گفت‌و‌گو با معلمی که سال‌ها در مناطق محروم درس داد

فرهیختگان: «اول هفته دو پسر دو و چهار ساله‌ام را در خانه‌مان در تفرش می‌گذاشتم و می‌رفتم روستای موجان تفرش و تا آخر هفته برنمی‌گشتم. برف سنگین بود و اگر قرار بود به خانه برگردم نمی‌توانستم هر روز به مدرسه بروم. از طرف دیگر معلمی در آن روستا جز من نبود و دانش‌آموزان به من نیاز داشتند.»

  • ۱۳۹۶-۰۲-۱۱ - ۱۴:۴۱
  • 00
گفت‌و‌گو با معلمی که سال‌ها در مناطق محروم درس داد

همسر و پسران ۲ و ۴ ساله‌ام در شهر بودند

همسر و پسران ۲ و ۴ ساله‌ام در شهر بودند

 فرناز استادنوبری
 خبرنگار گروه مردم

اینها را فاطمه داوودی معلمی که سال‌ها به‌طور داوطلبانه در مدارس مناطق محروم تدریس کرده به «فرهیختگان» می‌گوید. او در طول فعالیت خود، 21 سال معلم دانش‌آموزان کلاس اول بوده و چند سال در مناطق محروم به دانش‌آموزان سوم و چهارم هم درس داده است. اینکه مشکلات معلمانی که در مناطق محروم تدریس کرده‌اند فراوان است، بر کسی پوشیده نیست اما عده‌ای از آنان کاملا داوطلبانه و نه از سر اجبارِ تقسیم‌بندی‌های آموزش و پرورش، در این مناطق تدریس کرده‌اند. فاطمه داوودی که 14 سال است بازنشسته شده، یکی از همین معلم‌هاست که در روز معلم سراغ او رفته‌ایم، شاید بتوانیم با نوشتن از سختی‌هایی که در آن سال‌ها کشیده، بخشی از زحمت‌هایش را تشریح کنیم. این معلم درباره کار کردن در روستای موجان تفرش می‌گوید: «از بهمن سال 57 که باخبر شدم در این روستا معلمی برای کودکان وجود ندارد مدام دغدغه این بچه‌ها را داشتم تا بالاخره تصمیم به رفتن گرفتم. از خانه ما در تفرش تا آن روستای کوچک 60 کیلومتر راه بود و حتی جاده اصلی هم خاکی بود.» او همچنین ادامه می‌دهد: «آن زمان مثل الان وسایل نقلیه آنقدر زیاد نبود که سر جاده بایستی و مدام خودروها عبور کنند. هر یک ساعت یک بار یک خودرو رد می‌شد که گاهی کامیون بود و چند خودرو یک بار یک سواری عبور می‌کرد، اگر قرار بود بخواهم بعد از تعطیلی مدرسه به خانه برگردم نهایتا می‌توانستم یک یا دو بار در هفته به آن روستا بروم به‌ویژه آنکه در آن منطقه برف سنگینی نیز می‌بارید.» داوودی درباره مهم‌ترین خاطره‌ای که از آن سال‌ها در ذهنش مانده، می‌گوید: «زمستان 59 برف سختی باریده بود و در کلاس مشغول گرم کردن دست بچه‌ها با بخاری نفتی بودم. دقایقی از شروع کلاس گذشته بود که ناگهان تخته و نیمکت‌ها شروع به لرزیدن کرد. به سرعت بچه‌ها را از کلاس خارج کردم و کمتر از یک دقیقه بعد سقف کلاس ریخت.» او ادامه می‌دهد: «هیچ‌وقت آن صحنه را فراموش نمی‌کنم و هر بار با یادآوری این موضوع اشکم سرازیر می‌شود. در آن لحظه فقط برایم مهم بود همه بچه‌ها خارج شوند و سپس خودم از کلاس بیرون بروم و همین اتفاق هم افتاد.» او درباره سخت‌ترین سال‌های این دوران می‌گوید: «سخت‌ترین سال‌ها زمانی بود که دو پسرم با فاصله دو سال به دنیا آمدند و عملا رفتن به ده برایم ناممکن شده بود. در زمان بارداری‌ام یک معلم دیگر به روستا آمد و دو نفری تدریس کردیم ولی تعداد بچه‌ها هم زیاد بود و حداقل به سه معلم نیاز بود.» او همچنین ادامه می‌دهد: «هر چه رایزنی و درخواست کردیم معلمی به آن ده برود کسی قبول نمی‌کرد و پذیرفتن عبور از راه سخت و برفی این روستا برای همه ناممکن بود و کسی هم نمی‌توانست دور از خانواده در آن ده زندگی کند.» داوودی ادامه می‌دهد: «به هر حال با همسرم تصمیم گرفتیم که مانند گذشته اول هفته به ده بروم و آخر هفته‌ها برگردم و ساکنان ده اتاقی در نزدیکی مدرسه به من دادند.» او می‌گوید: «گاهی همسرم فرزندانم را در طول هفته به ده می‌آورد و می‌توانستم در طول هفته هم آنها را ببینم ولی خیلی هفته‌ها هم این اتفاق نمی‌افتاد و بیشتر مواقع کودکانم پیش خواهر یا خواهر همسرم بودند.» فاطمه داوودی این روزها حدود ۶۳ سال دارد و 14 سال از بازنشسته شدنش گذشته اما همچنان در صحبت‌هایش دانش‌آموزان را بچه‌های خود می‌خواند و با خیلی از آنها هنوز در ارتباط است. به گفته خودش هرگز از اینکه بچه‌هایش را تنها گذاشته و برای باسواد کردن کودکان در مناطق محروم رفته پشیمان نشده زیرا در آن سال‌ها تنها کسی بوده که توانایی انجام این کار را داشته است. امید است تعداد معلمانی که برای بی‌سواد نماندن کودکان هموطنان خود به هر قیمتی تلاش می‌کنند هر روز زیادتر شود.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران