به گزارش «فرهیختگان»، مصباح الهدی باقری، پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام طی یادداشتی نوشت: اینکه گفتمان پیروز در انتخابات کدام است، مسالهای مهم و حیاتی برای کاندیداها و ستادهای انتخاباتی و مشاوران تبلیغاتی نامزدها و تحلیلگران سیاسی و اجتماعی و بازاریابان سیاسی است و این گروه براساس اولویت نیازهای مخاطبین-که همان رای دهندگانند-و شکافهای اجتماعی موجود،دال مرکزی و طرح و برنامه رقابتی و استراتژی مبارزاتی خود در دوره انتخابات را میچینند.این نگاه و صورتبندی در جریان رقابتهای انتخاباتی کنونی دنیا امری متعارف و مرسوم است.لذا در انتخابات ایرانی هم هر کاندیدا با سردست گرفتن یک گفتمان که میتواند آزادی،عدالت، توسعه یا کارآمدی و شبیه آن باشد،به جنگ رقبا میرود.از آنجاکه تحزب و دارابودن یک ایدئولوژی روشن و مرزدار فکری وسیاستی (اقتصادی، فرهنگی،اجتماعی، سیاست داخلی و خارجی و..هر گروه) در انتخابات ایرانی کم رنگ است لذا یک نامزد انتخاباتی هم میتواند دائم رنگ و گفتمان عوض کند و هم میتواند عقبه و سابقهاش نسبتی با گفتمان انتخابیاش نداشته باشد و با خیال راحت و بدون ترس از مواخذه وحسابکشی وپاسخگوئی و ایجاد تصویر نامطلوب، هر چه که برایش رای میآورد را حقنه اذهان رایدهندگان کند.
تا سال 1372 فضای انتخاباتی ریاست جمهوری در ایران کمتر رقابتی بود.دوره آغاز انقلاب و التهابات اولیه یک نظام برای شکلگیری و تثبیت،بروز جنگ تحمیلی و رحلت امام،شرایط را به گونهای رقم زد که بجز در انتخابات دور اول،در چهار دوره دیگر،شرایط جامعه و انگشت اشاره امام،برای مردم تعیین کننده و راهنما بود.اما در دوره های بعدی و اقتضائات جدید جامعه پس از جنگ و فروکش کردن التهابات داخلی، هر نامزدی با توجه به شرایط و اقتضائات، انتخاب گفتمان میکرد.هاشمی رفسنجانی با گفتمان توسعه( مبتنی بر تکنوکراسی و عملگرائی)،خاتمی با گفتمان آزادی،احمدینژاد با گفتمان عدالت و روحانی با گفتمان کارآمدی و توسعه(مبتنی بر بروکراسی و گفتگو) در انتخابات وارد شدند و با ملغمه ای از این گفتمانها همراه با استفاده حداکثری ازگفتمان ضدوضع موجود(با رادیکال ترین شکلش و بعضا تا سر حد آپوز جلوه کردن) به پیروزی رسیدند.
حال سوال اینجاست:الان انقلاب اسلامی به چه گفتمانی بیشتر نیاز دارد تا آرمانهای بلندش در محاق سهگانه زر و زور و تزویر قرار نگیرد؟کدام گفتمان است که رایدهنده ایرانی دوست دارد آن را انتخاب کند و علاوه بر اینکه مسیر رشد و پیشرفت کشورش را مهیا کند،بتواند از تعدیها و تنگنظریها هم در امان بماند؟کدام گفتمان است که هزینههای آن را مردم یا صندوق ذخیره و یا فروش آینده متحمل نمیشوند؟کدام گفتمان است که فقط خرج پیروزی در انتخابات نمیشود؟کدام گفتمان است که انقلاب را زنده و شاداب و امیدآفرین تجلی میدهد؟
اول/بدانیم که مطلوب گفتمانی انقلاب اسلامی اگر در دورهای منطبق بر نیاز مردم نیست یعنی اینکه مسیر را اشتباه آمدهایم.قرار بوده رابطه مردم و انقلاب یک رابطه تطابقی باشد که هرچه نیاز هر کدام است نیاز دیگری هم باشد.یعنی انقلاب ما انقلابی مردمی بوده که خواست مردم درآن متجلی است.لذا،نمی توان انتظار داشت که مردم در حوزه آزادی مطالبه گر باشند ولی اولویت انقلاب رفع تبعیض و فساد است.این هر دو(=خواست مردم و آرمانهای انقلاب)اگر حرکت درستی در مسیر انقلاب داشته باشیم نباید متفاوت باشد.
