در خون نشست روسری دختران‌مان/ رخساره‌گان قرص قمر را گریستیم/ بعد از تو روزگار همانی که بود، ماند/ هر سال ما قضا و قدر را گریستیم/ بعد از تو نیز مثل خودت عاصی عزیز! «شب را گریستیم، سحر را گریستیم»
  • ۱۴۰۰-۰۲-۲۰ - ۰۹:۳۳
  • 00
شب را گریستیم ...
شب را گریستیم ...

سیدضیا قاسمی، شاعر و نویسنده افغانستانی: سیدضیا قاسمی سال‌ها است که برای زندگی به یک کشور اروپایی رفته است، اما دلش برای سرزمینش می‌تپد و نمی‌تواند از حال مردمش غافل باشد.

او روز گذشته و بعد از اتفاق کابل شعری را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد و نوشت:

گاهی پدر شدیم و پسر را گریستیم
گاهی پسر شدیم و پدر را گریستیم
هر روز و شب، درست چهل سال می‌شود
ساعات تلخ پخش خبر را گریستیم
هردم به خون خویش فتادیم و ساختیم
هی قبر تازه کوه و کمر را، گریستیم
مادر شدیم و از پس هر زخم انفجار
هی چشم‌های مانده به در را گریستیم
در خون نشست روسری دختران‌مان
رخساره‌گان قرص قمر را گریستیم
بعد از تو روزگار همانی که بود، ماند
هر سال ما قضا و قدر را گریستیم
بعد از تو نیز مثل خودت عاصی عزیز!
«شب را گریستیم، سحر را گریستیم»

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