به گزارش «فرهیختگان»، شهرام گیلآبادی از اندک کسانی است که در حوزه هنر و رسانه، در مقام نظر و عمل، توامان عمر گذرانده است. تجربههای نویسندگی و کارگردانی رادیو و تلویزیون و تئاتر و نیز سابقه مدیریت کلان فرهنگی در سازمان صدا و سیما، شهرداری تهران، خانه تئاتر و... را در کارنامه خود دارد. با او درباره ویژه برنامه محرم فیلیمو ( فریدا ) به گفتوگو پرداختیم.
آقای دکتر گیلآبادی ابتدا بفرمایید شما با کلیت ایده «فریدا» مخالف نیستید؟ منظورم اصل به گفت و گو کشاندن شخصیتهای مهم واقعه عاشورا و ایجاد تقاطع تاریخی با آنهاست.
بدون شک یک برنامه چند وجه دارد. اولین وجهی که در یک برنامه با آن مواجه هستیم کانسپت برنامه است. به عبارت دیگر پیشرفتار فکری برنامه. پیشرفتار فکری یا پارادایم برنامه یک موضوع یا فضا (اتمسفر) یا موقعیت را مشخص میکند که به ما کانسپت برنامه را میدهد.
این که پیشرفتار فکری یک برنامهساز، پیشرفتار نوآورانه باشد و از ابتدا به این فکر کند که میخواهد کار متفاوتی انجام دهد، جسورانه است. یک جسارتی در کار وجود دارد که در انتخاب یک برنامه ساز خود را نشان میدهد. صرف ایده متفاوت، شاید ملاک برای رسیدن به یک برنامه یا برنامه سازی نیست ولی بدون شک یک پارامتر است که این جسارت برنامه ساز و نگاه خلاقانه او را نشان میدهد.
بعد از ایده به زاویه دید (pov) معنایی هنرمند یا برنامه ساز باید توجه کنیم. این زاویه دید، نحوه روایت یک اثر است که ما بعد از شکل گرفتن پارادایم و قبل از منطق فلسفی برنامه بدان دست می یابیم. این تفاوت در روایت چیزی را تولید می کند که بدان فرم می گوییم.
فرم معناداری است که باید خود را در یک اثر یا برنامه تلویزیونی و رادیویی نشان دهد. اگر روی مصداق بیاییم، این برنامه جسارت در نگاه خود دارد. این جسارت تثبیت شده است که قصد دارد با پیوند زدن موضوعاتی که تاریخی هستند با موضوعات روز گوهری را تولید کند که این گوهر دستاورد نگاه امروز به موضوعات تاریخی حضرت اباعبدالله باشد.
به عبارت دیگر روح عاشورا و محرم روحی امروزی است. وقتی میگوییم کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا یعنی جدال حق و باطل در درون یک نفر و در پهنه تاریخ، ابدی و ازلی است.
«فریدا» سعی دارد این موضوعات تاریخی را وارد تعریف جدی کند و ترجمانی باشد از «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و تجلی صفآرایی حق و باطل را در امروز به بیننده خود نشان دهد. البته به نظر من پیشرفتار فکری و فلسفی و تجلی این در به وجود آمدن موضوع یا کانسپت و بعد زاویه دید معنایی میتوانست در فرم، قدرتمندتر بروز کند، به گونه ای که باورپذیرتر باشد چرا که ایده درخشان است و جسارت جدی درون خود دارد، به نظر من «فریدا» در فرم قدرتمندتری میتوانست جلوه بیشتری داشته باشد.
منظور اجرای ضعیف است؟
وقتی از فرم اسم میبریم باید به چند عنصر توجه کنیم. اجرا بخشی از فرم است. چیزی که کاملاً روشن و مشخص است طراحی کلی است و این طراحی کلی منطبق بر پیشرفتارهای فکری است.
طراحی و روح کلی در اثر بدون شک در اجرا هم خود را بعنوان یکی از عناصر دیداری نشان میدهد. به نظرم اینجا جای تامل دارد و در این بخش میتوانست با دقت هر چه بیشتر و درایت بیشتر طراحی شود و این طراحی به جنگ دائمی نزدیک شود که هر انسانی روزانه با آن مواجه است و آن جنگ و کشمکش بین حق و باطل است.
