به گزارش «فرهیختگان»،«عمر طولانی این عیب را دارد که هر روز عزیزی را از دست میدهد و به سوگ شخصیتی مینشیند و در غم برادری فرو میرود... مجاهد عظیمالشأن و برادر بسیار عزیز از بین ما رفت و به ابدیت پیوست و به ملأ اعلی با اجداد گرامش محشور شد. برای آن بزرگوار، سعادت و راحت و برای ما و امت ما، تأسف و تأثر و اندوه. او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود؛ و هیچگاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم. او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود؛ زبان گویای او چون شمشیر مالکاشتر بود؛ بُرنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت.» این بخشی از پیامی است که بنیانگذار کبیر انقلاب 19 شهریور 1358 در پی ضایعه درگذشت آیتالله سیدمحمود طالقانی خطاب به ملت ایران صادر کردند. کسی که به تعبیر امام خمینی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند.
21 شهریورماه آیتالله طالقانی طی یک تشییع باشکوه دفن شد و گروههای التقاطی و ملیگراها و... هریک سعی داشتند این تشیع باشکوه را مصادره به مطلوب کنند. از این رو فردای آن روز خانواده آقای طالقانی به دیدار امام رفتند و در آن دیدار که در قم برگزار شد، امام خمینی بار دیگر به صراحت تکلیف همه موجسواری گروهکها را روشن کردند: «نمیدانم من باید به شما تسلیت بدهم، یا شما باید به من، یا هر دو به هم؟ من به شما تسلیت بدهم که یک پدر بزرگی را از دست دادهاید و شما به من که یک برادر عزیزی را از دست دادیم؛ و همه به ملت که یک خدمتگزاری را ملت از دست داده و همه به اسلام که یک مجاهدی را از دست داده است. لکن ما از خدا هستیم و از آنجا آمدیم و به آنجا برمیگردیم... اگر انحراف داشته باشیم، چه به چپ و چه به راست، چه طرف چپ که تعبیر به مغضوب علیهم شده است و چه طرف راست که تعبیر به ضالّین شده است در مقابل طریق مستقیم و صراط مستقیم اگر از این راه مستقیم رفتیم، از اینجا که حرکت کردیم راه مستقیم باشد، منحرف نباشد، شرقی نباشیم غربی نباشیم، مستقیم باشیم، یمین و شمال نباشد در کار، مستقیم حرکت کنیم از اینجا به لا نهایت، سعادتمندیم و ملتی را سعادتمند کردیم. و اگر چنانچه خدای نخواسته انحراف به چپ، انحراف به راست، انحراف به یمین، انحراف به یسار باشد، منحرف هستیم. و اگر چنانچه در بین ملت یک مقامی داشته باشیم، ملتی را منحرف میکنیم. مرحوم آقای طالقانی مستقیم بود، مستقیم فکر میکرد؛ مستقیم عمل میکرد. انحراف به چپ و راست نداشت.»
4 دهه مبارزه صریح علیه استبداد پهلوی
سیدمحمود طالقانی براساس برخی اسناد مستند تاریخی متولد 1290 هجری شمسی بود، اگرچه در شناسنامه ایشان سال تولد ۱۲۸۴ قید شده بود. فعالیت سیاسی و مبارزاتی ایشان به چهار دهه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی باز میگردد و از اینرو وی چهرهای منحصربهفرد در مبارزات مردم ایران علیه رژیم پهلوی محسوب میشود. آنگونه که در یادنامه ابوذر زمان (صفحه 310) نقل شده است در اواخر حکومت رضاخان (حدود سال 1318) با پاسبانی که به واسطه قانون کشف حجاب چادر از سر یک زن کشیده بود، درگیر و متعاقب آن راهی زندان میشود. آیتالله طالقانی آنگونه که در مقدمه خود بر رساله تنبیهالامه نقل کرده است ناراحتی خود از استبداد رضاخانی بر جان و مال و ناموس مردم را چنان گران میداند که تاکید دارد «اثر آن دردها و بیماریهایی است که تا پایان عمر باقی خواهد ماند.» آیتالله طالقانی مدتها در مدرسه فیضیه حجره داشت و آنگونه که رسول جعفریان در کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران نقل کرده است، پس از اتمام سطح به تهران بازگشت. از آنجایی که وی به کارهای تبلیغی میان تودههای مردم علاقهمند بود پس از شهریور 1320 کانون اسلام را تاسیس و به تفسیر برای عموم مردم بهویژه دانشجویان پرداخت. علاوهبر حضور فعال مهندس بازرگان در این کانون، این جلسات مخاطبی همچون نواب صفوی داشت. در بازگشت نواب صفوی از سفر مصر آیتالله طالقانی به استقبال وی آمد که تصویر او در کنار نواب موجود است. آنگونه که روزنامه اطلاعات 27 دی 1359 افشا کرد، پس از ترور حسین علاء به دست فدائیان اسلام نواب و دوستانش برای مدتی در منزل آقای طالقانی پنهان شدند. در سال ۲۴ و ۲۵ نیز برای مدتی نواب را در روستاهای اطراف طالقان مخفی کرده بود. همچنانکه در سال ۱۳۳۴ نیروهای دولتی برای دستگیری خلیل طهماسبی و عبدخدایی به منزل آیتالله طالقانی هجوم بردند. ایشان در سال ۳۴ هم به اتهام رفتوآمد با فدائیان اسلام در مسجد، به مدت یک شب و چند ساعت در حظیرهالقدس بازداشت شده است.
رسول جعفریان به نقل از شیبانی آورده: «آقای طالقانی دیدگاه رادیکال علیه شاه و سلطنت داشت و با نواب صفوی هم خیلی خوب بود. علاقه آقای طالقانی به فدائیان، بعدها در سخنرانی وی بر سر مزار دکتر مصدق بیشتر روشن شد. در این سخنرانی که تحتعنوان از آزادی تا شهادت توسط انتشارات ابوذر به چاپ رسید، وی بر نقش فدائیان در ملی شدن صنعت نفت اشاره کرد و گفت: فدائیان اسلام، جوانان پرشور و مومن، آنها راه را باز و موانع را برطرف میکردند. مانع اول را برداشتند، انتخاب آزاد شروع شد. مانع بعدی را برداشتند، صنعت نفت در مجلس ملی شد. آقای طالقانی در جریان نهضت ملی، یک مصدقی باقی ماند و نسبت به ارزشهای ایجادشده در نهضت ملی، تا آخر وفادار بود. طبیعی است که در مقام یک «آیتالله» لزوما امامجماعت مسجد و مفسر قرآن و سخنران مجالس مذهبی بود و این امر، شخصیت او را صرفا در حد یک مصدقی نگاه نمیداشت؛ عاملی که خود سبب میشد نسبت به فدائیان اسلام نیز محبت داشته باشد و تا به آخر هم، دلبستگیاش به آنها را حفظ کند.»
درخصوص ارتباط آیتالله طالقانی با نهضت ملی شدن صنعت نفت مهدی طالقانی (فرزند آیتالله طالقانی) به «فرهیختگان» گفت: «مرحوم آیتالله طالقانی به حرکت ملی دکتر مصدق کاملا اعتقاد داشت و با نهضت ملی شدن صنعت نفت همراه و همگام بود. ایشان عضو جبهه ملی اول بودند و در جلسات حزب هم شرکت میکردند که برخی عکسها نیز از این جلسات موجود است و مرحوم شاهحسینی، مرحوم سیدجوادی و مرحوم تختی هم در کنار آیتالله طالقانی حضور دارند. بنابراین با نهضت ملی موافق بودند و مرحوم دکتر مصدق را تایید میکردند. با آیتالله کاشانی هم روابط دوستی داشتند و به منزل ایشان رفتوآمد میکردند. در این رابطه مرحوم پدرم در مراسم سالگرد دکتر مصدق در 14 اسفند 1357 خاطرهای نقل میکنند: یک وقتی رفتم خدمت مرحوم کاشانی و ایشان برای من خربزه آوردند، من هم به شوخی به ایشان گفتم مراقب باشید که پوست خربزه زیر پایتان نیندازند (اشاره به دستاندازی برخی در جریان نهضت ملی). درواقع آیتالله طالقانی با هیچکس روابط خصمانهای نداشتند و حضور در کنگرههای جبهه ملی به معنای روابط غیرحسنه با آیتالله کاشانی نبود. ایشان هم مانند بسیاری از مبارزان زمان خود مانند آیتالله زنجانی و دیگران با جبهه ملی همکاری داشتند. بعد از ماجرای کودتا هم آیتالله طالقانی بسیار ناراحت بودند و سقوط دولت ملی دکتر مصدق را برای کشور و مردم یک فاجعه میدانستند.» (برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به روزنامه فرهیختگان، 19 شهریور 97)
فعالیتهای تبلیغی آیتالله طالقانی علیه رژیم شاهنشاهی و سخنرانیهای تند ضدهیات حاکمه با مرکزیت مسجد هدایت، در اسنادی که از این مسجد انتشار یافته منعکس شده است. بحثهای مهمی چون مالکیت در اسلام ازجمله مباحثی است که در این جلسات مطرح شد و این جلسات چنان اهمیت داشت که جلسات حسینیه ارشاد را به نوعی در امتداد جلسات آیتالله طالقانی در مسجد هدایت میتوان خواند. صراحت کلام و استفاده از تعابیر کنایی همچون بتپرستی برای تشبیه نظام شاهنشاهی و استفاده از تاریخ اسلام ازجمله مهارتهای فن سخنوری ایشان بود. علاوهبر روشنگری در برابر فسادها، هشدار درباره بهائیت نیز ازجمله مسائلی است که