سیدعلی لطیفی، پژوهشگر الاهیات سیاسی:سالهاست که این جمله را در کتب تاریخ تمدن و علم میشنویم که در دورانی که اروپا قرون وسطی را میگذراند، جهان اسلام در اوج مدنیت و شکوه به سر میبرد و عملا آشنایی اروپاییان با این شکوه و عظمت بود که طلیعه رنسانس را در اروپا رقم زد. اما پاسخی برای این سوال که چه عاملی مانع از گرایش متفکران نوگرا به اسلام شد، ارائه نشد. هنوز این سوال باقی مانده است که چرا مسیحیان با مشاهده نقش اسلام در این شکوفاییها و عدم تعارض آن با عقلانیت، تغییر آیین ندادند و به اسلام نگرویدند؟ چرا متفکران مسیحی درعین نوشتن ردیههای مختلف بر آموزههای خرافی این دین تحریفشده، به اسلامی که بارها جلال و شکوهش را در آثارشان مورد تمجید قرار دادهاند، نگرویدند؟ اینها سوالاتی بود که باعث شد تا به بررسی آن عامل اساسی در ممانعت از پذیرش اسلام در اروپا بپردازیم و بدین سوال پاسخ دهیم که اروپای غربی از چه ویژگیای برخوردار بود که هربار مسلمانان تا به مناطقی از آن نفوذ مییافتند، بیش از آن نمیتوانستند پیشروی کنند؟
با نظر به تاریخ اسلام، میتوان متوجه این مساله شد که امپراتوری مسلمانان چه از جانب غرب اروپا و چه از جانب شرق آن، همیشه با سد غیرقابلنفوذی مواجه بود. بهعبارت دیگر، اسلام همیشه بیشترین تعارض و ضدیت را با مناطقی از اروپا داشته است که در آنها مسیحیت تثلیثی ریشه و نفوذ تاریخی قدرتمندی داشتهاند و در این منازعه همیشه فرانسویها نسبت به دیگر کشورها ید طولایی داشتند. برای بررسی این سوال نیازمند آن هستیم تا تصویری متفاوت از تصویر ارائهشده توسط تاریخنگاریها ارائه دهیم.
چند سال پیش وقتی آثار استاد مطهری را مطالعه میکردم به این پاسخ برخوردم که شمشیر عامل تسلط اعراب مسلمان بر ایرانیان نبود بلکه زمینههای فرهنگی و اجتماعی در ایرانزمین سبب سقوط امپراتوری ساسانیان و نفوذ اسلام در این سرزمین شد. این نکته عملا زاویه دید و نگرش جدیدی را روی تحلیلهای مادیگرایانه در باب گسترش اسلام در سرزمینهای مختلف گشود؛ هرچند این فرضیه تتبعات تاریخی مختلف را میطلبد ولیکن کمککار فهم بسیاری از تحولات حاکم بر غرب آسیاست.
با تتبع در تاریخ میتوان به این نکته رسید که تمدن غرب جهت مقابله با قدرت و نفوذ فرهنگی اسلام دست به تبیین قدرتمدارانه و مادیگرایانه از نفوذ اسلام زد. در این راه حتی از اختلافات فکری درون جهان اسلام جهت پذیرش آن بخش از گزارشهای تاریخی بهرهبرداری کرد غافل از اینکه اسلام ولو اسلام منحرف از خط اصیل نبوی نیز از چنان جاذبه و نفوذی برخوردار بود که بدون اعمال شمشیر نیز بتواند فطرت مردم را بهسمت خود جلب و جذب کند.
متاسفانه اختلافات کلامی شیعه و سنی بعد از تحلیل قدرت کشورهای اسلامی و نفوذ استعمار در آنها باعث شد تا جریان استعماری دستگاه فکری مقبول طرفها را بهگونهای متناسب با اهداف خود جهت دهد و نگرش و قرائت مطلوب خود را تزریق کند. یکی از این تزریقات، ارائه تصویری منفی از تاریخ اسلام و نقش زور و شمشیر در پیشبرد اسلام در مناطق مختلف جهان است. تصویری که با توجه به نگاه کلامی شیعه به خلفا و سلاطین جور تناسب داشته، بهگونهای که نتوان بهراحتی از اهداف مروجان این تصویر شناخت درستی پیدا کرد.
