امیر فرشباف، دانشآموخته کارشناسیارشد فلسفه: یکی از مسائل عجیب و درعین حال توجیهناپذیر میان مسلمانان -و خصوصا میان شیعیان- کمتوجهی نسبت به وجوه حکمی و معرفتی مضمن در آیات الهی و روایات معصومین(ع) است. ملاحظه میکنیم که در مدارس علمیه مثلا برای دانش فقه ظاهر، چه مقدمات و اسبابی -ازجمله علم اصول و روششناسی استنباط احکام- فراهم است -که باید هم باشد- درصورتیکه با روایات حکمی معمولا بهمثابه منقولات صرف مواجهه صورت میگیرد و از کنار معانی عمیق و دقیق آن با سهلانگاری و کمتوجهی عبور میشود. اصحاب حکمت در حوزههای علمیه درغور و فحص متون فلسفی و حکمی فیلسوفان و عرفا هستند و گویی آیات و روایات را فراموش کردهاند، از اهل ظاهر هم که اساسا انتظاری نمیتوان داشت. این درحالی است که این دست آیات و روایات باید در کانون توجه و تفقه قرار گیرند؛ چراکه اولا بنیاد تمام آموزههای دیگرند، ثانیا توجه به عمق آنها میتواند ضامن سیلان فکر و توسعه و تعمیق آن در حوزههای درس و بحث باشد و ثالثا تبلیغ آنها بیانگر قدرت و استحکام معارف دینی خواهد بود.
با این مقدمات ابتدا ضرورت بازنگری در طرق فهم و تفسیر آموزههای حکمی الهی که بحثی جدی و مفصل است، برای مخاطب فرهیخته بازنمایی شود و سپس از این باب و نیز به مناسبت ولادت امام محمدباقر(ع) وارد بحث درباره یک روایت شگفتانگیز از ایشان بشویم.
متن روایت
این روایت در کتب روایی معتبر شیعه ازجمله توحید صدوق، نورالثقلین و بحارالانوار ذکر شده است و در آن وهب قرشی از امامصادق علیهالسلام نقل کرده است که روزی جماعتی از اهل فلسطین خدمت امامباقر(ع) رسیدند و سوالاتی پرسیدند؛ ازجمله از معنای «الصَّمَد» که حضرت در پاسخ فرمود:
«تفسیر الصّمد در خود آن است؛ الصّمد پنج حرف دارد: «الف» دلیلی است بر إنّیت و وجود حق و این، کلام حق تعالی است که فرمود: «خداوند گواهی میدهد که معبودی جز او نیست.» (آلعمران/ ۱۸) و این تنبیه و اشارهای است به غیبت ذات حق از درک حواس و «لام» دلیل بر الهیت خداوند است؛ چراکه او الله است. الف و لام در الصّمد در هم ادغام شدهاند و در تلفظ زبانی ظهور ندارند و بهگوش نمیرسند درحالیکه در کتابت آشکار میشوند که ایندو، دلیلی است بر اینکه الوهیت او در کمال لطافت است و مخفی است و با حواس ادراک نمیشود و در زبان هیچ وصفکنندهای جاری نمیشود و بهگوش هیچ شنوندهای نمیرسد؛ چراکه تفسیر الله چنین است که مخلوقات از درک ماهیت و کیفیت او، چه بهواسطه حس و چه بهواسطه وهم، واله و سرگردانند؛ بلکه او خود پدیدآورنده اوهام و خالق حواس است؛ اما اینکه در نوشتن آشکار میشوند، دلیلی است بر اینکه خداوند ربوبیت خود را در پدید آوردن مخلوقات و درآمیختن ارواح لطیف آنان در اجساد و کالبدهای انباشته از جرم ظاهر کرد؛ پس چون بندهای بهخود بنگرد، روح خود را نمیبیند همچنان که لام در الصمد بیان نمیشود و ادراک روح در هیچیک از حواس پنجگانه ظاهری وارد نمیشود و چون شخص در نوشته بنگرد، آنچه که پنهان و لطیف شده، برایش آشکار میشود. پس هنگامی که بنده در ماهیت و کیفیت باریتعالی بیندیشد در آن سرگردان و متحیر میشود و تفکرش به چیزی که برایش قابل تصور باشد احاطه نمییابد؛ چراکه خداوند عزوجل خود خالق تمام صورتهاست، اما وقتی بنده به مصنوعات و مخلوقات بنگرد، برایش ثابت میشود که خدای عزوجل آفریننده آنها و درهمآمیزنده ارواح ایشان در اجسادشان است و اما «صاد» دلیلی است بر اینکه حقتعالی صادق است و قول و کلامش صدق است و بندگانش را به پیروی حقیقی از صدق فراخوانده و بهراستی وعده سرای صدق و راستی را داده است. و اما «میم» دلالت بر ملک و فرمانروایی او دارد و او فرمانروای حقیقی است که پادشاهیاش همیشه بوده و هست و خواهد بود و زایل نخواهد شد. و اما «دال»، آن، دلیلی است بر دوام فرمانروایی حق و اینکه ذات او -تبارک و تعالی- دائم مطلق و منزه از کَون و فساد است؛ بلکه او -عزوجل- هستیبخش کائنات است که هر موجودی به ایجاد او موجود است.»
پس از آن حضرت فرمود:
«اگر برای علمی که خدای -عزوجل- به من داده است، حاملانی مییافتم، هر آینه حقیقت و معنای تمام توحید و اسلام و ایمان و دین و شریعت را از دل کلمه الصّمد نشر میدادم.»
روایاتی در تفسیر این روایت
این حدیث که ذیل روایات تفسیری طبقهبندی میشود، متضمن تحلیل دلالتشناختی «الصّمد» بهعنوان یکی از صفات حضرت حق به اجزا و حروف آن و تبیین هستیشناسانه و زبانشناسانه و نشانهشناسانه آن حروف است. تحلیل هستیشناختی است؛ چراکه در هر پنج حرف همانطور که ملاحظه شد، امام(ع) هر حرف را ناظر و مشعر بر یک حقیقت در هستی تفسیر میکند، و زبانشناسانه است؛ چراکه در آن از طریق تحلیل مفهومی و زبانی به امور و حقایق موجود اشاره میکند و نشانهشناسانه است؛ زیرا میان اجزای متن، ارتباط ساختاری وجود دارد و اگر به هیات زبانی روایت بنگریم، بازنمایی یک کل -بهمثابه ساختار- که از اجزا و خطوط رابطی تشکیل شده است را در بیان حضرت علیهالسلام ملاحظه خواهیم کرد. البته باید متوجه بود که بایسته نیست که کلام پاک خداوند و سخن معصومانه ائمهاطهار علیهمالسلام را با معیارهای متفاوت و بعضا متعارض امروزی اندیشمندان سنجید؛ بلکه عمل دقیق و حکیمانه این است که آرای متفکران و اهل اندیشه را بر میزان الهی حقیقت یعنی ثقلین عرضه کنیم، هدفی هم که نگارنده در این نوشتار – صرفنظر از تحقق یا عدم تحقق آن- دنبال میکند و به آن فرا میخواند، همین است.
این سبک تفسیرها همچنین در طول تاریخ الهامبخش عرفا و متألهینی بوده است که از روشهای رمزی و تمثیلی در تفسیر استفاده میکردهاند و نمونههای متعددی را برای آن همچون حروفیه میتوان برشمرد؛ البته باز ذکرش لازم است که میزان اعتبار معنایی این روایت را نباید هموزن تمثیلات و تفسیر بهرایهای برخی اهلنظر دانست؛ بلکه علم تفسیر بهطور کلی و تفسیر حروفی بهطور خاص، مطلقا در اختیار معصومین علیهمالسلام است که خداوند از ایشان در قرآن با عنوان «راسخون فیالعلم» یاد کرده است و دیگران بهرهای نسبی و غیرقابل مقایسه از این علم دارند.
این تفسیر را میتوان بیانی نمادین از فلسفه زبان تشیّع دانست که ظرفیت آن معطل و معلق رها شده است و لازم است مورد بازنگری و تحلیل و تدقیق قرار بگیرد و بهتر است با توجه به سایر اقوال معصومین علیهمالسلام در این باره مورد توجه قرار بگیرد.
