میثم رشیدی مهرآبادی، نویسنده و روزنامهنگار در یادداشتی که برای «فرهیختگان» نگاشته است، به چند نکته برای پیشبرد کار موسسه شهرستان ادب توجه کرده و مینویسد: «حالا را نبینید؛ دهه70 و 80 پر بود از کوتهنظریها و کملطفیهای جماعت ادبیات به استعدادهایی که در گوشه و کنار کشور همچون شمعهایی کمفروغ روشن میشدند؛ عدهای انگار وظیفه داشتند تمام حجم ریهشان را پرکرده و با غنچهکردن لب، این شمعهای تازه روشنشده را پف کنند؛ غافل از اینکه...
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
هر آنکس پف کند ریشش بسوزد
جوانی با همه شور و اشتیاقش شعر میگفت و بار و بساطش را جمع میکرد و میآمد به تهران تا مثلا در فلان انجمن ادبی بتواند یکی از شعرهایش را بخواند. جماعت ادیب مرکزنشین، نهتنها تشویقش نمیکردند که حتی برایشان مهم نبود بنده خدا چندصد کیلومتر را با اتوبوس بنز بیکولر، زیر تیغ آفتابی که گرمایش بعد از شیشه، چندبرابر میشود، کوبیده و آمده برای خواندن همین چند بیت و مصرع.
چاپ داستان و روایت از غیرتهرانیها هم تقریبا محال بود. اگر هم قدرت قلم و توان داستانگویی آقا یا خانم نویسنده بالا بود و ناشر را مجاب میکرد برای جیب خودش، دست به قرارداد بشود، شرایط را آنقدر ناعادلانه مینوشت که بعد از مدتی جوهر قلم نویسنده و شاعر خشک میشد!» او صحبتهایش را با تولد شهرستان ادب ادامه میدهد و میگوید: «از منظر نگارنده، «شهرستان ادب» در چنین فضایی به صحنه آمد تا حق تضییعشده نخبگان شهرستانی و روستایی در عرصه ادبیات را احیا کند. در چندسال اخیر که به ساختمان روبهروی سینما صحرا رفتوآمد داشتم و وقتی پلههایش را بالا میرفتم، بیش از هرچیز دلم برای برادر مؤدب میسوخت که مجبور بود این پلههای تند و تیز را بالا و پایین کند تا امروز که آسانسور، بالاخره خودش را در سازه قدیمی ساختمان جا داده، هیچگاه پیش نیامد که این نظریه را برای دوستان این موسسه مطرح کنم و نظر آنها را بدانم، اما غالب دوستانم در آنجا، زاده جایی غیر از پایتخت بودند که این نظریه را در ذهنم قوت میبخشید. از «علیمحمد مؤدب» که از اهالی خراسان بزرگ و زاده خاک زرخیز «تربت جام» است تا «علیاصغر عزتیپاک» که هنوز هم به زادگاهش «همدان» حساسیت و علاقه دارد و اتمسفر داستانهایش را تا جایی که میتواند به دامنههای الوند میبرد و «میلاد عرفانپور» که صفای «شیراز»ی از چشمها و ابروهایش میریزد به نگاه هر بیننده.»
رشیدی توجه به استعدادهای موجود در شهرستانها را توسط این موسسه مهم میداند و میگوید: «شهرستان ادب اگر در همه فعالیتهای 10سالهاش همین اتفاق مبارک را رقم زده باشد، برای هفت پشت گردانندگانش کافی است؛ اینکه نویسنده و شاعر شهرستانی وقتی با خستگی از فرودگاه و ترمینال و میدان راهآهن خودش را به تقاطع «آیتالله طالقانی» و «دکتر شریعتی» میرساند، جایی باشد که با چای تلخ و لبخند شیرین از او پذیرایی کنند و نوشتههایش را نه از سر رفع تکلیف که با امید کشف یک استعداد جدید در ادبیات ایرانزمین ببینند و بخوانند. دیروز 10سالگی این موسسه بابرکت در حالی برگزار شد که خیلی از میهمانان، خودشان را در ترافیک صبحگاهی تهران به انتهای کوچه «شهید صیرفیپور» رساندند تا زودتر از بقیه، پیام رهبر فرزانه انقلاب برای شهرستان ادب را بشنوند و ببینند. اگرچه این پیام فقط مختص ساکنان ساختمان شماره 168 نبود و دل همه بروبچههای فعال در حوزه ادبیات جبهه فرهنگی انقلاب را شاد کرد. نگاه ریزبینانه حضرت آیتالله، البته بیشتر از شادی، مسئولیت تکتکمان را هم سنگینتر کرد که: «درکنار گسترش کمّی، حواسمان به اعتلای کیفی کارهایمان باشد» و «تمام تلاشمان را برای باطل کردن سعی شیطانی عاملان واگرایی هنر و هنرمندان از مفاهیم انقلاب اسلامی بهکار بگیریم» و درآخر «مدافعان و مهاجمان خوبی برای جبهه ادبیات و هنر انقلاب اسلامی باشیم.» انشاءالله.»