به گزارش «فرهیختگان»، میثم رشیدیمهرآبادی، نویسنده و خبرنگار حوزه دفاع مقدس است. وقتی از او که درزمینه ادبیات دفاع مقدس فعالیت میکند درمورد موضوع عدم ثبت خاطرات جنگ پرسیدم با مکثی طولانی جواب داد و گفت: «ناگفته پیداست قبل از سفارش رهبر فرزانه انقلاب بر لزوم ثبت خاطرات و تجربیات جنگ هشتساله که در دیدار جمعی از ایثارگران، فرماندهان و هنرمندان دفاع مقدس بر آن تاکید فرمودند، خیل عظیمی از یادگاران جنگ تحمیلی درمقابل ثبت و ضبط خاطراتشان مقاومت میکردند. در این سالها چه بسیار محققان و نویسندگانی که برای ثبت خاطرات روزهای نبرد با درهای بسته روبهرو شدند. چه خاطرات ارزشمندی که همراه ذهن و فکر فرماندهان و رزمندگان با شهادت و درگذشتشان از دست رفت. چه یادهای گرانقدری که روی نوارهای کاست و فایلهای صوتی ضبط نشد و غلتک چاپخانهها را تجربه نکرد.»
ثبت خاطرات نوشتهشده در سررسیدها
او به خاطرات از دست رفته دفاع مقدس اشاره میکند و میگوید: «درمیان خاطراتی که از دست رفتند، بیشک خاطرات فرماندهان از جایگاه ویژهتری برخوردار است. بسیاری از فرماندهان تا سالها پس از آتشبس در سال 1367 گمان میکردند هرگونه خاطرهگویی و بیان جزئیات رزم، در قالبهای طبقهبندیشده میگنجد و میتواند موجب بروز مشکلاتی برای سازمانهای نظامی متبوعشان شود. این بزرگواران یا بهطورکلی از بیان خاطراتشان خودداری میکردند یا درنهایت حاضر میشدند در برخی نشستهای مطبوعاتی و رسانهای، گوشههای روشنی از آن روزها را دوباره نور بتابانند. این توضیح واضحات و بیان کلیات، نمیتوانست روح تشنه نسلهای بعد از جنگ برای درک واقعیتها و حقیقتهای این برهه حساس را سیراب کند. البته در این میان، افراد معدودی بودند که لزوم ثبت وقایع آن روزها را درک میکردند. برخی از این فرماندهان بهحداقلها راضی بودند و با نوشتن خاطراتشان در دفاتر و سررسیدها یا سروسامان دادن بهخاطرات روزانهای که در زمان نبرد مینوشتند، سعی کردند داشتههایشان را از گزند فراموشی حفظ کنند. این تعداد اگرچه اندک بودند اما چون در اواخر دهه60 و اوایل دهه 70 بهتثبیت خاطراتشان پرداختند، نوشتههایشان از ارزش استنادی بالایی برخوردار بوده و هست. برخی دیگر از فرماندهان هم وقتی خود را درمعرض بیماریها و عوارض جراحتهای جنگ دیدند، تصمیم گرفتند قبل از شهادت و درگذشتشان دست بهکار شوند اما تعداد اندکی از آنها این شانس را داشتند که با یکی از محققان دفاع مقدس همنشین شوند و کسی را پیدا کنند که بتواند طی نشستهای منظم و حرفهای، گفتوگوهای منسجمی را ترتیب دهد و خاطرات را دریافت کند.»
ابهام در خاطرات دوران جنگ در غرب
رشیدی به مظلومیت خاطرات دفاع مقدس در غرب کشور هم اشاره میکند و میگوید: «در این وضعیت مهجور و مظلوم ثبت خاطرات، فرماندهان نبرد در جبهههای غرب و شمالغرب، مظلومتر و مهجورتر بودند. نبردهای نیروهای انقلابی در جبهههای غرب و شمالغرب که پیش از آغاز رسمی جنگ تحمیلی شروع شده بود، در فضایی ترسآور و پر از کمین و شبیخون رخ میداد، بهطوری که رزمندگان این جبههها را هم محتاط و آرام بار آورده بود. همین وضعیت باعث شده بود فرماندهان این مناطق هم حس و حالی مکتوم داشته باشند. نفوذ ضدانقلاب در لباس نیروهای خودی در این مناطق بیشتر از جبهههای جنوب محسوس بود و لزوم رعایت حفاظت اطلاعات بیشتر از هرجای دیگری احساس میشد. همین واقعیتها باعث شده بود روایتهای بهجامانده درباره جبهههای غرب و شمالغرب با ابهامات زیادی روبهرو بوده و از نظر حجم و تعداد، بسیار کوچک و کمبنیه باشند. با این حال، روایتهای فرماندهان از جبهههای جنوبی هم وضعیت مطلوبی نداشت. بیان کلیات نبرد و توضیحاتی درباره عملیاتها که کمتر بر سبک زندگی فرماندهان و رزمندگان متمرکز بود، این خاطرات و کتابهایی را که بر مبنای آن نوشته میشد، به نوشتههایی معمولی و خستهکننده تبدیل میکرد. همه این کاستیها با تاکید مقام معظم رهبری مبنیبر لزوم ثبت و روایت حقیقتهای دفاع مقدس بهیکباره چهره عوض کرد. حالا بیشتر فرماندهان و رزمندگان دوران جنگ حاضر بودند روبهروی دوربینها بنشینند یا برای ضبطهای صوت، خاطراتشان را بیان کنند. خیلیها دست به قلم شدند و نوشتند. برخی هم سررسیدها و دفترهای یادداشتشان را از گنجهها و انباریها درآوردند، سروسامان دادند و به ناشران سپردند. مجموع این اقدامات اگر چه دیرهنگام بود اما نوری بود در تاریکی؛ نوری که میتوانست بر سرزمین پر از گنج دفاع مقدس تابیده شود تا راحتتر بشود طلاهای آن را استخراج کرد.»