در تفسیر معنای ظاهری الصمد اغلب این تعبیرات ذکر شده است: «لیس له الجَوْف» یا «الذی لیس بِمُجَوَّفٍ» و یا «السَیّد الذی یُسنَدُ إلیه الاشیاء» که همگی دلالت بر خللناپذیری و بینیازی و قدرت حقتعالی و در عین حال دلالت بر نیاز و قوام و دوام و استناد موجودات به او دارند.
اما درباره باطن معنای آن میتوان به یک روایت دیگر از امام محمدباقر علیهالسلام اشاره کرد که در کافی نقل شده است. راوی آن جابر بنیزید جعفی است که از امامباقر علیهالسلام درباره حقیقت توحید پرسیده است و امام علیهالسلام هم بیاناتی در پاسخ به او فرمودهاند که بخشی از آن درباره تاویل معنای صمدیت حق تعالی است که با وحدت ذات مقدسش معنا میشود: «إنَّ اللهَ تَبارکتْ أسمائُهُ الّتی یُدعی بِها و تعالی فی عُلوّ کُنهِه، واحدٌ، صمدٌ، قدوسٌ، یَعبُدُهُ کلُّ شیئٍ و یَصمَدُ إلیه کلُّ شیئٍ و وَسِعَ کلَّ شیئٍ عِلماً» (نامهایی که خداوند متعال به آنها خوانده میشود، مبارک و جاودانه است؛ او در علو کُنه خویش، منزه و متعال است، واحد و یگانهای است که در یگانه دانستنش هم یکتاست و سپس این یگانگی را بر عالم خلق جاری کرد؛ پس اوست یگانه بینیاز و منزه که هرچیزی بنده اوست و همهچیز بهسوی او رو میآورد و علمش بر هر چیزی گسترانده شده است.»
کلینی درباره این روایت گفته است: «این سخن همان معنای صحیح در تاویل صمد است، نه آنچه مشبَّهه بر آن رفتهاند و صمد را «المُصمَتُ الذی لا جَوْفَ له» معنا کردهاند که بهمعنای چیز توپر است؛ چراکه این سخن، وصف جسم است و خداوند بالاتر و منزهتر از این اقوال است.»
در روایت دیگری نیز امامباقر علیهالسلام از محمد حنفیه روایتی را نقل میکنند که مفاد آن این است: «قال الباقر علیهالسلام کان محمد بنحنفیه -قدس الله روحه- یقول: الصّمدُ، القائمُ بِنفسِه، الغنی عن غیرِه، و قال غیره، الصمدُ، المتعالی عن الکونِ و الفَسادِ و الصّمَدُ الذی لا یوصَفُ بِالتّغایر» (صمد، قائم بهذات خویش و بینیاز از غیر است و نیز گفته شد که صمد، منزه و متعالی از کون و فساد و حدوث و زوال است و به تغایر وصف نمیشود.»
تحلیل ساختار روایت:
1 پیش از بررسی بیان نورانی حضرت باقر علیهالسلام درباره حرف «الف» ضروری است نکتهای از ابتدای این روایت ذکر شود. امام علیهالسلام در ابتدای حدیث فرمودند «تفسیر الصمد در خود آن است» که بهنظر میرسد این بیان دو وجه داشته باشد؛ یکی اینکه تفسیر کلمه شریفه الصمد در دل خود کلمه نهفته است و از طریق تحلیل آن به اجزا میتوان به حقیقت آن دست یافت، مانند همین کاری که حضرت در این روایت انجام دادند و دیگری این است که تفسیر الصمد را باید در کلام حقتعالی و در خود سوره توحید یافت که روایاتی هم در تایید این موضوع وجود دارد؛ مانند حدیثی که حضرت امام حسین علیهالسلام در پاسخ به نامه جمعی از اهل بصره که از معنای «الصّمد» پرسیده بودند، فرمود: «إنّه سبحانه قد فَسَّرَ الصمد؛ فقال اللَّهُ أحد، اللَّهُ الصّمد، لم یلد و لَمْ یولَد و لم یَکنْ لَه کفُواً أحد.»
