مدل‌های پاسخ به «مساله علم و دین» از منظرِ برِندن سوئیتمَن
علم و دین بر خلاف آنچه رایج است، در برخی از دوره‌های تاریخی همکاری داشته‌اند و این همکاری برای هر دو سازنده بوده ‌است. ایزاک نیوتن نمونه بسیار خوبی برای چنین همکاری‌ای است.
  • ۱۴۰۰-۰۱-۲۴ - ۱۳:۴۰
مدل‌های پاسخ به «مساله علم و دین» از منظرِ برِندن سوئیتمَن
۶ دلیل برای گفت‌وگوی علم و دین
۶ دلیل برای گفت‌وگوی علم و دین

محمدمهدی حاتمی، پژوهشگر و مدرس فلسفه: برِندن سوئیتمَن، استاد فلسفه در دانشگاه راک‌هورست در کانزاس‌سیتی ایالات متحده آمریکاست. او در زمینه فلسفه دین، فلسفه سیاست و فلسفه معاصر اروپا متخصص است. سوئیتمَن به‌ویژه‌ بر موضوعات مربوط به «علم و دین»، «دین و سیاست» و «عقلانیت باورهای دینی» متمرکز است و آثاری در این زمینه‌ها منتشر کرده ‌است.

به‌نظرِ سوئیتمَن دین‌باوران نمی‌توانند و نباید نسبت‌ به پژوهش‌های علمِ تجربی بی‌اعتنا باشند. او چهار دلیل را برای اهمیتِ چنین اعتنایی ذکر می‌کند. اولا؛ پژوهش‌های علمی حقایق مهمی از جهان هستی و انسان طرح می‌کنند؛ و نادیده‌گرفتنِ چنین حقایقی، باورهای دینی را در حدّ باورهای عامیانه تخفیف می‌دهد و نتیجه‌ چنین بی‌اعتنایی‌ای، بی‌اعتباری دین خواهد بود. ثانیا؛ علمِ تجربی یک شیوه معتبر و محترم برای شناخت واقعیت است و بی‌اعتنایی یک دین‌باور نسبت به علمِ تجربی فی‌الواقع به‌مثابه بی‌اعتنایی او به حقیقت و سرشت واقعیت خواهد بود و این چیزی است که اساسا مذموم است. ثالثا؛ علمِ تجربی پرسش‌های دشوار اما پراهمیتی را در زمینه‌هایی مثلِ سلول‌های بنیادی، ژنتیک، شبیه‌سازی انسان و... مطرح می‌کند. پاسخِ پرسش‌های اخلاقی برگرفته از چنین پژوهش‌هایی ارتباط مستقیمی با باورهای دینی دارد و مناسب است که دین‌باوران برای پاسخ ‌‌دادن به آنها به دستاوردهای علمِ تجربی توجه کنند. رابعا؛ آنکه امروزه بسیاری از دین‌ناباوران برای توجیه درستی دیدگاه خود به داده‌های علمی تجربی پناه می‌برند بنابراین بر یک دین‌باور فرض است که علمِ تجربی را به‌‌دقت بشناسد تا بتواند پاسخ مناسبی برای دین‌ناباوران تدارک ببیند.

سوئیتمَن در آثار خود سه مدل را برای بررسی «مساله علم و دین» معرفی کرده است و سپس به دفاع از نوعِ سومِ این مدل‌ها همت گماشته است. مدل‌های معرفی‌شده توسط سوئیتمَن چنین هستند:

۱. مدلِ مناقشه

افرادی مانندِ ریچاد داوکینز، کارل سیگان، فرانسیس کریک و... در ردیفِ طرفدارانِ مدلِ مناقشه‌اند. در این مدل بیان می‌شود که علم و دین یک تاریخ طولانی از جنگ‌های خونین را پشتِ‌سر دارند و اساسا در معارضه با یکدیگر تعریف می‌شوند. محاکمه گالیله در قرن هفدهم، عدم پذیرش زیست‌شناسی داروینی توسط کلیسا و... آشکارا بر این مناقشه‌ لاینحل دلالت می‌کند. علم و دین اساسا ناسازگارند زیرا اولا؛ باورهای دینی نمی‌توانند توسط شواهدِ علمی حمایت شوند و هر شخصِ عاقلی ناگزیر است میان حقایق علمی و باورهای دینی فقط یکی را برگزیند و دیگری را پس بزند. ثانیا؛ روش‌های عینی و استدلالی علم در تضاد با روش‌های ذهنی و کلامی دین قرار دارند. روشی که در علم معتبر است در دین بی‌اعتبار است و بالعکس.