نگاه همهجانبه ایشان را عیان میسازد: «بهائیت دینی است که زائیده استعمار است و قانون اساسی ما آن را به رسمیت نمیشناسد. این حزب بهائیگری از طرف عوامل استعمار تقویت میشود. مثلا تلویزیون مال بهائیهاست.» در جای دیگری با اشاره به تسلط عدهای مرتد و بهائی بر پستهای حساس مملکت و مناصب قانونگذاری تاکید میکند: «پیغمبر درباره اینها (مرتد) فرموده است: هرجا دیده شدند باید کشته شوند و اموال آنها جزء بیتالمال مسلمین محسوب میشود. آقایان ببینید سرنوشت ما ملت مسلمان به دست این قبیل افراد افتاده است.» و با اشاره به قیام روحانیت در برابر لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، تاکید میکند: «این استقلالی که امروز ما داریم روحانیت و اسلام حفظ کرده است.»
آیتالله طالقانی در سال ۱۳۴۰ به جمع بنیانگذاران نهضت آزادی پیوست؛ اما همانطور که دکتر شیبانی از بنیانگذاران نهضت آزادی میگوید، وی «از نظر سیاسی و مبارزه خیل عمیقتر و تندتر از بازرگان و فعالتر و عقیدتیتر بود؛ البته فعالیت تشکیلاتی نمیکرد و داخل تشکیلات نهضت آزادی هم عمل نمیکرد؛ یعنی ایشان را نمیشود اصطلاحا نهضتی دانست.» تا آنجا که به گفته ابراهیم یزدی، بعد از انقلاب از ابتدای سال ۵۸، آیتالله طالقانی از نهضت آزادی بیرون رفت، با این استدلال که «به دلیل موقعیت خاصی که در کل جنبش پیدا کردهاند، مصلحت را در این میبینند که به صورت فرد مستقل و نه حزبی، به کار خود ادامه دهند.» به دنبال مبارزات آیتالله طالقانی، وی در سال ۴۱ همراه نهضتیها برای مدتی به زندان افتاد و پس از آزادی، بار دیگر در سال ۴۲ پس از قیام پانزده خرداد دستگیر و به 10 سال زندان محکوم شد که به سال ۱۳۴۶ در عفو عمومی آزاد شد. حضور آیتالله طالقانی در جمع زندانیان نهضت آزادی، سبب شد مراجع تقلید یکپارچه به دفاع از آنان پرداخته و اطلاعیههای فراوانی صادر کردند.
آیتالله طالقانی بارها ممنوعالمنبر و زندانی شد. در سال 50 به مدت 18 ماه تبعید شد و باردیگر در سال 54 زندانی و آبان 57 از زندان آزاد شد. آیتالله طالقانی در دوران انقلاب نیز بارها به صراحت اعلام میداشت که هر حکومتی که موردتایید امام نباشد مورد تایید ما نیست، بهعنوان نمونه در گفتوگویی که 10 دیماه 1357 در تهران با شبکه سراسری رادیو و تلویزیونی ایبیسی آمریکا انجام داد به صراحت تاکید کرد: «هر حکومتی که موردتایید آیتالله العظمیخمینی که رهبری و زعامت امت مسلمان ایران را بر دوش دارند، نباشد مورد تایید ما و هیچیک از علما و روحانیون شیعه و ملت ایران نخواهد بود. تنها کسی میتواند مورد تایید ما قرار گیرد که در مسیر نهضت اسلامی و تایید حضرت آیتالله خمینی باشد. وی همچنین گفت در نهضت اسلامی ما اصولا شخص مطرح نیست که با جا عوض کردن و رفتن و آمدن اشخاص این نهضت تغییر مسیر دهد.» گفتوگویی که بازخورد جهانی پیدا کرد و جای هیچ شک و شبههای باقی نگذاشت. بعد از انقلاب ایشان بهعنوان اولین امامجمعه تهران از سوی امام خمینی انتخاب شد. علاوهبر آن ریاست شورای انقلاب نیز برعهده آیتالله طالقانی گذاشته شد. وی از اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی نیز بود. اگرچه به تعبیر امام خمینی مرگش زودرس بود و در 19 شهریور 58 به ملکوتاعلی پیوست.
گفتم شاید این جوجهکمونیستها به موعظه و نصیحت جذب شوند
گروهکهای مختلف که در ابتدای انقلاب در ایران فعال بودند ازجمله سازمان مجاهدین خلق که بعدها دیگر حنایشان برای مردم رنگی نداشت و عنوانی جز منافقین برازندهشان نبود همانگونه که اشاره شد سعی داشتند آیتالله طالقانی را بهنفع خود مصادره کنند. آنهم بهواسطه یک عکس یادگاری درکنار آیتالله و همبندی با بعضی اعضا در سالها پیش در زندان! بهطور کلی سازمان منافقین از آغاز تا زمان تغییر ایدئولوژی و اعلام رسمی مواضع مارکسیستی، فرازونشیبهای زیادی را پشتسر گذاشت. از اینرو ارتباط آنان با آیتالله طالقانی را نیز بهطور کلی میتوان به سه مقطع تقسیم کرد: دوره اول از آشنایی سیدمحمود طالقانی با بنیانگذاران این سازمان بهخصوص حنیفنژاد و سعید محسن قبل از تاسیس سازمان شروع شد و تا زمان حیات حنیفنژاد و یارانش ادامه دارد. در این دوره ایشان را میتوان از حامیان جدی مجاهدین آن مقطع و منافقین بعدی دانست.
دوره دوم که با اعدام حنیفنژاد آغاز شد و تا تغییر ایدئولوژی توسط سازمان در سالهای ۱۳۵4-۱۳۵3 ادامه دارد. در این دوره آیتالله طالقانی ضمن حفظ ارتباط خود با مجاهدین و تلاش در هدایت آنها به راه صحیح، نهایتا با آگاهشدن از تغییر موضع و ایدئولوژی مجاهدین با آنها قطع رابطه کرد. بهگونهای که در اسناد تاریخی آمده آیتالله طالقانی پس از اطلاع از مارکسیستشدن سازمان در راستای نجات آنها کوشید و حتی در یک جلسه محرمانه با بهرام آرام و تقی شهرام به گفتوگو نشست. شهرام درخصوص این ملاقات میگوید: «ظرف نیمساعت ماجرای تغییر ایدئولوژی را شرح دادم. در طول این مدت آقای طالقانی ساکت بود و حرفی نزد و حرف من تمام شد. با صدایی که آشکارا میلرزید، پرسید: خب! حالا اسم خودتان و سازمان را چی گذاشتهاید؟ گفتم: هیچ! همان «سازمان مجاهدین خلق ایران» که برافروخته شد و گفت: شما حق نداشتید این کار را بکنید.» دوره سوم که بهنوعی یک رابطه یکطرفه است، از زمان قطع رابطه آیتالله طالقانی با این گروه آغاز شد که تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ادامه داشت. در این دوره اعضای سازمان مجاهدین (منافقین) سعی داشتند با مصادره نام و یاد طالقانی بهنفع سازمان خود از نفوذ و محبوبیت وی برای حزب و تشکیلات خود جهت دست یافتن به قدرت سوءاستفاده کنند. از اینرو طی چندماه پس از پیروزی انقلاب متاسفانه آیتالله طالقانی نهتنها بهنوعی مورد سوءاستفاده منافقین قرار گرفت، بلکه گروهی مانند آرمان مستضعفین با نشر کتابی تحتعنوان طالقانی سنگری که مستضعفین از آن بر امپریالیسم-ارتجاع شوریدند، کوشیدند وی را بهنوعی دربرابر روحانیت سنتی قرار دهند. حتی بعد از فوت آیتالله طالقانی نیز سازمان مجاهدین خلق، سرمایهگذاری فراوانی کرد تا از وجهه وی بهره گیرد. ازجمله آن میتوان به انتشار مجموعه سخنرانیهای ایشان تحتعنوان گفتار پدر طالقانی در چند جلد اشاره کرد. با این حال آیتالله طالقانی در ماههای پایانی عمر خویش تلاش کرد مردم را به عناوین مختلف از التقاط مذهبی دور نگه دارد، بهعنوان نمونه در سخنرانی 23 مرداد 58 (شب 23 ماه رمضان) تاکید کرد: «گاهی روشنفکران ما اسلام را مخلوط میکنند با یک مسائل دیگر، مکتبهای دیگر، یک مقداری از کمونیسم یا سرمایهداری، با از اینطرف یا از آنطرف، از سوسیالیسم، نه برادر، خواهر، فرزندان ما، اسلام نه کمونیسم است نه کاپیتالیسم است نه سوسیالیسم است، اسلام، اسلام است.» محمدجواد حجتیکرمانی نیز در یادنامه ابوذر زمان (ص 265) نقل کرده است: «شب عیدفطر که با آقای طالقانی درباره این گروهها صحبت کردم، به من گفتند: شما خیال میکنید که من طرفدار این گروهها هستم. من مطمئنم اگر این گروهها بفهمند که من حرفی برخلافشان زدهام یا بزنم، از من میبرند، من غرضم از مدارا با اینها این است که اینها به اسلام جلب شوند.»
محمدمهدی جعفری از اعضای قدیمی نهضت آزادی و از شاگردان آیتالله طالقانی که ارتباطاتی دیرینه با ایشان داشت نیز آنگونه که در کتاب سازمان مجاهدین خلق از درون (ص 20) آمده، میگوید: «پس از محاصره ستاد مجاهدین، من به سراغ آیتالله طالقانی آمدم و از ایشان خواستم تا مداخله کند. آقای طالقانی نپذیرفت و پس از اصرار من گفت: «به هر کسی که ظلم شد، من جلویش را میگیرم، اما اینجا نمیخواهم دخالت کنم.» پس از اصرار من آیتالله طالقانی به نماز ایستاد و دیگر پاسخ مرا نداد. اندکی بعد رجوی آمد و پنجشش دقیقه بعد ناگهان صدای دادوفریاد آیتالله طالقانی را شنیدم. دویدم رفتم داخل سالن. دیدم ایشان (طالقانی) دارند سخت به مسعود رجوی پرخاش میکنند و با فریاد میگویند: تقصیر خودتان است. با کمونیستها همکاری میکنید و تا وقتی این همکاری ادامه داشته باشد، من هیچ قدمی برای شما برنمیدارم.» مهدی طالقانی (فرزند آیتالله طالقانی) نیز در همین راستا به «فرهیختگان» گفت: «زمانی که دفتر مجاهدین در خیابان ولیعصر(عج) را گرفتند و تخلیه کردند، مسعود رجوی خیلی ناراحت شد و با یکیدو نفر از دوستانش آمدند منزل ما که به مرحوم پدرم شکایت کنند. مرحوم شانهچی که مسئول دفتر پدرم بود، به آنها گفت آقای طالقانی بهشدت از شما ناراحت است و بهتر است پیش او نروید. اما آنها اصرار کردند که ما حتما باید ایشان را ببینیم و رفتند به اتاق مرحوم پدرم. پدرم بهشدت با آنها برخورد و از منزل بیرونشان کرد. اینها را من به چشم خود دیدم. مساله مواضع پدر من نیست، بلکه غرضورزی آقایان است که میخواهند طالقانی نباشد. مرحوم طالقانی یک عکس با سران مجاهدین مثل رجوی و خیابانی دارد که برخی برمبنای آن میگویند طالقانی به مجاهدین علقه داشت و آنها را تایید میکرد، درحالی که عین همین عکس را حضرت امام(ره) هم دارد. اینها کسانی هستند که میخواهند طالقانی را از چشم مردم بیندازند اما نمیتوانند.»