در دولت اخیر دیدیم،آنچه بعنوان گفتمان کارآمدی و توسعه انتخاب شد و از آن راهبرد گفتگو و مذاکره درآمد،تا جائی که منافع ملی ما را بدون خدشه به استقلالمان تامین میکرد،ممدوح بود،اما از جائی به بعد این دو با هم نامطابق شدند و شد همانچه نباید میشد و نهایتابه نقطهای رسیدیم که بیرون از مرزها باجسارت در سیاست داخلی و خارجی ما وارد شده و در برهه هائی عزت ملی و استقلالمان تحت الشعاع قرار گرفت.این همانجائی است که به اشتباه مرزهای گفتمان درست مطابق آرمانهایمان رعایت نشد و به حیثیت ملیمان آسیب زد.
دوم/هر کدام از گفتمانهای موجود،برای روی زمین آمدن و عملیاتی شدن در زمین انقلاب اسلامی نیازمند نظریه مبنا است.به عنوان نمونه،اگر نظریه توسعه و کارآمدی در زمین لیبرال دموکراسی ریشه داشته باشد،میوهاش برای انقلاب تلخ و مریض کننده و حتی سرطانزاست.یعنی فاصله طبقاتی بیشتر،ویژهخواری،ایجاد طبقه مترف و...بدیهی است اگر این نظریه بصورت گرته برداری شده اجرا شود مسالههای تولیدیاش،مساله هائی ساختگی است.یعنی فساد و تبعیض و فقر برآمده از آن،ما را به سمت گفتمان عدالت پیش می برد،در حالی که اگر نظریه اسلامی و بومی پیشرفت خودمان ملاک بود نباید به بازتولید فقر و شکافهای اقتصادی منتج شود.در واقع استفاده از هر گفتمان بصورت سطحی و قشری و بدون ابتنا بر نظریه بومی، ما را با مسائل جدید و احتمالا حادی مواجه میکند(و کرده است) که میتواند مارا با بحران ناکارآمدی مواجه نماید.
سوم/سلسله دولتهای منتخب از سال 72 تا امروز، نه تنها نظریه مبنائی برای حرکت خود نداشته اند بلکه با فهم بسیار ناقص از یک گفتمان آنرا بصورت سرهم بندی شده و مونتاژی اجرا کردهاند،بطوری که بسیاری از مسائل امروزمان ناشی از راهکارهای غیرجامع و بخشی دیروزمان است.
بعنوان نمونه دولت آقای احمدینژاد با شعار رفع فقر و فساد و تبعیض،رای اکثریت را تصاحب کرد اما در ادامه بدون سیاستگذاری مشخصی به توزیع درآمدهای ملی وپولپاشی مشغول شد.آنها به درستی رسیدگی به مناطق محروم و کمتربرخوردار و روستاها را یکی از مهمترین نقاط هدف خود تعیین کردند ولی بدون آمایش سرزمینی،فقط امکاناتی را به روستاها بردند ولی طرح جدی برای نشست درست این امکانات متناسب با اقتضائات،کم شدن مهاجرت از روستاها به شهرها، استفاده از مزیت رقابتی نسبی و بعضا مطلق بخش کشاورزی و دامپروری و روستائی و مدیریت آن در هر نقطه و..نداشتند.
