پیش از این در ستونی تحت عنوان «تاریخ علم در اسلام و ایران» به تبیین مباحث علمی و دقیق تاریخ این مبحث مهم و مطرح در مجامع علمی روز میپرداخت. بنمایه این رشته مقالات، اساسا مباحثی بود که دکتر علیاکبر ولایتی در برنامه تلویزیونی «ایران» از شبکه دوم سیما بیان کرده بودند و سپس بنا به درخواستهای متعدد اساتید، پژوهشگران و دانشجویان، جهت تبیین دقیقتر مباحث و ارائه مستندات این مطالب، برای چاپ در روزنامه تنظیم کرده بودند. روزنامه «فرهیختگان» در پاسخ به درخواستهای مکرر خوانندگان، مطابق گذشته به چاپ این مجموعه ادامه خواهد داد. البته بهجهت اتصال و پیوستگی مباحث، پیش از شروع مباحث جدید، نگاه و مروری خواهیم داشت به مباحث گذشته که در همین ستون منتشر خواهد شد.
در این زمان بود که ایران دچار یورشهای پیدرپی مغولان شد که همچون امواج خروشان دریا یکی پس از دیگری بهمثابه بلایایی سخت و مصائبی سهمگین بر خانمان مردم ایران فرود میآمدند و قتل و کشتار بزرگان و از میان رفتن سرمایههای فکری و علمی کشور ایران را درپی داشتند.1 نَسَوی در سیرت جلالالدین مِنکُبِرنی (ص 79)، روایت کرده که در سقوط شهر نسا پیش از آغاز قتلعام مردم شهر، امام شهابالدین ابوسعید بنعمران، یکی از علمای شهیر آن دیار را در پیش چشم مردم به شهادت رساندند.
نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که درطول تاریخ، بسیاری از مراکز علمی و فرهنگی کشور، نظیر بیمارستانها، با اوقاف اداره میشد؛ مقولهای که مغولان نه با آن آشنا بودند و نه ادامه فعالیت این مکانها در آن سرزمینهای اشغالشده برایشان اهمیت داشت. درنتیجه، اگر یک مرکز فرهنگی از تخریب و غارت در امان مانده بود، ادامه فعالیتش بسیار دشوار یا ناممکن بود. بر این نکته باید مصادرهها و یورت و دیوانی و اینجو کردن زمینها و گرفتن مالیاتهای گوناگون و کمرشکن از این مراکز علمی و فرهنگی را افزود.2 همچنین وقفه طولانی میان عصر حمله مغول و نابودی زیربناهای علمی کشور تا اصلاحات عهد ایلخانی سبب قطع ارتباط ایرانیان با مبانی اقتصادی و فکری پیشینیان شد و نیز دسترسی نداشتن به وسایل و امکانات احیای مواریث گذشته و ناتوانی سیستم اقتصادی کشور برای تولید ثروت و ارزاق عمومی و نبود مراکز تجمع بودجه برای زیر پوشش قراردادن و هموارکردن فعالیتهای فکری و فرهنگی جملگی سبب واردشدن ضربهای کاری بر روند عادی سیر علم و فرهنگ در ایران شد. گذشته از همه این عوامل بازدارنده، تغییر روش و الگوی فکری ایرانیان در زمان مغول و گرایش به امور ذهنی و خرافات و جداشدن سیر افکار انسانها از تجربه و تجربهگرایی به روند اضمحلال مبانی علمی کشور سرعت بخشید. پیش از حمله مغول با پیگیری روش فکری دانشمندان ایرانی، روشهای فکری کاملا علمی میان آنها رواج داشت که اصل آن بر تجربه بود. اما حمله مغولان خط سیر فکری اجتماع را نیز از بُن دگرگون کرد؛ چنانکه حتی گروهی از علما تهاجم مغولان را گوشمالی خداوند به اهل فلسفه و علم تعبیر میکردند. همین امر خود سبب شد که گروهی به گوشهنشینی و انزوا روی آورند؛ عملی که در احادیث و سیره بزرگان دین بهشدت نکوهیده شده است. بدینترتیب، تغییر شیوه فکری بعضی از دانشمندان و اعتقاد به درونگرایی و بیاعتنایی به علوم تجربی پس از نابودی زیربناهای اقتصادی و علمی کشور مهمترین علت افت توان علمی کشور بود.3
پینوشت:
1- عطاملک جوینی اوضاع علما را در زمان خود چنین شرح کرده است: «بهسبب تغییر روزگار و تأثیر فلکِ دوار و گردشِ گردونِ دون و اختلاف عالمِ بوقَلْمون، مدارسِ درسْ مندَرِس و معالمِ علم مُنطَمِس گشته و طبقه طلبه آن در دست لگدکوبِ حوادثْ پایمالِ زمانه غدار و روزگار مکار شدند و به صنوف صروف فِتَن و مِحَنْ گرفتار و در معرضِ تفرقه و بوار معرضِ سُیوفِ آبدار شدند و در حجاب تُرابْ متواری ماندند. هنر اکنون همه در خاک طلب باید کرد / زانکه اندر دل خاکاند همه پُرهنران» (جوینی، عطاملک (1385). تاریخ جهانگشای، تصحیح محمد قزوینی، تهران، دنیای کتاب، چاپ چهارم، ج 1، ص 3).
2- یزدانپرست، حمید (زمستان 1390). «فرجام و پیامد ایلغار مغول»، اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش 286، ص 116.
3- قاسملو، فرید (1379). «نگرشی بر اثر حمله مغول در تغییر مبادی علمی ایران»، مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخی هجوم مغول به ایران و پیامدهای آن، تهران، دانشگاه شهید بهشتی، صص 899-897.