به‌نظرِ سوئیتمَن مدل مناقشه پرطرفدارترین مدل در بررسی «مساله علم و دین» است به‌ویژه آنکه رسانه‌ها به آن دامن می‌زنند و آن را در اذهان عامه تثبیت می‌کنند زیرا روایتِ چنینِ جدالی فی‌النفسه جذاب و تحریک‌کننده است. اما این مدل در بررسی مساله علم و دین، مدلی اشتباه است زیرا تاریخِ تعاملِ علم و دین را به‌صورت گزینشی روایت می‌کند و نمونه‌های برجسته ارتباط علم ‌و دین را نادیده گرفته یا حذف می‌کند. همچنین این مدل، بین نتایج تحقیقات علمی و جهان‌بینی سکولار خلط می‌کند و نتایج علم تجربی را یکسره در خدمت جهان‌بینی سکولار تفسیر می‌کند. این خلط، مساله‌زاست زیرا می‌توان اولی را صادق و دومی را کاذب تلقی کرد. در نتیجه مدلِ مناقشه، مدلِ مناسبی برای حل «مساله علم و دین» نیست.

۲. مدلِ استقلال

افرادی مانند کارل بارت، استفان. ج. گولد و... طرفدار مدلِ استقلال‌اند. قائلان به مدلِ استقلال بعضا به تمایزِ اقسامِ پرسش‌ها در فعالیت علمی و فعالیت دینی اشاره می‌کنند. به‌نظر آنها فعالیت علمی به‌دنبال یافتنِ پاسخِ «پرسش چگونگی» است و فعالیت دینی می‌خواهد پاسخِ «پرسش چرایی» را بیابد. به‌دست آوردن پاسخ این دو نوع پرسش، مهم‌اند امّا از دو طریقِ اساسا مستقل پاسخ می‌یابند. لذا بهترین راه، حفظ استقلال دو طرف و عدم مداخله در کار یکدیگر است. مدافعان مدلِ استقلال همچنین استدلال کرده‌اند که شیوه معرفت به طبیعت با شیوه معرفت به خدا متفاوت است. معرفت به خدا از طریق آزمایش و استدلال به‌دست نمی‌آید بلکه از طریق وحی و عنآیت ‌الهی حاصل می‌شود. این درحالی است که علم تجربی با آزمایش، محاسبه و استدلال پیوند خورده‌ است. خلط این دو، هم علم را تضعیف می‌کند و هم دین را. نیازی نیست که دانشمندان، درگیر مفاهیم، روش‌ها و اهداف دین باشند و نیز نیازی نیست که دین‌باوران به چالش‌های علمی بپردازند. این دو مستقل‌ و در یکدیگر بی‌تاثیرند.

سوئیتمَن استدلال کرده ‌است که مدلِ استقلال، مدلی رضایت‌بخش برای حل «مساله علم و دین» نیست؛ زیرا واقعا چنین نیست که فعالیت‌ علمی با دین بی‌ارتباط باشد. در فعالیت‌ علمی، بعضا پرسش‌هایی مطرح می‌شود که از نظرگاه دینی اهمیت دارند. برای نمونه در موضوع باور به تکامل داروینی و خلقت‌باوری دینی، یا منشأ هستی در نظریه مه‌بانگ با منشأ هستی در کتب مقدس و... چالش‌هایی اساسی وجود دارد. نادیده‌گرفتن پیامدهای نظریه‌های علمی برای باورهای دینی غیرمسئولانه است زیرا بخش مهمی از واقعیت را نادیده می‌گیرد. همچنین تمایزِ «پرسش چرایی» از «پرسش چگونگی» نمی‌تواند دلیل متقاعدکننده‌ای برای استقلال علم و دین از یکدیگر باشد زیرا پاسخ برخی از پرسش‌های چگونگی برای یافتنِ پاسخ‌های چرایی فوق‌العاده مهم‌اند. لذا وقتی کسی درباره پرسش‌های چرایی می‌اندیشد نمی‌تواند به پاسخِ پرسش‌های چگونگی کاملا بی‌اعتنا باشد. مثلا اگر کسی می‌خواهد در بابِ چرایی وجود حیات و هدف زندگی پرسش کند، نمی‌تواند پرسش چگونگی به‌‌وجود آمدن و تحول موجودات ذی‌حیات را کنار بزند. اگر معلوم شود که در تحول زیستی موجودات طرحی از پیش‌معلوم وجود ندارد؛ آنگاه چرایی وجود حیات پاسخی متفاوت خواهد داشت نسبت به وقتی که چنین طرحی موجود است.
سوئیتمَن پس از نشان دادن نقائص مدل‌های مناقشه و استقلال به طرح مدل گفت‌وگو می‌پردازد.

