به گزارش «فرهیختگان»، وقتی که خبر توافق امارات و رژیم اشغالگر قدس برای کاهش سطوح تنش و به رسمیت شناختن این رژیم توسط ابوظبی منتشر شد واکنشهای کوچک و بزرگی در موضوعات مختلف نسبت به آن صورت گرفت، واکنشهایی که غالبا مربوط به فراموشی حقوق فلسطینیان و عرق مذهبی و حتی نژادی به ماجرای فلسطین و قدس بهعنوان اولین قبله مسلمانان بود. در این میان، اما علاوهبر ماجرای فلسطین مساله مهم دیگری هم هست که در جریان این اتفاق باید بسیار به چشم آید و حتما باید مورد بررسی قرار گیرد.
این مساله مربوط به ذات رژیمصهیونیستی و خصلتهای این رژیم است که با اقدام اماراتیها میتواند گسترده شده و توسعه یابد. از اینرو باید در اولین گام ببینیم و بررسی کنیم که ابوظبی چه ماهیتی را با کدام ویژگیها به رسمیت شناخته و تاثیرات آن برای منطقه و بهویژه ایران چیست؟
خلاصه پاسخ به این سوال این است که اماراتیها با اقدام اخیر خود، نه یک نام که یک ماهیت متجاوز که هیچ پایبندی قابل تعریفی به قواعد و قوانین بینالمللی و همچنین عرف و اخلاق انسانی در سطح جهان ندارد و از هیچ تجاوز و ظلمی برای رسیدن به اهدافشان امتناع نمیکند را به رسمیت شناختهاند و این صرفنظر از نسبت کارگزاران رژیم اشغالگر قدس با ادیان، مذاهب یا حاکمیتهای سیاسی در منطقه است. با توجه به همین مساله هم باید گفت که به رسمیت شناختن این رژیم، به این معناست که زین پس باید انتظار توسعه تهدیدات این ماهیت تجاوزگر و سرکش را داشت.
البته همین نگاه کلان هم بود که باعث شد توافق امارات با رژیمصهیونیستی واکنشهای سخت و سنگینی را از جانب کشورهای منطقه در پی داشته باشد، ازجمله واکنشی که فرمانده ستادکل نیروهای مسلح ایران نشان داد و خطوط قرمز ایران را به صورت واضح برای اماراتیها و شریک جدیدشان مشخص کرد.
درخصوص تهدیداتی که توسعه حضور این رژیم در منطقه میتواند برای کشورهای مختلف بهویژه ایران داشته باشد، میتوان مواردی را برشمرد که یکی از مهمترین آنها نقشآفرینی اطلاعاتی- امنیتی با هدف تکمیل پازل فشار حداکثری علیه ایران است. به عبارتی این حضور در کنار تهدیدات امنیتی میتواند واجد پیامدها و نتایج احتمالی در عرصه اقتصادی نیز باشد، مسالهای که نمیتوان به سادگی از کنارش عبور نکرد. در این یادداشت تلاش میکنیم با ذکر چند موضوع این مساله را مورد بررسی قرار دهیم.
جایگاه و مناسبات اقتصادی و امنیتی امارات در منطقه
شاید بهتر باشد که ماجرای امروز را از سالها پیش و زمان تاسیس امارات آغاز کنیم. امارات متحده عربی اتحادی از ۷ شیخنشین کوچک است که هرکدامشان بخشی از کشور کنونی را مدیریت میکند. پرنفوذترین شیخنشین این مجموعه هفتگانه ابوظبی است که طایفه آلنهیان حاکم آن هستند و بهگونهای اکنون حاکمیت یا هماهنگکننده اصلی در کشور نیز بهحساب میآیند. در کنار ابوظبی، شیخنشینهای دبی شارجه، عجمان، فجیره و راس الخیمه وام القوین دیگر اعضای این مجموعه هستند که در سال ۱۹۷۱ کشور امارات را تشکیل دادهاند.
فعلا در این نوشتار تاکید و مبانی صحبت بر فعالیتهای دو عضو این اتحادیه است، یکی حاکم ابوظبی که اکنون خلیفه بن زاید آلنهیان است و دیگری شیخنشین دبی که ریاست آن اکنون با محمد بن راشد آلمکتوم است. شیخ محمد آلمکتوم حاکم فعلی دبی درواقع نایبرئیس پادشاه امارات متحده عربی و همچنین نخستوزیر و رئیس هیات وزیران هم هست.