یعنی این قرائت فردیتر میشد که مخاطب به آن نزدیکتر شود؟
خیر. به این معتقد نیستم. در یک جایی با ادبیات کیفی و در جای دیگر با ادبیات کمی مواجه هستیم. وقتی بحث کانسپت را داریم مثلاً مواجه حق و باطل را داریم این ادبیات کیفی است یعنی باید توصیف شود تا فهم شود. وقتی به فرمها میبریم و میخواهیم با فرم یعنی سطح، حجم، نور، رنگ و فضاهای این چنینی وارد حوزه ضبط و برنامهسازی شویم، فضا کمّی است. یکی از عناصر این میشود که آدمهایی که کار را تماشا میکنند ارجاع معنایی به موضوع پیدا کنند و خود را در آن موقعیت قرار دهند. اگر این اتفاق رخ دهد به شدت میتواند کار را به سمت موفقیت ببرد.
به قرائت عرفی پهلو زده نمیشود؟
خیر. گرچه به طور طبیعی الان هم با توجه به ادبیاتی که برنامه دارد و به نظر من جا داشت دقیقتر نوشته شود و با توجه به ساختاری که وجود دارد، فرمی دارد که به هر طریق آدمها روبروی یک کاراکتر تاریخی قرار میگیرند. با توجه به این فضا اصل بر این است که وارد فضای عرفی شویم.
به عبارت دیگر آدمها در فضای تازه ترسیم میشوند. یک کار دقیقی ابوالفضل زرویی دارد به نام افسانههای امروزی که ایشان کاراکترهای تاریخی را در موقعیتهای امروزی قرار میدهد ولی کاراکترها طنز و کمدی هستند. مثلاً یک کاراکتر کمدی را در موقعیت امروزی قرار میدهد و فضاهایی همچون ملیجک را در خیابان ولیعصر میآورد.
این آدمی که متعلق به موقعیت متفاوت است وقتی در موقعیت تازه قرار میگیرد که مسئله موقعیت تازه کاملاً متفاوت از مسئله او است، چه چیزی آنها را بهم پیوند میزند؟ این اولین سوالی است که به نظر من این برنامه باید جواب بدهد.
مثلاً در نظر بگیرید ظلم موضوعی ابدی و ازلی است، عشق موضوعی ابدی و ازلی است، جاه طلبی موضوعی ابدی و ازلی است. آیا انسان در وجود خود جاه طلبی دارد یا خیر؟ همه انسانها در تمام دورههای تاریخی به شکل کم و زیاد در وجود خود جاهطلبی را دارند.
یک انسانی که جاهطلب است یعنی چه؟ یعنی در موقعیتی اگر زیاد جاهطلب باشد، فرصتطلب میشود که مذموم است و اگر جاهطلبی به اندازهای باشد که متعارف است برای رشد او مناسب است. این آدمهایی که در واقعه کربلا جاهطلبی آنها را به آنجا رساند، تمامیتخواهی آنها را به آنجا رساند، ظلم آنها را به آنجا رساند، به چنگ آوردن حکومت آنها را به آنجا رساند، حاضر هستند از روی هر کسی رد شوند تا به حکومت برسند. این موضوع الان هم وجود دارد. پس این موضوع ابدی و ازلی است چون یک موضوع انسانی است. حال این موضوع را باید چطور نشان دهیم؟ مسئله در اینجا است. به نظر من این برنامه در این که جسارت پارادایمی دارد یعنی جسارت پیشرفتار فکری دارد، جسارت زاویه دید معنایی دارد و سعی میکند طور دیگری موضوع تاریخی را امروزی نگاه کند، باید در طراحی فرم خیلی متفاوت عمل میکرد. موضوع را در طراحی فرم ساده دیده است.
مثلاً فیزیک مجری در ذوق میزند. گویی توجه به فیزیک او وجود ندارد. مجری با کاراکترهای تاریخی گفتوگو میکند که صورت باورپذیری این کاراکترها حتی در گفتار هم تجلی ندارد. خوب است که فاصله ایجاد میکنیم و میگوییم اینها بازیگر هستند اما به یاد داشته باشیم که انتخاب نوع بازی یک نوعی از کارگردانی است که باید به درستی هدایت شوند.
فضاپردازی هم همینطور است. ما میگوییم یک برنامه ساز چهار دسته فضا را طراحی میکند. در فضاسازی هم سهلانگارانه از فضاسازی و تولید اتمسفری که باید در ذهن مخاطب شکل بگیرد، عبور کردیم ولی در قسمتهایی هم قابل تحسین است مثلاً ترکیبهای موسیقی که به نظرم میتوانست با دقت بیشتری اجرا شود اما این ایده باز هم در امتداد ایده اولیه است که کاراکترهای تاریخی در موقعیتهای امروزی قرار میگیرند. خب این یکدستی و تناسب، هوش برنامهساز را نشان میدهد.
