پوریا پرندوش، تحلیلگر مرکز مطالعات راهبردی سورین: طرح صلح خاورمیانهای روسایجمهور آمریکا و بهویژه معامله قرن در دوره ترامپ، در اصل در چارچوب آغاز جنگهای بیپایان برای خستهکردن و نابودی فلسطین و نیروی مقاومت تدوین شدهاند. طرحهای واشنگتن بیش از آنکه به مطالبه اساسی فلسطینیها بپردازد، بهنوعی توسعه اقتصادی بدون سرزمین و یا پیشنهاد رشوه به طرف فلسطینی را برای جایگزینی با آرمان استقلال سرزمینی فلسطین مدنظر قرار داده است. درواقع ذات طرحهای آمریکا و معامله قرن این بود که فلسطین سرزمین رژیم اشغالگر است و بهجای حق مالکیت بر زمین تنها به مردم فلسطین اجازه داده میشد صادرات سنتی داشته باشند.
بهطورکلی دیپلماسیای که در طرحهای واشنگتن و معامله قرن پیگیری میشد، همان دیپلماسیای است که بیش از آنکه هدفی معطوف به صلح داشته باشد، بازی آمریکا با منطق فشار بر طرف فلسطینی بهمنظور امتیازگیریهای ناعادلانه، غیرمنطقی و یکسویه بود. دیپلماسیای که در یک تصور واقعبین، باید به قرنطینه سیاسی، امنیتی و اجتماعی مردم فلسطین منجر میشد و ترجیح واقعبینی سیاسی بر واقعیت موجود میدانی را اثبات میکرد. طرحهای آمریکا و معامله قرن نهتنها هیچ صحبتی از موجودیت کشور فلسطین نمیکنند بلکه در بدعت سیاسی و حقوقی ماجرا، بهجای به رسمیتشناختن حق حاکمیت فلسطین یا حداقل طرح دو دولت بر تشکیل کشوری مستقل برمبنای مرزهای 1967، تنها فلسطین را بهعنوان یک منطقه آزاد تجاری و یک بنگاه اقتصادی فارغ از هرگونه محتوا و مشخصه هویتیای تعریف کرده است. چیزی که عملا فلسطین را یک حوزه جغرافیایی بدون ملت؛ بدون داشتن حق حاکمیت ملی و حق تعیین سرنوشت و همچنین بدون ارتش و دولت تعریف کرده بود. حتی درصورت نپذیرفتن طرح صلح از سوی فلسطین در بدعتی بزرگتر از توافق، باید طرحهای صلح آمریکایی به اجرا گذاشته میشدند؛ بدون اینکه حتی تکلیف 6 میلیون آواره فلسطینی برمبنای حق بازگشت به وطن مادری آنها پذیرفته شده باشد.
اینکه چرا اساسا فلسطین در طرحهای آمریکا و معامله قرن بهعنوان یک ابزار و یا یک بنگاه اقتصادی و نه یک واحد سرزمینی دارای حق حاکمیت ملی تعریف شده؛ به این دلیل است که اساسا آمریکاییها در طرح معامله قرن نه بهدنبال حل مناقشه که بهدنبال محو صورتمساله بودند. چیزی که در نمایش مضحک خیمهشببازی در منامه روی صحنه بردند. پروژههای آمریکایی و یا معامله قرن که درنهایت سایس-پیکوی جدید خاورمیانه بودند، تاکید داشتند که صلح بدون درنظر گرفتن حق مسلم طرف فلسطینی هم ممکن است. قرار بود این همان جایی باشد که تاریخ دوباره تکرار شود و «خاورمیانه جدید آمریکا» صرفا منطقهای برای امتیازگرفتن از کشورهای منطقه بهمنظور معامله با کارت امنیت آمریکا و برای مقابله با دشمنیهای ساختگی در امنیتیسازی منطقه توسط ایالاتمتحده و رژیم صهیونیستی باشد.
مساله اساسی دیگر را که در عقیمماندن بنیادی طرحهای صلح فلسطین نقش جدی دارد، باید در داخل لابی صهیونیسم در آمریکا پیدا کرد. تقریبا تمامی روسایجمهور آمریکا و یا به تعبیری بهتر واشنگتن، عملا حامی جدی یکطرفه اسرائیل بهدلیل حفظ حوزه آرای اوانجلیستها (تبشیریها) هستند که معتقد به نبرد آرماگدوناند و کرانه باختری را هدیه خدا طبق آنچه در تورات آماده، متعلق به صهیونیستها میدانند. اما تحولات اخیر که با اقدام متقابل و متناسب حماس نسبت به اقدام جنایتآمیز رژیم اشغالگر صورت گرفت، نشان داد که ملت فلسطین، سرزمین فلسطین و نیروی مقاومت به اندازهای زنده است که توانست با عبور از گنبد آهنی امنیت اشغالگران را سلب کند، آمریکا را در شرایط کیش و مات قرار دهد و رژیم اشغالگر را در بحران موجودیت غرق کند. درگیریهای کنونی در مناطق اشغالی فلسطین از بابالعامود گرفته تا شیخجراح و غزه و همچنین مسجدالاقصی حتی اگر منجر به خسارتهای سنگین علیه مردم بیپناه فلسطین شود، اما یک پیام مهم دارد که طرحهای آمریکایی و در راس آنها پروژه معامله قرن که قرار بود با نزدیکی کشورهای اسلامی به رژیم اشغالگر، محو ملت و سرزمین فلسطین را رقم بزنند، با شکست مفتضحانه مواجه شدند و خوابهای طلایی آمریکا و متحدان منطقهاش را به کابوس سیاه مبدل کردند. آنچه امروز در جنگ فلسطینیها و حماس با اسرائیل در جریان است، چیزی نیست مگر پیامدهای شکست کامل طرحهای آمریکایی و صهیونیستی که چند درس عبرتآموز برای دیپلماسی آمریکا و کشورهای منطقه بههمراه دارد.
درحالیکه ترامپ متعهد به راهکار دو دولت نبود، اکنون بایدن با قرارگرفتن در شرایط دشوار باید درمورد انتقال سفارت آمریکا به تلآویو، راهحل دو دولت و مساله به رسمیتنشناختن منطقه جولان تحتحاکمیت اسرائیل تصمیمگیری کند. بایدن باید بداند که اساسا طرح صلح اعمالی از بالا بدون درنظر گرفتن زمینههای تاریخی و اختلافی، امکان حلوفصل واقعبینانه درگیریها را بههمراه نخواهد داشت.
تمامی طرحهای صلحی که برای مناقشه فلسطین- رژیم اشغالگر مطرح میشود باید در گام نخست دربرگیرنده قطعنامههای سازمان ملل و بهویژه قطعنامه 242 شورای امنیت سازمان ملل باشد که اشغالگران را از بلندیهای جولان عقب بکشد. درغیر اینصورت واشنگتن و متحدان منطقهایاش باید بدانند هر طرحی که متضمن نکات مطرحشده نباشد، بهمعنای نادیدهگرفتن مطالبات فلسطینیهاست که درحالحاضر بهعنوان ملتی بدون سرزمین هستند که در سرزمین خود محکوم به محاصره و آپارتاید سرزمینی از سوی صهیونیستها شدهاند. تجاوزات اخیر اسرائیل نیز همان فرزند ناقصالخلقه و نامشروعی است که از طرح صلح آمریکا و معامله قرن بیرون آمده است. صلحی که بیش از آنکه به مساله حل مناقشه تاریخی فلسطین-رژیم صهیونیستی بپردازد بهدنبال یارگیری از کشورهای منطقه برای محاصره همهجانبه فلسطین بوده است. جالب اینکه در طرح جایگزین درون طرح صلح کوشنر، داماد ورشکسته ترامپ قید شده که درصورت نپذیرفتن طرف فلسطینی این طرح به قوت خود باقی است و اساسا قرار بر ضمیمه کردن 20درصد دیگر از خاک کرانه باختری به اراضی تحتحاکمیت اسرائیلیهاست که در انتخابات2020 ریاستجمهوری آمریکا هم وعده آن را نامزدهای اسرائیلی داده بودند.
البته دولت بایدن با توجه به ضرورت درنظر گرفتن لابیهای اسرائیل در کنگره آمریکا و از سوی دیگر بخشی از اقلیت پرنفوذ یهودی که پایگاه اجتماعی و سرمایهای نخبگان آمریکا را شامل میشوند، نیاز به نادیدهگرفتن طرح صلحی را دارد که قطعنامه242 و مرزهای 1967 و درنهایت راهکار دو دولت را به رسمیت نشناسد.
اگر بایدن بخواهد مانند سایر روسایجمهور آمریکا قطعنامه 242 و راهحل دو دولت را نپذیرد، این دوباره بهمعنای آچمز ایدئولوژیک، استراتژیک و امنیتی آمریکا در میانجیگری طرحهای صلح است. البته واشنگتن اساسا و ذاتا بنا به دلایل آشکار و پنهان نمیخواهد یا به تعبیری دیگر نمیتواند میانجیای بیطرف و دارای اراده برای حلوفصل مناقشه فلسطین و رژیم صهیونیستی باشد. اما مساله اینجاست که واشنگتن هرگز به حلوفصل بینالمللی و بیطرفانه موضوع مناقشه حاضر نشده و نخواهد شد و همین مساله میتواند به گسترش جنگ و منطقهای شدن جنگ دامن بزند. جنگ اخیر اسرائیل و فلسطینیها شاید چیز جدیدی نباشد، اما مساله اینجاست که تاریخ هرگز دوبار تکرار نمیشود مگر اینکه تصور کنیم زمان از حرکت ایستاده باشد. اکنون آنچه بیش از همه ضروری به نظر میرسد، فشار بر واشنگتن در شورای امنیت سازمان ملل توسط اروپاییها و دولتهای عربی برای مخالفت با طرح آتشبس و بمباران مردم بیدفاع فلسطین توسط آمریکاست. درنهایت اما آنچه از روند تحولات قابلدریافت است اینکه نبرد کنونی در سرزمینهای اشغالی چیزی جز شکست طرحهای عقیم صلح یکجانبه و یکجانبهگرایی ذاتی آمریکا در مواجهه با پروندههای مورد مناقشه فلسطین نیست. این یکجانبهگرایی نهتنها صلح ایجاد نمیکند، بلکه میتواند عملا به جنگی بزرگتر از جنگهای پیشین دامن بزند و حتی پای موجودیت رژیم اشغالگر را به میان بکشد تا زودتر از زمان مقرر مورد فروپاشی قرار گیرد.