ایران، شمال آفریقا و مناطقی از اروپا نظیر ایتالیا و اسپانیا نقاط مهم تاریخی هستند که اسلام بهصورت فرهنگی در آنها نفوذ یافته و عناصر دینی مشترک مردم این مناطق با تفکر اسلامی زمینه را برای پذیرش فراهم کرده است. تاریخ مغفول نفوذ فرهنگی اسلام در اروپا و شمال آفریقا بهعنوان حیاط خلوت آن، حاکی از آن است که قبل از ورود اسلام به این مناطق، در این مناطق مسیحیتی به نام مسیحیت توحیدی حاکمیت داشت که توانست زمینه را برای گرایش مردم منطقه به اسلام رقم زند. اساسا جنگ صلیبی نه جنگ تمامعیار مسیحیت با اسلام بلکه جنگ تفسیری از مسیحیت یعنی مسیحیت تثلیثی با اسلام بود تا مانع از نفوذ اسلام به قلب اروپا شود.
درواقع، جنگ صلیبی و تبعات آن سبب شد تا کمکم اروپاییان با اسلام آشنایی پیدا کرده و جریان مسیحیت توحیدی تحتعنوان آریانیسم دوباره احیا شود. لیکن برخی اقدامات کانونهای زرسالار یهودی در کنار امپراتوران و پادشاهان اروپای غربی مانع از نفوذ اسلام و احیای آریانیسم شد. جریان روشنفکری در غرب بر اثر نفوذ کتب فلاسفه مسلمان نظیر ابنسینا و بهخصوص ابنرشد شکل گرفت، بهگونهای که ترس آن رفت نفوذ این آثار فلسفی زمینه را برای احیای مسیحیت توحیدی و درنتیجه اسلام مهیا سازد. چراکه اغلب این آثار بسیاری از عقاید مسیحیت تثلیثی را در دورانی که اروپای غربی بر اثر شکست در جنگهای صلیبی دچار شکگرایی رادیکال شده بود، انکار و رد میکرد.
مسیحیت تثلیثی، مسیحیت توحیدی
پیامبر دین مسیحیت یعنی عیسی ناصری(ع)، نه بهعنوان پیامبر یک دین جدید بلکه بهعنوان مصلح بنیاسرائیل به دنیا آمد. این پیامبر الهی که سالها وعده ولادت او داده شده بود بهعنوان موعود بنیاسرائیل و مبشر ظهور پیامبر آخرالزمان یعنی احمد(ص) در شامات دیده به جهان گشود. اما نحوه تولد این پیامبر الهی آن هم از طریق القای کلمه الهی، موجب شد تا عروج ملکوتی یا به صلیب کشیده شدن عیسی ناصری(ع) یا فوت ایشان، محل اختلاف علمای مسیحی شود. این اختلاف زمانی به اوج خود رسید که پیام حضرت عیسی بهصورت مکتوب تحتعنوان انجیل درآمد و در این نگارش زبان یونانی مورد استفاده قرار گرفت. در کنار استفاده از زبان یونانی در کتابت این پیامها، گسترش مسیحیت خارج از سرزمین مادری، سبب شد تا اقوام مختلف اروپایی برداشتی فرهنگی از عیسی ناصری پیدا کنند و مسیحیت را با برداشتها و تصورات مشرکانهشان مورد تفسیر قرار دهند.
