محمدصادق علیزاده، فعال حوزه کتاب: محمدصادق علیزاده که سالهاست در حوزه نشر قلم میزند، اینبار در قالب یک ناشر و برای خرید کاغذ، روایتی را برایمان شرح داده است که خواندنش خالی از لطف نیست و نشان میدهد در این بازار پرالتهاب نشر چه اتفاقاتی درحال رخ دادن است: «سرش را نزدیکم میکند و نگاهی به چپ و راستش، و آرام میگوید: «در همین بازار و آدمهایی که خودمان میشناسیم، کسانی بودند که توی همین قضایا تریلیاردر شدند! شب خوابیدند، صبح پا شدند سرمایهشان n برابر شده بود!» اینها را دو سال قبل از دهان یک بازرگان و تاجر کاغذ شنیده بودم. زمانی که در یکی از همین یومیههای سراسری این مملکت خبرنگار فرهنگی بودم و درنهایت برای فهمیدن اینکه در بازار کاغذ چه خبر است، از پشت میزم در تحریریه بلند شدم و راهی راسته کاغذفروشهای پایتخت شدم؛ در خیابان ظهیرالاسلام، ضلع شمالغربی میدان بهارستان.
قبلش البته یکی از دوستان گرا را داده بود که فلانی حواست باشد اگر بفهمند خبرنگار هستی، زبان به کام میگیرند و چیزی نمیگویند و تیرت به سنگ خورده. لاجرم قبلترش با وساطت یکی از دوستان ناشر به یکی از تاجران باانصاف بازار وصل شدم که حاضر شده بود به شرط اعلام نشدن نامش با ما بنشیند و جلسه کند و حرف بزند. حرفهای بالا را هم همین تاجر منصف زد که البته اگر دوستان نامنصفش متوجه میشدند، نان او را آجر میکردند. بعد از نشستن با تاجر منصف، خود را بهعنوان یک ناشر نوپا جا زدم که دربهدر دنبال کاغذ است برای چاپ کتابهایی که روی دستش مانده و باید هرچه زودتر روانه بازار کند و فرهنگ را کنفیکون. از همین خدعه بود که کارمان کشید به یکی از همین تاجرانی که یکشبه میلیاردر شده بودند. جوانکی همسن و سال خودمان که در همان کوچه پسکوچههای ظهیرالاسلام دفتر و دستکی به هم زده بود در طبقه سوم یکی از ساختمانهای نوساز و حالا هم از پشت میز مدیریتیاش داشت به ما اطمینان میداد که هر نوع کاغذ از هر رقمی بخواهیم، امکان تامین دارد و غممان نباشد و این صحبتها. جوانک گزینههای متعددی هم روی میز داشت؛ از کاغذهای تحریر هندی و اندونزی گرفته تا همین کاغذهایی که ارشاد دارد به نرخ دولتی به ناشران واگذار میکند. علت را جویا شدم که چگونه کاغذ دولتی هم جایی در لیست فروش او دارد، جرعهای از چای کمرباریک تازهدمش نوشید و گفت خیلی از ناشران بهدلیل وضعیت نابسامان اقتصادیای که دارند، کاغذ دریافتی از دولت را به نرخ بالاتری در بازار آزاد میفروشند و همان هم دوباره سر از همین بازار درمیآورد. استاد البته این را هم متذکر شد که او فقط بهعنوان واسطه عمل میکند و دست ما را میگذارد توی دست ناشری که میخواهد کاغذ دولتیاش را بفروشد و البته تسهیلاتی هم در اختیار ما قرار میدهد که نقلوانتقال کاغذ از انبار و چاپخانه و انتقال مالکیت بهگونهای انجام شود که ردی از این معامله بر جای نماند.
غرض از گفتن این سطور چه بود؟! هیچ جز یادآوری این نکته که فرآیندی که تدبیر و امیدیها از اقتصادیهاشان تا فرهنگیشان برای اداره و ثبات بازار کاغذ درنظر گرفتهاند از صفر قضیه گرفته که تخصیص ارز دولتی به کاغذ باشد در وزارت صمت تا اینسوی ماجرا و واردات و دپو در انبار و حتی توزیع بین ناشران در وزارت ارشاد یک فرآیند پر از سوراخسنبه است.
سوراخهای ریز و درشتی که تا زمانی که فکری برای اصلاح و درمان آنها نشود، همه وقت و هزینه و انرژیایی که برای این موضوع گذاشته میشود نهتنها به هیچ نتیجهای نخواهد رسید بلکه همین وضع موجود را تشدید خواهد کرد. کانه آبی که از بالادست سرازیر میشود توی کانالی با هزارویک سوراخ! چه در ته کانال خواهد ماند؟ هیچ!
اجازه بدهید کاری به مدیریت قمردرعقرب اقتصادی نداشته باشیم که فیالمثل چرا کاغذ بندی 30 هزارتومان در اوایل دهه 90 را معجزهوارانه تبدیل میکند به کاغذ بندی 700 هزارتومان در انتهای همین دهه. اصلا مگر کدام حوزه اقتصادی ما بسامان است که توقع بسامان بودن بازار کاغذ را داشته باشیم. ایضا اجازه بدهید فرآیندهای پر از سوراخ دیگر از تخصیص ارز دولتی گرفته تا واردات کاغذ و گمرک را هم نادیده بگیریم که عدهای را یکشبه میلیاردر میکند. اجازه بدهید عدسی بررسیمان را صرفا ببریم روی گلوگاه توزیع و پساتوزیع.
فقط در یک قلم و صرفا در بخش توزیع، ناشری را تصور کنید که کاغذ را به قیمت دولتی تحویل گرفته و حالا آن را به راسته کاغذفروشان ظهیرالاسلام آورده و به قیمت بازار آزاد به فروش میرساند. نفس این ماجرا مگر جز این است که اقدام و هزینهای که قرار بود به کاهش قیمت کاغذ و ثبات بازار عمل کند، بهدلیل یک ساختار پر از سوراخ، تبدیل به سازوکاری شده که خودش دارد با سرعت چند ایکس وضع موجود را تقویت میکند؟ چرخهای که قرار بود بیثباتی و فرارهای بازار را مهار کند خود تبدیل به چرخهای کژکارکرد شده که مدام به این بیثباتی دامن میزند و بدبختانه آنکه حد یقف هم ندارد. نتیجه حتمی این فضا، فروپاشی بازار کاغذ است و نابودی حتمی ناشر و صنعت نشر! از قضا سرکنگبین صفرا فزود!
التفات دارید که قصه پرغصه کاغذ نه فقط یک داستان پر از آب چشم در حیطه تولید بلکه حتی در حیطه تصمیمگیری و واردات و توزیع هم است. فرآیندی پر از حفره و سوراخهای ریز و درشت که تصمیمهای غلط و سوءاستفاده سودجویان بدانصاف و تحریم و هزارویک دلیل موجه و ناموجه دیگر به آن دامن میزنند تا درنهایت دودش به چشم ناشر برود و کتابفروش و کتابخوان و زمین خوردن صنعت فرهنگ در حوزه نشر. نمیدانم! شاید در روزگاری که ستاد ساماندهی مرغ کشور تشکیل میشود این توقع زیادی باشد که از حضرات کاربلد مدعی، توقع بسامان شدن بازار کاغذ را داشته باشیم. اصلا آقای دولت! ما را به خیر شما امید نیست... .»