به عبارت دیگر به رفع ظاهری فقر و کم کردن فاصله رسیدند اما بواسطه نبود نظریه پیشرفت،خیلی زود همان وضعیت و فاصله دوباره رخ نمود.لذا هزینه بسیار شد ولی اثربخشی آن در حداقل ممکن بود.با اینکه نتیجه انتخابات بعدی(سال 92) همه ریشه در عملکرد دولت نهم و دهم نداشت اما نمی توان توجیه کرد که اگر بودجه های هزینه شده در همین سطح روستاها کارآمد بود چرا مردم به ادامه آن گفتمان در همان روستاها هم رای ندادند و گفتمان ضد برنده شد.
چهارم/دال مرکزی گفتمان ها که در برنامه های نامزدها و ارائه آنها دیده میشود همه دلیل اقبال به آنها در هیچ انتخاباتی در دنیای معاصر،نبوده و نیست.در واقع،بخشی از آراء مردم ، گفتمانی است و بخش دیگری از آن،از ادراکات مردم نسبت به جامعه، انقلاب، کاندیداهای رقیب وکاندیدای موردنظر خودشان حاصل میشود.سیادت خاتمی،مردمی بودن احمدینژاد و آخوند بودن روحانی در رایآوری ایشان در بخشی از جامعه که حتی با گفتمان شان ارتباطی برقرار نکرده بودند(!)بصورت جدی موثر بود.
پنجم/گفتمان ضد اغلب رایآور بوده است،خاصه وقتی که گفتمان موجود در ادراک مردم به ناکارآمدی رسیده است.لذا در انتخابات ایرانی،یکی از بهترین حربه ها برای برنده شدن اتخاذ گفتمان ضد است، بی خبر از آنکه این نوع نگاه شاید برای فردی رایآوری کند ولی نهایتا موجب زائل شدن و ریزش و کاهش سرمایه اجتماعی نظام است.در انتخابات های قبلی،خاصه در این دوانتخابات اخیر، این نوع ورود برای پیروزی بصورت حداکثری استفاده شد بطوری که در دوره رقابتهای انتخاباتی،مشاورین رئیس جمهور مستقر با توصیههایشان زمینه ای فراهم کردند که بعضا با بیان ادعاها و وارد کردن اتهامهای نادرست به نظام و انقلاب،رقیب را از صحنه خارج نمایند.
بد ماجرا اینجاست که در قبال این ادعاهاو اتهامات هزینهای نیز پرداخت نمیشود و عملکرد مجموعههای نظارتی و ضعف قوانین خاصه در بخش حقوق عمومی، راه را برای تجری بیشتر برخی هموار کرده است.
ششم/هر گفتمانی لزوما باید در خود و باخود ایده اداره داشته باشد.یعنی نمیتوان گفتمانی را بصورت تصادفی و شانسی در دست گرفت و با چهار برساخت و مفهوم، بازی با کلمات راه انداخت .بسیاری (تاکید می کنم بسیاری) از کاندیداها شاید ایده پیروزی در انتخابت و ورود در بازاریابی سیاسی فتح قدرت را داشته باشند اما برای بعد از پیروزی و گرفتن سکان قدرت،هیچ برنامه مشخصی ندارند.در حقیقت میتوان با هدفگذاری های مختلف و استفاده از منابع، برنامه هائی را محقق کرد اما اینکه چگونه گفتمان پیروز باید ایده اداره جامع مملکت بر اساس آن گفتمان را داشته باشد به نحوی که سایر ارکان وآرمانها دچار خدشه جدی نشوند ،امری ضروری و حیاتی است.
هفتم/هر گفتمانی،با هر انتخاباتی بعداز چهار یا هشت سال ارزیابی میگردد. ظاهری ترین معیار توفیق ،رای مردم به ادامه آن گفتمان است.اما غیراز این،باید بتوان آن را ارزشیابی نیز کرد.در اینجا باز برمیگردم به نظریه مبنا.اگر گفتمان بر اساس نظریهای مشخص و چارچوبدار،تنقیح مناط نشود،نمیتوان برای توفیق و عدم توفیقش حجت آورد.یا بعبارت دیگر هر کس یا گروهی، از ظن خودش میتواند به نتیجه دلخواه خود برسد.
