سید جواد نقوی، روزنامهنگار: صداوسیما در گفتوگوی ملی چه نقشی میتواند داشته باشد؟ نقش برنامههای گفتوگومحور در قیاس با سرگرمیهایی چون عصر جدید چیست؟ در این ابواب با دکتر سیدجواد میری، عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی گفتوگویی کردهایم که از نظر میگذرانید.
گفتوگوی ملی به چه معناست و گفتمانهای مختلف در گفتوگوهای گوناگون باید چگونه خود را عرضه کنند و حاصل و ثمر این گفتوگوها چه خواهد بود؟ گفتوگو در جامعه امروز ایران بهخصوص از طریق تریبون رسمی صداوسیما چه ضرورتی دارد و چه نیازی را برطرف میکند؟
اساسا گفتوگو باید تعاملی [و] بین دو یا چند نفر باشد که در آن حس یا فشار بیرونی وجود نداشته باشد تا بتوان پایاپای با هم گفتوگو کرد. نمیتوان انتظار داشت یکی در قدرت نشسته باشد و از موضع قدرت صحبت کند و یکی پا در زنجیر داشته باشد و با هم گفتوگوی سازنده داشته باشند. گفتوگو زمانی صورت میگیرد که یک تحمیل بیرونی یا یک فشار بیرونی وجود نداشته باشد و طرفینی که وارد گفتوگو میشوند در موضع برابری قرار گرفته باشند. اگر ما صحبت از گفتوگوی ملی یا گفتمان ملی میکنیم یعنی برای تمامی جریانها باید یک پلتفرم بیطرفی وجود داشته باشد. سازمان صداوسیما قرار نیست فقط یک گفتمان و تفسیر را در جامعه بازنمایی کند. جامعه ایران جامعه متنوع و متکثر با صورتهای مختلف و گفتمانهای مختلف است ولی صداوسیما تا اینجا نشان داده فقط نماینده یک سلیقه در جامعه است و تلاش میکند آن سلیقه را بهعنوان گفتمان ملی یا صدای ملی اعمال و بازنمایی کند. گفتوگو زمانی شکل میگیرد که صداوسیما بهمثابه یک سازمان ملی به این خودباوری برسد که ایران ملک مشاع تمام ایرانیهاست. به این معنا که تمامی گرایشها، جریانها، اقوام، ادیان و مذاهب همه به یک اندازه حق و اجازه دسترسی به این جایگاه ملی را دارند که از آنجا سخنان و بحث خود را بدون تحمیل، تحدید و تهدید بازنمایی کنند و صداوسیما این بازنمایی را در جامعه نشان دهد ولی این امر تا به امروز رخ نداده است.
فضای صداوسیمای ما برنامههای مختلف گفتوگومحور دارد یعنی قالب گفتوگوی دونفره یا چندنفره را زیاد داریم، اما چندان شاهد گفتوگوهای جریانساز نیستیم یا به تعبیری این برنامهها نمیتوانند خود را نشان دهند. علت این مساله چیست؟ چرا این برنامهها ضریب نمیگیرند و نمیتوانند گفتمان جدید بیافرینند و تنور را داغ و شرایط را بهتر کنند؟
نکته اینجاست که اساسا نقد و تعامل کردن و واسازی گفتمانها و ترسیم افقهایی که بیرون از تلقی رسمی و سلیقهای افراد بخواهد در صداوسیما صورت بگیرد، واهمه در دل مدیران و روسای این سازمان ایجاد میکند. آنچه که برای مدیران مهم است نگهداشتن و حفظ پستهای مدیریتی است و چون این پستها برای آنها مهم است، بهجای اینکه بهدنبال افقگشایی باشند بهدنبال این هستند که ببینند لابیها چه سلیقهای دارند. چون سلیقه معیار دقیق و مفهومی ندارد، به همین خاطر هر نقدی یا هر انتقادی که به یک صورتی حدس زده شود یا تصور شود که ممکن است سلیقه کسی را تحتتاثیر خود قرار دهد، یا بهگونهای از مرزهای باورها و سلیقههای ذینفوذان و لابیها عبور کردهاند، باعث واهمه و ترس اینها میشود.