«فریدا» در جهان موسیقی هم ترکیب خوبی ایجاد کرده است که هرچند میتوانست دقیقتر باشد اما به نظر من در برآیند، از جسارتی برخوردار است که این جسارت سعی دارد نوآوری داشته باشد و حرفهای ابدی و ازلی انسان را مطرح کند و انسان را در آن موقعیت قرار دهد. اینجا نقطه ممیزی و برجسته کار است، حالا اینکه تا چه توانسته آدم ها را در آن موقعیت قرار دهد، قدری حرف جدی دارم.
بخشی از منتقدین معتقد هستند جسارت و خلاقیت حدی دارد و نباید به موضوعی با اهمیت عاشورا خلاقانه یا جسورانه ورود کرد.
به نظر من، برنامهساز بسیار زحمت کشیده و امتیاز این تیم همین جسارت و خلاقیت است و بیباکی که سعی میکند برای خدمت به انسان به کار گیرد. این نقطه ممیزی تیم برنامهساز است و حقیقتا «فریدا» خدمت متفاوتی است. اعتقاد جدی من این است که اثر، در گامهای بعدی حتماً خود را اصلاح میکند؛ هم سازنده از چنین هوشی برخوردار است و هم خود اثر چنین کشش و ظرفیتی را در خود دارد. مهم است که یک فردی پا به این میدان بگذارد و حامد جوادزاده از ابتدا حتما میدانست این میدان کمخطر نیست اما برای رسیدن به خدمتی متفاوت به بیننده خود، خطر کرده است. برای توسعه فکری جامعه خود در ارتباط با موضوعاتی که هزاران بار شنیده یا دیده شده ولی این هزاران بار شنیده یا دیده شدن، زاویههای متفاوت کمتری داشته است.
گویا برنامه یک آیتم محذوف هم داشته که به جراحت ممیزی دچار شده. ممکن است در صورتی که پخش میشد به مخاطب کمک میکرد که خودش را بیشتر در برنامه پیدا کند و حرفها و پرسشهای خودش را از زبان کاراکترها میشنید.
این را نمی دانم ممکن است ولی به هر طریق من چیزی را که دیدم قضاوت میکنم. قضاوت یک سویه بیمعرفتی نسبت به موضوع است. حتماً ویژگیهای مثبت و ویژگی منفی یک اثر باید روبروی هم چیده شوند و حق هم همین است و جا دارد گروه درباره فکر کردن در باب این موضوع که امروزی فکر کند و به یک پارادایمی دست یابد، باید تبریک گفت و از سمت دیگر جا دارد گروه را توجه دهیم به این که بین فکر و ایده و پارادایم و کانسپت و اجرا فاصله دارد.
آقای دکتر یعنی شما به عنوان متخصص رسانه و صاحب نظر در حوزه هنرهای نمایشی اصل قالب گفت و گو (talkshow ) را برای این محتوا نامناسب نمیدانید؟
حتما نه. این انتخاب گروه است، talkshow یک انتخاب است.
بخشی از نقدها به «فریدا» همین بود که اساساً در این موضوع خاص، ایجاد موقعیت گفتوگو غلط است. به تعبیری به ناهمخوانی فرم و محتوا اشاره میکنند.
شما اگر هر کار دیگری هم بسازید و کسی بخواهد بیانصافی داشته باشد و بگوید موقعیتی غلط است، او خواهد گفت که غلط است. دلیلی ارائه نمیشود. ولی به نظر من وقتی گفتوگو را انتخاب میکنیم باید سعی ما بر آن باشد که با بهترین طراحی ارائه دهیم. پس من روی انتخاب گروه برنامهساز حرفی ندارم اما برخی ممکن است کل این موضوع را در فضای نمایشی ببرند و این انتخاب دیگری است که الان با آن مواجه نیستیم.
پس این قالب، غلط نیست بلکه انتخاب برنامهساز است.
بله.انتخاب برنامهساز را نمیتوان گفت غلط است چون دلایلی برای این انتخاب داشته است. به نظر من، انتخاب برنامهساز در موقعیت گفتوگو اصلا بد نیست.
و روی لحن اجرا یا کلیت اجرا نظر شما چیست؟
اگر بخواهیم جزئی بحث کنیم خیلی چیزها باید منطبق باشد که به نظر من نیست. من به این لحن اجرا نمی گویم، دوازده ویژگی برای اجرا برمیشمارم که در این دوازده ویژگی حتی روی حجم صدا، سطح صدا، شخصیت اجرا و صدا و... تاکید میشود.
این دوازده ویژگی چیست؟
عناوین روشن است ولی باید روی آنها مفصل بحث کنم تا حق مطلب ادا شود. تیتروار گفتن عناوین منجر به اجحاف در حق دوست عزیزی که مجری برنامه بودند خواهد شد. خواهد شد، تلاش من در همه سالهای زیست هنریم این بوده که ظلم نکرده باشم چون سعی کردم عادت به ظلم کردن پیدا نکنم. به هر حال کار را وقتی نسبت به ویژگیها توصیف میکنیم متوجه میشویم که شاید انتخاب حامد روی برخی از موضوعات میتوانست دقیقتر باشد.
نکته دیگر در خصوص «حامد جوادزاده» به عنوان تهیهکننده و کارگردان «فریدا» این است که از زمان رادیو تا کنون، ژانرهای متفاوتی اعم از ورزشی، اجتماعی، طنز و غیره را در برنامهسازی تجربه کرده. به نظر شما اینکه یک برنامهساز در حوزههای مختلف ورود کند نکته ضعف محسوب نمیشود؟
ببینید این اعتقاد من در رسانه و هنر است که یک آرتیست اگر همواره آرتیست باشد نوع نگاه او آرتیستیک است. ممکن است در یک زمینه تجربه کمتری داشته باشد و حتی متخصص نباشد اما به هر حال آن را پیدا میکند. در برنامهسازی هم قائل به این هستم که اگر یک برنامه سازی برنامهساز باشد، به نسبت پیشرفتار فکری و پارادایم، میتواند انتخابی را انجام دهد که به مقصود و دلخواهش نزدیکتر باشد. به همین خاطر است که حامد جوادزاده را «برنامهساز» میدانم. نگاه او نگاه حرفهای به برنامهسازی است.
پس قالب انتخابی «فریدا» رو از مبنا رد نمیکنید؟ به نظر شما آیا کارگردان، قالب غلطی را برای محتوایی با اهمیت و حساسیت عاشورا انتخاب نکرده؟
خیر. اساسا قالب غلط وجود ندارد. این نوع نگاه برنامهساز است که میتواند در وجوه مختلف جلوه پیدا کند و این قالب، انتخابی است که اکنون او به دلایل مختلف انجام داده و با ذهنیت و منطق خود به این نتیجه رسیده که این انتخاب نزدیکترین انتخاب به بیان تفکرش است.
جسارتا نگاه شما قدری فرم زده نیست؟
این نگاه قدری جامعنگر است. به هر حال این جامعیتی است که باید برنامهساز داشته باشد. من به ویژه در رادیو سعی میکردم فرصت را به بچهها بدهم که به این جامعیت دست یابند. خود «حامد جوادزاده» برنامه ورزشی و اجتماعی و اقتصادی و گفت و گو محور و ترکیبی و ... داشته که پرمخاطب بوده و در ارتباط با مخاطبش موفق عمل کرده است. برنامههایی هم بوده که قسمتهای نمایشی داشت، سعی بر این بود بچهها فرمهای متفاوت را تجربه کنند. موضوعات متفاوت علی رغم این که تخصصی هستند اما تحت یک کلیت واحد که همان فرم هست، اشتراک دارند.
من اینطور برداشت کردم که اساساً اگر برنامهسازی این کلنگری و جامعیت را نداشته باشد، همین نقطه ضعف، پاشنه آشیل او محسوب می شود. یعنی به یک معنا فرم حاصل جامعنگری است؟
بله البته دید کلی یکی از پارامترهای ضروری است. الزامات دیگری هم وجود دارد که باید لحاظ شود مثلاً کشف این موضوع که یک فردی برنامه ساز است یا خیر، همانند این که کسی آرتیست هست یا خیر.
صرف ساخت برنامه ملاک برنامهساز بودن نیست؟
حتما نیست. یک مجموعه ای از ویژگی ها را باید فردی داشته باشد تا به این درک برسیم که این فرد آرتیست است یا خیر. مثلاً بازیگر سینمایی یکباره نقاشی می کند، به نظر من این آدم که آرتیست است در هر جایگاه دیگر آرتیستیکی قرار گیرد یک کار متفاوت از او میتوان دید چون نگاه آرتیستیک دارد. درباره برنامهسازی هم همین است. حامد جوادزاده «برنامهساز» است.