مثلا به همین دولت نگاه کنید.بخشی از زمان آن با یک نظریه اقتصاد لیبرالی اداره شد و بخش دیگری از آن (با پیاده کردن صاحبان آن نظریه از کرسی مشاوره)،با تلفیقی از اندیشههای سوسیالیستی و حمایتی به ملغمهای من درآوردی تبدیل شده و تقریبا سکان اداره اقتصادی کشور از اختیار دولتمردان خارج شده و بازی های بازار آنها را بدنبال خود می کشاند و دولت حتی با تغییرات پیاپی هم نتوانسته از عهده اداره یا نظارت برآن برآید.با این حال دولت ادعای توفیق دارد!
نکته جالب ماجرا در نبود نظریه مبنا، این است که هر دولتی در پایان کار خود ادعای کارآمدی و توفیق میکند و دولت بعدی با گفتمان ضد آن رای میآورد!!
هشتم/ مبتنی بر اندیشه انقلاب اسلامی،با اینکه همه گفتمانهای موجود، کلاسیک و قابلیت یارگیری مستقل دارند ولی به نظر میرسد گفتمان عدالت ،یک گفتمان زیربنائی در هر انقلابی است و تا وقتی که جریان آنانقلاب شاداب و زنده است،گفتمان عدالت نیز خاصیت مادری نسبت به سایر گفتمانها دارد.بهتر بگویم اگر انقلاب و نهضت به ساختار و نظام تبدیل شود، گفتمان عدالت هم تبدیل به یکی از گفتمانها(بدون نقش مادری) می شود و برتری ندارد.همین طور اگر گفتمان عدالت ناکارآمد استفاده شود و به ضد خود تبدیل شود،آرمانهای انقلاب در معرض خطر جدی قرار میگیرد..
بنابراین گفتمانهای آزادی و توسعه اگر تولید عدالت نکنند و تبعیض و رانت و فساد و ولنگاری را دامن بزنند،به همان قدری که به ارزشهای انقلابی لطمه میزنند به همان میزان به عدالت هم لطمه جدی وارد میکنند.نکته اینجاست که سربرآوردن عدالت از این نارضایتی(نسبت به گفتمان توسعه و آزادی)،قطعا امر مبارکی نیست.چرا؟یعنی آزادی و توسعه،به بی عدالتی یا تبعیض و فساد منجر شده اند،پس باید آنها را به نفع عدالت ذبح کرد.این مفهوم و نتیجه، خوشایند نیست و این عدالت برآمده از ناکارآمدی گفتمانهای رقیب،پایا نیست.
دقیق تر آنکه اگر سایر گفتمانها خود را با مبنای زیرساختی گفتمان عدالت تنظیم نکنند،مطمئنا در دام افراط و تفریط میافتند(همانطور که تا کنون افتادهاند).
نهم/مواظب خرج کردنهای بیمحابا از کیسه انقلاب باشیم.بعضی وقتها برای اثبات خودمان،آرمانهای متعالی انقلاب مظلوم اسلامیمان را مخدوش میکنیم تا خودمان برای چند روزی سوار اسب ناآرام قدرت شویم.یادمان باشد،انقلاب ما یک انقلاب بی سر نبوده تاهر تشنه قدرتی را بجای شیفته خدمت عوضی بگیرد و تا آخر همراهیاش کند.فلذا در کوتاهترین زمان ممکن،مردم_این صاحبان اصلی انقلاب_،کارگزاران جعلی و بدلی را از اصل تشخیص داده و مسیر درست و کاندیدای اصل را انتخاب میکنند.درست است بعضی انتخابها و تجربه های نادرست راه را دور میکند ولی پختهتر میشویم و محکمتر و دوست و دشمن را بهتر از قبل میشناسیم.
دهم/باید قبول کرد که کاندیدای درست،قبل از آنکه پابهعرصه قدرت برای خدمت بگذارد:
اولا)باید از مردم باشد،با مردم باشد،از مردم بشنود،با مردم_بدون لکنت_حرف بزند و بتواند خود را برای آرمانهای انقلاب و سعادت مردم،فدا کند.ادا و اطوار مردمی بودن در دوره انتخابات،تشت رسوائی را خیلی زود از بام به پائین می اندازد و فقط او می ماند وهزینههائی که مردم باید پرداخت کنند و البته عافیت و عاقبت بخیری که فدای دو روز اسب سواری ناشیانه میکند ...
