به گزارش «فرهیختگان»، قصد دارم بهمناسبت ماه محرم مجموعهای از آثار عاشورایی مهم، چه از آثار متقدم و کهن و چه آثار متاخر و حتی کارهای معاصر را معرفی کنم و در این مجال به اهم آثار بپردازم. کتاب اولی که درنظر گرفتهام، کتاب «مقتلالحسین» است اثر ابومخنف لوطبن یحیی.
معمولا اینطور گفته میشود که کتاب ابومخنف اولین مقتل مکتوب امامحسین(ع) است. این حرف ملاحظاتی دارد و حرف دقیقی نیست. ما پیش از ابومخنف هم مقتلهایی را سراغ داریم. مثلا مقتل قاسمبن اصبغبن نباته که پارههایی از آن در روایات و منابع تاریخی بهجا مانده است و همینطور مقتل جابر جعفی که از اصحاب امامباقر و امامصادق علیهماالسلام بوده و درواقع جابر از اساتید ابومخنف است و یک طبقه از او جلوتر است و کارش مقدم بر او محسوب میشود.
متاسفانه مقتلهایی که اسم بردم، به ما نرسیده است. مقتل قاسمبن اصبغ یا مقتل جابر تقریبا مربوط به یک دوره هستند، اما اسماعیلاغلو از محققان ترک میگوید که جابر جعفی نخستین مقتلنگار بوده است.
مقتل دیگری را نیز آقای دکتر رسول جعفریان اخیرا استخراج کرده و در چاپ جدید «تاملی در نهضت عاشورا» هم آن را بازنشر کردهاند. این مقتل حصینبن عبدالرحمن سلمی کوفی متوفی 136 هجری قمری است (ابومخنف متوفی 157 هجری قمری است) پس این کتاب هم مقدم بر ابومخنف است و ایشان یعنی حصینبن عبدالرحمن در زمان واقعه عاشورا در شهر کوفه حضور داشته و اخبار واقعه را با یک واسطه و اخبار کوفه را بدون واسطه نقل میکند و گزارش میدهد و این را استاد جعفریان از روایات بازمانده او مندرج در منابع مختلف گردآوری و در قالب یک کتاب تدوین کردهاند و بهنظر میرسد در اصل هم کتاب بوده است، به اینجهت که اخبار متعدد و انسجام و سیری دارد.
پس ابومخنف اولین مقتلی است که الان ما به آن امکان دسترسی داریم و امکان دسترسی برای ما ازطریق نقل از منابع بعدی فراهم شده، چون هیچ نسخهای از مقتل ابومخنف بهصورت خطی به ما نرسیده است. مهمترین منبعی که اخبار ابومخنف را منعکس کرده، تاریخ طبری است و همینطور منابع بعدی آن مانند الارشاد شیخمفید که هر دونفر، یعنی هم طبری و هم شیخمفید، بهنقل از هشام کلبی از ابومخنف این اخبار را روایت میکنند. ابومخنف در کتاب خودش منابع دستاولی در اختیار داشته و به آنها مراجعه کرده است. اولا به شاهدان عینی عاشورا که از جبهه امامحسین(ع) و یاران حضرت و بازماندگان بودهاند، مراجعه کرده است؛ مانند همسر زهیربن قین و یا یکی از منابع اوعقبهبن سمعان است که عقبه غلام خانم رباب بوده و کل وقایع را درک کرده، اما به شهادت نرسیده است، چون غلام تکلیف جنگ ندارد و ایشان هم نخواسته که به میدان برود. ابومخنف همینطور به اخبار دشمن و کسانی که در جبهه باطل نقشآفرینی داشتهاند مراجعه کرده و همینطور روایتهایی از معصومان علیهمالسلام، از امامباقر و امامصادق علیهمالسلام نقل میکند.
