علیرضا صفایی، دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشگاه شاهد: ترم دوم بودم که گفتند بیا مسئول نشریه بشو و خواسته یا ناخواسته این مسئولیت را دادند به من. نگویم چرا و چطور چون خودتان بهتر میدانید مدل کار در تشکلهای دانشجویی چطور است؛ یک مسئولیت لازم دارد و یک پاچه و یک نفر که دو طرف این معادله را بههم وصل کند. اواخر ترم بود و با یکی دو نشریه ترم تمام شد. برگشتم شهرستان تا اینکه اطلاع دادند یکی دو هفته دیگر یک نشست تشکیلاتی برای دفاتر سراسر کشور در کرمانشاه برگزار میشود و تو هم بیا. یکی دو روز مانده به نشست رفتم تهران تا به اتفاق بچههای تشکل خودمان برویم کرمانشاه. محل نشست دانشگاه رازی بود. طبق این برنامهای که داده بودند، زمان کلاسها زیاد بود و تعداد آنها زیادتر. طبیعتا هر دانشجویی به شکل فطری این نکته را در نفس خود مییابد که علاقهای به کلاس رفتن ندارد، اما طبیعتا برای یللیتللی ما را این همه راه نیاورده بودند اینجا، پس به ناچار در کلاسها شرکت کردیم. کلاسها گروهبندی شده بود و گروه ما بر حسب مسئولیت، گروه نشریات بود.
سرفصلهایی که آموزش میدادند و به نظرم هنوز هم میتواند برای فعالان نشریاتی مفید باشد مواردی بود مثل جریانشناسی رسانه؛ در آن یاد میدادند که رسانههای مختلف سطح کشور وابسته به چه افراد یا گروههایی هستند و خبرها و تحلیلهای این رسانهها چه ملاحظاتی دارند که لازم است قبل از خواندنشان آنها را بدانیم. این کلاس خصوصا برای افرادی که میخواستند در نشریه خودشان محتواهای سیاسی و فرهنگی کار کنند خیلی مفید بود. کلاس دیگر یادداشتنویسی بود؛ در آن یاد میدادند وقتی میخواهیم بنویسیم از کجا شروع کنیم؟ چگونه بنویسیم؟ و چگونه آن را تمام کنیم؟ این کلاس برای همه دانشجوها مفید بود، چه بخواهند نشریه بزنند چه نخواهند اما در آن اردو بیشترین تاثیر را از کلاسی گرفتم که تقریبا هیچ روش نظاممندی برای نشریهنگاری آموزش نمیداد. استاد یک نو فارغالتحصیل بود که الک دانشجویی را تازه آویزان کرده بود، آمده بود تا از تجربه خودش برایمان بگوید.
سوال اینجا بود که چرا باید تجربه او برایمان اهمیت میداشت؟ حتما بهتر از من این نقونوقهای بچههای حاشیه نشریات را شنیدهاید که دوران نشریات کاغذی تمام شده یا شنیدهاید که اینها هدر دادن کاغذ است یا شاید شنیده باشید که کسی نشریه کاغذی نمیخواند. من هم آن زمان همه اینها را شنیده بودم و بعضی از اینها را حتی قبول هم داشتم. این کلاس اما از این جهت برای ما جذاب بود که تقریبا چهار ساعت تمام از جذابیت و تجربههای موفق و حتی شکستهای فقط یک نشریه حرف زدیم و کلاس درحالی پایان پیدا کرد که هم استاد خیلی حرفها داشت که به ما بگوید و هم ما میخواستیم خیلی چیزهای دیگر بشنویم. بله، داستان نشریهای که مثال نقض تمام گزارههای بالا بود باید هم جذاب باشد. نشریهای که هم کاغذی بود، هم مرتب و به تعداد بالا چاپ میشد و هم چیزی از آن باقی نمیماند که بچهها جای سفره یا جای نورگیر پنجره از آن استفاده کنند. شاید از آن کلاس چیزی به یادم نمانده باشد اما یادم ماند اگر بخواهیم، نشریه کاغذی زندهترین است.