شاید بتوان گفت مهم‌ترین دستاورد جلال، کم‌کردن فاصله میان روشنفکران مدرن و روحانیون و ایجاد زمینه برای اتحاد آنها در مقابل حکومت استبدادی شاه و اصالت‌دادن به مبارزه با غرب است.
  • ۱۳۹۹-۰۶-۱۸ - ۰۸:۴۹
  • 00
جلال، از نسل تضادها

به گزارش «فرهیختگان»، حسین اصغری، پژوهشگر تاریخ طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: جلال آل‌احمد متعلق به نسل تضادهاست؛ نسلی که وقایع حاصل از فکر و عمل انسان و دنیای مدرن تاثیر بسیاری بر شکل‌گیری شخصیت و اندیشه سیاسی-اجتماعی‌اش داشته است؛ وقایعی نظیر حمله اتمی به ژاپن، جنگ سرد، جنگ ویتنام، شورش‌های دانشجویی، دیکتاتوری‌های محلی با حمایت‌های خارجی، جنگ فقر و غنا و شکاف عمیق کشورهای شمال و جنوب و... . این شرایط موجب شده است جلال علاوه‌بر تاثیراتی که از غرب می‌گیرد به نقد آن هم بپردازد؛ در عین تمجید از نوگرایی و پیشرفت، نسبت به عواقب آن نیز هشدار می‌دهد، از مدرنیسم یاری می‌خواهد و در همان حال برای جلوگیری از عواقب آن به حفظ و حتی بازگشت به سنت متوسل می‌شود، درحالی که از مذهب و سنت‌گرایی می‌گریزد به توان آن برای رفع مشکلات موجود متوسل می‌شود. به همین دلیل است که زندگانی جلال به مراحل مختلفی تقسیم می‌شود. برای حل مسائل خود هم از تجربه دیگران استفاده کرده است مثل تجربه‌های سارتر، مارکوزه، کامو و... برای ارزیابی غرب و مدرنیته غربی و گاهی خود دست به تجربه زده است مثل تجربه شخصی در زمینه سوسیالیسم. در این میان افراد گوناگونی نیز بر آل‌احمد تاثیرات شگرفی داشتند؛ افرادی چون احمد فردید که چنانچه خود جلال اعتراف کرده، عنوان مهم‌ترین کتابش به‌نام «غرب‌زدگی» را از او گرفته است، هایدگر، سارتر، کامو در حوزه فکری در دوره‌هایی بر او موثر بودند. صادق هدایت در زمینه نوشتن داستان کوتاه و نیما یوشیج نیز در زمینه سبک شعر نو.

جلال که در سال 1302 شمسی در خانواده‌ای مذهبی در تهران متولد شد پس از اتمام تحصیلات مدرسه، در 20سالگی راهی حوزه نجف شد اما تحصیل علوم دینی چندماهی بیشتر طول نکشید و به ایران بازگشت با این تفاوت که دوره جدید از زندگی خود را آغاز کرد. این مرحله که نخستین مرحله از حیات سیاسی-اجتماعی جلال است با بریدن وی از مذهب و پیوستن به حزب توده آغاز می‌شود (آثاری مثل کتب «عزاداری‌های نامشروع»، «قصه زیارت» و «دید و بازدید» متعلق به این دوره است) و تا انشعاب از این حزب در سال 1326 شمسی ادامه پیدا می‌کند. خصوصیت اصلی جلال در این دوره گرایش به سیاست عملی و گریز از سنت و مذهب است. در همین دوره (1325 شمسی) است که به تحصیل ادبیات‌فارسی در دانشگاه تهران در مقطع دکتری مشغول می‌شود اما پیش از دفاع از رساله دکتری، دانشگاه را ترک می‌کند. دوره دوم زندگانی جلال با انشعاب وی از حزب توده به‌همراه خلیل ملکی و عده‌ای دیگر از افراد این حزب در سال 1326 شمسی و نگارش «از رنجی که می‌بریم» آغاز می‌شود و تا حدود سال 1342 ادامه پیدا می‌کند. در این سال‌ها جلال ابتدا به فعالیت‌های سیاسی گرایش داشت اما از سال 32 به بعد از صحنه سیاست نیز کناره‌گیری کرد و به معلمی و مترجمی روی آورد؛ آثاری چون «اورازان» و «تات‌نشین‌های بلوک‌زهرا» متعلق به این دوران هستند. در این دوران جلال در تردید بین سنت و مذهب درنهایت به این نتیجه می‌رسد که این دو سنگرهای مناسبی برای مقابله با مساله غرب‌زدگی هستند؛ مساله‌ای که در دوره سوم حیات جلال (از 1342 شمسی به بعد) محور اصلی اندیشه‌ها و فعالیت وی می‌شود. درحقیقت جلال در دوره دوم زندگانی خود به‌سمت مذهب بازگشت و در سال 1337 شمسی مهم‌ترین اثر خود به‌نام «غرب‌زدگی» را تالیف کرد و در آثار مختلف به آن پرداخت ازجمله در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» که به اذعان خود جلال پس از واقعه 15 خرداد 1342 و درواقع در واکنش به بی‌تفاوتی روشنفکران زمانه‌اش نسبت به این واقعه به رشته تحریر درآورد. درحقیقت، دوره سوم حیات جلال با بازگشت به فعالیت‌های سیاسی و مذهب، مهم‌ترین دوره زندگانی اوست.