روایات دیگری هم با همین مضمون موجود است که در آن آیات بعدی سوره توحید را تفسیر کلمه الصمد میدانند. البته که این دو وجه درصورت تایید و اثبات، نهتنها با هم تعارضی ندارند؛ بلکه مکمل هم هستند.
در این روایت، پنج مدلول بهعنوان پنج نعت برای حضرت حق درنظر گرفته میشود: إنّیت، الوهیت، صدق، ملک و دوام ملک.
حضرت علیهالسلام حرف الف را دال بر إنّیت و وجود حق تعالی میدانند که چند نکته در این باره ذکر میشود. نخست اینکه برحسب این بیان شریف، از یکسو، وجود -برخلاف رأی متفکرانی که وجود را محمول درجه دو میدانند- محمول حقیقی است و از سوی دیگر تقدم بر صفات دارد که میتوان از این کلام نوعی تایید برای اثبات اصالت وجود استنباط کرد. همچنین مفاد این کلام شریف را میتوان مؤید برهان صدیقین و مقدم بر آن دانست؛ چراکه بدون حیثیت تقییدیه و تعلیلیه ذات حق را همان إنّیت و وجود حق معرفی میکنند و به آیه شریفه «شَهِدَ اللهُ أنه لا اله الا هو» استشهاد میکنند که این موضوع بیانگر تاثیر کلام ائمهاطهار در تفکر حکما و استفاده حکما و عرفا از کلام ایشان است.
نشانه دیگر، استفاده حضرت از مفهوم تنبیه و اشاره برای اثبات وجود حقتعالی است که آن را نیازمند برهان تفصیلی نمیدانند؛ بلکه آن را نوعی تنبیه و اشاره میدانند.
در اینجا به بحث تقدم تنبیه بر اشاره نیز میتوان پرداخت. میدانیم که «تنبیه» نوعی کنش آگاهیبخش توأم با هشدار پس از غفلت است، و تهانوی در «کشاف» آن را اینگونه تعریف کرده است: «تنبیه، حکمی است که اثبات آن بهدلیل محتاج نباشد؛ بلکه تنها ملاحظه اطراف حکم یا تمثیل مزیل خفا آن را اثبات کند.» لذا ابتدا باید تنبیه نسبت به مساله مورد غفلت صورت بگیرد و بعد اشاره؛ اینجا نیز در بیان حضرت، تنبیهی نسبت به یک تنزیه یعنی غیبت ذات از قوای ادراکی انسان صورت گرفت. البته از وجهی دیگر میتوان به نامگذاری کتاب شیخالرئیس ابنسینا به «الاشارات و التنبیهات» اشاره کرد که در آن، اشاره، مقدم بر تنبیه بهکار رفته است که آن نیز به معنایی صحیح است؛ چراکه گاهی هم اشاره میتواند مقدم بر تنبیه و علت آن باشد.
2 در بیان حضرت، حرف لام دلالت بر الوهیت حقتعالی دارد و الوهیت را در غایت لطافت معرفی میکنند و اخفای آن در تلفظ را دال بر همین لطافت و غیبت از ادراک انسان میدانند. امام علیهالسلام، الوهیت را شیدایی و سرگردانی ادراک بشری از درک چیستی ذات حق میدانند. ایشان همچنین در دو موضع، درباره این چیستی، از مفهوم «مائیت» استفاده میکنند. لازم به توضیح است که تا قبل از رواج اصطلاح ماهیت -بهمعنای چیستی- حکمای متقدم نیز از مفهوم «مائیت» استفاده میکردند که در این باره میتوان به ابونصر فارابی اشاره کرد که در «الحروف» آنگونه که محققان گفتهاند برای نخستینبار ماهیت را بهجای مائیت وارد اصطلاحات منطق و فلسفه کرد؛ متفکری که در بغداد تحصیل کرده و دوره غیبت صغری را هم درک کرده بود و با توجه به میراث برجای مانده از او بهنظر میرسد بهره وسیع و عمیقی از آموزههای شیعی برده باشد.
3 مساله بعدی در تفسیر این حرف، مساله ارتباط الوهیت و ربوبیت و ظهور آن در کائنات است که متضمن مباحث عمیقی در حوزه حکمت الهی است. حضرت باقرالعلوم علیهالسلام همانطور که گفته شد، اخفای تلفظ الف و لام در الصمد را دال بر لطافت الهیت حق تعالی میدانند و ظهور آن در کتابت را دال بر ظهور ربوبیت خداوند در پیدایش مخلوقات و ترکیب ارواح و اجسادشان میدانند؛ بهتعبیر دیگر حضرت باقر علیهالسلام اخفای تلفظ حرف لام را دال بر نهان بودن الوهیت حق تعالی از ادراکات ظاهر میدانند که مظهر و مصداق آن در هستی، پنهان بودن روح از قوای حسی است، و ظهور و آشکاری کتبی آن را دال بر ظهور ربوبیت خدای متعال میدانند که مظهر آن در هستی، اجسادی است که بر حواس، ظاهرند و با ارواح ترکیب میشوند.
در این دقیقه حکمی، یک حقیقت انسانشناختی مندرج است که ذکر میشود؛ حضرت از «ترکیب ارواح لطیفه در اجساد کثیفه» سخن گفتهاند، تکتک این مفاهیم باید یکبار بهصورت مستقل و یکبار بهصورت پیوسته و در سیاق متن تحلیل شوند تا بتوان جلوهای از عمق کلام حضرت را درک کرد. نخست، اینکه ایشان از اصطلاح «ترکیب» استفاده کردهاند، میتواند مفید این معنا باشد که انسان مرکب از نفس و بدن است آنهم به ترکیب حقیقی و اتحادی و نه ترکیب انضمامی و اعتباری؛ چراکه ترکیب حقیقی، وقتی معنادار است که میان دو یا چند امر نامتحصل و نامتعین صورت بگیرد و از ترکیب آنها هویت جدیدی بهوجود آید. یک نشانه در تایید این مدعا هم استفاده از تمثیل گفتار و نوشتار در ادغام الف و لام الصمد در کلام معجز نظام امام باقر علیهالسلام است که حاکی از این است که نفس و بدن، دو وجه یک حقیقت هستند، دوم اینکه، درباره ترکیب از کلمه «فی» (در) استفاده شده است که احتمالا بیانگر این معناست که نفس یا روح، از عالم امر است و با جسم که از عالم خلق است و از حیث رتبه، متاخر از نفس است، ترکیب میشود. البته این بیان نهتنها تعارض با جسمانیهالحدوث دانستن نفس ندارد -چراکه جسم در حدوث نفس صرفا جنبه قابلی دارد و فاعلیت از عالم بالا صورت میگیرد- بلکه مؤید آن نیز هست؛ چراکه ظهور ربوبیت خدا در کائنات بدون ملاحظه حرکت جوهری و بحث معاد جسمانی و ظهور صورت جدیدی بهنام نفس «در» جسم و بقای روحانی آن، یا امکانپذیر نیست یا عقیم باقی خواهد ماند. سوم اینکه بهکاربردن اوصاف لطیف و کثیف و ترکیب لطیف در کثیف، دلالت بر مراتب بطون و ظهور هستی و انعکاس متقابل عالی در دانی دارد که برحسب بیان حضرت، علت سرگردانی و شیدایی خلق هم همین است که این بیان مجمل مقتضی شرحی مفصل و کشاف است که بیش از این در این فضا گنجایش بحث ندارد.
4 برخی از مترجمان اجساد را به «بدنها» ترجمه کردهاند که چندان موجه بهنظر نمیرسد؛ چراکه بدن به مرتبهای اطلاق میشود که نفس به کالبد تعلق گرفته است و اگر در معاجم هم بنگریم، خواهیم دید که در معنای بدن، بالاتفاق گفتهاند «ساختمان موجود زنده و ذیحیات»؛ درحالیکه امام علیهالسلام هم از لفظ اجساد دربرابر ارواح استفاده کردهاند که دلالت بر اجسام و پیکرهایی دارد که تعین بدن بودن ندارند و هنوز روح بهآنها تعلق نگرفته است و پس از تعلق نفس، حقیقت واحد جدیدی بهنام انسان را تشکیل میدهند که بعد از آن، بحث از نفس یا کالبد نیز فقط به تحلیل عقل صورت میگیرد.