درواقع، رشد و گسترش مسیحیت در اروپا بهخصوص بعد از سقوط امپراتوری رم و حاکمیت بربرها، سبب شد تا مسیحیت بیشتر آلوده به چنین مفاهیم مشرکانه گشته و از آن آموزههای اولیه منصرف شود؛ آموزههایی که عیسی مسیح در قامت یک بشر بر این خاک تولد یافته تا بتواند ابنای بشر را هدایت کرده و بشارت ظهور پیامبر آخرالزمان را دهد. بهعبارت دیگر، عیسی مسیح بهدنبال ایجاد دین جدیدی نبود بلکه این پیامبر الهی در راستای اصلاح انحرافات بروزیافته در میان بنیاسرائیل و بشارت ظهور پیامبر آخرالزمان ظهور یافت. اما، بهدلیل نفوذ برخی علمای یهودی نظیر پولس کمکم قرائتی روحانی و عرفانی از مسیحیت ارائه شد که عملا با شریعتزدایی از مسیحیت سلاح امربهمعروف و نهیازمنکر را از آنها گرفت تا نتوانند در برابر انحرافات یهودیت بایستند.
جریان نفوذی در مسیحیت، در ادامه موج ملکوتیسازی عیسی ناصری، با کمک از فلسفه یونان و فرهنگ یونانی، ذات عیسی ناصری را همذات خداوند معرفی کرده و اختلافی بنیانی درون مسیحیت رقم زدند. اختلافی که همذاتی عیسی ناصری بهعنوان یک اصل اساسی زمینه را برای تثلیث رقم زد و عملا با مصوبه شورای نیقیه در زمان کنستانتین، هرگونه ضدیت به این تفسیر، بدعت و حکم مرگ برای داعی آن در پی داشت.
یکی از کسانی که بهشدت مخالف چنین برداشتی از پیامبرشان بود، شخص زاهدی از اهالی اسکندریه به نام آریوس بود که اعتقاد به الوهیت عیسی مسیح را بدعت و عین شرک عنوان داشت. از نظر وی، ذات حضرت عیسی درعین برتری از بشر، عین ذات الهی نبوده و همردیف خداوند قرار نمیگیرد. چنین عقیدهای که در تعارض با برداشت عرفانی از عیسی مسیح قرار داشت توانست پیروان بسیاری را در شمال آفریقا، جنوب و شرق اروپا شکل دهد که در تاریخ تمدن از آن به جریان آریانیسم یا مسیحیت توحیدی یاد میکنند.
آریوس با اعلام این موضع در برابر شورای نیقیه که اکثر اسقفان و علمای مسیحی در آن حضور داشتند موجب ایجاد شکاف در این شورا گشت اما بهرغم گرایش عموم اعضا به نظر وی، بهعنوان یک عقیده کفرآمیز شناخته و منجر به تهیه اعتقادنامه نیقیه شد.
این محکومیت و تکفیر آریوس نهتنها بر موج آریانیسم خدشهای وارد نساخت بلکه مساعدتی برای گسترش این نوع مسیحیت در اروپا شد. باوجود این، اروپای غربی بهخصوص با حاکمیت فرانکها بهعنوان مهمترین و کانونیترین مناطقی به شمار آمدند که مانع از نفوذ چنین تفکری از مسیحیت شدند. مناطقی که عملا با حمایت مادی و معنوی از مسیحیت تثلیثی، به تعقیب و آزار کسانی که گرایش به آریانیسم داشتند، مبادرت ورزیدند. بنابر گواهی تاریخ شخص آریوس نیز از این آزار و اذیت در امان نماند و مرگ وی بهصورت مشکوک گزارش شد.
نقش آریانیسم در گسترش اسلام و جنگ صلیبی
با ظهور پیامبر آخرالزمان حضرت محمد مصطفی(ص) کمکم ندای این دین توحیدی در عالم گسترده شد. گسترشی که در آن وجود ادیان توحیدی پیش از اسلام نقش موثری ایفا کرد. یکی از این مناطقی که باید نقش نفوذ فرهنگی را بیش از تاثیر ابزار قدرت و زور دید، شمال آفریقا و جنوب اروپاست. مناطقی که پیش از این با رد مسیحیت تثلیثی، به مسیحیت توحیدی گرایش داشته و حضور و نفوذ محکمی را در آنها داشته است. ازاینرو به اعتقاد نویسنده کتاب هفت قرن فراز و فرود تمدن اسلامی در اسپانیا، اسپانیا نه بر اثر یک هجوم اقوام عربی بلکه بر اثر یک انقلاب و دگرگشت دینی از مسیحیت توحیدی به اسلام شکل گرفت.
