

حسین اصغرزاده، قاضی رسیدگیکننده به این پرونده در گفتوگو با «فرهیختگان» به بیان نکاتی درباره این پرونده پرداخت و گفت: «به نظر میرسد گوشزد کردن مواردی به مردم، شاید باعث تکرار نشدن یا به حداقل رسیدن این جرائم شود.» او افزود: «در این پرونده دو پسر جوان که در رشته مهندسی مکانیک تحصیل کرده بودند و در یک شرکت وسایل الکترونیکی معروف تهران تکنسین بودند، به خاطر کم بودن حقوق و مزایا و نداشتن بیمه احساس کردند که حقشان ضایع شده و به همین خاطر به فکر سرقت میلیونی افتادند. آنها گفتند که تحت آموزههایی که از طریق جراید به دست آورده بودند مقابل پارکینگ یک خانه به کمین نشستند تا طعمهای را که به دلیل داشتن خودروی گرانقیمت فکر میکردند، پولدار است شکار کنند.»
یکی از اشتباهات صریح متهمان این است که فکر میکنند هر کسی سوار خودروی گرانقیمت وارداتی است، پولدار است و همه پولدارها اموالشان را به همراه دارند و آنها میتوانند به راحتی این اموال را تصاحب کنند. این دو جوان فقط برای برداشت دومیلیون و 700 هزار تومانی که در کارت عابربانک صاحب اپتیما بود، او را با خوراندن قرص سیانور کشتند و حالا در یک قدمی صدور حکم قصاص قرار دارند. او گفت: «در حال حاضر سالانه حدود یک میلیون نفر از دانشگاههای کشور فارغالتحصیل میشوند این در حالی است که شغلی برای خیلی از آنها وجود ندارد. آنها انتظار دارند با توجه به درسی که خواندهاند و بعضا رشته سختی که انتخاب کردهاند، شغل مناسبی داشته باشند، اما این دو جوان تحصیلکرده با مدرک مهندسی به دلیل حقوق پایین و نداشتن بیمه و مزایا، احساس کردهاند حقشان ضایع شده است.»
اصغرزاده ادامه داد: «موضوع بعدی که در این پرونده حائزاهمیت است این است که مردم به هشدارهای پلیسی اهمیتی نمیدهند. پلیس بارها تذکر داده افرادی که برای باز کردن در پارکینگ از ریموت استفاده میکنند از بسته شدن کامل در پارکینگ اطمینان حاصل کنند. اما در این پرونده شاهد بودیم دو پسر جوان به راحتی و بعد از باز شدن در پارکینگ با ریموت، توانستند وارد پارکینگ شوند و کنار راننده اپتیما بنشینند و او را با چاقو تهدید به مرگ کنند.
هوشیاری افراد نیز در وقوع جرائم نقش بسزایی دارد. افراد باید در صورتی که در دام دزدان یا زورگیران افتادند از خود مقاومت نشان دهند نه اینکه با آنها درگیر شوند، اما هوشیاری افراد میتواند نقش مهمی در پیشگیری از جرم داشته باشد. قربانی این پرونده میتوانست وقتی خودش را در ماشینش در پارکینگ خانه و در دام دو پسر چاقو به دست دید، با بوق زدن از همسایهها کمک بگیرد اما او به وعده دزدان که قول داده بودند بعد از خوردن چند قرص چند ساعت بیهوش میشود و بعد به هوش میآید، اعتماد کرد و قرصهای سیانور را بدون هیچ مقاومتی خورد.»
