گفتوگوی «فرهیختگان» با کارگردانان تئاترفرهیختگان آنلاین: رضا کشاورز در نمایش «کچلو» که در تالار ایرانشهر و در سالن استاد ناظرزاده کرمانی درجریان است، نوع دیگری از کمدی و تئاتر تجربهگرا را به نمایش گذاشته است.
به پرواز درآوردن تجربه گر ایی در تئاتر
او سعی میکند با استفاده از تکنیکهای نمایشی پانتومیم و سبکی بهشدت کمینهگرا (مینیمال) با تماشاگر ارتباط برقرار کند و داستان حسن کچلی را که از خانه بیرون نمیآمد یا داستان پهلوان کچل را با یکدیگر تلفیق کند و به نوعی دست به التقاطگرایی در نمایش بزند؛ ترکیب دو جهان نمایشی غربی و شرقی که میتوانند از منظرهای مختلف به یکدیگر کمک بسیار کنند. قصههای ایرانی معمولا ساده هستند و اتفاقی یکخطی را دنبال میکنند که در آن معمولا با یک شخصیت اصلی و خانواده او و هدفی بزرگ روبهرو میشویم. در داستان حسن کچل ما با شخصیتی روبهرو هستیم که به سراغ کار نمیرود و خانواده او سعی میکنند با سیبهای سرخ و قرمز او را از خانه بیرون بکشند. همین سیب و شخصیت حسن کچل در طول نمایش «کچلو» تبدیل به نشانه اصلی میشود و باقی ماجرا به صورت بداههپردازانه به پیش میرود. حمیدرضا هدایتی در نمایش «آنتیگنه؟» که بازخوانی متفاوتی از نمایش «آنتیگنه» سوفوکل است سعی کرده تجربههای متفاوتی را در پیش گیرد و نمایش را از منظری ایرانی و تفکر ایرانی روی صحنه ببرد. در همین راستا به نوعی خشونت و تصاویر ترسناک را از یک قصابی در شهر تهران روایت میکند. در واقع کرئون شخصیت اصلی نمایش آنتیگنه که با دفن آبرومندانه یک شورشی مخالفت میورزد، تبدیل شده است به کریم قصاب که با خشونت بیاندازه با کارگران و زیردستان خود روبهرو میشود. درواقع به نوعی اندیشه ارباب و برده یا همان ماتریالیسم تاریخی که نشان میدهد تاریخ «مبارزه طبقاتی» است در این نمایش جای خوش کرده و مبارزه مداوم دو طبقه زورمند و سرکوبشده را از زمان کرئون تا دوره کریم قصاب شاهد هستیم که به نوعی تلمیحاتی به فیلم «قیصر» مسعود کیمیایی با شخصیت منفی مشهورش کریم آبمنگل دارد. تجربهگرایی و تلفیق نمایشهای غربی و شرقی نکته اصلی دو اجرای «کچلو» و «آنتیگنه» است که ما در همین راستا با دو کارگردان گفتوگو کردهایم.
روند تمرینات و چگونگی اجرای «کچلو» چگونه بوده است؟
رضا کشاورز: ما برای بار دوم دو ماه تمرین داشتیم. هر روز ۶ ساعت و در هر هفته پنج روز تمرینات دایر بود. همه دوستان با کار من آشنا و بسیار راحت بودند. ما برای به نتیجه رسیدن اجرا بسیاری از صحنهها را اتود میزدیم و در تمرینات بسیاری از چیزها را درآوردیم. در واقع بسیاری از نکتهها را ما در تمرینات مستمر و مدام بیرون آوردیم. ما دوست داریم کار را از پیش تمام شده ندانیم و در هر تمرین جزئیات بسیار زیادی را به اجرا بیفزاییم.
نمایش «آنتیگنه» چگونه شکل گرفت و متنش به رشته نگارش درآمد؟
حمیدرضا هدایتی: سه سال پیش بود که در تماشاخانه سه نقطه این نمایش را روی کاغذ پیاده کردم. من در ابتدا نمایش اودیپ را شروع کردم ولی خودم با آن ارتباطی برقرار نکردم. بر همین اساس ایدهای به نظر رسید که ایده یک قصابی بود. سپس سعی کردم این ایده سخت و مشکل را پرورش دهم. در تاکسی و در رفت و آمد این نمایش را نوشتم. هر روز تمرین کردیم و در سالن سه نقطه هم اجرا رفتیم. به زعم من اثر قابلقبولی بود ولی حق کار ادا نشد. به پیشنهاد امیرکاوه آهنین جان و چند نفر از دوستان این نمایش را اجرا بردیم و بالاخره توانستیم در تماشاخانه باران اجرا برویم. در سه هفته این نمایش را به صحنه رساندیم.
