گاهیاوقات برای حرفها و مواضعی که جناب روحانی، رئیسجمهور کشورمان دارد، میشود یک مثنوی 70 من نوشت و ابعاد و تبعات مختلف آن را بررسی کرد. کارشناسان بنشینند و ساعتها از غلط بودن برخی از این حرفها، از وضعیت دولتی که اکنون ریاستش برعهده چنین فردی است، درباره تاثیرات عمیق و بسیار مخربی که این حرفها بر جامعه دارد، از سرنوشت این مردم و این کشور و دهها موضوع دیگر بنویسند.
نمونههای جالبتوجهی از همین حرفها را حسن روحانی روز گذشته و در جمع اعضای هیاتدولت گفت، حرفهایی که واکنشهای گستردهای در فضای مجازی و رسانهها هم داشت. رئیسجمهور برای مثال گفت: «اینکه گفتیم سانتریفیوژ میچرخد و چرخ اقتصاد هم میچرخد، به آن عمل کردیم!» یا در جای دیگر متذکر شد که «اگر FATF بد است چرا همه کشورها در آن عضو هستند؟ اگر به FATF ملحق نشویم به قرن گذشته برمیگردیم!»
این حرفها از همان حرفهایی است که هر کارشناس یا حتی هر فرد عادی و عامی بشنود، اگر گریه نکند، حتما تلاش میکند از باب طنز به آنها بخندد.
ماجرای چرخ سانتریفیوژ و زندگی مردم
در کوران رقابتهای انتخاباتی سال 92، حسن روحانی یکی از آن برگهای تبلیغات حرفهای خود را رو کرد و گفت نباید به بهانه فعالیت سانتریفیوژها مردم از نظر اقتصادی در تنگنا باشند و توضیح داد که اگر او در انتخابات به پیروزی برسد به هر دوی این موارد توجه خواهد کرد. درواقع مذاکرات طولانیمدتی که به برجام هم منتهی شد ذیل همین ایده مرکزی صورت گرفت و تلاش شد که از مسیر سیاست خارجی و با رفع تحریم مشکل اقتصادی مردم مرتفع شود. در جریان توافق اما دولت یازدهم محدودیتهای بسیار عجیبوغریب و گستردهای را پذیرفت که شاید کمتر کسی میتوانست پیشبینی آن را داشته باشد. از جمعآوری قریببهاتفاق سانتریفیوژها گرفته تا پر کردن قسمتی از رآکتور اراک با سیمان و نهایتا پذیرش محدودیتهای بسیار بزرگ و قابلتوجه در عرصه تحقیق و توسعه که این مورد البته بسیار دردآورتر از موارد دیگر بود.
پس از حصول توافق و با وجود پذیرش چنین وضعیتی، مطابق آنچه روحانی و اعضای دولتش وعده داده بودند، مردم به انتظار رفع کامل تحریمها نشستند، امیدوار به اینکه با عادی شدن روابط تجاری و همچنین ورود سرمایه خارجی، رونق به اقتصاد ایران بازگردد. این انتظار البته بیهوده بود؛ چراکه با ضعفهای بسیار بنیادین توافق هستهای ازجمله ماجرای پینوشت 16 پیوست دوم برجام، عملا عادی شدن فعالیتهای اقتصادی خارجی ایران منتفی شد و با وجود اجرای این توافق از سوی دولت اوباما بازهم قریب 75درصد تجارت خارجی از مسیرهای غیربانکی، ازجمله صرافیها صورت میگرفت.
با پیروزی بایدن در انتخابات اما شرایط بهکلی دگرگون شد و او با استفاده از یکی دیگر از نقاط ضعف بزرگ در برجام، بدون پرداخت هیچ هزینهای از توافق خارج شد و همه حدودا 700 تحریم قبلی را برگرداند و قریب 800 مورد دیگر را نیز ذیل سیاست فشار حداکثری بعدا به آنها اضافه کرد.
نهایتا این وضعیت در کنار ضعفهای اساسی در اداره اقتصادی کشور مانند آنچه در جریان افزایش ناگهانی و غیراصولی نرخ بنزین در آبان 98 رخ داد، باعث شد شرایط اقتصاد بسیار تاسفباری برای مردم رقم بخورد و زندگی آنها با چالشهای بزرگی مواجه شود. کاهش ارزش پول ملی به یکهشتم سال 1392، افزایش ناباورانه ضریب جینی به سطوحی بالاتری از 40/0، تورم افسارگسیخته که در برخی موارد تا چند صددرصد هم رسیده و پارامترهای متعدد دیگر گواه این مساله است که مدیریت اقتصادی دولت چه فجایعی را برای زندگی مردم به همراه داشته است.
در این میان اما نکته مهم این است که حسن روحانی در چنین وضعیتی باز هم ادعای عمل به وعده چرخیدن چرخ سانتریفیوژ و چرخ زندگی مردم را دارد، موضعی که اگر دقیق به آن نگریسته شود حتما موجب نگرانی عمیق مردم خواهد شد. چرا؟ به این علت که این حرف میتواند دو منشأ داشته باشد؛ اولا اینکه ممکن است اساسا حسن روحانی نداند وضعیت کشور اعم از شاخصهای اقتصادی چگونه و میزان تحریمها چقدر است و ثانیا، احتمالا او میداند وضعیت چیست ولی حداقلی از شعور و فهم برای مخاطب درنظر نگرفته است!
اگر حالت اول صحیح باشد که واویلاست، رئیس دولتی که نمیداند در کشور چه میگذرد ممکن است مسبب فراهم آمدن شرایط بحرانی و مخاطرهآمیزی برای کشور شود و بنیاد جامعه را به خطر بیندازد. در حالت دوم هم مردم دستکم گرفته میشوند و معنایی جز پشت کردن رئیس دولت به رای و نظر مردم به ذهن متبادر نخواهد شد. خلاصه مطلب اما این است که اگر هرکدام از این دو حالت صحیح باشد ماههای پیشرو برای مردم بسیار سخت و دشوار خواهد بود و امکان هرگونه اتفاقی را باید درنظر داشت.
FATF و مدعای رئیس دولت
رئیسجمهور در حالتی که گویی از وجود هرگونه مشاوری بیبهره است، میگوید: «اگر FATF بد است چرا همه کشورها در آن عضو هستند؟» و بعد توضیح میدهد که «اگر به FATF ملحق نشویم به قرن گذشته برمیگردیم!» خب بد نیست در پاسخ به سوال روحانی، ما هم یکی دو سوال ساده مطرح کنیم تا مشخص شود که دقیقا وضعیت چگونه است.
از آنجا که چالش ما در نپیوستن به FATF بهخاطر وجود شدیدترین تحریمهای تاریخ است و همه کارشناسان میگویند درصورت رفع تحریم بهسادگی امکان اجرای تمامی توصیههای این نهاد مالی بیندولتی وجود دارد، باید از حسن روحانی پرسید که کدامیک از کشورهای عضو FATF چنین تحریمهایی یا حتی مشابه آنها در سطوح پایینتر را تجربه کرده و یا با آن دستوپنجه نرم میکنند؟
سوال دوم اما یک مساله تجربهشده است. اینکه نتیجه همکاری با FATF در جریان به اشتراکگذاشتن اطلاعات 400 صرافی کشور چه بود؟ پاسخ را بهتر است خودمان بگوییم، قطع شدن بخش عمدهای از همکاریهای مالی با ابوظبی و امارات و ایجاد محدودیتهای گسترده برای تجارت خارجی از مبدا یا مقصد امارات.
سوال سوم مربوط به اظهارنظر وزیر امورخارجه درمورد FATF است که طنین آن همچنان در رسانهها و گوش کارشناسان ادامه دارد. اگر خاطرتان باشد محمدجواد ظریف به درخواست نمایندگان دوره دهم در مهر 97 در مجلس حضور یافت و در توضیحات خود در این خصوص گفت که «نه من و نه رئیسجمهور تضمین نمیدهیم مشکلات با FATF حل شود و اجرای مقررات آن تنها میتواند یک بهانه از دست آمریکا بگیرد.» ازاینرو و با مدنظر قرار دادن این مساله باید از حسن روحانی پرسید وقتی شما و اعضای دولت نمیتوانید درمورد یک امر اینچنین به مردم تضمین بدهید و در حالتی که چالشهای FATF عینی و قابللمس است، چرا باید کشور به درخواست دولت پاسخ مثبت داده و همه خواستههای گروه ویژه اقدام مالی را اجرا کند؟
سوال چهارم درمورد تجربههای کشورهایی چون پاکستان است. جایی که اسلامآباد در چند مقطع همکاریهای بسیار گستردهای را با این گروه بیندولتی داشت ولی هربار با چالشی جدید روبهرو و محدودیتهایش بیشتر شد. درواقع با توجه به همین رفتارها باید اینچنین از رئیسجمهور سوال کرد که آیا ترکیب پلنری و اعضای حاضر و موثر آن را میشناسد؟ آیا میداند که نفوذ کدام کشورها بیشتر است؟ مهمتر از همه اینکه به فرض انجام تمامی موارد ذکرشده در برنامه اقدام، آیا کسی میتواند تضمین دهد که بدون مخالفت اعضای شورای همکاری خلیجفارس، رژیمصهیونیستی، آمریکا، آرژانتین و... ایران از لیست سیاه خارج شده و محدودیتهایش برطرف شود؟
در کنار اینها البته دهها سوال دیگر هم وجود دارد که تقریبا همه آنها از سوی دولت یا بیپاسخ مانده یا پاسخی غیرمنطقی و غیرموجه به آن داده شده است. ازاینرو میتوان تصور کرد که دولت بدون پشتوانه علمی و کارشناسی همچنان با نگاهی سیاسی به موضوع توجه میکند و ممکن است که منافع ملی را قربانی کند.