بنابراین گزارش ابومخنف بسیار گزارش مهمی است و مورد توجه منابع دیگر هم قرار گرفته است، علاوهبر هشام کلبی، واقدی، نصربن مزاحم، مدائنی، بلاذری، ابوحنیفه دینوری و همینطور آثار بعد از آنها به او رجوع کرده و از این کتاب بسیار استفاده کردهاند. نکتهای که درباره مقتل ابومخنف باید به آن متوجه باشیم این است که متن مجعولی هم -احتمالا در قرن ششم هجری قمری- ساخته شده و به ابومخنف نسبت داده شده که بههیچوجه از او نیست و اشتباهاتی تاریخی دارد و روایات نامعتبر و غیرمستند در آن هست، بهطوری که وقتی انسان به متن مراجعه میکند، بهوضوح مشخص میشود که اینها نمیتواند از ابومخنف باشد و حتی برخی سندهایی که درج شده ساختگی است و موجب رسوایی این متن میشود. بزرگانی مثل شیخعباس قمی و استادش محدث نوری و همینطور سیدمحسن امین بر بیاعتباری این متن مجعول تاکید کردهاند.
چند شاهد در باب جعلی بودن این متن منتسب به ابومخنف -که بنده در چاپ نجف و چاپ کویت دیدهام- ذکر میکنم. هشام کلبی خود راوی مقتل ابومخنف بوده و طبری و شیخ مفید بههمین طریق – یعنی ازطریق هشام کلبی- این مقتل را روایت میکنند، اما در نسخه مجعول میبینیم که ابومخنف از هشام روایت میکند یعنی امر برعکس است که اصلا ممکن هم نبوده است. بههرحال در این نسخه مجعول، استاد از شاگرد نقل میکند. نکته دیگر اینکه در متن مجعول از شیخکلینی روایت شده است. ابومخنفی که سال ۱۵۷ هجری قمری رحلت کرده است، چطور میتوانسته از کلینی -یعنی از کسی که در نیمه دوم قرن سوم بهدنیا آمده و در سال ۳۲۹ هجری قمری از دنیا رفته است- روایت کرده باشد؟ اینها شواهدی است بر جعلی بودن این متن که به اسم ابومخنف منتشر شده است.
بنابراین متن معتبر ابومخنف همان متنی است که درواقع طبری به ما ارائه داده است و عدهای هم آنرا استخراج کردهاند و در قالب کتاب مستقلی به چاپ رساندهاند که من به دو نمونه از آنها اشاره میکنم.
یکی «وقعهالطف» از آقای شیخ محمدهادی یوسفی غروی که این متن را استخراج کرده و به چاپ رسانده است و ترجمهای از این متن توسط محمدصادق روحانی نیز به انجام رسیده که یکی از فواید آن درج دانشنامه اعلام عاشورا در انتهای اثر است؛ یعنی بار تحقیقی این ترجمه، بسیار قوی است، چنانکه در سومین دوره کتاب سال عاشورا نیز این کتاب برگزیده شد.
کار دیگری که استخراج روایات و ترجمه توأمان اثر است، توسط دکتر حجتالله جودکی بهانجام رسیده و انتشارات خیمه آن را منتشر کرده است.
یکی از فواید و موارد استفاده از مقتل ابومخنف میتواند این باشد که چون گزارش متقدمی است، نوع روایتها از واقعه عاشورا و مطالب منعکسشده در آن میتواند ملاکی برای ارزیابی سایر اخباری که در اینباره داده میشود باشد؛ یعنی اگر اخباری با گزارش ابومخنف فاصله زیاد دارند و قابلجمع نیستند، گزارش ابومخنف متقدم است از منابع اولیه اخذ میشود و اگر گزارش متاخر اساسا هیچ ارتباط و نسبتی با این متن نداشته باشد، باید در آن گزارش متأخر به دیده تردید بنگریم. البته این توقع هم اشتباه است که فکر کنیم ابومخنف همهچیز را منعکس کرده و هرچیزی که او نیاورده است معتبر نیست. این