تمام تلاش و سعهصدر آیتالله طالقانی برای این بود که مانع رویارویی اعضای سازمان با فرآیند انقلاب شود ولی وقتی دید نصایح اثری ندارد شیوه قاطع را دربرابر آنان پیش گرفت. از اینرو شاهد تغییر رویه ایشان در ماههای پایانی عمرشان دربرابر اعضای منافقین هستیم؛ بهگونهای که لطفالله میثمی نقل کرده «در آخرین دیداری که با ایشان داشتم آیتالله طالقانی تصریح کرد تنها دلیلی که من تاکنون رابطه دارم و برخی مواضع آنها را تایید میکنم این است که نمیخواهم آنها به خانه تیمی بروند و جنگ مسلحانه را شروع کنند.» با این حال آنگونه که لطفالله میثمی نقل کرده است مسعود رجوی بهصراحت آیتالله طالقانی را «موی دماغ» فعالیتهای سازمان میداند و بهصراحت اعلام میدارد که با ایشان 3 راهبرد اختلافی دارند: «موضع قاطع آیتالله طالقانی درمقابل مارکسیستها؛ موضع او درقبال بحران کردستان و موضع خالصانه و ارادتمندانه طالقانی نسبت به امام.» از اینرو دیگر جای شک و شبهه برای آیتالله طالقانی نماند که نصایح دیگر کارساز نیست و در همین راستا میتوان به سخنرانی صریح ایشان علیه منافقین در آخرین نمازجمعه (16 شهریور 58) اشاره کرد. آیتالله طالقانی در بخشی از خطبه این نمازجمعه تاکید کرد: «چقدر ما سعی کردیم، کوشیدیم با مهربانی و دور هم نشستن مسائل را حل کنیم. چه این جوجهکمونیستهای داخل خودمان چه آنها. یک مشت جوان احساساتی، 30 ساله خیال میکنند قیم همه مردمند؛ میگویند زن ها حقشان پایمال شده! مگه نمیتوانند خودشان حرف بزنند! کارگرها حقشان... به تو چه؟ تو که دستت پینه نزده! جوانان مسلمان ما هستند که در این آفتاب و با این زبان روزه در این مزارع کار میکنند. آنجا نشستی فقط به شعار دادن؟ این شد مساله؟ من خودم را برای دفاع از اینها داشتم فدیه میکردم. تنگنظرها، اندکبینها من را متهم میکردند. حتی خود رهبر به من میفرمود آقا شما چرا مسامحه میکنید با اینها و میگفتم شاید به موعظه، به نصیحت با تغییر اوضاع جذب شوند به عامه مردم ولی دیگر حوصله همه را سر آوردند. این رهبری که سراپا دلسوزی نسبت به مستضعفین است را ببینید چگونه به خشم آوردند. حالا بکشند جزای اعمالشان را.»
رهبر انقلاب در تاریخ 9 اسفند 1389، آقای طالقانی را فردی مبارز، دارای اعتمادبهنفس و متکی به خدا توصیف کردند که شخصیتی چند بعدی داشت. بعد دیگر شخصیت آیت الله طالقانی زلالی شخصیت و صفای باطن ایشان بود که به تعبیر رهبری «نه ملاحظات آخوندی، نه ملاحظات روشنفکری، نه ملاحظات مبارزاتی» داشت. رهبری در خصوص خطبه آخرین نماز جمعه ایشان نیز یادآور شدند: « این آدم، آدم صافی بود، روراست بود، بیشائبه و بیشیلهپیله بود. نتیجه این بیشیلهپیله بودن [هم] صراحتش بود، صراحت در بیان. همان خطبهای که شما اشاره کردید (خطبه آخر)، این خطبه را نمیشود عادی به حساب آورد؛ اینها دائما میگفتند «پدر طالقانی»، اصلا خودشان را فرزندان او معرفی میکردند، بهعنوان «پدر» او را اسم میبردند. کیست که توی این رودربایستی گیر نکند؟ آن آدمی که توی اینجور رودربایستیها گیر نکند و برود آنجور قرص و محکم توی خطبه و موضعِ به آن صراحت و به آن شدت بگیرد، کیست؟ اینجور آدمی را آدم واقعا [باید] بگردد پیدا کند! مرحوم طالقانی اینجوری بود. من بعد از همین خطبه ایشان تلفن کردم؛ گفتم آقا من خواستم از شما تشکر کنم به خاطر این خطبه، گفت بله، خیلیها هم تلفن میکنند فحش میدهند به خاطر همین خطبه! اینجوری بود دیگر، تحمل میکرد، یعنی آدمی بود [با] یک روحیه اینجوری... . آقای طالقانی را با همه ابعاد معرفی کنید. صرفِ یک روشنفکر مذهبی نیست، همچنانی که صرفِ یک پیشنماز مسجد هدایت نیست، همچنانی که صرفِ یک مبارز نیست، یعنی مجموعه این خصوصیات را در ایشان معرفی کنید.»
* نویسنده: حانیه موحدین، دبیر گروه راهبرد