بعضا برخی میگویند مدیران و ریاست سازمان صداوسیما در ادوار مختلف محافظهکار هستند. من همیشه در پاسخ میگویم که بههیچوجه اینگونه نیست و اینها هیچگاه محافظهکار نبودهاند و اساسا ربط و نسبتی با سنت محافظهکاری ندارند. محافظهکاری بهگونهای که در ایران ترجمه شده، به شکلی برگردان و ترجمه مفهوم Conservatism است. این مفهوم یک سنت بسیار قوی در حوزه فلسفه و اندیشه سیاسی است که بزرگترین نماینده این اندیشه ادموند برک، فیلسوف و اندیشمند ایرلندی است که در قرن هجدهم چارچوب فلسفه سیاسی محافظهکاری را ترسیم کرده است. جالب است بدانید که محافظهکاری یا Conservatism در دورانی که بورژوازی قدرت بسیار پرشتابی داشت بهمثابه یک رویکرد انقلابی مطرح بود چراکه عدهای در برابر موج بنیانافکن تغییر و تحول گفتند تغییر و تحول خوب است اما نمیتوان همهچیز را دستخوش تغییر و تحول کرد بلکه باید المانها و مولفههایی در جامعه حفظ بشود و ارزشهایی وجود داشته باشند که ثابت باشند وگرنه جامعه دستخوش نابودی خواهد شد. مثلا نهاد خانواده و ارزشها را مثال میزدند. حال اینکه شما موافق یا مخالف باشید بحث دیگری است اما میخواهم بگویم که محافظهکاری یک سنت بسیار قوی و مستحکمی است ولی آنچه مدیران سازمان صداوسیما در ایران از خود بروز دادهاند - و البته تنها محدود به مدیران صداوسیما نیست بلکه در بسیاری از سازمانها و نهادها و وزارتخانههای کشور این را شاهد هستیم- هیچکدام محافظهکاری نیست بلکه آنها محافظ آن پستی که به آنها داده شده هستند و هیچ علقه و تعهدی نسبت به سنت محافظهکاری ندارند.
از این 2 سوال اگر بخواهیم به جمعبندی برسیم ساختن برنامههایی مثل «زاویه» یا «شوکران» که زمینه تئوری و اندیشهای دارند و با اندیشمندان گفتوگو میکنند، چه لزومی دارد و از این گفتوگوها چه حاصلی میتوان متصور بود؟ چرا چنین برنامههایی معطوف به یک شبکه میشود و از همان هم بهخوبی حمایت نمیشود؟ آیا جامعه دارد به سمت یک لمپنیزم حرکت میکند که چنین برنامههایی معدود است یا این امر جزء اقتضائات دوره ماست؟ نسبت آن با فعلیت ما و جامعه ما چیست؟
برنامههای مختلفی در شبکههای مختلف وجود دارد ولی برنامهای که بهصورت اندیشهای محض باشد و واقعا در آن گفتوگو درگیرد، معدود است. از این حیث، برنامه زاویه برنامه مهمی است. واقعا این را باید به مدیران سازمان صداوسیما و حتی کسانی که در اتاق فکر این سازمان هستند، گوشزد کرد که وقتی چنین برنامهای تولید میشود، درواقع شما دارید در سطحی بازی میکنید که برنامهای مثل «پرگار» ساخته میشود. برنامههای بسیاری در دنیا برای افکار عمومی ایران یا جریانهای مختلف فکری در ایران خوراک تهیه میکنند. شما برنامهای ایجاد کردهاید اما در کمتر از 2 یا 3 سال بهدلایلی مانند اتفاقی که اخیرا افتاد، مجری را عوض میکنید یا برنامه را تعطیل میکنید. شما وقتی یک تیم درست میکنید باید در نظر داشته باشید با چه حریفی میخواهد مقابله کند. شما تیمی را ایجاد کردهاید اما نمیدانید در کجا بازی میکنید. مدیران باید توجه داشته باشند که دست مجریان و برنامهریزانی که دارند برنامهای بهمثابه یک شبکه یا برنامه فکری میسازند را باز بگذارند و به اینها دلهره و استرس ندهند و پشتیبان آنها باشند. شما اگر این حرفها را در صداوسیما نزنید خب معلوم است مردمی که به ماهواره و اینترنت وصل هستند، صد برابر شدیدتر از آن را از دیگران میشوند و شما وقتی پاسخ علمی و مستدلی به آنها ندهید یقین بدانید که ذائقه مردم تغییر میکند. برنامههای رسانههای خارجی و کلیپهایی که به انحای گوناگون در فضای مجازی و یوتیوب منتشر میشود، مصدر و مرجع جریاندهی و سازماندهی افکار عمومی میشوند.
