پیمان طالبی، روزنامه نگار:«جک کرواک، همیشه صبحها که دستهایش هنوز از شدت مصرف الکل نمیلرزید، پنجاه برگ کاغذ را به هم وصل میکرد تا با سرعت نوشتنش و درحال مصرف چندین بطری مشروب در روز، دیگر نیازی نداشته باشد با زحمت ورق جدیدی در ماشین تایپ خود بگذارد. بعدها رول کاغذی که مشهورترین اثر خود «در راه» را روی آن نوشت، در حراج کریستیز، بیش از دو میلیون دلار به فروش رفت. مبلغی که کرواک همواره فقیر هرگز رویایش را هم نمیدید.» پاراگرافی که خواندید، بریدهای است از کتابی تحتعنوان «در حیاط خلوت نویسندگان» به قلم راینر اشمیتس که در آن شرحی از زندگی و عادات نویسندگان بزرگ منعکس شده است. وقتی به این کتاب، یا اساسا تمام کتابهایی که به تاریخ و شرح زندگی نویسندگان اختصاص دارد نگاهی میاندازیم، متوجه میشویم که «فقر» یکی از اجزای همیشگی زندگی نویسندگان بزرگ بوده است. این مساله صرفا هم در میان نویسندگان خارج شایع نبوده و در همین کشور خودمان هم بزرگان بسیاری بوده و هستند که با فقر دستوپنجه نرم میکنند.
آنچه در ادامه میخوانید، بخشی از خاطرات پریمرز نفیسی، همسر سعید نفیسی، اولین استاد تاریخ دانشگاه تهران و یکی از بزرگترین ادیبان سده اخیر ایران است. ما پیش از این نیز در این صفحه درباره سعید نفیسی بهعنوان یک نمونه تمامعیار کتابخوانی یاد کرده بودیم:
«مرحوم خانم جمالالدوله نفیسی، نوه میرزاآقاخان نوری صدراعظم و مادر استاد بودند. زن بسیار نیکنفس و پاکدلی بودند. به من و بچهها محبت فراوان داشتند و اغلب داستانهایی راجعبه بیفکریها و زیادهرویهای سعید با کتابفروشها را قبل از تاهل برایم تعریف میکردند که به اصطلاح چشم و گوش من باز شود و جلوی زیادهرویهای او را بگیرم و محدودیتی در اینباره بگذارم، ولی اعتراف کردم که من هم درمانده شده بودم و منزل کوچک و اجارهای ما که متعلق به همسر مرحوم نیما شاعر محبوب بود، دیگر گنجایش آن همه کتاب را بهصورت کتابخانه منظم نداشت. من هم که خود را در محاصره کتاب میدیدم آرزویی جز داشتن یک کتابخانه منظم و مرتب در سر نداشتم، ناچار باید فکر اسبابکشی و خانه بزرگتری بکنم و فکر میکردم با داشتن کتابخانه و قفسه به اندازه کتابهای موجود، دیگر قضیه حل است و ناراحتی کتابهای بیسروسامان را نخواهم داشت. نوه صدراعظم نوری یک تسبیح مروارید داشتند که دلالهای خانگی آن را با پانصد تومان معاوضه کرده بودند. خانم با آن پول و مبلغی هم اضافه در همین حدود، همین خانه خیابان هدایت را که ۶۰ سال پیش خارج از شهر و مجاور خندق بود با ساختمان کلنگی آن خریده بودند که با اجازه مختصری در اختیار چندین مستاجر بود. به من پیشنهاد کردند که اگر از حقارت ساختمان ناراحت نمیشوم، برویم و در این خانه سکونت کنیم. من هم قبول کردم و کتابها جابهجا شد و با پشتکار و سماجت من تغییراتی هم در سایر قسمتهای بنا دادیم و روزگاری میگذراندیم، ولی دیوار شرقی خانه که حدفاصل بین کوچه و حیاط بود به همان صورت گلی باقی ماند و استاد به هیچ روی تعویض دیوار را گردن نمیگرفت و از پرداخت و مخارج این کار شانه خالی میکرد. سطح منزل به کوچه پایین افتاده بود و جوی آب وسط کوچه مرتب پی دیوار را میشست و بعد از مدتی دیوار کج شد و در شرف افتادن بود. تذکرات پیدرپی من او را عصبانی میکرد و بگو و مگو و انقلاب در خانه برپا میکرد. من هم بهخاطر آرامش خانه و بچهها با تعرض باطنی ظاهرا به سکوت برگزار میکردم. او هم در افکار خود غوطهور بود، ولی در هر حال از معامله کتاب خودداری نداشت و گاهی هم از استفادهها و کتابهای خوب و منحصربهفردی که خریده بود، تعریف میکرد و تنها فکری که به خاطرش نمیگذشت، تعویض دیوار خمیدهای بود که روزی چندینبار از کنار آن آمد و شد داشت. اصولا دیوار از نظر او مهم نبود، عمده سقف بود و جایی که بتواند شب را با کتابها و قلم و کاغذ و افکارش بگذراند و از گزند باد و باران در امان باشد!» شاید الان که این متن را خواندید، دارید با خودتان میگویید که نویسندهها چه آدمهای بیخیالی هستند یا مگر اینطور هم میشود زندگی کرد؟ البته بیراه هم نمیگویید. ماجرا از این قرار است که بسیاری از نویسندهها آنقدر در دنیای خودشان غرق هستند که متوجه تغییرات دنیای پیرامون نمیشوند و توجه چندانی نیز به آن ندارند. بعید میدانم نویسندهای–در حد و اندازههای بزرگانی چون کامو، داستایفسکی یا همین سعید نفیسی خودمان–در این روزگار باشد که اگر قیمت دلار را از او بپرسید، در لحظه پاسختان را بدهد یا اساسا برایش اهمیتی داشته باشد که امروز دلار چند تومان است و سکه نسبت به دیروز چه میزان افزایش قیمت داشته است.
کلام آخر
بین خودمان باشد ولی الان که دارم این مطلب را برای شماره پایانی دانشکده کتاب مینویسم، به این فکر میکنم که بد هم نیست آدم اینگونه باشد. شاید هیچکدام ما نویسنده نباشیم یا در آینده هم نویسنده نشویم، اما خوب است که ما هم قدری به دنیای اطرافمان بیخیال باشیم. به اخباری که روزانه بهصورت رگباری و سیلگونه پمپاژ میشوند. به کلیپهایی که دوستانمان در اینستاگرام برایمان میفرستند و در آنها مادری گریه میکند یا خانهای ویران میشود. شاید خوب است کمی از این فضا دور باشیم تا بتوانیم در عالم خیال خود و بر بال کتاب به زندگیمان حال خوب را تزریق کنیم. اغلب نویسندگان آنقدر در جهان کتابی که میخوانند –و گاه مینویسند–غرقند که هیچکدام از وقایع روز نمیتواند تاثیری روی حال خوبشان هنگام خواندن یا نوشتن یک کتاب بگذارد. شما هم امتحان کنید!
عطف /سنایی از زبان شفیعی
سنایی تاثیر شگرفی در شعر و تاریخ ادبیات فارسی گذاشته است، بهطوریکه شعر قبل از سنایی و بعد از سنایی تفاوتهای زیادی دارد و تغییرات سبکی زیادی در آن دیده میشود. او نماینده نوع خاصی از قصیده در ایران است که آن را قصیده زهد و عرفان و اخلاق میدانند. او اول کسی است که تصوف را به شعر و شاعری روشناسی کرده و نظم اخلاقی را بنیاد نهاده است. دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی او را شاعری میداند که حال و هوای تازهای را وارد یک ساختار سنتی کرده است. به همین دلیل آثار او همواره موردتوجه بوده است. ازجمله آثار مهمی که درباره سنایی تالیف شده و دربردارنده دیدگاهها و تحلیلهایی جدید درباره سنایی غزنوی است، کتاب وزین تازیانههای سلوک، اثر دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی است. شفیعیکدکنی در این کتاب به نقد و تفسیر 36 قصیده و 26 قطعه از سنایی پرداخته است. او در ابتدای هر قصیده و قطعه نیز در چند خطی مقدمهای درباره آن نوشته و بهطور مختصر آن را معرفی کرده است.
این کتاب باعث شد من بیش از پیش به شفیعیکدکنی و سنایی بهصورت توامان علاقهمند شوم. تا حدی که تعدادی از قصاید سنایی را در همان دوران از بر شدم و روز و شب با خودم میخواندم. خواندن شاعرانی چون سنایی و خاقانی به ارتقای استحکام زبانی یک شاعر بسیار کمک میکند. این کتاب را نشر آگه منتشر کرده است.
قصهخوانی /شاهکار فیتزجرالد
فکر کنم علاقهمندی به فیتزجرالد را دیگر همه و همه بدانند! فرانسیس اسکات فیتزجرالد یکی از نویسندگان محبوب من است که علاوهبر اینکه داستانهایش بسیار خواندنی است، زندگیاش نیز خود یک رمان پرکشش و جذاب است که از آن تاکنون فیلمهایی ساخته شده است. اما شاهکار بزرگ فیتزجرالد همین کتابی است که احتمالا اسمش را شنیده باشید. «گتسبی بزرگ» شاهکار نویسنده و یکی از آثار کلاسیک ادبی قرن بیستم است. ماجرای مردی بااستعداد فوقالعاده برای امیدواری که با رویای زندگی بهتر از غرب آمریکا به نیویورک میآید. گتسبی بزرگ اولینبار در سال 1925 منتشر شد. تی.اس الیوت در نامهای به فیتزجرالد درباره گتسبی بزرگ مینویسد: «به عقیده من این اولین گامی است که ادبیات آمریکا پس از هنری جیمز برداشته است.» آثار فیتزجرالد نمایانگر عصر جاز در آمریکاست. او بهعنوان یکی از نویسندگان بزرگ سده بیستم میلادی شناخته میشود. او در آثارش فرهنگ و زندگی آمریکایی را مبتذل و درعینحال سرشار از امید و انگیزه برای آیندهای بهتر ترسیم میکند؛ آیندهای که فقط از دور زیباست. من نسخه جیبی این کتاب را که انتشارات علمی و فرهنگی منتشر کرده، خواندهام، چون یادداشتهای سودمندی در آخر کتاب وجود داشت که برایم جذاب بود. «شرکت سهامی کتابهای جیبی» با ایده گرفتن از انتشارات پنگوئن در سال 1339 بنیاد نهاده شد تا ارزندهترین آثار از بهترین و بلندپایهترین ادیبان، دانشمندان، پژوهشگران، و رماننویسان جهان به کتابخوانان ایرانی معرفی شوند و در دسترس عموم کتابخوانان قرار گیرند. این مجموعهکتابها تحتعنوان مجموعهکتابهای جیبی توسط انتشارات علمی و فرهنگی تجدید چاپ میشود و در دسترس علاقهمندان قرار میگیرد.
معرفت /درباره نفیسی
حتما متوجه علاقه من به استاد سعید نفیسی شدهاید. در همین شماره دانشکده کتاب نیز اشارتی به او داشتهام؛ از شخصیتهای اعجابانگیزی که ما ایرانیها خیلی به او مدیونیم. از سعید نفیسی کتابهای زیادی در بازار هست که یا نفیسی آنها را تصحیح کرده یا اینکه مجموعه داستانهای او را شامل میشوند. همچنین آثاری تاریخی هم به قلم سعید نفیسی در بازار کتاب موجود است. اما یکی از مهمترین وجوه شخصیتی نفیسی، درک انسانهای بزرگی است که در روزگار او میزیستهاند و او با نثر شیرینی که دارد، خاطراتی بسیار خواندنی از آنها دارد. این خاطرات در کتابی با عنوان «به روایت سعید نفیسی» به اهتمام علیرضا اعتصام و نشر مرکز به چاپ رسیده است. این مجموعه مربوط به خاطرات سالهای 1336 تا 1340 سعید نفیسی بوده که ماحصل آشنایی و معاشرت وی با رجال سیاسی و ادبی است. کتاب در سه بخش خاطرات سیاسی، خاطرات ادبی و خاطرات جوانی تدوین یافته است. در پایان کتاب، تصاویری از سعید نفیسی و دوستان و نزدیکان وی به چاپ رسیده است. تعدادی از اشخاص مهمی که در این کتاب از آنها یاد شده، عبارتند از: «عارف، ادیبالممالک، سیداشرفالدین، میرزاده عشقی، ایرجمیرزا، وحید دستگردی، ملکالشعرای بهار، رضا شهرزاد، ابوالحسن فروغی، اقبال، رشید یاسمی، قوامالسطنه، مشیرالدوله، ادیبالممالک، نصرتالدوله، زیرکزاده، هژیر، دکتر سعید خانکردستانی، رزمآرا، مظفر فیروز، علامه محمد قزوینی، یحیی خانقرهگزلو، احمد کسروی، فرجالله بهرامی، عباس اقبالآشتیانی و... .»
قفسه / مجلهخوانی
ما اینجا هرگز بنای معرفی کردن مجله نداشتهایم اما بگذارید بگویم در تاریخ ایران مجلاتی بودهاند که بهقدر یک کتاب و ایبسا بیشتر خواندنشان سودمند بوده است. خداراشکر تعداد این مجلات کم نیست و در هر فضایی که وارد میشویم مجلاتی تخصصی در تاریخ ایران هستند که از هر نظر شاخص و خواندنی باشند. یکی از این مجلات «اندیشه و هنر» است. این نشریه ابتدا در دهه 30 شروع بهکار کرد. به اعتقاد من درخشانترین دوره «اندیشه و هنر» دوره پنجم آن است که شمیم بهار به آن وارد میشود. شمیم بهار در اوایل دهه 40 همراه با آیدین آغداشلو در مجله اندیشه و هنر مشغول کار شد و طی سالهای ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۷ سرپرستی بخش ادبیات و هنرهای این مجله را برعهده گرفت. وی این نشریه را تبدیل به مجالی برای تجربه نوگرایی و نوجویی در داستاننویسی معاصر ایرانی کرد و کوشید معیارهای نقد ادبی جدید غرب را در بررسی داستاننویسی ایران بهکار گیرد.