۳. مدلِ گفت‌وگو

طرفداران مدل گفت‌وگو کسانی‌اند که معتقدند اگر نسبت به دو طرف «مساله علم و دین» آگاه و منصف باشیم، می‌توانیم رویکردهایی اخذ کنیم که آن دو، در حل پاره‌ای از مسائل مشترک، به یکدیگر یاری رسانند. طرفدارانِ مدلِ اخیر را می‌توان در دو دسته، رده‌بندی کرد:

۳. ۱. مدلِ همکاری

افرادی مانندِ ایان باربور و جان اوت در این رده قرار می‌گیرند. ایشان استدلال می‌کنند که دین از طریق اثباتِ نظم و قانو‌مندی طبیعت که یک منشأ الهی دارد و نیز اثبات امکانِ شناخت آن، زمینه هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی قابل‌اعتمادی برای انجام فعالیت علمی فراهم می‌کند. از طرفِ دیگر، علم تجربی نیز می‌تواند دین را در فهم و درکِ افعال خدا در طبیعت و صورت‌بندی مجدد آیه‌های تفسیرپذیر کتب مقدس یاری برساند.

۳. ۲. مدل تقویت

افرادی مانند ریچارد سوئین‌برن، السیتر مک‌گراث، پل دیویس و... در این رده قرار می‌گیرند. طرفداران این مدل استدلال می‌کنند که اولا؛ نظریه‌ها و شواهد علمی، دلایلی قوی در رد دیدگاه‌های ملحدانه افرادی مانند ریچارد داوکینز، کارل سیگان، استفن وینبرگ و... فراهم می‌کنند. ثانیا؛ شواهد علمی به‌شکل خوبی جهان‌بینی دینی را تقویت می‌کنند.

به‌‌نظرِ سوئیتمن، مدل گفت‌وگو بهترین مدل برای حل «مساله علم و دین» است. نخستین دلیل آن است که حقیقت امری واحد است؛ و علم و دین - اگر هر دو درست باشند- نمی‌توانند درباره حقیقیت واحد، دو دیدگاه متضاد، متناقض یا بی‌ربط اتخاذ کنند. مدل گفت‌وگو به این دلیل که حل چالش میان علم و دین را ممکن می‌سازد، نسبت به سایر مدل‌ها ارجح است.

دومین دلیل این است که ما وقتی به حل مسائل‌مان درباره‌ جهانِ هستی مشغولیم نباید بخشی از مهم‌ترین اطلاعات درباره آن را کنار بگذاریم. علم و دین هر یک به سهمِ خود چیزهایی درباره جهانِ هستی می‌گویند و تنها در مدلِ گفت‌وگو است که می‌توان به مشارکت فعالانه آنها در حل مسائل مشترک بشری امید داشت.

سومین دلیل آن است که در این مدل، فعالیت‌های علمی و فعالیت‌های دینی به‌مثابه تهدید به یکدیگر نگاه نمی‌کنند بلکه از ظرفیت یکدیگر برای حل مسائل بهره می‌برند.

چهارمین دلیل آن است که علم، پرسش‌های اخلاقی مهمی در زمینه ژنتیک، شبیه‌سازی، هوش مصنوعی و... را پیش‌روی بشر قرار داده است؛ درحالی که خود از حل آنها ناتوان است. استفاده از معرفت دینی می‌تواند امکان‌های قابل اعتنایی برای حل این قبیل مسائل را مطرح کند.

پنجمین دلیل آن است که علم و دین بر خلاف آنچه رایج است، در برخی از دوره‌های تاریخی همکاری داشته‌اند و این همکاری برای هر دو سازنده بوده ‌است. ایزاک نیوتن نمونه بسیار خوبی برای چنین همکاری‌ای است. نیوتن با گالیله موافق بود که خداوند دو کتاب نوشته است: «کتاب مقدس و کتاب طبیعت.» بنابراین سعی کرد هم در موضوعات دینی و هم در موضوعات علمی، تأمل و پژوهش کند.

درنهایت، در جامعه مدرن، کثرت‌گرا و دموکراتیک، حلِ «مساله‌ علم و دین» از طریقِ مناقشه یا بی‌اعتنایی صورت نمی‌پذیرد. راه بهتر و خردپسند‌تر، به‌رسمیت شناختنِ طرفین مساله و تلاش برای حل مسائل مشترک از طریقِ گفت‌وگوی فعال و موثر است. در این گفت‌وگو هر دو طرف سود خواهند برد.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران :