سیدمهدی طالبی، روزنامهنگار: روی کار آمدن بایدن در آمریکا و جهان باعث بروز خوشبینیهایی نسبت به رفتار آتی دولت آمریکا شد. این خوشبینیها البته بیشتر بهدلیل دوران زمامداری 4 ساله و بیظرافت دونالد ترامپ در واشنگتن بود، همان دورانی که رئیس کاخ سفید به جدی یا شوخی پیشنهاد میکرد برای مقابله با کرونا مواد ضدعفونی به انسان تزریق شود. بااینحال هرچه از دوران ریاستجمهوری بایدن میگذرد این نکته ملموس است که در دوران زمامداری او تنها ظرافت به قابلیتهای رئیسجمهور آمریکا اضافه شده است.
پرونده ایران در آمریکا یکی از مهمترین مسائل روبهروی رئیسجمهور دموکرات آمریکاست. او در این حوزه میراث دوگانهای از رئیسجمهور پیشین به ارث برده است. ایران هماکنون تحت سنگینترین تحریمها قرار دارد و از سوی دیگر همچنان محمولههای نفتیاش در دریا مورد دستبرد واشنگتن قرار میگیرد. این اقدامات تاثیراتی بر عملکرد دولت ایران داشته اما همزمان همه طیفهای سیاسی موجود در تهران را نسبت به واشنگتن بهشدت بدبین ساخته و وجهه آمریکا و قابلاعتنا و اعتماد بودن آن را نیز در چشم مردم ایران بهشدت تخریب کرده است. برآیند نتیجهگیریهای ایران از آمریکا، انتخاب رویکرد مواجهه از سوی تهران بوده است که در قالب کاهش تعهدات برجامی، خروج از پروتکل الحاقی و تنشهای منطقهای نمایان است.
بایدن میان دوراهی حفظ میراث ارزشمند ترامپ در حوزه تضعیف مولفههای مالی ایران و تلاشهای تلافیجویانه تهران ایستاده است. انتخاب هرکدام هزینههایی برای کاخ سفید در پی دارد که دموکراتها با حضور در راس قدرت درحال ارزیابی آنها از نزدیک هستند.
در میانه این ارزیابیها، زمزمههایی از سوی سیاستمداران برجسته آمریکایی برای تحتتاثیر قرار دادن و جهتدهی به افکار تیم بایدن درحال انجام است. نکته مهم در این میان اما وجوه شباهت میان این سخنان با موضعگیریهای دولت بایدن است. توجه به این وجوه شباهت در کنار تفاوتهای موجود بین دیدگاههای مختلف نشان میدهد، اندیشه کلی حاکم بر ذهن اغلب سیاستمداران دموکرات و جمهوریخواه حفظ فشار قابلتوجه روی تهران است. هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی آمریکا در دهه 70 میلادی که شخصیتی برجسته در این کشور به حساب میآید، اخیرا از دولت بایدن خواسته سیاست فشار حداکثری علیه ایران را ادامه دهد. او چند ماه پیش نیز ضمن تاکید پیشین خود بر ناقص بودن برجام گفته بود این توافق بهدلیل آنکه قادر به توقف برنامه هستهای ایران نیست به رقابتهای هستهای در منطقه خاورمیانه و سپس جهان دامن خواهد زد.
کیسینجر به بایدن: فشار حداکثری ترامپ را ادامه بده
هنری کیسینجر، سیاستمداری شاخص در تاریخ آمریکاست. معروف است که وی تئوریسین برجسته جمهوریخواهان در حوزه سیاست خارجی است و درمقابل او نیز زبینگیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی دولت کارتر قرار دارد، فردی که در سال 2017 و در 89 سالگی درگذشت. کیسینجر اما در 98 سالگی همچنان به فعالیتهای خود ادامه میدهد. او در آخرین هفتههای دولت ترامپ بهدلیلی نامشخص از «شورای سیاست دفاعی»- یک گروه مشورتی خارج از پنتاگون است و به مقامات امنیتی مشورت میدهد- اخراج شد.
باوجود این، او حداقل در دو مورد پس از شکست ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری 2020 از سیاستهای وی بهویژه در غرب آسیا تقدیر کرده است. کیسینجر اخیرا در سمینار مسائل بینالملل اندیشکده نیکسون که بهصورت مجازی برگزار شد ضمن تحسین سیاستهای منطقهای ترامپ، از جو بایدن درخواست کرد سیاست فشار حداکثری رئیسجمهور پیشین آمریکا را علیه ایران ادامه دهد. او در این نشست سیاست خاورمیانهای ترامپ را با سیاستهای ریچارد نیکسون در دهه 1970 میلادی درباره چین مقایسه کرد و به تقدیر از دستاوردهای ترامپ پرداخت. کیسینجر که خود در دوران نیکسون مشاور امنیت ملی و سپس وزیرخارجه او بوده است، از دولت فعلی آمریکا خواست با ادامه سختگیری به تهران مانع از تضعیف «دستاوردهای ترامپ در خاورمیانه» شود. او در این زمینه به دموکراتها هشدار داد درصورت اصرارشان بر حل پرونده ایران بدونتوجه به دیگر مسائل موجود در غرب آسیا دستاوردهای ترامپ را به خطر خواهند انداخت. کیسینجر بخشی از دستاوردهای ترامپ در منطقه را «موفقیت در جدا کردن مساله فلسطین از دیگر مسائل خاورمیانه» و همچنین «توافقات صلح میان چند کشور عربی و اسرائیل و اتحاد آنها در برابر ایران» میداند. او به بایدن تاکید کرد سیاستهایش نباید بهگونهای باشد که به پشت کردن واشنگتن به متحدانش ختم شود.
کیسینجر در آخرین هفتههای حضور ترامپ در کاخ سفید نیز در کنفرانس آنلاین «موسسه سیاست یهودیان» با «دنیس راس»، دیپلمات پیشین آمریکا و مدیر این موسسه گفتوگو کرده و مدعی شده بود که بهدلیل پایان نیافتن تهدید ایران در توافق برجام، بهدلیل ضعفهای این توافق، برجام درنهایت باعث گسترش سلاح هستهای در تمام خاورمیانه خواهد شد. کیسینجر در این گفتوگو محدودیتهای زمانی موجود در برجام و وجود «عبارتهای قابل فرار» در آن را دلیل این نگاه خود بیان کرده بود. او به همین دلیل بازگشت آمریکا به برجام را باعث افزایش سرعتگیری رقابت تسلیحات هستهای در منطقه عنوان کرده و پیشنهاد داده بود به جای آن روی ائتلافسازی از کشورهای منطقه علیه ایران کار شود.
براین اساس باید گفت کیسینجر معتقد است بازگشت آمریکا به برجام از نگاه متحدان آمریکا در خاورمیانه نوعی موافقت و کنار آمدن واشنگتن با هستهای شدن ایران است و میتواند باعث ترغیب آنها برای گام برداشتن در زمینه ساخت سلاحهای هستهای شود. درمقابل اما ادامه سیاست فشار حداکثری علیه ایران حتی درصورت افزایش برخی توانمندیهای هستهای ایران باعث میشود متحدان منطقهای ایران، بدون نگرانی از پذیرش ایران هستهای از سوی آمریکا، در سایه رهبری واشنگتن ائتلافی ضدایرانی را در منطقه ایجاد کنند.
وجوه تشابه دیدگاههای مقامات دولت بایدن با فشار حداکثری
آنتونی بلینکن، وزیرخارجه آمریکا بهتازگی در مصاحبه با شبکه آمریکایی «پیبیاس» به طرح دیدگاههای دولت بایدن درباره ایران پرداخت. او در این مصاحبه مدعی شد ایران با برداشتن گامهایی در راستای کاهش تعهدات برجامی خود در آستانه دستیابی به مواد شکافتپذیر لازم برای ساخت یک سلاح هستهای نزدیک شده است. وزیر امورخارجه آمریکا راهکار پایان بخشیدن به روند هستهای ایران را دیپلماسی دانسته و ادعا کرده که اتحادیه اروپا بهعنوان یکی از طرفهای اصلی توافق، واشنگتن و تهران را به میز مذاکره دعوت کرد اما برخلاف موافقت آمریکا، ایران جواب رد به این درخواست داد.
تلاشهای بلینکن برای فرار به جلو که در هفتههای اخیر بارها تکرار شده است، نشان میدهد واشنگتن با احساس قدرت از پشتوانهای که تحریمهای ترامپ برای دولت بایدن ایجاد کرده در پی زیادهخواهی از تهران است. بلینکن در راستای سیاست فرار به جلوی دولت بایدن در این مصاحبه مدعی شد ایران با کاهش تعهدات برجامی خود مسیر غلطی را در پیش گرفته و درحال خطرناکتر کردن برنامه هستهای خود است.
نکته مهم موضعگیریهای وزیرخارجه بایدن اما جایی بود که او اعلام کرد اگر ایران بهعنوان طرف نخست به تمامی تعهدات برجامی خود بازگشت، آمریکا نیز برخی معافیتهای تحریمی را برای تهران درنظر خواهد گرفت. این موضعگیریهای زیادهخواهانه از وجوه شباهت بسیاری با سیاست فشار حداکثری ترامپ برخوردار است و اصلیترین نقطه اشتراک آن نیز حفظ شاکله تحریمهای سختگیرانه است. این اظهارات بلینکن درحالی صورت میگیرد که او پیش از رسیدن به وزارت خارجه، درباره سیاست فشار حداکثری ترامپ گفته بود که این سیاست نتیجه معکوس داشته است.
به جز بلینکن دیگر مسئولان آمریکایی نیز درحال تکرار چنین مواضعی هستند. در هفته گذشته کالین کال، گزینه تصدی سمت معاونت سیاسی وزیر دفاع، در جریان بررسی صلاحیتش در کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان ضمن دفاع ضمنی از ترور سردار سلیمانی در بغداد، پیرامون موضعش درباره رفع تحریمهای ایران تاکید کرد نخست تهران باید به تعهدات برجامیاش بازگردد تا پس از آن واشنگتن با ارزیابی آنها مشخص کند که آیا باید تحریمهای ایران را بردارد یا خیر. اینگونه مواضع در میان مقامات سیاسی دولت بایدن با اندکی تفاوت تقریبا یکسان است. تمامی آنها به جای بهکار بردن زور مطلق در اعمال تحریمها علیه ایران درحال بهانهتراشی برای حفظ آنها هستند. این راه به واشنگتن اجازه میدهد وجهه خود را در جامعه بینالملل ترمیم کند بدون آنکه از فشارها علیه تهران بکاهد. بهکارگیری روش «بهانهجویی» بهجای «قلدری» که پیشتر توسط دولت ترامپ پیگیری میشد، بهزعم دموکراتها باعث میشود درعینحالی که ایران تحتفشار قرار دارد، دست به اقدامات تلافیجویانه علیه منافع آمریکا نزند.
سیاست آمریکا در برابر ایران بهکارگیری «قدرت اجبار» است
سیاست آمریکا دربرابر ایران براساس مفهوم «قدرت اجبار» پیریزی شده است. پروژه مطالعاتی «قدرت اجبار؛ مقابله با دشمنان، بدون تحقق جنگ» پیشتر و در دوران ریاستجمهوری ترامپ توسط موسسه رند تهیه شد تا بتواند راهی موثر برای مقابله با سه تهدید چین، روسیه و ایران به دولتمردان آمریکایی ارائه کند.
براین اساس، تحولات و تغییرات عمیق ایجادشده در صحنه بینالمللی که دارای ابعاد نظامی، سیاسی و اقتصادی و فناورانه بوده است، محدودیتهایی را بر استفاده آمریکا از قدرت نظامی علیه تهدیدات موجود تحمیل کرده است. این تغییرات اما درکنار پرهزینهتر کردن جنگ، باعث شده است کشورهای جهان بیشتر از گذشته نیازمند بازارها و نظامهای بینالمللیای شوند که پایهگذار و رهبر آنها آمریکاست.
در چنین وضعیتی که بهکارگیری قدرت نظامی (قدرت سخت) با محدودیت مواجه شده و از سوی دیگر فرصتهایی نیز به دلیل تسلط آمریکا بر بازارها و نظامهای بینالمللی، ایجاد شده است (قدرت نرم)، واشنگتن نیازمند راهبردی است که میان محدودیتها و فرصتهای پیشآمده در موقعیت جدید، توازن ایجاد کند.
قدرت سخت در پی وادار ساختن دیگران به انجام کاری است که یک کشور از آنها میخواهد، مانند استفاده آمریکا از نیروی نظامی برای مجبور کردن صدام حسین به خروج از کویت در سال 1990 میلادی، قدرت نرم نیز زمانی است که یک کشور این قدرت را مییابد تا دیگران چیزی را که او میخواهد، دنبال کنند. بهعنوان نمونه آمریکا این ایده را تبلیغ میکند که باید با امواج تروریسم بینالمللی مبارزه کرد. بر همین اساس هنگامی که آمریکا تصمیم میگیرد برای مبارزه با القاعده در سال 2001 به افغانستان حمله کند کشورهای زیادی نه از روی اجبار بلکه به این دلیل که ارزشها و ایدههایی شبیه آمریکا پیدا کردهاند، با واشنگتن همراهی میکنند.
در برابر چین، روسیه و ایران که به شکلی جدی قدرت آمریکا را به چالش کشیدهاند نه قدرت نظامی آمریکا کاربرد دارد و نه قدرت نرم این کشور توانسته با استفاده از قدرت رسانهای و تسلط بر نظامها و سازمانهای بینالمللی، ارزشهای خود را به این سه کشور تزریق کند. اما باید در نظر داشت همزمان با آنکه آمریکا نمیتواند علیه این سه کشور جنگ راه بیندازد اما آنها نگران آسیبهای قابلتوجهی هستند که درگیریهای نظامی محدود با آمریکا برای آنها به بار میآورد و از سوی دیگر همزمان با قدرتگیری این سه کشور در جهان آنها بیشتر نیازمند افزایش صادرات، استفاده از شبکه بانکی مبتنی بر دلار، افزایش مبادلات اقتصادی با غرب و متحدانش و استفاده از نظامها و سازمانهای بینالمللیای میشوند که آمریکا بر آنها تسلط دارد. در سایه ناکارآمد قدرت سخت و قدرت نرم برای انطباق و استفاده از وضعیت جدید، پژوهشگران آمریکایی راه سومی را پیشنهاد دادهاند که «قدرت اجبار» نام دارد. قدرت اجبار یعنی ارعاب از طریق ابزار غیرخشونتآمیز برای اجبار دولت هدف به اجرای خواستههای آمریکا. نکته مهم در این میان تفاوت «قدرت اجبار» با «قدرت هوشمند» است. قدرت هوشمند بهدنبال بهرهگیری همزمان از دو قدرت سخت و نرم است. همانند شعارهایی که بر سر برنامه هستهای ایران دو دهه جریان داشتند. تهدید آمریکا به راهاندازی جنگ علیه ایران در صورت عدم متوقف کردن برنامه هستهای و همچنین تلاش برای اثرگذاری موثر بر فضای داخلی ایران. در شرایط فعلی نه تهدید به راهاندازی جنگ به دلیل افزایش قدرت ایران امکانپذیر است و نه تهدیدات نرم صورتگرفته علیه ایران کارایی کافی را داشته است.