ثانیا)شرط دیگر فهم کشورداری و ایده برای ساختن است.عمده کاندیداها بلدند خرج کنند و هزینه بتراشند حتی تا سرحد جارو کردن صندوق توسعه.اینکه همه صندوق،مال مردم است،حرف درست اما ناقصی است و دلیل بر آن نمیشود هر کارنابلدی هزینه برکرسی قدرت نشستن خود و سوءمدیریتش را از آن تامین نماید.صندوق توسعه،صندوق سرمایهگذاری است نه سرمایهبرداری مگر در شرایطی خاص.
ثالثا)با گفتمانی که انتخاب کرده زندگی کرده باشد.نمیتوان عدالت یا کارآمدی یا آزادی را بازی کرد بلکه باید در زندگی شخصی و سابقه مدیریتی خود با آن حشر و نشر داشته و از مجهز بودن به آن تجربه، انباشته باشد.این رکن سوم در صورت نبود احزاب،خود را بیشتر و پررنگ تر نشان میدهد.بعضا دیده ایم که نامزد انتخاباتی دور از گرفتاریهای روزمره زندگی و معیشت مردم،فقط میخواهد بصورت نمایشی ادای مردمی بودن،عدالت پیشگی و..را در بیاورد.این فرد شاید در تبلیغات تهاجمی دوره رقابتهای انتخاباتی(که بایستی زودتر در آن تجدیدنظر شود)برنده شود ولی هیچوقت نمیتواند در گفتمان بردست گرفته توفیق چندانی حاصل کند.
یازدهم/در 42 سال گذشته،انقلاب اسلامی توفیقات فراوانی کسب کرده است.در راس آنها،آرمان استقلال و زیر بار سلطه نرفتن و مبارزه با استکبار آن هم با همه فشار جهانی که دستاوردی است غیر قابل انکار تا جائیکه دشمنان خونی این مرز و بوم نیز به آن اقرار میکنند.در حوزه رفع فقر و محرومیت و امکان استفاده برابر از امکانات و سرمایه ملی نیز وضعیت الان مان با دوره پهلوی به هیچ وجه قابل مقایسه نیست(بگذریم از اینکه در رساندن آنچه که انقلاب برای مردم انجام داده ناتوان و کم کاریم).شاخصهای ملی و جهانی عدالت ،رشد اقتصادی،توسعه انسانی و...این فاصله و بهبود وضعیت زندگی را بخوبی نشان میدهند و اذعان میکنند.
اما راه طولانی است تا هم عقبافتادگیهای عمیق دوره طاغوت ستمشاهی جبران شود و هم فشار و تحریم استکبار،عقیم گردد.ساخت ایران قوی، از دل ظرفیتهای همین آب و خاک بر میاید مگرنه صرف وقت هنگفت برای راضی کردن دشمن،فقط هزینه فرصت(بعضا غیر قابل جبران) ایجاد میکند.
حرف آخر/ ایده ساخت ایران قوی از مسیر بکارگیری درست نظریه اسلامی عدالت می گذرد.ایران قوی هم یک مفهوم سختافزاری است و هم یک برساخت نرمافزاری.این هر دو نیازمند کار متقن و بر پایه ارزشهای اخلاقی فردی و اجتماعی است.یعنی ما هم جامعهای اخلاق پایه میخواهیم برای قوی شدن و هم پیشرفت مادی و فناورانه میخواهیم برای حفظ استقلالمان.
لذا کاندیدائی میتواند برای ایران موثر و مثمر باشد که اول "من یتق الله" باشد تا "یجعل له مخرجا" و "یرزقه من حیث لا یحتسب"برایش مقدر شود و ثانیا جزء طایفه "الذین جاهدوا فینا" باشد تا "لنهدینهم سبلنا" رزقش گردد.