به گزارش «فرهیختگان»، در فلسفه اسلامی در تحلیل معنای زیبایی و در تعریف هنر روی مفهوم «حُسن» و «جمال» متمرکز میشوند. البته لازم به ذکر است که تقریبا هیچ یک از فیلسوفان اسلامی بهطور مشخص در فلسفه هنر آنطور که در عصر حاضر به آن پرداخته میشود ممحض نشدهاند لکن با مطالعه آثار آنان و بازسازی اندیشه آن بزرگان انگشتاشاره آنها در اغلب موارد بهسوی اسماء حسنی و صفات جمالیه الهی است. فلذا اجمال نظریه بازسازیشده آنان در پاسخ به مسائل فلسفه هنر بدینصورت خواهد بود که آنچه نمایشدهنده اسماء حسنی و صفات جمالالهی باشد یک اثر هنری خواهد بود.
آنچه بهعنوان تعریف هنر گفته شد قطعا به مزاج عدهای خوش نخواهد آمد چون هنر را زیبایی بدون جناحبندی میپندارند و اگر هنر به اسما و صفات الهی پیوند بخورد قاعدتا نمیتوان آثار هنری و زیباییهای ساخته و پرداخته غیرموحدین را هنر و زیبایی دانست.
البته نظر این دسته نمیتواند نظر پربیراهی باشد، نه به این معنا که هنری که آنها خلق میکنند زیبایی است، بلکه صبغه و شمهای از زیبایی را داراست اما زیبایی حقیقی همان است که گفته شد چراکه «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِیالنَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ». توجه به فلسفه تاریخ ما را متوجه این مساله میکند که همهچیز در عالم بر محور دو جبهه حق و باطل شکل میگیرد و هیچ امری نمیتواند از این دو خارج باشد. هنر نیز بسته به اینکه در کدام قسمت و توسط افراد کدام جبهه خلق و منتشر میشود متفاوت خواهد بود. همه عالم مظهر اسماء و صفات الهی است و آثار هنری نیز با الهام از آنها ساخته میشود پس هنر غیردینی کفی است بر رودخانه هنر دینی و در حقیقت رنگی از زیبایی را دارد نه خود زیبایی را «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِیالْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ»1
اما درخصوص آنِ خلق هنر؛ زمانی که احساسات هنرمند نسبت به موضوعی برانگیخته میشود، به پدیدهای حساس شده و با آن درگیر میشود، وقتی آن پدیده به مساله او تبدیل میشود، با تخیل خود میتواند احساسات و عواطفش را از بستر تخیل اجتماعی عبور داده و با برانگیختن احساسات جمعی و القای مساله خود در لفافه هنر به آنان، در آن راستا ایجاد حرکت اجتماعی کند. این تهییج احساسات و ایجاد حرکت اجتماعی که توسط تخیل هنرمند به وجود آمده جز دو مقصد نمیتواند داشته باشد یا بهسوی نور حرکت میکند یا بهسوی نار. چراکه هنرمند هم عضوی از جامعه است با این فرق که انبعاث حس در او از سایر اعضا قویتر است بهعلاوه اینکه توانایی تبدیل این حس به اثری که حس سایرین را هم برانگیزد دارد، اما او در خلأ زندگی نمیکند و زیست او در هر جامعهای متناسب با فرهنگ آن است. هنرمند کاتالیزوری است که اعضای جامعه را مدام برای رسیدن به آرمانهای خویش ترغیب و تهییج میکند، پس مخلوق او و اثر او خارج از دایره تفکری و حیطه فرهنگی جامعه او نخواهد بود؛ چراکه در این صورت وجودش و اثرش نقض غرض خواهند بود.