قدرت اجبار، نه سخت است و نه نرم؛ بلکه اقدامات و ابزارهایی است که بینابین این دو قدرت قرار میگیرند. درواقع، قدرت اجبار در پی رهایی از ضعفها و محدودیتهای دو مفهوم پیشین است؛ چرا که قدرت سخت بهرغم «بازدهی بالا» با «هزینه، ریسک و آثار مخرب بالایی» همراه است. همانگونه که اشغال افغانستان و عراق گرچه در مرحله اول موفقیتآمیز بود اما به نتیجه نهایی نرسید. در سوی دیگر قدرت نرم نیز «بهرغم هزینه پایین» با «اثربخشی پایینی» همراه بوده و نیازمند صبری طولانی برای به نتیجه رسیدن است. همانند تلاشهای صورتگرفته برای تزریق ایدههای غربی به جامعه چین، روسیه و ایران. قدرت اجبار اما برخلاف دو قدرت پیشین هم «هزینه، ریسک و آثار مخرب کمتری» در مقایسه با قدرت سخت دارد و هم «بازدهی و اثربخشی» آن از قدرت نرم بیشتر است. قدرت اجبار دارای سازوکارهایی است که شامل «تحریمهای اقتصادی»، «ممنوعیت تسلیحاتی و فناوری»، «بهرهگیری از ابزار انرژی»، «رهگیری دریایی»، «حمایت از مخالفان داخلی» و «عملیات سایبری تهاجمی» میشود. 1
با مرور سیاستهای دولت باراک اوباما و دونالد ترامپ متوجه میشویم در دوره اوباما آمریکا عملا درحال حرکت به سمت ایجاد قدرت اجبار بوده است و این فرآیند حتی پس از امضای توافق برجام نیز به شکلی ادامه داشته است. در دوره ترامپ اما برخی کوتاهیها در اجرای قدرت اجبار از دولت اوباما موجب میشود تا دولت ترامپ با خشونت و شدت بیشتری قدرت اجبار را علیه ایران پیگیری کند. تنها اشکالی که مخالفان ترامپ علیه او عنوان میکردند و درحال حاضر نیز اعضای دولت دموکرات بایدن بر آن تاکید دارند نزدیک شدن اجرای قدرت اجبار به اشکال قدرت سخت بوده است. اشکال دیگر نیز اجرای نامتناسب این قدرت حتی در چارچوبهای داخلی آن و نادیده گرفتن آسیبهایی بوده که ایران در سایه سیاست فشار حداکثری آمریکا به واشنگتن وارد کرده است.آنچه درباره آمریکای دوران بایدن به نظر میرسد آن است که واشنگتن همچنان سیاست قدرت اجبار را ادامه خواهد داد اما نه در قالب «فشار حداکثری» بلکه دست به ارزیابی مجدد آن زده و مدل جدیدی از قدرت اجبار را علیه تهران به کار خواهد گرفت که در بسیاری از وجوه با سیاست فشار حداکثری ترامپ مشابه خواهد بود. طرح دموکراتها اینگونه است که میخواهد در راستای قدرت اجبار بهگونهای به ایران فشار وارد کنند که تهران کمتر تحریک شده ولی همچنان متضرر و تحت تحریم و تهدید باقی بماند و در عین تحمل فشارها، آسیب کمتری به منافع واشنگتن وارد کند. همچنین یک راه دیگر کاهش آسیبها به آمریکا، برقراری مجدد اجماع جهانی علیه ایران است.
پی نوشت:
۱-علیخانی، مهدی، (1399). «بررسی «راهبرد فشار حداکثری» ترامپ بر ایران از منظر «قدرت اجبار»»، فصلنامه مطالعات بینالمللی، دوره 17, شماره یک (پیاپی 65)، صص 70-65