نگاهی به کتاب «تکوین هویت زن مسلمان در‌گذار انقلابی»
کتاب «تکوین هویت زن مسلمان در‌گذار انقلابی» به بازخوانی متون برخی نویسندگان حوزه علمیه در سه نشریه «مکتب اسلام»، «مکتب تشیع» و «مسجد اعظم» پرداخته و نویسنده از این رهگذر، روایتی مستند از زن سیاسی شده را ارائه داده است.
  • ۱۳۹۹-۱۲-۰۵ - ۱۰:۳۰
  • 10
نگاهی به کتاب «تکوین هویت زن مسلمان در‌گذار انقلابی»
تلاش در فهم فهم نشریات حوزوی از تحول انقلابی زنان
تلاش در فهم فهم نشریات حوزوی از تحول انقلابی زنان

علی کاکادزفولی، دکتری جامعه‌شناسی سیاسی: به‌تازگی کتاب «تکوین هویت زن مسلمان در‌گذار انقلابی» نوشته صدیقه یوسف‌مدد ذیل مجموعه آثار مرتبط با «سپهر زنان» از سوی نشر نگاه معاصر منتشر شده است. در این کتاب متون برخی نشریات مهم حوزوی که در دهه‌های پیش از انقلاب اسلامی منتشر شده‌اند، تحلیل شده و از دل آنها سیر تکوین زن مسلمان از پستوی خانه تا راهیابی به کوران منازعات سیاسی در قالب روایت‌هایی چهارگانه استخراج شده است. در یادداشت پیش رو، نگارنده ضمن معرفی و مرور کلی کتاب، با رویکردی نقادانه به تبیین برخی نکات پیرامون مباحث ارائه شده از سوی مولف پرداخته است.

    معرفی کتاب

کتاب «تکوین هویت زن مسلمان در‌گذار انقلابی» به بازخوانی متون برخی نویسندگان حوزه علمیه در سه نشریه «مکتب اسلام»، «مکتب تشیع» و «مسجد اعظم» پرداخته و نویسنده از این رهگذر، روایتی مستند از زن سیاسی شده را ارائه داده است. کتاب شامل پنج فصل است که فصل اول به متون نسل اول نشریه مکتب اسلام، فصل دوم به متون نشریه مکتب تشیع، فصل سوم به متون نشریه مسجد اعظم و فصل چهارم به متون نسل دوم نشریه مکتب اسلام اختصاص یافته است. در فصل پنجم نیز چهار ساختار روایی با عناوین «زن فاسد»، «زن کانون خانواده»، «زن صاحب حق» و «زن مبارز» که در فصل‌های اول تا چهارم مورد بحث قرار گرفته‌اند، جمع‌بندی می‌شوند.

در این کتاب یادداشت‌هایی از برخی روحانیون انقلابی مهم نظیر مرحوم هاشمی‌رفسنجانی، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر، علامه طباطبایی، آیت‌الله مکارم‌شیرازی، آیت‌الله جعفر سبحانی و آیت‌الله صافی‌گلپایگانی مورد بررسی قرار گرفته‌اند. بنا به گفته مولف، یافته‌های کتاب نشان می‌دهند که مباحث مربوط به زن در این مجلات، شاکله نگاه نظام سیاسی کنونی به زن را تشکیل می‌دهند. بازه زمانی نشریات مورد بررسی، سال‌های 1337 تا 1356 را دربر می‌گیرد که از حیث تغییرات فکری و رویدادهای سیاسی و اجتماعی مقطع مهمی در تاریخ ایران به‌حساب می‌آید.
نویسنده در ارائه مطالب، از شاخص لوبوف در تحلیل روایت استفاده کرده است؛ لوبوف مبتنی‌بر تجربه‌های شفاهی و روایت‌های اشخاص عادی، برای تحلیل هر روایت، ساختاری 6 بخشی را پیشنهاد می‌دهد که نویسنده در کتاب، آنها را ذیل عناوین وضعیت گذشته، اتفاقات رخ داده، عوامل موثر، پیامدها، راه‌حل‌ها و چشم‌انداز مطلوب آورده و مطالب را ذیل آنها صورت‌بندی کرده است. با اینکه کتاب مستقیما از نظریات میشل فوکو بهره نگرفته و حتی ارجاعات زیادی هم به وی نداده، اما تاثیر مباحث فوکو پیرامون قدرت و بدن و نسبت آن با حوزه سیاسی در مباحث پررنگ است؛ «تن زنانه» عبارت کلیدی کتاب است و مولف سعی دارد این سوال را برجسته سازد که چرا و چگونه زنان به نشانه اصلی اسلامی‌بودن یا نبودن جامعه ایرانی تبدیل شده‌اند. در ادامه به ذکر برخی نکات درباره مطالب کتاب و بیان جنبه‌های اهمیت آن پرداخته خواهد شد.