این دو شیخنشین که از قدرت بیشتری نسبت به دیگران برخوردار هستند با استراتژیهای نسبتا متفاوتی درخصوص سرنوشت حکومتهایشان تصمیمگیری و برنامهریزی میکنند، اولی اقتصاد خود را بر نفت استوار کرده و از نظر سیاسی و امنیتی روابط گستردهای با غرب و اکنون رژیمصهیونیستی دارد. درگیر شدن در جنگ یمن و همچنین توسعه روابط با رژیمصهیونیستی متاثر از همین نگاه و البته جاهطلبیهایی است که سران آن بهویژه محمد بن زاید، ولیعهد ابوظبی دارد و دومی بیشتر از آن که متکی به نفت باشد به توسعه تجارت و نقشآفرینی بهعنوان یک گذرگاه واسطهای برای حملونقل دریایی و هوایی متمرکز شده است و از همین منظر هم به روابط با دیگران نگاه میکند.
مناسبات تعیینکننده ابوظبی و غرب
آنچه که امروز بیشتر از هر اتفاق دیگری در امارات به چشم میآید، تلاشی مهندسی شده از سوی غربیها برای تغییر توازن قوای سیاسی در این کشور به سود حاکم کنونی ابوظبی و وابستگان آن است. بدین معنا که همان اتفاقی که پیش از این در عربستان سعودی رخ داد بهتدریج در امارات هم درحال وقوع است. قبلتر و در تحولات چند سال اخیر سعودی همه مشاهده کردند که با حمایتهای سیاسی و امنیتی سرویسهای اطلاعاتی کشورهایی چون ایالات متحده و عربستان سعودی که تحت حاکمیت تیرههای مختلف آلسعود بود و شاخههای مختلف این خاندان حاکمیت در حوزهها و مناطق مختلف کشور را میان خود تقسیم کرده بودند، در یک فرآیند نهچندان بلندمدت به صورت انحصاری در حاکمیت آلسلمان قرار گرفت و دیگر چهرههای سرشناس آلسعود یا برکنار شدند یا حتی سرانجامشان به بازداشت و بازخواست کشید. تغییر معادلات قدرت در حاکمیت عربستان و تکقطبی شدن آن باعث شد اهداف غرب در منطقه به واسطه خاندان آلسلمان با سهولت بیشتری پیگیری شود که البته نتایج آن به وضوح در وقایعی چون جنگ یمن قابل مشاهده است.
اکنون هم مشخص است که همان طرحریزی، این بار در امارات درحال اجراست و شیخنشین هفتگانه امارات به سرعت درحال تبدیل شدن به حاکمیتی تکقطبی با محوریت ابوظبی و فردی چون محمد بن زاید آلنهیان است. از این رو به نظر میرسد که یکی از اهداف نزدیکی رژیمصهیونیستی با ابوظبی تقویت جایگاه بن زاید و تشکیل یک اتحاد سیاسی- امنیتی میان عنصری جاهطلب و ماهیتی متجاوز بوده باشد.
در این خصوص رجوع به برخی بندهای توافق اخیر هم گویای همین مساله است، برای مثال در بخشی از این توافق تعهد فروش تسلیحات نظامی پیشرفته به ابوظبی گنجانده شده و اخیرا هم خبری درخصوص قرارداد فروش چند فروند جنگنده اف- 35 به این شیخنشین رسانهای شد که گویای همین نکته است.
دبی و مساله امنیت اقتصادی
برخلاف ابوظبی که بیشتر اقتصادی نفتی دارد و متکی به آن فعالیت میکند، شیخنشین دبی تلاش میکند با استفاده از امکان ترانزیتی خود توسعه یافته و قدرت بگیرد. بنیانهای دبی امروز با ترانزیت و تجارت کالا و حتی مسافر عجین شده و حتی صنایع جانبی آن هم مبتنیبر همین مساله شکل گرفته است. برای مثال شیخنشین دبی سرمایهگذاری بزرگی روی صنعت توریسم خود کرده و تلاش میکند از این مسیر هم بر درآمدهای خود بیفزاید. از این رو باید گفت برخلاف ابوظبی که هرگونه ناامنی در منطقه الزاما بهمعنای کاهش درآمدهایش نیست، در دبی ماجرا متفاوت است و کوچکترین بحرانی در منطقه یا مشکل امنیتی در امارات میتواند بهصورت محسوسی بر تجارت، ترانزیت و توریسم این شیخنشین تاثیر گذاشته و عمیقا اقتصاد آن را متلاطم کند از این رو اساسا استراتژیهای این دو شیخنشین میتواند در عمل متفاوت از یکدیگر باشد، یکی بهدنبال توسعه روابط سیاسی و امنیتی با آمریکا و رژیمصهیونیستی برای توسعه یکجانبه قدرت خود و تغییر معادلات در منطقه و حتی درون امارات که خب طبیعتا چنین رفتاری مغایر منافع ملی دیگر کشورهای منطقه است و دیگری خیر.
