هادی ناصری،فعال فرهنگی :اولین جلسه کلاس عکاسی، استاد قبل از ورود به مباحث کلاس گفت سعی کنید برای فکر، عقیده و دغدغهتان اثری خلق کنید. این فکر، عقیده و دغدغه به آثارتان جهت میدهد و تکنیک و دانش فنی فقط ابزار است. اگر میخواهید اثر با مخاطب ارتباط برقرار کند حتما باید دغدغهای داشته باشد.
تازه وارد دوره راهنمایی شده بودم که یکی از معلمها، مرا با نام سیدمهدی شجاعی آشنا کرد و کتاب «متقین» ایشان را بهمن هدیه داد. به عشق آقای معلم، کتاب را هر روز میخواندم. بعضی قسمتها را از او میپرسیدم اما با اینکه شرحی بر یکی از خطبههای عرفانی امیرالمومنین(ع) بود، خواندنش شیرین بود؛ شاید بهخاطر نثر مسجع متن شرح و ترجمه بود. از آن زمان آثار سیدمهدی شجاعی را پیگیری میکردم. آن روزها مجله نیستان منتشر میشد، مجله را میگرفتم و در بین مطالب فقط سراغ نوشتههای ایشان میرفتم. در عالم نوجوانی ترکیب کلماتشان برایم جذاب بود. شاید خیلی هم متوجه اهمیت موضوع و محتوای اتفاقات زمانه نبودم. آن روزها مجموعه داستان کوتاهی از ایشان منتشر شد با نام «سانتاماریا»، فورا خریدم و تمام داستانها را خواندم اما یک داستان را چندینبار خواندم. خواندنش الان هم برایم جذاب است. «ویروس» عنوان داستانی بود که به تاثیر تهاجم فرهنگی میپرداخت. داستان شهری که مردمش در اثر ورود ویروس مسخ شده بودند و بهحالت حیوانهایی درآمده بودند. مصیبتهای ناشی از ورود ویروس و غفلت اهالی شهر هشداری بود که در دهه 70 نویسنده دغدغهمند، در قالب داستان، در فضای دوره سازندگی و غفلت از ارزشها فریاد میزد. اگر بخواهم خلاصه بگویم وجود همزمان این دو ویژگی در آثار سیدمهدی شجاعی برایم از دوره نوجوانی تا امروز برجسته و درسآموز بوده است؛ نخست دغدغهمندی ایشان و استفاده از ادبیات برای بیان دغدغههای اجتماعی و دینی در کارنامه کاریشان مشهود است. همان ویژگیای که درمجموع آثار ایشان دیده میشود.
دیگر اینکه قدرت انتقال مفاهیم عالی درقالب کلمات و جملات ساده و روان یک مهارت است که شاید کمتر کسی درحوزه تالیف متون دینی به آن مجهز باشد.