از مناجات‌نویسی تا مناجات‌خوانی در فرهنگ ایرانی
گسترش مناجات‌نامه‌نویسی و مناجات‌خوانی بعد از آمدن اسلام به ایران اتفاق افتاده و این دو همپای یکدیگر پیش رفته‌اند. جالب است که همه‌گیری مناجات‌نامه‌ها تاثیرات اجتماعی خاصی هم داشته و تعصبات قومی را به همراهی اقوام با یکدیگر تغییر داده است.
  • ۱۴۰۰-۰۱-۲۶ - ۱۳:۱۰
  • 00
از مناجات‌نویسی تا مناجات‌خوانی در فرهنگ ایرانی
بخوان به نام خداوندت ...
بخوان به نام خداوندت ...

زینب مرتضایی‌فرد، روزنامه‌نگار:گاهی حتی همین که گوشه‌ای خلوت زبان به سخن باز کنی و آنچه را که نمی‌توانی یا نمی‌خواهی برای هیچ‌کس بگویی، به نجوا با او در میان بگذاری دلت آنقدر سبک می‌شود که مشکلت را فراموش کنی، اصلا برای همین بهترین وقت مناجات را سحرگاه و نیمه‌شب دانسته‌اند که می‌توانی فارغ از غوغای جهان با خداوند راز بگویی. مفهوم واژه مناجات همین رازگویی و سخن‌گفتن به زبان آهسته است. هرچند در برخی منابع هم بر این شرایط حضور داشتن در جایی بلند و دور از دیگران هم ذکر شده است. همان تجربه‌ای که خیلی از پیامبران آن را از سر گذرانده‌اند؛ خلوتی برای رازگویی با معبود آن‌هم جایی دور از همه انسان‌ها... حتما که رازی است در این خلوت کردن و این همه جدایی جستن، می‌دانیم که این تجربه ما را پیامبر نمی‌کند اما حتما رازی دارد و درهایی از رحمت و آرامش را بر انسان می‌گشاید که تا این حد مورد تاکید بوده و هست. 

این فرصت گفت‌وگوی محرمانه و به دور از حضور دیگران را راز و نیازی بین عاشق و معشوق یعنی خدا و انسان هم دانسته‌اند و تفاوت آن را با دعا‌کردن در همین محرمانه‌بودنش دانسته‌اند، چراکه ما به‌صورت جمعی دعا می‌کنیم و دیگران را هم در حضور به آن دعوت می‌کنیم، اما مناجات کردن اصولا دارای همین شرایط خاصی است که گفتیم و در فرهنگ ایرانی نیز جایگاه ویژه خودش را دارد، از رستم دستان در شاهنامه گرفته تا بسیاری منابع دیگر می‌توان دید که انسان یکتاپرست ایرانی، قبل از اسلام آوردن هم سحرگاه با صدای آرام با خداوند نجوا می‌کرده و راز می‌گفته است. بعدتر هم که ایرانی‌ها مسلمان شدند، مناجات کردن و این سخن گفتن به راز را حفظ کردند، آن را مکتوب کردند و با صدای بلند خواندند و سعی کردند در ترویج این خلوت ناب و تاثیرگذار بر روح و روان آدمی قدمی بردارند. خیلی زود این دو به بخش مهم و ماندگاری از میراث ملی ایرانی‌ها بدل می‌شوند. شاعران و نویسندگان در کتاب‌های خود با تاکید بر اینکه «هرچه با نام خداوند آغاز نشود، ابتر است» با نیایش و حمد و ستایش خداوند آغاز می‌کنند و مناجات‌خوان‌ها هم می‌شوند گلویی برای نه به نجوا که به صدای بلندخواندن این نیایش‌ها. برای همین است که ما هم مناجات کردن در خلوت را داریم و هم مناجات خواندن در جمع را و هر دو هم آنقدر زیباست که نشود یکی را بر دیگری ترجیح داد. 

    سنت مناجات‌نامه‌نویسی 

گسترش مناجات‌نامه‌نویسی و مناجات‌خوانی بعد از آمدن اسلام به ایران اتفاق افتاده و این دو همپای یکدیگر پیش رفته‌اند. جالب است که همه‌گیری مناجات‌نامه‌ها تاثیرات اجتماعی خاصی هم داشته و تعصبات قومی را به همراهی اقوام با یکدیگر تغییر داده است. خواندن یک خدا و رازگویی با او اقوام مختلف را با یکدیگر همدل و همراه کرده و آیین مناجات‌خوانی را هم میان آنها ماندگارتر و پررنگ‌تر کرده است. 
اوج مناجات‌های مکتوب را باید در قرن پنجم هجری و مناجات‌های تاثیرگذار خواجه عبدالله انصاری دانست. بعدتر هم با جدی‌تر شدن سبک شعر عراقی و حضور پررنگ مفاهیم عرفانی در آن مناجا‌ت‌سرایی و مناجات‌نامه‌نویسی در جامعه ایران ماندگار می‌شوند. آنچه اهمیت دارد این است که تغییرات ویژه‌ای مبتنی‌بر باورهای نژادی، مسائل فلسفی، نمونه‌های زاهدانه و صوفیانه و پند و اندرز از فرهنگ و خرده‌فرهنگ‌ها توسط هنرمندان بر ماهیت و متن مناجات‌ها تاثیر گذاشته و آنها را پر بارتر کرده است. 

در ادب فارسی نمونه‌های دلپذیری از نیایش و مناجات می‌توان یافت. نیایش‌ها و مناجات‌های منثور خواجه‌عبدالله و تحمیدیه‌های لطیف و زیبای سعدی و مولوی، نمونه‌های باشکوهی از تحمیدیه در ادب فارسی است. لحن ساده و صمیمی مناجات‌ها، این آثار را از دیگر سروده‌ها و نوشته‌های منظوم و منثور متمایز می‌کند. این را هم بیفزاییم که ادبیات نیایشی، سنتی بوده که از گذشته در تمامی ادوار حیات زبان و ادبیات فارسی حضور داشته است. از گذشته تا یکصدسال اخیر، همه آثار و منابع ادبی با حمد و نیایش پروردگار آغاز می‌شدند. گلستان، بوستان، شاهنامه، آثار مختلف سنایی و عطار و... نمونه‌های کامل این نوع ادبیات هستند.  

   نجواکردن با صدای بلند 

مناجات‌خوانی در فرهنگ موسیقی ایران به فرم خاصی از آواز ردیف دستگاهی با مضامین الهی و راز و نیازگونه گفته می‌شود که قرن‌ها در فرهنگ عامه ایرانیان حضور پررنگی داشته و حالا درحال فراموشی است. مناجات‌خوانی‌ها که اغلب هم در همین ماه میهمانی خدا حضوری پررنگ داشته‌اند، ادامه پیدا می‌کنند و به سنتی بدل می‌شوند که در هر دوره‌ای افراد خوش‌صدا تلاش می‌کنند آنها را بخوانند و صدایشان را با آن ماندگار کنند. البته این روزها مناجات‌خوانی به اندازه گذشته رونق ندارد، اما هنوز هم وقتی از تلویزیون و رادیو پخش می‌شود یا خواننده‌ای چون محمد معتمدی از نسل جدید سراغش می‌رود، مردم می‌شنوند و زیر لب زمزمه‌اش می‌کنند، یعنی مناجات‌خوانی هنوز هم می‌تواند حال دل آدم‌ها را خوب کند. 

هوشنگ جاوید، پژوهشگر موسیقی نواحی در این‌باره می‌نویسد: «بخش پر اهمیت از بهره‌های مناجات‌سرایی و مناجات‌خوانی، شناساندن ذات احدیت برای دیگران است، یعنی گونه‌ای بیان برداشت اندیشه خود از خدا برای شنوندگان. به همین دلیل کار نیایشگر، سحوری‌خوان یا مناجات‌خوان را برای ارائه مفاهیم دشوار می‌شود، زیرا بیان ساده و راحت مخاطب را به سویی می‌کشاند تا با بیان بی‌پرده دردها و رنج‌های درونی‌اش به آرامش روانی دست یابد، به این سبب مناجات‌خوانی را می‌توان در ردیف موسیقی درمانی نیز به شمار آورد. چنان‌که نیاکان ما به این حقیقت دست یافته و در سِحر مناجات‌سرایی باب توبه را باز کرده بودند.» 

او می‌افزاید: «بین خوانندگان افرادی داشتیم چون مرحوم نورمحمد درپور یا آقای شریف‌زاده و کسانی دیگر در استان اصفهان مانند آقای قوام که از شاگردان تاج اصفهانی بود و فوت شد. همچنین آقای حمیدی که فوت شد و آقای غفاری در اصفهان که صدای بسیار خوبی در مناجات دارد. در قم و زنجان و سایر شهرها هم مناجات‌خوانان خوبی داشتیم، اکثر این افراد رفته‌اند و امروز به سکوتی رسیده‌ایم که نه شاعر حال مناجات‌سرایی و سحرسرایی دارد و نه خواننده جوانی به این سمت می‌رود.» 

جالب است مناجات‌خوانی و موسیقی ایرانی با یکدیگر رابطه‌ای تنگاتنگ داشته‌اند و مناجات‌های خاطره‌انگیز و ماندگاری که این روزها ما در ذهن داریم همه در دستگاه‌های موسیقی ایرانی اجرا شده‌اند و گوشه‌های حجاز، افشاری، شور و ماهور و بیات ترک مورد توجه مناجات‌خوان‌ها بوده‌اند. 

    این تجدد گران‌ درنیامد؟

همه‌چیز تا صدسال پیش یک شکل دیگر بوده و بعد ناگهان تغییر کرده است، نه یک تغییر معمول که تغییری بزرگ و بنیانی. آن‌قدر که آدم گاهی از خودش می‌پرسد واقعا این همه تغییر لازم بوده، مثلا مناجات‌ها دیگر نمی‌توانسته‌اند یک حلقه اتصال اجتماعی و حال خوب مشترک برای همه ما باشند یا مناجات‌خوانی‌ها نمی‌توانسته‌اند با یک برنامه‌ریزی درست فرهنگی درکنار دیگر گونه‌های موسیقی زنده بمانند. جوابش هم مشخص است دیگر... این تجدد برای ما و فرهنگ‌مان زیادی گران تمام شده است. آنها که واردش کردند اغلب به سرتا پا فرنگی‌مآبی اعتقاد داشته‌اند و حواس‌شان نبوده می‌شود همان فرهنگ موجود را ارتقا داد و هر چیزی را بومی کرد. در این مسیر خیلی چیزها از بین رفته‌اند، خیلی از بزرگان ایرانی حتی سعدی و حافظ و ملاصدرا و دیگران کم ناسزا و ایرادهای نادرست نشنیده‌اند. خیلی چیزها در همین مسیر کمرنگ شدند و زود به خاطره پیوستند، از گذر زمان و تغییراتش گریزی نیست اما آیا نباید برای حفظ چیزهایی که باید بمانند، بیشتر تلاش کرد و ایستاد؟‌

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