در این خصوص میتوان یکی دو مورد را بررسی کرد؛ اولین مساله به درگیری نظامی امارات در یمن برمیگردد، جایی که اماراتیها تلاش میکردند پیشروی گستردهای در خاک یمن داشته باشند و با زدوبندهای سیاسی بخشی از حاکمیت این کشور را از آن خود کنند ولی زمانی که مشاهده کردند موشکهای انصارالله، دبی را تهدید میکند از بخشی از استراتژی خود کناره گرفتند، یا سال گذشته و در برههای که چالش میان ایران و آمریکا بهویژه در جریان ساقط کردن گلوبال هاوک بالا گرفته بود و تبعات امنیتی آن تمام خلیجفارس و دریای عمان را تهدید میکرد، اماراتیها با توجه به تهدیدی که برای اقتصاد دبی احساس میکردند پیشقدم شدند و تلاش کردند معاهده امنیتی گذشته خود با تهران را تمدید کنند، مخصوصا اینکه دبی بخش مهمی از اقتصاد خود را در گرو تجارت با ایران میداند و اکنون بهعنوان بزرگترین بندر صادرات کالا به ایران شناخته میشود.
نقشآفرینی رژیمصهیونیستی در امارات
مساله واضح و مشخص این است که شیخنشین ابوظبی در مواجهه با ایران نظراتی آنچنان متفاوت از مسئولان رژیم اشغالگر قدس ندارد و اگر امکانهایی برای مواجهه با ایران داشت حتما از آنها استفاده میکرد، چنانکه این ابوظبی بود که در جریان فشار حداکثری و مساله صادرات نفت صفر از ایران، به کمک کاخ سفید رفت و اعلام کرد بخشی از کمبود نفت ایران را در بازارهای جهانی جبران خواهد کرد.
حالا اما توافقات رژیمصهیونیستی با این شیخنشین جنوب خلیجفارس بعید نیست که علاوهبر کارکردهایی که در نگاه اول میتواند برای این رژیم اشغالگر داشته باشد، باعث شود تلاش دیگری برای مواجهه با ایران از مبدا امارات رقم بخورد. برخلاف آن چیزی که برخی گمان میکنند امکان مواجهه امنیتی ممکن است برای اماراتیها پدید آید، باید گفت احتمالا در این مسیر، اولین قدم اقتصادی خواهد بود و این اتحاد احتمالا تلاش خواهد کرد حلقه فشار حداکثری آمریکا علیه ایران را کم نفوذ و مستحکم کند.
چنانکه پیشتر عنوان شد با وجود روابط بسیار پرحجم بنادر و مقاصدی از ایران با دبی و بنادر آن که عملا باعث شده حاکمان این شهر علاقهای برای کاهش روابط با ایران یا ایجاد تنش در این میان نداشته باشند، توسعه نفوذ و حاکمیت ابوظبی بر کل امارات میتواند بهعنوان تهدیدی برای ایران و تجارت در شرایط تحریم بدل شود. مخصوصا اینکه باز شدن دست رژیمصهیونیستی در بنادر دبی این امکان را فراهم میکند تا تحریمها سختگیرانهتر از قبل اجرا شوند و حتی طرحریزیهای جدیدی برای مقابله با اقتصاد ایران و ایجاد تلاطم در بازارهای ارزی صورت بگیرد مانند آن چیزی که تعطیلات نوروز 97 و نوروز 98 دو مرتبه بهصورت جدی تست شد و حداقلهایی از دستیابی به این اهداف را برای کاخ سفید مهیا کرد. اکنون نیز بعید نیست که اتحاد اطلاعاتی- اقتصادی ابوظبی با موساد و سازمان سیا مشابه این پروژهها را در سر داشته باشد و بخواهد برای محاصره اقتصادی ایران از مسیر مسدود کردن تجارت در دبی اقدام کند. نکته آخر اینکه شیخنشین ابوظبی ممکن است در ذهن خود این تصور را هم داشته باشد که میتواند از رژیمصهیونیستی برای مقابله مواجهه امنیتی با ایران نیز استفاده کند، مسالهای که البته به نظر میرسد بزرگتر از رویاهای اماراتیها با توجه به امکانات و ابزارهایشان باشد چراکه حتی رژیمصهیونیستی که تمام ظرفیتهای خود را برای مواجهه با محور مقاومت متمرکز کرده و مدعی توانمندیهای اطلاعاتی هم است تاکنون ضربات سنگینی از ایران دریافت کرده و بعید است که اساسا امکان چنین صفآرایی برای ابوظبی در این خصوص فراهم شود و لذا نهایت تلاش آنها ایجاد دردسر برای تجارت ایران خواهد بود که البته در آن مورد هم باید منتظر بود و دید نسبت مناسبات تجاری و امنیتی دبی اجازه چنین چالشی را خواهد داد یا خیر؟