سیدحسین امامی،روزنامهنگار:کتاب «نزاع دانشکدهها»ی کانت با ترجمه رضا ماحوزی عضو هیاتعلمی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم و به همت آن موسسه منتشر شده است. کانت در این اثر مینویسد: «جایگاه و رتبه دانشکدههای برتر (بهعنوان جناح راست پارلمان دانش) حمایت از احکام قانونی حکومت است؛ اما وقتی پای حقیقت در میان باشد، باید در نظام حکومت آزاد، یک حزب مخالف (جناح چپ) هم باشد که ویژه دانشکده فلسفه است، زیرا بدون ارزیابی و انتقادات شدید این دانشکده بنا به میل و استعدادشان (مثلا از طریق تریبونهای عمومی) حکومت نمیتواند به نحو کامل درباره نفع و یا ضرر خود مطلع شود. بدین شیوه میتوان امید داشت که آرزوی دیرین، روزی تحقق یابد (و دانشکده فروتر، برتر شود)، اما درحقیقت نه در قدرت، بلکه در مشاورهدادن به قدرت (حکومت)، زیرا اگر حکومت، آزادی دانشکده فلسفه را تضمین کند و بصیرت خود را از قبل این آزادی افزایش دهد، بهشیوه بهتری برای بهدست آوردن غایات خود روی آورده است تا اینکه به اقتدار مطلق روی آورد.» در گفتوگو با رضا ماحوزی به بررسی این اثر پرداختیم.
کانت آثار مهم و نامآشنایی دارد. اهمیت این اثر در میان آن آثار تا چه حد است؟
«نزاع دانشکدهها» اولین طرح فلسفی منسجم برای ساماندهی دانشگاه بر اساس نظریهای فلسفی است؛ طرحی که بر اساس آن آغاز دوره جدیدی از فرهنگ و تمدن توسط متفکران آلمانی اعلام شده است. از آنجا که مقوله آموزش عمومی و آموزش عالی بیشتر از آنکه یک نظریه باشد، یک فعالیت تجربی و به تعبیر دقیقتر یک فن است -آنگونه که کانت مدعی است- لذا کانت در این اثر تلاش دارد نشان دهد چگونه مباحث اصلی سه نقد وی خصوصا نقد عقل عملی میتواند در واقعیت، زمین مناسب خود را بیابد و روی این زمین کار کند. به این معنا، اگر محتوای سه نقد اصلی کانت بهمثابه مغز و محتوای اندیشه کانت بهحساب آید، کتاب «نزاع دانشکدهها» پوسته بیرونی نظام فکری اوست و نمیتوان آن محتوا را بدون این پوسته، و این پوسته را بدون آن محتوا فهم و درک کرد.
درمورد تاثیر و اهمیت این اثر، چه در زمان حیات کانت و چه تاثیرش بر فیلسوفان پس از وی چه میتوان گفت؟
این پرسشی است تاریخی و لازم است برای پاسخ به آن به دادههای تاریخی آن ایام رجوع کرد. کانت خود در مقدمه این کتاب درباره ضرورت اصلاحات اجتماعی گستردهای سخن میگوید که پرداختن به آنها مقتضی اصلاحاتی دینی در دانشکده الهیات و اصلاحات حقوقی در دانشکده حقوق است؛ دو دانشکدهای که بهترتیب با کلیسا و دولت مرتبط هستند و بنابراین تا حد بسیار زیادی مرامنامه خود را از این دو قدرت بیرونی (بیرون از نظام دانش) دریافت میکنند. بهعقیده کانت، این دو دانشکده چون متخصصان و کارمندانی را تربیت میکنند که بعد از فارغالتحصیلی نبضهای جامعه را در دست میگیرند لذا هرگونه اصلاحی معطوف به جامعه، باید نخست از این دو دانشکده آغاز شود. البته کانت از دانشکده سوم دیگری هم حرف میزند که از این دو دانشکده آزادتر و بهاصطلاح، طبیعیتر است و طبیعیتر عمل میکند؛ چراکه مرامنامه خود را از قدرتهای بیرونی نمیگیرد بلکه از طبیعت میگیرد.
این اصلاح در چارچوب دانشگاه، بهعقیده کانت، برعهده دانشکده فلسفه است؛ دانشکدهای که برای کلیسا و دولت هیچ کاربردی ندارد و لذا اساسا مورد توجه مراکز قدرت بیرونی قرار نمیگیرد. همین آسودگی بهعقیده کانت، فرصت مناسبی را برای دانشکده فلسفه فراهم آورده است تا آزادانه و براساس طرحی از عقل بیندیشد و کار خود را جلو ببرد. بهگفته وی، در دانشگاه مطلوب آینده، همین دانشکده است که باید نقش جناح چپ پارلمان دانش را ایفا کند و دانشکدههای دیگر را یاری کند تا بیش از پیش مستقلشده و بر اساس طرح خرد و طبیعت عمل کنند.
این ادعا بر فیلسوفان عصر کانت بهخصوص در ایامی که سرزمین پروس (آلمان) به اشغال سربازان ناپلئون درآمد، اثری بسیار زیاد نهاد؛ تا آن حد که در فراخوان بایمه اشخاصی چون فیشته و شلینگ و هومبولت و اندکی بعد، هگل این رساله را بارها بازخوانی کردند و در ارائه طرح تاسیس دانشگاه نوین برلین که هم به پژوهش اهمیت میداد و هم به ریاست دانشکده فلسفه بر دانشگاه و هم به وحدت آموزش و پژوهش قائل بود و هم برای وحدت علوم و وحدت علوم و فنون و جامعه و سیاست و تمدن ارزشی تام و تمام قائل بود، این رساله پیشروی آنها قرار داشت. این تلاشها در طول زمان الگوی دانشگاه آلمانی را تثبیت کرد و امروزه ما این الگوی دانشگاهی را بهعنوان «دانشگاه ایدهوار» یا ذیل «ایده دانشگاه» میشناسیم.
چرا این کتاب اینهمه دیر به زبان انگلیسی و همچنین بسیار دیرهنگام در ایران ترجمه و منتشر شد؟
این کتاب برای آلمانها -همانگونه که گفته شد- اثری کاملا شناختهشده بود. علاوهبر آن در دنیای فرانسویزبان هم این کتاب اثری شناختهشده بود. مساله این بود که الگوی دانشگاه آلمانی که در قرن نوزدهم و دهههای ابتدای قرن بیستم با مولفههایی همچون «وحدت علوم» و «نقش فلسفه در نظام دانش» و «تاکید بر پژوهشهای بنیادی و کاربردی معطوف به توسعه علمی دروندانشگاهی» شناخته میشد، بسیار شناختهشده بود و متفکران بسیاری درباره آن سخن گفته بودند چهبسا شناسایی ریشههای این الگو برای متفکران و سیاستگذاران آموزشی کشورهای دیگر چندان جذابیت نداشت. بهنظر میرسد جذابیت فعلی دانشگاه آغازین آلمانی در ابتدای قرن نوزدهم و بازخوانی نقش رساله نزاع دانشکدههای کانت در این الگو در نیمقرن اخیر ناشی از نقدهایی باشد که به فقدان استقلال دانشگاه آمریکایی روا داشته شده باشد. به این شکل که چهبسا از طرح دانشگاه مستقل و خردمند کانتی بتوان بار دیگر موضوع استقلال دانشگاه از انواع قدرتها -حتی قدرتهای اقتصادی- را در سطح دغدغهای محوری مطرح کرد.
درمورد ایران هم حقیقت آن است که دغدغه ایرانیان در سده اخیر عمدتا دیوانی بوده و حتی دانشگاه مدرن هم بیشتر از آنکه بر اساس اندیشهای بنیادین تاسیس شده باشد بر اساس طرحی از دستگاه و نهاد آموزشی مدرن برای تامین نیازهای بیرون از خود تاسیس شده است و نه برای نیل به استقلال دانشگاهی ذیل ایدهای نظری. به این معنا، طبیعی است که طرح کانت چندان مورد اقبال ایرانیان نبود.
در مقدمهتان بر این کتاب درمورد اینکه این کتاب یک اثر سیاسی است، اشارهای داشتهاید. چرا این کتاب را یک کتاب سیاسی گفتهاند؟
درواقع این خود کانت است که اصرار دارد این کتاب را با نگاه سیاسی بخوانیم و یا از آن انتظار سیاسی داشته باشیم. کانت آموزش را اعم از آموزش عمومی و آموزش عالی مجرای نیل به روشنگری و اصلاحات خردمندانه روی زمین میدانست، از همینرو آن را یک نظریه نمیدانست بلکه فنی تجربی میدانست که بهمدد انباشت تجربههای تاریخی میتواند گامبهگام ما را بهسمت ایده جامعه عقلانی یا همان ملکوت غایات هدایت کند. این دعاوی مسلما نهادهای قدرت را به واکنش تحریک میکند. دقیقا به همین دلیل است که دانشگاه برای اینکه بتواند طرح خود را اجرا کند باید مستقل باشد. دانشگاه باید مستقل باشد چون بر اساس علم و خرد، قدرت را از دست نهادهای قدرت بیرونی میگیرد و به آنها قدرتهایی جایگزین اعطا میکند. از همینرو است که کانت از دولت میخواهد استقلال دانشگاه را تضمین کند و خویشتنداری پیشه گیرد و منتظر نتایج زودبازده نباشد و صبر کند تا در درازمدت دانشگاه قدرت وی را بهشیوهای عقلانی تامین کند. این قدرت در وضعیت آتی مبتنیبر خرد بشری و توافقهای جمعی و شهروندی جهانی و آزادیهای مدنی و حقوق پیشرفته اجتماعی است. به این معنا کلیت طرح کانت در این رساله با دیگر آثار وی در رسائلی چون «صلح پایدار» و «رشد عقل» و «دین در محدوده عقل صرف» و حتی «بنیادهای مابعدالطبیعه اخلاق» و «نقد عقل عملی» سازگاری و هماهنگی دارد.
معیار کانت در تقسیمبندی علوم و تقسیمبندی دانشکدهها چیست؟
معیار کلاسیک در تقسیمبندی دانشکدهها و علوم و استادان و فارغالتحصیلان، میزان اهمیتی است که کلیسا و دولت به دانشکدهها معطوف میدارند. از همینرو است که دانشکدههای الهیات و حقوق و پزشکی، دانشکدههایی برترند و دانشکده فلسفه دانشکدهای است مادون. کانت میخواهد این نسبت را برعکس کند به این نحو که این دانشکدهها را به استقلال از نهادهای قدرت بیرونی دعوت کند تا آنها برتری خود را نه از منبعی بیرونی بلکه از مساهمتی که در پیشبرد عقل و علم و حقیقت و آزادی و انسانیت دارند بهدست آورند. برای این کار، دانشکده فلسفه که خردی روشنتر و بیدارتر و تیزتر از سایر دانشکدهها دارد باید دیگر دانشکدهها را به گفتوگو و نزاعی مشروع درون مرزهای دانشگاه دعوت کند و نزاع آنها را مدیریت کند و یافتههای علمی و پژوهشی را در مسیر پیشرفت علوم و درخت دانش قرار دهد. اگر چنین شود، دانشکده فلسفه به دانشکدهای برتر ارتقا مییابد و سه دانشکده دیگر، مادون میشوند.
دانشگاه کانتی در کشورهای مختلف جهان چقدر اثرگذار بود؟
دانشگاه کانتی در قرن بیستویکم طرحی قدرتمند و پر از محتوا را پیشروی اندیشمندانی که مایلند پس از ملاحظات ملیگرایانه و ایدئولوژیک و نولیبرال به دانشگاه بیندیشند قرار میدهد. برای ما انسانهای 200 سال پس از کانت، اگرچه ممکن است ایده دانشگاه به اندازه انسانهای آن دوران معتبر نباشد اما طرح کانتی در خود دعاوی فرهنگی و اجتماعی بیشتری را دربردارد. کانت انسانها را آزاد و عاقل میخواست. کانت درباره گفتوگوهای جهانی و شهروندی بینالمللی سخن میگفت. کانت برای زیبایی و ادراکات زیباشناختی ارزشی بسیار قائل بود. او دین و معنویت را عقلانی میخواست و برای رشد خرد فردی و عمومی ارزشی بینهایت قائل بود و پرداختن به آن و شکوفاکردن آن را موهبتی طبیعی و خدادادی میدانست و بر همین اساس انسانها را سازنده دنیایشان میدانست. به این معنا دنیای فرهنگی و تمدنی کانت بسیار آزادتر از دنیای ایدئولوژیزده قرن بیستم و بیستویکم است. همه اینها خواستههایی است فراتاریخی و عمیق و لذا میتواند همواره پیشروی ما باشد و از این جهت است که کانت و رساله اخیر وی میتواند مورد توجه نسل ما و نسلهای آینده باشد.