هم فکر غلطی است، چراکه ما باید به شیوه تاریخنگاری و نگارش آثار در آن دوره هم توجه داشته باشیم. فیالمثل ابومخنف با اینکه شاگرد جابر جعفی بوده است و روایاتی از استادش جابر در سایر آثارش و درمورد سایر وقایع تاریخ آن دوره -مثلا درباره جنگ جمل یا درباره جنگ صفین- نقل کرده، اما در کتاب مقتلالحسین روایتی از جابر جعفی نقل نشده است. باید بپرسیم که چرا، و بپرسیم که این عدم نقل را چطور باید فهمید. بهنظر میرسد در زمانی که ابومخنف این کتاب را مینوشت -یعنی نیمه اول قرن دوم هجری قمری- مقتل جابر جعفی در دسترس و نسخ آن موجود بوده است، لذا ابومخنف کتاب استادش را در کتاب خودش تضمین و نقل نکرده است، بلکه بهگونهای کار او را تکمیل کرده و مسیری را که جابر رفته بود، ایشان ادامه داده و روایات دیگری را گردآوری کرده است. نکته دیگری که باید به آن دقت شود آن است که در ادامه مسیر تاریخ اسلام میبینیم که آثار متقدم در ورطه نابودی افتادهاند و خیلی از آنها از بین رفتهاند - مثل همین کتاب جابر جعفی یا مثل نسخه اصلی و کامل همین کتاب مقتلالحسین ابومخنف- بنابراین مولفان بعدی یکی از کارهایشان این بود که جهت حفظ آثار گذشته آن آثار را عینا در کتب خودشان نقل میکردند و روایاتی را بر آن میافزودند؛ یعنی چند کتاب کهن در یک موضوع واحد -مثلا همین مقتل را- کنار هم میگذاشتند حال یا هر متن را مستقلا ذکر میکردند، بعد متن بعدی را میآوردند یا گزارشهای اینها را درهم کرده و با حفظ فاصلهگذاری – بهاصطلاح- نقل میکردند؛ یعنی مثلا درمورد شهادت حضرت قاسم(ع) مشخص میکردند تا کجای متن از ابومخنف است و از اینجا بهبعد گزارش عوانةبن حکم است و از اینجا گزارش عمار دُهنی است و دیگران. این کار باعث حفظ آثار پیشینیان شد؛ یعنی اگر همینکار را طبری، شیخمفید یا سایرین انجام نمیدادند، ما امروز دسترسی به همین روایات هم نداشتیم، ولی متقدمین مثل ابومخنف -و نهفقط ابومخنف بلکه مثلاً مدائنی- چهرههای مورخ آن زمان، که آثار فراوانی داشتند و تعداد آثارشان بعضا به 100 و ۲۰۰ کتاب میرسید – اعماز جزوههای کوتاه تا تکنگاری در باب یک واقعه خاص تا کتاب نسبتا مفصل- آنها این کار را نمیکردند، بلکه فقط روایتهایی که خودشان شنیده بودند یا با سند به دستشان رسیده بود را منعکس میکردند و اینگونه نبود که مثل طبری بخواهند آثار مکتوب پیشینیان را هم در کتابهایشان ثبت و ضبط کنند.
بنابراین میبینیم که در مقتل جابر جعفی -که گفتیم امروزه موجود نیست اما روایات متعددی از آن باقی مانده است- روایات کهنی از واقعه عاشورا هست که در مقتل ابومخنف نیست، بنابراین اینکه بخواهیم منحصر و محدود در مقتل ابومخنف شویم، وجهی ندارد. البته گزارشهای متقدم واجد ارزش بسیار زیادی هستند؛ ازجمله گزارش ابومخنف. شیخعباس قمی در مقدمه کتاب شریف «نفسالمهموم» اشاره میکند که من میخواهم این کتاب را براساس منابع قرن اول تا پنجم بنویسم بهاین علت که در آن قرون تحریفها و نقلقولهای شفاهی و داستانها یا به متون تاریخ عاشورا راه پیدا نکرده یا کمتر راه پیدا کرده است. آری، و سرسلسله این منابع کهن مقتل ابومخنف است.