5. امام میفرمایند: «إنّاللهَ سبحانه أظهرَ ربوبیتَه فی ابداع الخلقِ و ترکیب أرواحِهِمُ اللّطیفة فیالأجسادِهِم الکثیفة» که اگر مفهوم «خلق» را در معنای اعم آن یعنی جمیع مخلوقات لحاظ کنیم -بهجای انحصار معنای آن در انسانها- میتوان نوعی همهذیحیاتی و شعور عمومی برای جمیع مخلوقات و مبدعات حق را تصور و اثبات کرد که مویدات متعددی هم برایش وجود دارد.
«صدق» محور بیان تفسیری حضرت باقرالعلوم علیهالسلام در تحلیل کلمه الصمد است که حرف صاد آن را نمایندگی میکند. وجوه مختلفی برای مفهوم صدق متصور است که بهنظر میرسد در این روایت هم ثابت است؛ مانند صدق نظری و عملی.
صدق نظری بهمعنای حق، هم میتواند جنبه وجودشناختی داشته باشد و هم معنای منطقی (مطابقت و تلائم با حقیقت). صدق عملی اما ناظر بر کنشها و افعال است؛ مانند صدق در وعده و گفتار و غیره.
در این حدیث، امام علیهالسلام خداوند متعال را صادق معرفی میکند که قول و کلام و وعدهاش عین صدق است و بندگانش را به سرای آخرت که «دارُ الصّدق» و محل تحقق تمام صدق است، بهراستی و صداقت فراخوانده است.
حرف میم در بیان حضرت علیهالسلام دلالت بر ملک و فرمانروایی حقتعالی و جریان اراده او در تمام عوالم و زمانها دارد. اراده و قدرت خداوند در این بخش از روایت را بهتر است ذیل احادیث دیگری که درباره صمد ذکر شد فهمید؛ قائم بهذاتی که همهچیز قائم بهقدرت و جلال او و خاضع در برابر سلطنت اوست و خللپذیر نیست و احتیاج و افتقار در او مطلقا راه ندارد؛ بهبیان دیگر، روایاتی که نقل شد و معنای ملک و قدرت حقتعالی را بازنمایی میکردند را میتوان روایاتی دانست که تفسیر حرف «میم» هستند.
امام باقر علیهالسلام حرف «دال» را دالّ بر معنای دوام ملک و فرمانروایی حضرت حق میداند که برحسب آن، خدا با صفت دائم شناخته میشود که ملک و پادشاهیاش ازلاً و ابداً زوال ندارد و نهتنها منزه از هرگونه کون و فساد بهطور مطلق دانسته میشود، بلکه او خدایی است که خود، هستیبخش کائنات است. دوام ملک همچنین در این بیان ناظر به استمرار، امتداد، بسط و جریان حکم و قضای حق در تمام امور و فراتر از هر ظرف زمانی اعماز دهر و سرمد است.
ختام
حروف الصمد بهطور مجزا تحلیل و تفسیر شدند، اما نباید از ملاحظه تکتک حروف و اجزاء در نسبتهایشان و در یک تصویر کلان و کلی واحد غافل شد؛ یکی از اصول اعتقادی تشیع، وحدت ذات و صفات حق است: عباراتنا شتی و حسنک واحد. لذا نباید فراموش کرد که وجود و إنّیت حق و الهیت او با صدق و ملک و دوام او یک حقیقت است که از چند جهت موردنظر و تفکر واقع میشود و این از ضعف دستگاه ادراکی ما و علو ذات اوست: هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست/ ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست.
نهایت کلام اینکه اصحاب حکمت و تأله اگر میخواهند دچار رکود، توقف، عقبگرد و انحطاط نشوند، بدیهی است که از این میراث عظیم نباید غافل مانند.