به گزارش «فرهیختگان»، فرشاد مهدیپور، استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: هر صبح که از خانه بیرون میآیم و به صورتم ماسک میزنم، با هجوم انبوهی از سوالات روبهرو میشوم؛ تا کی باید ماسک زد؟ این شیوه جدید زیست تا چه زمانی پایدار میماند؟ اگر کرونا برود، چقدر ما به شرایط ماقبل آن بازمیگردیم؟ این سبک تعاملات و ارتباطات، آیا به حالت پیشین درمیآید؟ آیا فرزندان ما باید در دنیایی زندگی کنند که ماسک و لباسهای ضدویروس، بهعنوان لباس رسمی تلقی میشود؟ و هزاران پرسش بیپاسخ دیگر...
چندهفته پیش برای یک جلسه کاری به رستورانی دعوت شدم؛ از معدود رستورانهایی در مرکز شهر که باز است و مشتری میپذیرد. در ورودی تابلویی داشت با این عنوان: در اینجا فاصلهگذاری اجتماعی بهشکل «واقعی» انجام میشود و به شکل واقعیاش را با رنگ قرمز نوشته بود. وارد که شدم، همه پیشخدمتها مثل یک سفینه فضایی ماسک و دستکش و پوشش پلاستیکی صورت (شیلد) بر چهره داشتند و صدایشان از زیر این ابزار و ادوات، طنین دیگری پیدا میکرد. یک متصدی ماقبل در ورود به سالن ایستاده بود و گفت لطفا کفشهایتان را روی این دستگاه بگذارید؛ فکر کردم یک وسیله ضدعفونی کفشهاست یا باید کفشها را دربیاوریم و مثلا دمپاییای یکبار مصرف بپوشیم، پا را گذاشتم و دیدم کفی دستگاه، پا را محکم گرفت و زیر کفش را با یک محفظه پلاستیکی نسبتا قطوری پوشاند. در را باز کردند، فرد دیگری آنجا منتظر بود و به من گفت رو به یک دستگاه (شبیه کارتخوانهای کوچک بانکی) بایستم؛ دستگاه دمای بدنم را سنجید و گزارش داد. مرحله بعد، ضدعفونی دستها بود، معدومکردن ماسکی که به چهره داشتم و تحویل یک ماسک جدید و بعد راهنمایی به میزی برای محل نشستن، از روی ردپاهای نقششده روی زمین که مسیر رفتوآمد به سالن و میان میزها را جدا میکرد و خود میز، محصورشده در یک محفظه شیشهایمانند، مجزا از میز قبل و بعد. منو بهجای آن دفتر چرمی بزرگ، یک برگه کاغذ A5 بود که رویش نوشته بود یکبار مصرف؛ البته سفارشگیرنده آن را جمع کرد و برد، شاید مجددا مصرف میشد! غذا خوشبختانه بستهبندی نبود، اما حتی لیموترشها هم قاچ نشده بودند و شما باید طلب چاقویی میکردید تا آن را ببرید و... .
نمیدانم این میزان از دقت در رعایت فاصلهگذاری اجتماعی تا چه حد میتواند مانع از گسترش ویروس منحوس باشد یا نه، چون مشتریها بهدلیل درگیرشدن در جو مراعات پروتکلها، وقتی پشت میزها مینشستند ماسک نمیزدند و تقریبا از هیچ وسیله ضدعفونی فردی هم استفاده نمیکردند؛ اما هرچه بود، آنجا تجلی یک نظام سختگیرانه، نسبتا با دنگوفنگ زیاد و البته پرهزینه، برای پرکردن شکاف بین معیشت و سلامت بود. یعنی تداوم کسبوکار و زندگی در شرایط هولناک اپیدمی و همین الگو در نقاط دیگری از جهان در حال اجراست؛ عمدتا با روشهای سلبی و مجازاتی نظیر جریمه سنگین نداشتن ماسک یا ترک قرنطینه در بسیاری ممالک یا تشویقی که البته مواردش محدود است نظیر آنچه در آلمان اتقاق افتاده و با وجود آنکه پروازهای فرودگاههایشان کم شده، اما کسی که بلیت دارد میتواند از تست رایگان کرونا استفاده کند. تنظیم رابطه تشویق و تنبیه در مدیریت بحران کرونا البته کار دشواری است، بهویژه برای ما که وضعیت اقتصادی ضعیفی داریم، اما طرحهایی را که برای تعاون و همکاری عمومی پیشنهاد شده نمیتوان در چارچوب مشوقهای مرسوم تعریف کرد؟ مواسات حتما چنین کارکردی دارد.
شبها که به خانه برمیگردم، بچهها دیگر میدانند که باید صبر کنند تا لباسهای بیرون را جلوی در بگذارم و ماسک را در گوشهای دیگر، بعد دست و صورت را ضدعفونی کنم و... و طبعا دیگر حلاوت دیدن بابا، با پخش صدای انیمیشین جدید از تلویزیون کاسته میشود. اینکه بچهها میدانند اتفاق خوبی است، ولی نه آنها و نه ما، نمیدانیم چه آیندهای در برابرمان قرار دارد، چون سال قبل در همین روزها اصلا در مخیلهمان نمیگذشت که روزی ممکن است نتوانیم بهراحتی به خیابان و خرید برویم یا سفر کنیم یا اقوام را ببینیم و حالا همه اینها واقع شده و خیلی چیزهای دیگر تغییر کرده است.
و تازه اگر کرونا برود و به فضل الهی بتوانیم آن را شکست بدهیم، شاید امتحان سختتری برای جهانیان در پیش باشد.
اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ و َبَرِحَ الْخَفاء...