سبک و ژانر اجرای «کچلو» چگونه بود؟
رضا کشاورز: کار ما اثری تلفیقی است. ما آمدهایم ساختمان اجرا و نمایش را کمدیا دلآرته گرفتیم. تکنیکهای اجرایی ما نیز از مایم (نوعی اجرا که بیشتر از بدن و میمیک) بهره میبرد. ولی محتوا و داستان ما ایرانی است. در اصل، اجرای ما با فرمی تلفیقی و محتوای ایرانی کار خود را به محک تجربه گذارده است.
در اجرای شما با تلفیق دو فضای یونانی و ایرانی مواجه هستیم. یک ایده خاص در ذهن شما بوده که بسیار جذاب هم هست. گویا تهران زمان قیصر مسعود کیمیایی را با کرئون دوران یونان میبینیم. چگونه به این ایده رسیدید؟
حمیدرضا هدایتی: اصلا دوست ندارم شعار بدهم. من یک ایده دادم که فضای کار در قصابی باشد و همه هم خوششان آمد ولی دیدم که این ایده بسیار سنگین است. بنابراین ما باید اجرایی را ترتیب میدادیم که هم در دوران کرئون باشد و هم در فضای یک قصابی در تهران باشد. در یک جاهایی من بداههپردازی کردم و در بعضی جاها سعی کردم این نمایش را در جهان معاصر اجرا کنم. مثلا اگر آنتیگنه در زمان حاضر زندگی میکرد چه کارهایی میکرد؟ آیا باز هم میشد اسم او آنتیگنه باشد؟ بنابراین او رفتار و گفتارش تغییر میکرد. موقعیت یک پادشاه و یک قصاب را به یک شکل گرفتیم و این دو نفر بهشدت شبیه هم هستند. باید این اثر را با دقت دنبال کنید. بحث اصلی ما بر سر ارث و میراث است. کتاب در نمایش من بسیار مهم است. در واقع بحث این است که ما عینا مانند آنتیگنه به پیش نرفتیم و اجرایی متفاوت را
روی صحنه بردیم.
در کار شاهد یک اجرای مینیمال، پانتومیمگونه و سبکپردازیشده از نمایشهای سنتی هستیم، چگونه به این شیوه اجرایی رسیدید؟
رضا کشاورز: ما براساس تکنیکهای کمدیا دلآرته و مایم به این شیوه اجرایی رسیدیم که اصلا ایرانی نیست و در اصل غربی است. ما سعی کردیم این اجرا را ایرانی و نشانهها و نمادهای ایرانی را استفاده کنیم. بهترین ابزاری که میشد این شیوه اجرایی را روی صحنه ببریم، مایم بود.
ما دو تم متفاوت را در نمایش «آنتیگنه» شما میبینیم. من اجراهای مختلفی از این نمایش دیدم که حتی به «بهداشت» و «نوع زندگی» توجه میکردند. ولی در اجرای شما با ایده «کتاب» و «دانش» در یک قصابی روبهرو هستیم. این قصابی مردم ما را نشان میدهد؟
حمیدرضا هدایتی: نه اصلا بحث من چنین نیست. من سعی کردم لامکان و لازمان بگیرم. تلاش من بر این بود دو انسان مدرن را نشان بدهم که آیا ارث برای آنها مهم است یا نه؟! مثلا کتاب نکته مهمی برای من دارد؛ چون نشانه سنتها و آن چیزی است که از گذشته به ما رسیده است. در اصل او به یک میراث میرسد که شاید بسیار غلط باشد.
مهمترین ویژگی نمایش «کچلو» شما چیست؟
رضا کشاورز: به نظر من سادگی اصل اساسی ماست. در کمدی ما باید به این اتفاق توجه کنیم و سادگی را اصل قرار دهیم. ما باید یک فضای تنفسی سبک و راحتی را ایجاد کنیم تا دیوار دفاعی تماشاگر را بشکنیم تا بتواند به راحتی حین اجرا بخندد و از نمایش لذت ببرد.
کارگردانان ایرانی در اجرای خود بسیار شلوغکاری میکنند. اما در اجرای «آنتیگنه» ما با دو رنگ سیاه و سفید روبهرو هستیم؛ چگونه به این کمینهگرایی رسیدید؟ سیاه و سفید را به معنای خیر و شر گرفتید؟
طراح صحنه این کار خودم هستم. من حساب کردم که نمیشود برای این اجرا هزینه سنگینی کرد و باید دو مکان و دو زمان مجزا را با بدن بازیگران نشان بدهم. من دیدم که اگر صحنه نمایش را با رنگ خون نشان بدهم شاید تماشاگر دیوانه بشود؛ بنابراین تصمیم گرفتم به جای رنگ خون از رنگ سیاه بهره ببرم. سیاه و سفید به قول شما خیر و شر در این نمایش است.
ما یک بیننده آلمانی داشتیم که اسطورهشناس هم است و کتابهای گوناگونی دارد و او هم به همین موضوع اشاره کرد که شما تحلیلهای اسطورهشناسی کردهاید.
نویسنده : سیدحسین رسولی
مطالب پیشنهادی