بعد از دوره پنجم اندیشه و هنر که دیگر شمیم بهار در آن نبود، این نشریه دیگر وزن سابق را نداشت و افول کرد تا در سال ۱۳۵۳ توقیف شد. تنها در سال ۱۳۵۹ یک شماره از آن بیرون آمد. دورههای اندیشه و هنر را اگر خوب بگردید میتوانید جسته و گریخته در زیرخاکیفروشیهای خیابان انقلاب پیدا کنید.
از هر دری / از بهترین رمانهایی که خواندهام
مرتضی کربلاییلو متولد ۱۳۵۶ در تبریز است. او در ۱۳۷۸ ساکن تهران شد و به تحصیل در دانشگاه پرداخت و با رتبه دو در مقطع کارشناسیارشد و رتبه یک در مقطع دکتری تخصصی فلسفه در دانشگاه تربیتمدرس پذیرفته شد. اولین کتاب خود را که مجموعه داستان کوتاه بود با عنوان «من مجردم خانوم» در ۱۳۸۲ منتشر کرد. نخستین رمان او، «خیالات» در سال ۱۳۸۳ منتشر شد. وی برای نخستین مجموعه داستان خود در جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران تقدیر شد. در ۱۳۸۵ نیز مجموعه داستان «زنی با چکمه ساقبلند سبز» نامزد هفتمین جایزه ادبی گلشیری و برنده جایزه مهرگان شد.
وی در ۱۳۸۸ مقام اول جایزه ادبی اصفهان را با رمان «مفید آقا» کسب کرد. در سال ۱۳۸۹ با مجموعه داستان «روباه و لحظههای عربی» نامزد جایزه روزی روزگاری شد و در سال ۱۳۸۹ با رمان «نوشیدن مه در باغ نارنج» نامزد جایزه منتقدان مطبوعات شد. رمان «جمجمهات را قرض بده برادر» برای وی نامزدی در جایزه قلم زرین را بههمراه داشت و «قاراچوبان» رمان دیگری از وی است که در جایزه ادبی هفتاقلیم در سال ۱۳۹۰ تقدیر شده است. وی تاکنون بیش از ۱۵ عنوان کتاب در حوزه رمان و مجموعه داستان و ۱۶ مقاله علمی در حوزه فلسفه نوشته است.
خب دیگر! تقریبا همه کتابهای مرتضی را معرفی کردم! اما بگذارید بگویم که رمان «قاراچوبان» از بین آثار کربلاییلو یکجور دیگر به من میچسبد. شخصیت اصلی این رمان؛ عیار، نوجوانی باهوش، با روحیهای حساس است که درگیر رابطهای عاطفی با مارال میشود. آشنایی با مارال که هنرجوی تئاتر است، عیار را وارد دنیای عجیب و جذاب قاراچوبانها میکند. بقیهاش را خودتان بخوانید!
گلچین / در جستوجوی روشنایی
شعر فارسى پس از نیمایوشیج تحولى بزرگ به خود دید، چشماندازى فراختر پیدا کرد و تجربه شعرى ایرانیان را دگرگون کرد. «روشنتر از خاموشى» روایتى است از این تجربه و دنیای شعرى تازه. مرتضى کاخى در این کتاب کوشیده تا مهمترین شعرهایى را که در این دنیاى شعرى تازه آفریده شدند، گرد آورد، دنیایى که پس از جدایی از سنت شعر کلاسیک فارسى شکل گرفت و رفتهرفته خود به شاخهها و انواع گوناگونى تقسیم شد. درواقع، این کتاب گزینه اشعار نوپردازان از دوران به عرصه رسیدن نیما تا سقوط سلطنت را دربرمىگیرد. گردآورنده در ابتداى هر بخش که به یک شاعر اختصاص یافته، منتخبى از سخنان و نظریات آنان را درباره شعر نقل کرده است. در آغاز کتاب نیز، در قالب مقدمهاى نسبتا بلند، برداشتهاى خود را در باب شعر و شاعران امروز آورده است.
من این کتاب را بیشتر به اعتبار گردآورندهاش؛ دکتر مرتضی کاخی تهیه کردم. بدونشک دکتر کاخی یکی از صاحبنظرترین افرادی است که میتوانست گزیدهای از شعر معاصر تدوین و منتشر کند. کسی که بسیاری از شاعران معاصر را از نزدیک درک کرده و درعینحال با دانش ادبی ویژهاش میراثدار شاعران بزرگی چون اخوان ثالث بوده است. دریچه ورود به شعر معاصر، برای بسیاری از شاعران جوان امروز میتواند همین کتاب باشد.