بسیاری از روشنفکران در موارد مختلف جامعه ایران را یک جامعه ضدگفتوگو معرفی میکنند و با فکتهای تاریخی میخواهند این مساله را ثابت کنند، آیا این امر در شرایط فعلی درست است یا اینکه یک برساخت از روشنفکران است که میخواهند گفتمان خود را بر کرسی سیاست و فرهنگ بنشانند؟
اگر بخواهیم بهصورت تاریخی نگاه کنیم بحث خیلی گسترده میشود. باید ببینیم در چه زمانی داریم صحبت میکنیم. هر مقطع زمانی را باید بهصورت جداگانه بحث کنیم. هر دوره یک نوساناتی دارد و سوال بسیار گسترده و جامع میشود. باید ببینیم در کدام دوران صحبت میکنیم؟ پیش از ظهور اسلام، بعد از دوران اسلام، پیش از تشیع، پس از استقرار تشیع، پیشامشروطه، مشروطه، پهلوی، رخداد انقلاب و... هر یک بحث جداگانهای دارد.
امروز در جامعه ما واقع امر این است که یک تصلب و سلیقهمحوری در بسیاری از نهادها و سازمانهای دولتی وجود دارد و این را میتوان با مثالهای بسیار روشنی نشان داد که بههیچوجه قائل به رسمیت شناختن دیگری نیستند. مثلا من میتوانم برای شما تجربیاتی که در وزارت علوم مخصوصا در 8 سال اخیر رخ داده را بیان کنم.
وقتی اندیشمندان و متفکران گفتوگویی در برنامههایی صورت میدهند، بازخوردهای خوبی در فضای مجازی دارد و فتح باب جدیدی میشود، مثلا در همین برنامه زاویه درمورد حجاب شاهد واکنشهای بسیاری بودیم، اما گویا ضرورت این امر توسط سیاستگذاران صداوسیما دیده نمیشود و متوجه این امر نیستند که این مساله تنها یک گفتوگوی ساده نیست و خیلی هم عمق دارد و باعث ایجاد لنزهای جدید در جامعه میشود، نظر شما چیست؟
در مورد اخیر اتفاقی که افتاده این است که یک نقدی شده و یک تعبیری بهکار رفته که به مذاق رئیسجمهور و وزرا و... خوش نیامده است. حالا کسی آمده در صداوسیما یک حرفی زده، بدتر از اینها را مردم در کوچه و بازار میگویند. شما باید سعهصدر خود را بالا ببرید و [از سوی دیگر] تلاش کنید این را به تمامی نهادهای سیاسی و فرهنگی و دینی در جامعه تسری بدهید که در قبال نقد گردنکلفتی نکنند و پاسخگو باشند. صداوسیما باید در خدمت ملت باشد و خود را برای پاسخگویی آماده کند و آن را بازنمایی کند. اینکه مسئولی دیواری کوتاهتر از مجری پیداه نکرده و او را اخراج کند و این سیگنال را به جامعه داده که کسی جرات نکند اهالی قدرت که چنین عملکردی در دوران 4ساله اخیر خود داشتهاند را نقد کند. بهنظر من این کار بسیار خطایی است.
شما بهعنوان متخصص علوماجتماعی چه پیشنهادی برای گذار از وضع فعلی میدهید؟ به چه سمتی باید حرکت شود که بتوان گفتوگوهای حقیقی منضبط و بهتری به سرانجام رساند؟
صداوسیما هیچ راهی ندارد مگر اینکه سلیقهها و جناحها و جریانها و تنوع و تکثر جامعه ایران را بازنمایی کند.
این سازمان نباید فقط و فقط سلایق محدود را ارضا کند. اگر بخواهد چنین مسیری را ادامه دهد در این صورت ره به جایی نمیبرد. ولی اگر بخواهد به امر ملی بازگردد به این معنی که تنوعی که در جامعه ایران وجود دارد و آن را بازنمایی کند و برای آن برنامهریزی کند و استراتژیها را به آن سطح ببرد، میتوان به آینده آن امیدوار بود. در این صورت میتواند تبدیل به الگوی اول برای مردم ایران و بعد برای سطح منطقه و جهان شده و بهعنوان یک مرجع شناخته شود. صداوسیما الان نهتنها در خارج ایران مرجع نیست، در داخل هم نیست. در شرایط فعلی صداوسیما نمیتواند متولی خوبی برای تضارب آرا و تعاطی افکار باشد.
برنامهای مانند عصر جدید را میتوان نماد بیهویتی تعریف کرد و آن را هم ذیل همین توجه نکردن به تکثر فعلی قرار داد؟ منظور از تکثر هم این نیست که ما سلبریتیها را برجسته کنیم، یا اینکه به ابتذال دامن بزنیم.
برنامههایی مثل عصر جدید تلاش میکنند بهگونهای اوقاتفراغت را پر کنند و برای اقشاری که بهدلیل سبک زندگی خود نسبتی با اندیشه و تفکر و مسائل فکری ندارند، یا برای کسانی که اساسا بهدلیل تحولات بیشماری که در این 4دهه رخ داده، خسته از سیاستزدگی جامعه هستند، تولیدی داشته باشند. میشود گفت مسئولان و مدیران و صاحبان حوزه قدرت به این نتیجه رسیدهاند که شاید بهتر باشد مردم همه درگیر مسائل سیاسی نشوند و بهدنبال این امر بروند که اوقات فراغتی داشته باشند. مثل بسیاری از برنامههایی که در کشورهای گوناگون در حوزه مصرف و مصرفگرایی و پرکردن اوقاتفراغت در نظام سرمایهداری تولید میشود و ما هم که بخشی از آن نظام هستیم، چنین برنامههایی تولید میکنیم. ولی بحث اینجاست که ما چه کنیم که بخش مهمی از جامعه و آن بخشی که میتواند موتور محرکه تحولات اجتماعی باشد یعنی اندیشمندان و نخبگان و اصحاب فکر را در جایگاه واقعی خود قرار دهیم. بین سیاستمداران و صاحبان قدرت و مردمی که زندگی روزمره خود را میگذرانند قرار است یک نقطه ثقل و میانی وجود داشته باشد که متفکران و اندیشمندان و صاحبان فکر و اندیشه هستند. آیا اینها قرار است در جامعه نقشی داشته باشند و آیا اساسا میشود بدون داشتن چنین طبقه فرهیختهای جامعه را مدیریت و اداره کرد؟ من بعید میدانم جامعهای بتواند فرهنگ انقلابی خود که مبتنیبر برابری و آزادی و ایدهآلهای بزرگ جامعه ایران است را بدون حضور پررنگ اندیشمندان و فیلسوفان و فقها و علمای آگاه محقق کند، بدون اینها غیرممکن است. ما نمیتوانیم اینها را از جامعه حذف کنیم و بعد داعیه گفتمان انقلاب را هم داشته باشیم. گفتمان انقلاب یعنی گفتمانی که به کنش رهاییبخش باور دارد و بر این باور است که باید مودی به آزادی و عدالت و توحید شود. صداوسیما باید فضایی هم تعریف کند برای کسانی که نقادانه در این حوزهها ورود میکنند و نباید ترس و واهمهای داشته باشند. اینها همه ایرانی هستند و جزئی از ایرانند و ایران ملک مشاع تمام ایرانیان با تمامی افکار و گرایشات است.