وقتی دیپلمات ما ضعیف و غیرهوشمندانه عمل کند و نتواند از فرصت‌هایی که مرد میدان و میدان‌داران ما ایجاد می‌کنند استفاده کند، بدیهی است که میدان‌دار باید هم میدان را مدیریت کند و هم آن بخشی از دیپلماسی را که ضعیف عمل می‌کند به پیش ببرد.
  • ۱۴۰۰-۰۲-۰۷ - ۱۰:۲۱
  • 00
آمریکایی‌ها و مساله میدان و دیپلماسی

محمدالیاس قنبری، روزنامه‌نگار: استفاده مداوم ظریف از کلمه «میدان» در فایل صوتی منتشرشده توسط یک رسانه سعودی مرا یاد مقاله‌ای از رضا امیرخانی انداخت با عنوان «لبنان و فلسطین: لا الجملی و لاالناقتی؛ لبنان و فلسطین به ما چه دخلی دارد؟» امیرخانی در ابتدای این مقاله که درواقع متن سخنرانی او در سمیناری است که درسال  1384 در کشور ترکیه ایراد شده است، در توضیح عنوان عربی مقاله می‌نویسد که عرب وقتی نسبت به مساله‌ای بی‌موضع باشد و از او بخواهند درباره آن مساله موضع بگیرد، می‌گوید این نه شتر من است و نه ناقه من. گویا این عبارت اشارتی هم دارد به ماجرای حمله ابرهه به خانه خدا و عبارت معروف عبدالمطلب که «انا رب الابلین و لهذا البیت رب».

در این مقاله که برای زمانی است که ما هنوز سیاست‌های منطقه‌ای و میدانی‌مان در عراق و سوریه و یمن را گسترش نداده بودیم، وی از دوگونه جنگ میدانی و قلعه‌ای سخن می‌گوید و با اشاره به داستان اسطوره‌ای اسب تراوا، اذعان می‌کند که جنگاوران عالم دریافته‌اند که قلعه‌ها ولو خیبر باشند، فتح شدنی‌اند. کشورهایی که این مساله را دریافتند به سراغ میدان رفتند و مرزهای خود را نه با کشورگشایی بلکه با افزایش عمق استراتژیک خود در میدان‌های منطقه‌ای و جهانی توسعه دادند.

نقل است از امیرالمومنین(ع) در خطبه 27 نهج‌البلاغه که فرمود: «ملتی که درون خانه‌اش مورد هجوم دشمن قرار گیرد حتما ذلیل خواهد شد.» حضور در عرصه‌های میدانی تنها برای ذلیل نشدن نیست، بلکه اساسا این ذات طبیعی قدرت است که درصورت افزایش نمی‌تواند در چارچوب مرزهای ملی باقی بماند. ظریف به‌درستی می‌گوید که مزیت نسبی و قدرت واقعی ما قدرت معنایی و مردمی‌بودن نظام ماست، اما آن چیزی را که درست متوجه نمی‌شود این است که قدرت معنایی نیز محدود به مرزهای ملی نیست و از همین رو است که مدافعین حرم افغانستانی برای مبارزه با فتنه داعش راهی سوریه می‌شوند و حشدالشعبی به تأسی از بسیج مردمی ما در عراق شکل می‌گیرد و انصارالله با انقلاب اسلامی بیعت می‌کند و میدان عمل را برای جبهه مقاومت توسعه می‌دهند.

پرسش این است که در تمام سال‌های پس از انقلاب این قدرت معنایی توسط چه کسانی به پیش رفته است؟ آیا آن چیزی که مردم را به تشییع میلیونی سردار شهید سلیمانی می‌کشاند، چیزی جز همان قدرت معنایی است؟ آنجایی که ظریف با اندوه اعتراف می‌کند که مردم ما میدان را انتخاب کرده‌اند، به همین دلیل است که مردم قدرت معنایی انقلاب اسلامی را در دیپلماسی ما نمی‌یابند، بلکه آن را در میدان مشاهده می‌کنند.

برای فهم نسبت میدان و دیپلماسی می‌توان به عرصه‌های جهانی نظر کرد و پرسید آیا آمریکا میدانش تابع دیپلماسی است یا دیپلماسی‌اش متناسب با توان میدانی او عمل می‌کند؟ این قاعده‌ای ساده در سیاست است که در همه‌‌جا میدان، قدرت چانه‌زنی در مذاکره و دیپلماسی را تعیین می‌کند.

وقتی دیپلمات ما ضعیف و غیرهوشمندانه عمل کند و نتواند از فرصت‌هایی که مرد میدان و میدان‌داران ما ایجاد می‌کنند استفاده کند، بدیهی است که میدان‌دار باید هم میدان را مدیریت کند و هم آن بخشی از دیپلماسی را که ضعیف عمل می‌کند به پیش ببرد.

میدان حتما باید بر دیپلماسی تقدم داشته باشد و اگر دیپلمات ما نمی‌تواند از افق‌هایی که قدرت میدانی می‌گشاید در دیپلماسی و مذاکره استفاده کند ناشی از ضعف خود اوست.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