با فهم آنچه درخصوص فلسفه تاریخ و درگیری دائمی حق و باطل گفته شد و نقشی که هنرمند در هر یک از جوامع ایفا میکند نتیجه این میشود که در یک جامعه ایمانی هنرمند آن کسی است که در راه وصول به حق از سایرین جلوتر است، حقایق را زودتر فهم میکند و از بستر تخیل اجتماعی احساسات جامعه را برمیانگیزد و به این صورت آن را بهسوی توحید و وصول حقیقت سیر میدهد؛ همانطور که در جامعه غیرایمانی و کفرآلود نیز هنرمند آنی است که حقایق عالم را زودتر ادراک میکند با این تفاوت که توانایی هنری و تخیل خود را در تضاد و تقابل با حقایق به کار میگیرد و با دستاندازی به احساسات جامعه در جهت عکس فطرتش، آن را بهسوی ابلیس و دوزخ سوق میدهد.
اگر خروجی و محصول کار هنریِ هنرمند را محصور در نمونههای امروزین آن ندانیم و تعریفی که برای هنر ذکر شد را از هرگونه قالبی مثل شعر، فیلم سینمایی، تابلوی نقاشی، رمان و... تجرید و خالص کنیم و هنر را به هرگونه فعل انسانی که در تعریف مذکور بگنجد نسبت دهیم، یافتن هنرمندانی که در طول تاریخ اثرگذار بودهاند متفاوت خواهد بود. با این تفاسیر زمانی که برای یافتن هنرمند در جامعه اسلامی در تاریخ سرک میکشیم، هنر و زیبایی اصیل را در سخن بانویی مییابیم در قامت اسیر جنگی و در مجلس پیروز جنگ: «فَقَالَ ابْنُزِیَادٍ کَیْفَ رَأَیْت ِصُنْعَا للَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِبیْت ِکِفَقَالَتْ مَا رَأَیْت ُإِلَّاجَمِیلا.»2 جواب زینب کبری(س) در مجلس إبن زیاد لعنهاللهعلیه این واقعیت را روشن میکند که حسینبنعلی سلاماللهعلیه پرده از حقیقت زیبایی و حسن و جمال در عالم برداشته چراکه در میدان کربلا که گویا چیزی جز شکست برای او نداشته، در نظر خواهرش که اکنون هم مصیبتزده است و هم در بند اسارت، چیزی جز زیبایی نیافریده است. این زیبایی نمیتواند چیزی جز زیبایی الهی باشد. نمیتواند زیبایی جهتدار نبوده و متعلق به جناح توحیدی نباشد. اگر کسی خلاف این را بگوید خلاف بینات حسینبنعلی سلاماللهعلیه حرف زده است. او برای توحید برخاسته و با قیامش جلوهای از اسما و صفات حسنای الهی را برای کل تاریخ نمایش داده است، بهگونهای که اگر عالم موسی(س) میبود، هنگامی که خداوند جلوه خود را به او نشان داد، خَرَّ مُوسى صَعِقاً.3
اکنون آنچه واضح به نظر میرسد این است که در جامعه اسلامی و چهبسا جهان کسی جز حسینبنعلی(س) را نمیتوان هنرمند دانست. وی با قیام خود، احساسات نهتنها جوامع شیعی که همه آنانی که در دایره تشعشعاتش قرار میگیرند را در طول تاریخ مبعوث کرده، آرمانهای توحیدی را بهعنوان مساله اول و آخر خود برای عالم تبیین کرده و پای آن را با خون امضا کرده، حرکتهای اجتماعی زوالناپذیری را با تحریک خیال و بیداری عقلانیت، در راستای نیل به آن آرمانها شکل داده، میدهد و خواهد داد. با این درک از هنر جمله «شهادت هنر مردان خداست» نیز به گونه دیگری فهم خواهد شد. شهادت بالاترین مقام هنر است که کسی هنرمندانهتر از حسین با شهادتش و با بذل جانش مسیر حرکت مشخص نکرده و اجتماع را به حرکت وانداشته است، کاری که شهدای پس از او به تقلید از او میکنند.
قلب او، احساسات رقیق و عمیق و دقیق او، در قدم اول سبک زندگی غیرموحدانه را نمیپذیرد و سپس در طول حرکت خود از مدینه به مکه و از مکه به کربلا فریاد میزند که زیر بار ظلم نمیرود، اشرافیت را رد میکند و تبعیض را نمیپذیرد و به عبارت کلیتر تغییر و تبدیل و تلبیس اسلام را برنمیتابد. فریاد او اگرچه تا لحظه شهادت عده قلیلی را با وی همراه میکند اما از زمانی که زینب کبری(س) قیام او را تبلیغ و ترویج میکند و پیام او را تفسیر و تشریح و راز هنرنمایی او را برملا میسازد دل کوفی و شامی را _ که همه یا در صحنه قتال با حسین(ع) بودهاند یا پشت جبهه _ میلرزاند، بر دلِ سنگیِ آنها نیز تاثیر میگذارد و اشکها را جاری میکند. این اولین قدمهای عبور از تخیل اجتماعی و هنر حسینبنعلی(ع) است. این است که از شهادت حسینبنعلی(ع) به بعد، نهضت او همواره الهامبخش و تهییج و ترغیبکننده گروههای فراوانی برای احیای مقاصد شریعت و حرکت در این مسیر بوده است.
آنچه از هنر و زیبایی عرض شد همه و همه در حسینبنعلی و در هنرنمایی کربلای او جمع است بهگونهای که حسینبنعلی در اوج قرار دارد و ما در حضیض. پس برای خلق هنر چارهای نیست و راهی باقی نمیماند جز اقتدا و اشاره به قله و حرکت به سمت ارتفاعات آرمانشهر کربلا. معطوف کردن جانها به او به طرز مضاعفی احساسات جامعه را آماده پذیرش حقایق و نیل به آن میکند و نقطه کانونی توجه به حسینبنعلی(س) علیه جایی نیست جز هیاتها عزاداری. محیطهایی که همواره بهصورت هفتگی و مناسبتی و بهویژه در ماههای محرم و صفر مرکز تجمع دلدادگان حسینی است که خود این اجتماع قلوب و هماهنگی نفوس جاذبه شخص شخیص سیدالشهداست.
تبیین شد که هنر ربط وثیقی با حسینبنعلی(س) دارد و نتیجه آن شد که هنر، موفق و موثر است اگر و فقط اگر به او و حرکت او اشاره کند و از هرجا بهتر برای این اشاره هیاتها عزاداریاند که چهار عامل مهم در آنها موجود است:
1- محور هنر: اباعبدالله(س) که محور و مظهر هنر است آنگونه که بیان شد.
2 - مخاطب هنر: جمعی که برای عزاداری آمدهاند، جمعی که متاثرین از هنر عاشورایی خواهند بود.
3- خالق هنر: خدامی که برای برپایی عزا جمع شدهاند، جمعی که موثرین هنر خواهند بود، آنهایی که هنر را حول محور اباعبدالله(س) خلق میکنند.
4- بستر ارائه هنر: برپایی مدام مجالس عزای حسینی که لازمه پیوستگی حرکت به سمت توحید ذیل پرچم مقدس و مطمئن اباعبدالله(ع) را فراهم میکند.