به اعتقاد ایگناسیو اولاگوئه، نویسنده کتاب انقلاب اسلامی در غرب، تمدن اسلامی در اندلس بر اثر یک جدال تاریخی میان دو جناح طرفدار آریانیسم و مسیحیت تثلیثی به رهبری فرانکها شکل گرفت. در این منازعه تاریخی، حاکمان طرفدار آریانیسم توانستند با کمک مردمان بومی شمال آفریقا حکومت را از دستان حاکم طرفدار فرانکها خارج ساخته و قدرت را به دست گیرند. این مساله باعث شد تا همزمان با نفوذ اسلام در شمال آفریقا، مردم اسپانیا به اسلام گرایش پیدا کنند و حامی مقتدری از حکومتهای مختلف اسلامی برای خود رقم زنند.
با قدرتگیری تازهمسلمانان بومی اندلس و سیسیل، کمکم زنگ خطر سقوط و اضمحلال حکومتهای ملوکالطوایفی مسیحیت در قلب اروپا به گوش رسید. خطری که همزمانی آن با هزاره دوم مسیحی و وعده ظهور منجی، زمینه را برای یک جنگ تمامعیار مذهبی رقم زد. بهعبارت دیگر، با فرارسیدن آغاز هزاره دوم مسیحی و اسطوره ظهور منجی در هر هزار سال، بهانهای به دست پاپ و امپراتوری شارلمانی داد تا بتوانند بسیج مردمی علیه مسلمانان به وجود آورند.
هرچند دلیل مستقیم شروع نخستین جنگ صلیبی درخواست کمک امپراتور روم شرقی آلکسیوس یکم از پاپ اوربان دوم برای مقابله با پیشرویهای مسلمانان در خاک امپراتوری روم شرقی بود اما پاپ اوربان دوم نیاز به احیای مذهب در میان مردم را احساس میکرد. او از تمام شاهان اروپایی خواست تا جنگ برای بازپسگیری سرزمینهای مقدس را آغاز کنند. او تقدس بیتالمقدس و سرزمینهای مقدس را در کنار غارتها و هتک حرمتهای ترکان کافر قرار داد و با توصیف آزار و اذیت زائران خشم عمومی را برانگیخت. او مسیحیان را موظف به شرکت در این امر مقدس کرد و قول داد همه آنهایی که به جنگ روند گناهانشان آمرزیده خواهد شد و آنهایی که در جنگ کشته میشوند مستقیما به بهشت داخل میشوند. پاپ با تشویق به جنگ احساسات جنگجویانه غیرمذهبی فئودالها را نیز برانگیخت. او از بارونها خواست که به جای جنگ غیرمقدس در غرب اروپا در جنگ مقدس شرکت جویند. او به بارونها وعده ثروت، مالکیت زمین، قدرت، و شخصیت اجتماعی داد، و برای پرداخت همه این جوائز غلبه بر ترکان و عربها و گرفتن خراج از آنها را فرض کرده بود. او گفت که ترکان و اعراب بهسادگی توسط نیروهای مسیحی شکست میخورند. وقتی او نطقش را تمام کرد، شنوندگان فریاد زدند «خدا این را میخواهد». این جمله بعدها شعار جنگی صلیبیون شد. پاپ اسقف لیپویی را مسئول ترغیب کشیشان به پیوستن به جنگ کرد. خبر اینکه جنگ علیه کفر با زیارت اماکن مقدسه توام خواهد بود و پاداش فراوانی برای زائران در زمین و آسمان خواهد بود، بهسرعت پخش شد. بلافاصله هزاران تن متعهد شدند که عازم نخستین جنگ صلیبی شوند. سخنرانی پاپ اوربان دوم یکی از موثرترین سخنرانیهای تاریخ نام گرفته است؛ سخنرانیای که جنگهای مقدسی را برانگیخت و ذهن و قوای اروپاییان را برای دویست سال مشغول کرد.
