای موردحمایت روشنفکری در سه دهه اخیر، ناکارآمد بودن آنان است. سیدمحمد خاتمی در دو دوره ریاستجمهوریاش، دولت را مشغول ایده توسعه سیاسی کرد و درنهایت، دولتی ناکارآمد را تحویل داد. حسن روحانی نیز با دلخوش بودن به روی خوش نشان دادن کدخدا، قدرت را تصاحب کرد ولی عملا بهعنوان یکی از ناکارآمدترین دولتهای پس از انقلاب شناخته شد. با این وصف، روشنفکری ایران همواره از نامزدی خاتمی و روحانی حمایت کرده است. شدت حمایت آنان از روحانی در سال 96 خیلی تأملبرانگیز است زیرا آنان با وجودی که ناکارآمدی روحانی بر همگان آشکار شده بود، از وی حمایت کردند.
محسن رنانی که کارشناس اقتصاد توسعه است و از ناتوانی دولت روحانی در تغییر وضعیت موجود آگاه بود، برای آنکه در ایام انتخابات 96 مجبور به اتخاذ موضع انتقادی نسبت به روحانی نشود، به گفته خودش پنهان میشود و تمام راههای ارتباطی با خود را قطع میکند.
درحالی که مردم در آن زمان به روشنگری امثال وی نیاز داشتند. این شکل حمایت روشنفکری از کاندیداهای ناکارآمد بسیار تأملبرانگیز است، زیرا انتظار منطقی از روشنفکری این است که یا از هیچ کاندیدایی حمایت نکنند یا اگر میخواهند در انتخابات مشارکت داشته باشند، باید از نامزد کارآمد و آزموده حمایت کنند و نه نامزد ناتوان. به هر روی، حمایت روشنفکری از نامزدی که انقلابی نیست و غربگرا و ناکارآمد است، تماما دلالت بر آن دارد که این جریان به لحاظ عملی خواهان حفظ وضعیت نابسامان موجود است. شاید یک دلیل این کار آنان حفظ ژست چهره اپوزیسیونیشان است، زیرا با قرار گرفتن جامعه در مسیر پیشرفت و ترقی، دیگر موضوعی برای گفتار انتقادی آنان باقی نمیماند. اما در هر صورت، مواضع سیاسی و عملی روشنفکری در حفظ وضع موجود، دیدگاه نظری آنان در بحث علل توسعهنیافتگی را بیمعنا میکند. امروز، پارادوکس نظر و عمل روشنفکری در جامعه ایرانی به معضل بزرگ فرهنگی تبدیل شده است. بدون تردید، حیات علمی و سیاسی توأم با پارادوکس نظر و عمل، رنجآور و تلخ است.