غرب‌زدگی مساله‌ای نیست که تنها جلال به آن اشاره داشته باشد، بلکه پیش از او در آثار افراد دیگری ازجمله فردید نیز بدان اشاره شده بود اما پرداختن به این مساله توسط جلال، باعث رونق و به اوج رسیدن آن شد. وی ازجمله اندیشمندانی است که به‌صراحت از غرب‌زدگی نام می‌برد و معتقد است عقب‌ماندگی جوامع شرق ازجمله ایران، دو علت اصلی دارد: عوامل بیرونی و درونی که جلال در کتب خود بدان اشاره کرده است. در این راستا جلال هم از غرب استعمارگر ناله می‌کند و هم به نقد جریانات روشنفکری و روحانیت و نیروهای خودی می‌پردازد. جلال غرب‌زدگی را با سن‌زدگی و وبازدگی مقایسه کرده و از آن برای توصیف جامعه دوران خود استفاده می‌کند. معتقد است شرق نیز دوران شکوه داشته اما از 300 سال گذشته به بعد «غرب که در رستاخیز صنعتی خود بیدار شد، ما به خواب اصحاب کهف فرو رفتیم» و عقب ماندیم. جلال می‌گوید: «غرب‌زدگی می‌گویم همچون وبازدگی... دست‌کم چیزی است در حدود سن‌زدگی. دیده‌اید که گندم را چطور می‌پوساند؟ از درون. پوسته سالم برجاست اما فقط پوست است. سخن از یک بیماری است. عارضه‌ای از بیرون آمده و در محیطی آماده برای بیماری رشد کرده... غرب‌زدگی دو سر دارد: یکی غرب و دیگر ما که غرب‌زده‌ایم. ما یعنی گوشه‌ای از شرق. به‌جای غرب بگذاریم... همه ممالکی که قادرند به کمک ماشین، موادخام را به‌صورت پیچیده‌تری درآورند و همچون کالایی به بازار عرضه کنند و این موادخام فقط سنگ‌آهن نیست یا نفت یا... اساطیر هم هست –اصول عقاید هم هست– موسیقی هم هست، عوالم علوی هم هست.» باید توجه داشت شرق و غرب در نظر جلال، مفهوم اقتصادی است نه جغرافیایی؛ یعنی ممالک گرسنه و ممالک سیر.

جلال درنهایت وحدت میان مسلمانان را راه نجات نهایی می‌داند و معترض می‌شود که غرب‌ستیزان چرا به سلاح دشمن مسلح نشدند و در قم یا مشهد ایستگاه رادیو و تلویزیون ایجاد نکردند که از طریق آن، قیام مردم را در سطح وسیع علیه حکومت رهبری کنند.

شاید بتوان گفت مهم‌ترین دستاورد جلال، کم‌کردن فاصله میان روشنفکران مدرن و روحانیون و ایجاد زمینه برای اتحاد آنها در مقابل حکومت استبدادی شاه و اصالت‌دادن به مبارزه با غرب است.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