اگر بخواهیم به خود کتاب بپردازیم، آنچه امروز در اختیار ماست ۱۱۳روایت کوتاه یا بلند از ابومخنف است که توسط طبری منعکس شده و یک گزارش عقلانی و قابلباور از امامحسین(ع) و قیام ایشان در روز عاشورا عرضه کرده است و خبر از عجایب و غرایب و مسائلی که در متون متاخری مثل روضةالشهدا یا اسرارالشهاده آمده، در آن دیده نمیشود. از اینجهت ممکن است خوشایند بعضی مداحان و روضهخوانان نباشد. مثلا در این مقتل کل کشتههای سپاه دشمن ۸۸ نفر ذکر شده است که با شرایطی که از روز عاشورا و نحوه جنگ دشمن سراغ داریم، این عدد طبیعی بهنظر میرسد، چنانکه در سایر منابع متقدم هم منعکس شده است. نقل شده که در حمله اول بسیاری از یاران امامحسین(ع) را با تیراندازی به شهادت میرسانند. در این جنگ از دشمن رفتاری را شاهدیم که حتی در جاهلیت هم مرتکب نمیشدند؛ جنگی سراسر نامردی و بیمروتی. این گزارش و آمار اما در کتابهای متأخر بهچندهزار نفر یا بعضا به چندصدهزار نفر میرسد و برای توجیه آن هم گفته میشود که روز عاشورا 72ساعت بوده است، پس از ایندست مطالب در مقتل ابومخنف دیده نمیشود.
در انتها میخواستم نمونهای از مطالب این کتاب را ذکر کرده و پیشنهاد کنم آنها که توفیق و علاقه دارند، این کتاب را در ماه محرم انشاءالله مطالعه کنند، چه چاپ آقای روحانی و چه چاپ آقای جودکی را. مسائل مختلفی را میشود از این مقتل نمونه آورد؛ یکی روضه مشهوری است که همه شنیدهایم و آقای جوادی آملی هم به آن علاقه دارند. در ایام نزدیک به عاشورا یا شب عاشورا این بیت را میخوانند که:
جوانان بنیهاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم
این بیت برگرفته از همین مقتل ابومخنف است. در گزارشی از این لحظات دردناکی که بر امامحسین(ع) گذشته، ابومخنف این مطلب را آورده است. نحوه شهادت حضرت قاسمبن الحسن(ع) نیز –چنانکه در مجالس نقل میشود- از مقتل ابومخنف گرفته شده و علت این است که او این موارد را از زبان شاهدان عینی شنیده و از اینجاست که با نقل جزئیات ذکرشان میکند. برای مواضع و کلمات و خطب امامحسین(ع) هم این متن میتواند بهعنوان منبع مهمی تلقی شود. این روایت که امامحسین(ع) خطبه خواندند و فرمودند که آیا نشنیدهاید یا آیا به شما نرسیده است که رسول خدا فرمود این دو -یعنی امامحسن و امامحسین علیهماالسلام- سرور جوانان اهلبهشت هستند؟ اگر مرا راستگو میدانید و آنچه میگویم را حقیقت میدانید و تایید میکنید فبهاالمراد و اگر نه، بدانید من از زمانی که دانستم خدا مخالف و دشمن دروغگوست، دروغ نگفتم -یعنی هرگز دروغ نگفتهام چون در خاندان رسالت بالیدهام- اما فرضا که به من اطمینان ندارید و مرا صادق نمیدانید، بروید و بپرسید از کسانی که در بین خودتان هستند و این مطلب را از رسول خدا شنیدهاند تا به شما خبر دهند؛ یعنی اتمام حجتی بسیار زیبا و راه تحقیق را هم امام باز گذاشته و نشانشان دادهاند. ارجاع مستمعان به جابربن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری، سهلبن سعد ساعدی، زیدبن ارقم، مالکبن انس که خود این افراد هم چهرههایی مختلفند و مثلا انسبن مالک شخصیتش با جابربن عبدالله انصاری قابلمقایسه نیست و این ارجاعاتی است متعدد و متنوع که حضرت در آن خطبه دادهاند. حضرت در همین خطبیه فرمودهاند آیا همین نقل از پیامبر مانع ریختهشدن خون من نخواهد بود و کفایت نخواهد کرد؟
بنابراین خواندن این مقتل میتواند برخی از مهمترین مطالبی را که شنیدهایم یا برخی روضههایی که در طول عمرمان شنیدهایم را دقیقتر بدانیم و بدانیم که ریشهشان به کجا بازمیگردد.
انشاءالله قدردان این تراث ارزشمندی که به دستمان رسیده است، باشیم.
* نویسنده: سعید طاووسی مسرور،عضو هیاتعلمی دانشگاه علامهطباطبایی