کمیل سوهانی، پژوهشگر اجتماعی: ژان پل سارتر، فیلسوف فرانسوی در جایی گفته است وقتی انسان امکان ارتکاب خطاهای گوناگون را دارد، چرا گاهی بر یک خطا اصرار میورزد؟
هفته گذشته جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا در سخنرانی صدمین روز دولت خود جملهای گفت که بهنظر میرسد آغازی بر پایان نوعی از سیاست اقتصادی 40 ساله در آمریکا باشد. او خطاب به مردم آمریکا گفت: "My fellow Americans, trickle-down economics has never worked." «هموطنان آمریکایی من، اقتصاد قطرهچکانی هیچوقت کار نکرده است.»
نظریه اقتصادی قطره پایین یا قطرهچکانی بهطور خلاصه به این موضوع میپردازد که دولت موظف است مزایای اقتصادی و تخفیفهای مالیاتی برای شرکتهای بزرگ و ثروتمندان در نظر گیرد، چراکه با رشد این افراد و شرکتها، ثروت مانند قطرههایی که خودبهخود به پایین میریزد از سمت آنها به سمت طبقات فرودست جامعه سرازیر شده و نهایتا رشد ثروتمندان موجب خیر همگانی میشود و این یعنی خلاصه سیاست اقتصادی نئولیبرال.
این اظهارنظر صریح بایدن یعنی آغاز عبور از 40سال سیاستگذاری اقتصادی نئولیبرال در آمریکا. البته موضوع این یادداشت نه بررسی صدق عملکرد 100روزه بایدن است و نه بررسی وضعیت اقتصادی آمریکا، بلکه هدف از نقل این موضعگیری اقتصادی، بیان شاهدی تازه است بر ابدی نبودن نظریههای اقتصادی در عرصه حکمرانی.
نگاهی به 30سال سیاستگذاری اقتصادی پس از جنگ در ایران نشان میدهد دولتهای مختلف علیرغم شعارهای در ظاهر کاملا متفاوت اما همگی بر یک ریل اقتصادی حرکت کردهاند؛ ریلی که مرحوم هاشمیرفسنجانی بعد از جنگ آن را ایجاد کرد و به دلایل گوناگون وابستگی به این مسیر طیشده در جامعه ایرانی بهحدی است که باقی بازیگرانِ عرصه سیاست هم بهناچار درون این زمین بازی کرده و میکنند. مرحوم هاشمی نه نظریهپرداز اقتصاد و توسعه بود و نه ادعایی بر ارائه الگویی تازه در مسیر توسعه کشور داشت. سیاست تعدیل اقتصادی او شامل مجموعهای از تغییرات ساختاری مانند اصلاح سیاستهای تجارت بینالمللی، اصلاح نظام مالیاتی، خصوصیسازی، کاهش دخالت دولت در نظام مالی و... بود که ازسوی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول پیش از این به کشورهای در حال توسعه زیادی در ازای پرداخت وام و کمک به این دولتها پیشنهاد شده بود. این پیشنهادها در دل نظریه تکاملگرای جامعهشناختی کلانتری بهنام «مکتب نوسازی» است که موفقیت تغییرات ساختاری بهمنظور تبدیل جوامع سنتی به جوامع مدرن و توسعهیافته را منوط به تغییر در همه شئون سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی میداند.
در یک نگاه کاملا خوشبینانه بهنظر میرسد، پذیرش مسیر حرکت اقتصاد کشور بر ریل سیاستهای تعدیل اقتصادی بانک جهانی در زمان مرحوم هاشمی، در ابتدا با تغافل نسبت به الزامات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن بوده است. یعنی غفلت عمدی از اینکه علت موفقیت این سیاستها در برخی کشورها مانند کرهجنوبی و برزیل پذیرش بیچون و چرای همه بسته پیشنهادی است و نه پذیرش گزینشی آن. تلاشهای تا پایان عمر مرحوم هاشمی و تلاشهای هشتساله دولت حسن روحانی برای عادیسازی روابط با جهان، نشان از آگاهی ایشان از الزامات موفقیت مکتب نوسازی دارد.
مسیر توسعه مبتنیبر مکتب نوسازی علیرغم چالشهای عمدتا سیاسی ایران در برابر جهان غرب در 30سال گذشته هنوز چارچوب فکری غالب روشنفکران و سیاستگذاران کشور است. جالب آنکه اندیشه و عمل رادیکالترین دولتها در شعار عبور از هاشمی هم دقیقا در دل همین الگوی فکری بوده است. وقتی دولت عدالتخواه محمود احمدینژاد با هدف برقراری عدالت به توزیع پول بین اقشار فرودست پرداخت، آگاهانه یا ناآگاهانه از نظریه «پولِ هلیکوپتریِ» میلتون فریدمن، بزرگترین نظریهپرداز نئولیبرالیسم تبعیت میکرد. فریدمن معتقد است توزیع پول (بهتعبیر او با هلیکوپتر) بین اقشار فرودست موجب رونق گرفتن مصرف در آن سطح از جامعه شده و این مساله نهایتا به رشد اقتصادی در سطح کلان منجر خواهد شد. به این ترتیب دولتی که با پرشورترین شعارهای ضدامپریالیسم کار خود را آغاز کرده بود در اثر غرقشدن در چارچوب معنایی مکتب نوسازی در واپسین روزهای عمر، مجدانه بهدنبال عادیسازی روابط خود با غرب و آمریکا بود.
اکنون با نگاهی به مسیر 30ساله طیشده، پرسش اساسی این است که عبور از چارچوب فکری «مکتبِ نوسازی» در آستانه انتخابات1400 ممکن است؟ چه ارادتمند به مرحوم هاشمی باشیم و چه رادیکالترین شعارها را علیه ایشان بدهیم، نگاهی به واقعیت گذشته نشان میدهد ما به هر دلیل خوب یا بدی نمیتوانیم شاگرد خوبی برای آموزههای مکتب نوسازی باشیم. در واقعیت پذیرش همه الزامات این مسیر از توسعه به هر دلیلی برای ما امکانپذیر نیست. در یک نگاه غیرایدئولوژیک و کاملا واقعگرایانه بهتر نیست برای مسیری غیر از مسیر مکتب نوسازی برنامهریزی کنیم؟ پرسش اساسی در این مقطع از کاندیداهای ریاستجمهوری آینده این است که برای عبور از چالشهای بیفایده و فرسایشی جمعزدن بین توسعه از مسیر مکتب نوسازی و ایدههای انقلابی و ضدامپریالیستی چه برنامهای دارند؟ جمع مکسر بین این دو امر ریشه نابسامانیها و آشفتگیهای امروز جامعه ایران است. بهنظر میرسد نیاز امروز ما در عرصه حکمرانی شکستن الگوی ذهنی این مکتب و آگاهی از این واقعیت است که کشورهای قدرتمند و توسعهیافتهای در جهان امروز وجود دارند که مسیر توسعه متفاوتی از الگوهای پیشنهادشده قدرت مسلط جهانی را رفتهاند و برای پیشرفت و توسعه نیازی به رفتوآمد بیهوده میان این دوگانه جمعناشدنی نیست.