تاثیرات جنگ صلیبی در رنسانس
شکست پیدرپی مسیحیان اروپای غربی در جنگ صلیبی، امیدها برای ظهور مسیحا در هزاره دوم را به یاس تبدیل کرد و عملا شک و تردید را در میان بسیاری از مردم نسبت به آموزههای مسیحی رقم زد. پیش از این مسیحیان در بسیاری از منازعات پیروز میدان بوده و عملا مسیحیت زمینه فروپاشی امپراتوری رم را رقم زد اما اینبار دین جدیدی به نام اسلام نشان داد که موید به نصرت و امداد الهی است. درواقع ایمان به نصرت الهی و نقش خداوند در پیروزی مسیحیت از چنان حضور گستردهای در کتاب مقدس برخوردار بود که عملا با استناد بدان اقدام میکردند. اما در جنگ صلیبی، بسیار مشاهده شد که حضور خداوند بهعنوان پشتیبان مسیحیان رنگ باخته است. از این زمان به بعد است که غرب به این نتیجه میرسد که خداوند در هزاره دوم از دنیا رخت بربسته و چراخ حضورش بیفروغ شده است که نتیجه آن آغاز شک و تردید نسبت به آموزههای مسیحیت تثلیثی و گرایش به مسیحیت توحیدی و اسلام در اروپای غربی و بازگشتگان از میدان جنگهای صلیبی بود. در این پیچ تاریخ از سویی تلاش شد تمدن اروپا به جای گذار از مسیحیت تثلیثی از خود دین بگذرد.
اساسا مشاهده عظمت و شکوه سرزمینهای اسلامی و رفتار عادلانه حاکمان مستقر با مردمان خویش در قیاس با حاکمان و رهبران مذهبی مسیحی، بههمراه پیروزیهای پیدرپی مسلمانان موجب شد مردم مسیحی دچار شک و تردید در باب انحراف از مسیحیت اصیل شوند. در این بستر شکگرایی، انتشار و ترجمه کتب فلاسفه مسلمان و آثار طبیعیدانان در اروپای غربی بر شدت این شک و تردید مردم مسیحی افزود. کمکم جریاناتی در اروپای غربی شکل گرفت که متاثر از آرا و اندیشههای ابنرشد مسیری متفاوت با آموزههای کلیسا در پیش گرفتند و گرایشهایی را نسبت به پذیرش انحراف از مسیحیت اصیل رقم زدند.
با گسترش موج شکگرایی در کنار شکست مسیحیان، شاهد آغاز تحرکاتی علیه حکومتهای مسلمان در اندلس و سیسیل هستیم. در این پیشروی بهسمت اضمحلال، کانونهای زرسالار یهودی که حامیان مالی جنگ صلیبی بودند، نقش موثری را ایفا میکنند. از دیگر سو، اقداماتی نیز جهت تحریک مغولها برای حمله به شرق امپراتوری اسلامی توسط این جریان آغاز میشود تا در این موج شکگرایی و گرایش به اسلام، آموزه یاری و نصرت الهی نسبت به مسلمانان نیز خدشهپذیر گردد. بهعبارت دیگر، کانونهای زرسالار مدافع جنگ صلیبی، با ترغیب مغولها به حمله، موجب اضمحلال و سقوط تمدن اسلامی شدند و در سایه آن توانستند خطر نفوذ اسلام به اروپای غربی بهعنوان تنها محل امن این کانونها را دور کنند. از سوی دیگر، همین کانونها با ایجاد کانونهای ترجمه، سعی کردند مدیریت و رهبری فکری جامعه را در دست گرفته و اروپای غربی را از شدت و نفوذ آموزههای مخرب علیه مسیحیت تثلیثی در امان نگاه دارند.
باوجود این، رفتوآمد مسیحیان با جهان اسلام و رسوخ آموزههای اسلامی که تعارضی با عقلانیت نداشت شرایطی را رقم زد که بخشهای جنوبی اروپا بهخصوص جنوب فرانسه و شرق اروپا به آموزههای توحیدی مسیحیت گرایش یابند، بهگونهای که آثار متعددی در باب رد تثلیث نوشته شود. متاسفانه در تاریخهای تمدن غربی این بخش از نفوذ و تاثیرگذاری اسلام بهصورت مبهم و هماهنگ توسط دستگاه تاریخسازی کمرنگ شده است.
اساسا دستگاههای تفتیش عقاید نخستینبار علیه مسلمانان و مسیحیان تغییر آییندهنده توسط دستگاه پاپی به وجود آمد و در این مساله کاتولیسم و پروتستانتیسم تثلیثی شراکت غیرقابلوصفی داشتهاند. شراکتی که نظیر آن را در هیچ امری مشاهده نمیکنیم. جریان کشتارهای عظیمی که به فتوای رهبران پروتستان نظیر کالون در تاریخ ثبت شده است ناظر به همین مساله است. درواقع پروتستانتیسم که داشت بهسمت گرایشهای توحیدی مشترک با اسلام حرکت میکرد یکباره بر اثر نفوذ کانونهای زرسالار و هژمونی سنگین آنها، جریان غالب را بر دوش کشید و سعی کرد در برابر هویت اسلامی، به حفظ هویت مسیحی مبادرت ورزد. بهعبارت دیگر، دوگانه کاتولیسم و پروتستانتیسم که هر دو تثلیثیاند در برابر دوگانه الحاد مسیحیت تثلیثی و توحید آریانیسم مسیحی که البته به اسلام گرایش نشان میداد، در تاریخ اروپا دارای اهمیت خوانده شد و در پی این تغییر تفسیر از تاریخ توانستند با طرح جدایی ایمان و عقل و ترسیم محدوده حکمرانی هرکدام از این دو، مسیحیت تثلیثی را از خطر سقوط برهانند.
درواقع عظمت و شاهکار تاریخی فلسفه کانت و دیگر متفکران عصر جدید، در این بود که توانستند آموزههای مسیحی را از محک عقلانیت و علم تجربی به نام جدایی دانش از ارزش حفظ نمایند. این سخن بدین معنی است که برخلاف تصور ارادهشده توسط روشنفکران غربزده، اساسا جریان روشنگری در غرب به جدال با آموزههای مسیحیت و کنارگذاشتن آن مبادرت نورزید بلکه برعکس جهت حفظ هویت اروپای غربی در مقابل هویت اسلامی، آموزههای مسیحیت تثلیثی را از سنجش و داوری عقل به دور نگاه داشت؛ چراکه درغیر اینصورت، موج تغییر آیین و یا هرج و مرج فکری بر اروپای غربی مسلط شده و این سرزمین را به دامن رقیب خود سوق میداد. دوگانه تاریخ اروپا دوگانه مواجهه مسیحیان توحیدی و مسیحیان تثلیثی و ملحد بود نه دوگانه پروتستانها و کاتولیکها، این هر دو طرف دوگانه دوم به وسیله جریان روشنفکری و قدری سیاست خارجی توانستند ابتدا از نفوذ اسلام توحیدی و در ادامه اسلام جلوگیری کنند و در ادامه مسیحیت تثلیثی هویت بخش خود را از خطر سنجش خردورزانه برهانند.
منابع:
- تاریخ تمدن ویل دورانت
- ایگناسیو اولاگوئه، هفت قرن فراز و نشیب تمدن اسلامی در اسپانیا، ترجمه ناصر موفقیان
- فرانکو کاردینی، تاریخ روابط اسلام و اروپا