    بحث در چارچوب نظری

همان‌طور که اشاره شد، چارچوب نظری کتاب از شاخص لوبوف برای تحلیل روایت بهره گرفته است. اگرچه نویسنده، متن را مبنای بررسی خود قرار داده، اما از آن فراتر رفته و تحلیل معناکاوانه‌ای از آنچه درون متن نهان است، ارائه کرده است؛ بنابراین مخاطبی که هنوز کتاب را نخوانده، نباید تصور کند که قرار است با کتابی روبه‌رو شود که متون نشریات حوزوی در گذشته را تلخیص کرده یا صرفا ارائه صورت‌بندی موضوعی از آنها حول محور زن، مدنظر نویسنده بوده است. کلمه «روایت» در این کتاب از دو جنبه قابل توجه است؛ جنبه اول مواجهه مولف با متون منتشره در مجلات حوزوی است که این یادداشت‌ها را روایت نویسندگان‌شان از زمانه خود به‌حساب آورده و درکی که از زن داشته‌اند.

جنبه دوم این کلمه، به چارچوب تحلیلی کتاب ارتباط دارد و اینکه نویسنده نیز سعی داشته روایت خود از مواجهه با متون نشریات را ارائه دهد. به بیان دیگر، کتاب نیز خود روایتی محسوب می‌شود از روایت‌هایی که وجود دارند؛ روایتی که بیش از آن که توصیف باشد، تبیین است و نویسنده سعی کرده از خلال کلمات، احساسات و مفاهیم نهفته در دل آنها، به ضمیر ناخودآگاه روحانیون انقلابی و ذهنیت آنها به مقوله زن دست پیدا کند. این شیوه مواجهه برای کسانی که علاقه دارند به روش هرمنوتیک با متون مواجه شوند، بسیار جذاب است، اگرچه شاید آن دسته از محققان تاریخی را که حساسیت ویژه‌ای روی اتفاقات تاریخی دارند، راضی نکند؛ زیرا مولف به جای آنکه منفعلانه به موضوع بنگرد، در دل متن حضور دارد و فاعلیت خود را برجسته می‌سازد. او از تطبیق دیدگاه‌های شخصی خود بر متون مورد بررسی، ابایی ندارد و لازمه روایت نیز همین است. با این وجود، کتاب برای محققان تاریخ نیز مفید است؛ زیرا نویسنده به‌درستی بین اصل متون گزینش شده و تحلیل‌های خود تمایز قائل شده و این موضوع سبب می‌شود تا مخاطب در فهم روایت اصیل متن تاریخی و روایت نویسنده از آن دچار اشتباه نشود.

مخاطب باید بداند که با یک متن پوزیتیویستی روبه‌رو نیست و این گونه نیست که محقق کتاب فارغ از ارزش‌های شخصی خویش و به‌صورت کاملا بی‌طرفانه، مطالب را به رشته تحریر درآورده باشد. البته ماهیت کار مولف هم اساسا پوزیتیویستی نیست و احتمالا خود نیز بنای چنین رویکردی را نداشته است. به‌دشواری می‌توان پذیرفت که تمام مطالبی که از سوی مولف طرح شده‌اند، دقیقا و کاملا در دل متن وجود دارند و به‌هرحال بخشی از آنها ناگزیر با دیدگاه‌های شخصی نویسنده ترکیب شده‌اند که البته مرز دقیقی برای این دو نمی‌توان متصور شد و به همین خاطر نمی‌توان مولف را از مطالبش جدا انگاشت. مولف، هم متن مجلات و هم نویسندگان‌شان را قضاوت می‌کند و سعی دارد ‌انگیزه‌های روانی نویسندگان را در پشت جملات‌شان پیدا کند و حتی گاه از کلماتی استفاده می‌کند که حاوی بار ارزشی هستند و احساسی را به‌طور غیرمستقیم در مخاطبان متن به‌وجود می‌آورند.1  اما مبنا و معیار قضاوت برای مخاطب نامعلوم است؛ در کتاب توضیح داده نشده که قرار است متون مجلات، در چارچوب نظریات اسلامی داوری شوند یا با عینک نظریات فمینیستی؛ البته با مطالعه مطالب و برخی ارجاعات به مطالب برخی نویسندگان فمینیست و فعالان حقوق زن 2 مشخص می‌شود که کتاب از نظریات فمینیستی تاثیر پذیرفته و اگر مخاطب نیز بخواهد به شیوه خود مولف، متن او را قضاوت کند، می‌تواند جسته‌گریخته حدس‌هایی بزند. با این حال باز هم این سوال که تحلیل‌ها دقیقا از کدام نوع فمینیسم تاثیر پذیرفته‌اند، در هاله ابهام قرار دارد. مشخص نیست که مطالب کتاب در کدام چارچوب مفهومی روایت می‌شوند و بهره‌گیری از شاخص لوبوف نیز بیشتر ناظر به صورت‌بندی ساختاری کتاب و دسته‌بندی موضوعی متون مورد بررسی است.

این موضوع شاید در مخاطب‌شناسی کتاب نیز تاثیر خود را گذاشته باشد؛ بیان مطالب به‌گونه‌ای است که گویی کلیه مخاطبان با داوری‌های صورت‌گرفته هم‌نظر و همراه هستند و همگی همراه با مولف از یک نقطه به موضوع می‌نگرند. صراحت و جسارت در ارائه مطالب ستودنی است اما به همان اندازه که مخاطبان همدل را خشنود می‌سازد، می‌تواند مخاطبانی را که به‌ویژه به زن و ماهیت زن دیدگاهی متفاوت دارند، پس بزند. قضاوت‌های مولف کاملا بی‌طرفانه نیستند؛ به این ‌معنا که عقبه مفهومی مشخصی در نظریات فمینیستی مرتبط با زن دارند که تنها مولف از ارتباط مطالب با آنها مطلع است و مبهم بودن این عقبه برای مخاطب عام، ممکن است مشکلاتی را در فهم منظور نهایی نویسنده به‌وجود آورد.

نکته دیگر درباره کتاب، پیش‌فرضش درباره مجلات است؛ در ارائه مطالب، فرض بر آن بوده که هر مجله، رویکردی واحد نسبت به زنان داشته و نویسندگان یک مجله، از آن رویکرد واحد تبعیت کرده‌اند. در بخش‌های مختلف کتاب و پیش از هر نقل‌قول از هر یادداشت در یک مجله معین، از عباراتی نظیر «نویسندگان مکتب تشیع»، «نویسندگان مسجد اعظم» و «نویسندگان مکتب اسلام» استفاده شده است؛ حال آنکه به‌نظر می‌رسد که هر یادداشت، بیشتر انعکاسی از نظرات نگارنده آن است و نه لزوما بیان دیدگاه کلی یک مجله و اگر مخاطب از خود بپرسد که آیا تمام نویسندگان یک مجله، شبیه به‌هم فکر کرده‌اند، ممکن است نتواند به پاسخ دقیقی دست پیدا کند. 3

اگرچه نویسنده در ابتدا و انتهای هر بخش، اشاره‌هایی به شرایط اجتماعی و سیاسی زمانه مقالات مورد بررسی داشته، اما تحلیل‌های معناکاوانه‌ای که در ارتباط با مقالات منتشره صورت گرفته، متن را از بستر حوادث اجتماعی و تاریخی آن جدا کرده است. داوری‌ها از نظرگاه کسی که در امروز ایستاده، صورت می‌گیرد و اینکه هر جمله یا پاراگرافی که از متون مجلات نقل می‌شود و مورد داوری قرار می‌گیرد، دقیقا چه زمینه‌های اجتماعی و سیاسی داشته، بر مخاطب پوشیده است. 4

رویکرد گزینشی به متن، نکته دیگری است که می‌تواند مخاطب را در فهم متون، دچار مشکلاتی کند. به دلیل آنکه در هر بخش، بدون مقدمه‌ای درباره کلیت هر مقاله، پاراگراف‌هایی از مجلات آورده شده، مخاطب نمی‌تواند تصویر دقیقی از کلیت مقاله مورد استناد در ذهن خود داشته باشد. مخاطب نمی‌داند که نویسندگان مقالات، قبل یا بعد از پاراگرافی که در کتاب آورده شده، چه مطالبی را بیان کرده‌اند و این ابهام، می‌تواند احتمالات دیگری را - غیر از مطالب کتاب- در ذهن مخاطب به‌وجود آورد و نوعی بی‌اعتمادی به متن را در او ایجاد کند. اما اگر قبل از ورود به متن، یک توضیح کلی درباره مقاله آورده می‌شد، می‌توانست به مخاطب احساس اطمینان بیشتری را در داوری‌ها بدهد. البته بنا به گفته مولف در کتاب، او کار تحقیقی مفصلی روی نشریات ذکر شده انجام داده و ضمن مقایسه متون هر سه نشریه، محتوای آنها را در قالب جداولی طبقه‌بندی شده هم سامان داده که قرار است در مجال دیگری منتشر شوند. اما به‌هرحال در اثر کنونی مخاطب به چنین محتوایی دسترسی ندارد.

     وجوه اهمیت کتاب

کتاب از چند نظر حائز اهمیت است؛ اول آنکه بازه زمانی مهمی را در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران مورد توجه قرار داده که مطالعه دقیق آن می‌تواند به مخاطب در فهم مسائل کنونی جامعه ایرانی به‌ویژه مسائل مرتبط با زنان کمک زیادی کند. به‌ویژه آنکه یوسف‌مدد، مستقیما به سراغ اصل منابع مکتوب رفته و آنچه را که مورد بررسی قرار می‌دهد، ایده اصیل متن است، نه اسطوره‌ای که در گذر زمان از آن در ذهن‌ها ساخته می‌شود؛ به همین دلیل روایتی هم که ارائه می‌دهد، اصالت دارد؛ یعنی دستخوش تفکرات التقاطی محققان مختلف نشده آن‌طور که از بستر متن اصلی فاصله بگیرد و با آن بیگانه شود.

جنبه دیگر اهمیت، توجه به سیر «تکوین» است که در مقطع کنونی برای محققان سیاسی و اجتماعی جامعه ایران بسیار لازم است. تأویل تاریخ از دل متن، اگرچه حساسیت‌ها و آسیب‌های خاص خود را دارد، اما به‌هرحال کاری است که در پژوهش‌های آکادمیک کنونی کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. «تکوین هویت زن مسلمان در‌گذار انقلابی» به‌خوبی نشان می‌دهد که مواجهه روحانیون با مساله هویت زنان در گذر زمان چگونه پیچیده‌تر شده و با ورود به عرصه مبارزات منتهی به انقلاب اسلامی، چه تاثیراتی از سیاست پذیرفته و متقابلا چه تاثیراتی بر آن گذاشته است. این پیچیدگی هم در مفاهیم کتاب و هم در شیوه پرداخت نویسنده به متون مجلات، انعکاس یافته است؛ به‌طوری‌ که نویسنده برای معناکاوی مجلات متأخر تحلیل‌های مفصل‌تر و پییچیده‌تری را نسبت به متون اولیه ارائه داده است.

اگرچه موضوع کتاب سیر تکوین هویت زن مسلمان است، اما نویسنده از جایگاه «دیگری» به این موضوع پرداخته و «ما»ی گفتمانی نویسنده متفاوت است. چنین رویکردی برای جریان‌های سیاسی، اجتماعی و انقلابی کشور به‌ویژه در شناسایی نقاط ضعف و مواجهه عالمانه با نقدهای وارده بر آنها فایده‌هایی دارد به‌ویژه آنکه مولف، بر همدلی متقابل گروه‌های متدین و سنتی و زنان نواندیش تاکید دارد و آینده مطلوب را وابسته به درک متقابل این دو گروه می‌داند. به همین جهت، مطالعه این کتاب می‌تواند برای علاقه‌مندان به مباحث «اسلام و سیاست»، «اسلام و زنان»، «زنان و انقلاب اسلامی» و «هویت زن در جامعه ایرانی» مفید باشد. همچنین اهالی حوزه‌های علمیه می‌توانند با مطالعه این کتاب، سرنخ‌هایی را در ارتباط با سیر تکوین هویت سیاسی زن در دهه‌های اخیر به‌دست آورند و در عین حال مواجهه نقادانه با مطالب آن داشته باشند.

پی‌نوشت‌ها:
1. برای نمونه، در صفحات 230 و 231 ذیل عنوان «کارایی نداشتن زنان در اجتماع»، پاراگراف‌هایی از آیت‌الله حقانی زنجانی آورده شده که با توجه به
وضع حمل خانم‌های معلم و ضرورت تعیین مرخصی برای آنها، پیشنهاد می‌دهد که به‌منظور جلوگیری از وقفه کار مدارس، تعدادی از آموزگاران در مدت مرخصی مذکور، به جای آنها با ساعت اضافی تدریس کنند. از نگاه مولف، صاحب این پاراگراف، زنان را مخل در روند فعالیت‌های اجتماع می‌داند، حال آنکه اگر این گونه بود، پیشنهاد دهنده، از اساس حضور زنان را به‌عنوان آموزگار نفی می‌کرد. اما پاراگراف را می‌توان در جهت احترام به زن و به رسمیت شناختن ویژگی‌های جسمانی وی نیز تفسیر کرد که چنین تفسیری، با نظر مولف متفاوت است.
2. برای نمونه: سیمون دوبووار، نوال سعداوی، فاطمه مرنیسی و فرزانه میلانی
3. نویسنده کتاب، ذیل پاراگرافی از شهید بهشتی که درباره تبریک به زنان برای شاغل شدن بوده و مبین تایید و مشروعیت کامل حضور زن در اجتماع است، آن را یک پیروزی بزرگ در مقابل مردان می‌داند، از عبارت «چرخش ناگهانی» برای نویسندگان «مکتب اسلام» استفاده کرده و آن را قابل تامل دانسته است؛ حال آنکه اگر یادداشت‌ها را صرفا انعکاسی از نظرات نویسندگان آنها بدانیم و رویکرد منسجمی را برای نشریات در نظر نگیریم، آنگاه این تفاوت‌ها عجیب نخواهد بود. چه آنکه نظرات شهید بهشتی در حوزه‌های مختلف و به‌ویژه در این حوزه همواره با بسیاری از روحانیون متفاوت بوده است.
4. برای نمونه، در صفحه 232 ذیل عنوان «زنان بازار کار را اشباع کرده‌اند»، مولف بیکار شدن جوانان و مردان را به‌عنوان دلیلی برای مخالفت با حضور زن در ادارات نقد می‌کند. اگر به زمینه‌های متن توجه داشته باشیم، باید درنظر بگیریم که در جامعه ایران آن روز، نظام ارزشی حاکم بر بیشتر خانواده‌ها، نظام سنتی بوده و نظام خانواده و متعلقات آن نیز بر مبنای مناسباتی شکل گرفته‌اند که در آن مرد وظیفه تامین معاش را برعهده دارد و زن بدواً، وظیفه‌ای برعهده ندارد. نقد این استدلال شاید امروزه که نظام اجتماعی و متاثر از آن نظام خانواده، دچار تغییرات عمده‌ای شده منطقی به نظر برسد، اما در گذشته به دلیل شرایط حاکم، چنین اتفاقی ساده نبود و می‌توانست تاثیرات اقتصادی نامطلوبی را بر نهاد خانواده برجای بگذارد.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