تعریف هنر گفته شد و ربط و نسبت آن با اباعبدالله(ع) مشخص شد و به اینکه در هیاتها عزاداری مقومات امر هنری مهیاست نیز اشاره شد. البته این اشاره کوچک و کوتاهی در فهم کلی مساله بود ولی با خرد شدن در قالبهای امروزی هنر در نهایت لازم به ذکر است که چه گونههایی قابلیت رشد در ساحت هیاتها را خواهند داشت؟
در ابتدای پاسخ به این پرسش ذهن مخاطب شاید تنها هنر خطابه و شعر را بیابد اما دقت در جوانب گوناگون کار هیاتها غیر از این دو نوع که البته بسیار اساسی هم هستند، اقسام دیگری نیز یافت میشود. ازجمله ساخت ملودی و موسیقی متناسب با هدف عزاداری، طراحی پوستر، فضاسازی و طراحی دکوراسیون و... . ظرفیتهایی مثل تعزیه نیز که خیلی قبلتر از ابراز وجود تئاتر و سینما در ایران نشاندهنده رشد هنر نمایش در ارتباط مستقیم و بیپرده با دستگاه اباعبدالله(س) است؛ امروزه وجهه خود را از دست داده و کمتر مورد توجه قرار میگیرد. به هر حال هرقدر خالق این آثار در کنار یادگیری و بهکارگیری امور فنی و ساختاری که در این مقال مجال پرداختن به آنها نبود؛ ارتباط قلبی خود را با سیدالشهدا(ع) بهعنوان محور و مدار بیشتر کند و شدت تاثراتش از نهضت کربلا بیشتر باشد، رقیقتر، دقیقتر و عمیقتر میتواند با تخیل خود تخیل اجتماعی را تحتتاثیر قرار داده و احساسات و عواطف جامعه را حول وجود مقدس اباعبدالله(س) به جوشش درآورد تا حرکت حسینی به همان صورت، در این اجتماع نیز شکل بگیرد و رفتهرفته جامعه را به تمدن مهدوی برساند.
در آخر مجددا تکرار میکنم هنر چیزی نیست جز اشاره به اسمای حسنی و صفات جمال الهی و کدام یک از اسمای حسنی شیرینتر4و5 و کدام جمال الهی جمیلتر از حسین؟!
ای مظهر جمال جمیل خدا حسین...
پینوشتها:
1- آیه شریفه 17 سوره مبارکه رعد: خداوند از آسمان آبى فرستاد؛ و از هر دره و رودخانهاى به اندازه آنها سیلابى جارى شد؛ سپس سیل روى خود کفى حمل کرد؛ و از آنچه (در کورهها)، براى به دست آوردن زینتآلات یا وسایل زندگى، آتش روى آن روشن مىکنند نیز کفهایی مانند آن به وجود مىآید خداوند، حق و باطل را چنین مثل مىزند! اما کفها به بیرون پرتاب مىشوند، ولى آنچه به مردم سود مىرساند [آب یا فلز خالص] در زمین مىماند؛ خداوند اینچنین مثال مىزند!
2- اللهوف على قتلى الطفوف/ ترجمه فهرى/النص/160/ المسلک الثالث فیالأمور المتاخره عن قتله صلواتاللهعلیه؛ ابنزیاد گفت: «نظرت درباره آنچه خدا با برادر و اهلبیتت کرد چیست؟ زینب کبری فرمود: جز زیبایی چیزی ندیدم…»
3- آیه شریفه 143 از سوره مبارکه اعراف؛ وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ: و هنگامیکه موسى به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى دید! ولى به کوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى دید!» اما هنگامیکه پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد؛ و موسى مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهى تو (از اینکه با چشم تو را ببینم)! من بهسوی تو بازگشتم! و من نخستین مؤمنانم!»
4 - الکافی (ط الإسلامیة)/ج1/ 144/ باب النوادر... ص: 143؛ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ ع فِی قَوْلِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ الْأَسْماءالْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها قَالَ نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِی لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا؛ امام صادق(ع) در بیان قول قرآن در آیه «وَلِلَّهِ الْأَسْماءالْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» فرمودند به خداقسم که اسماء حسنی ما {اهلبیت} هستیم که خدا عمل بندگانش را بدون معرفت ما قبول نمیکند.
5 - مفاتیحالجنان/زیارت جامعه کبیره: فَمَا أَحْلَی أَسْمَاءَکُمْ: چقدر نامهای شما {اهلبیت} شیرین است...
* نویسنده: سیدمهدی سرخان، پژوهشگر هسته احیای امر مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع)