به گزارش «فرهیختگان»، رژیمصهیونیستی و امارات متحده عربی، عادیسازی روابطشان را همچنان با سرعت پیش میبرند. اینکه چه شد که امارات به سمت علنی کردن ارتباط خود با رژیمصهیونیستی رفت، موضوعی است که تحلیلگران همچنان مشغول بررسی آن هستند. رسانهها و تحلیلگرانی که در قالب پروپاگاندا علیه جمهوری اسلامی فعالیت میکنند، این ماجراجویی شیخنشینها را به رفتار منطقهای ایران ربط میدهند اما دکتر حمزه صفوی، استاد مطالعات خاورمیانه دانشگاه تهران و نویسنده کتاب «امارات متحده عربی» معتقد است سیاستهای دوگانه اعراب نسبت به مساله سوریه، اختلافهای درونی در شورای همکاری خلیجفارس، سیاستهای جنگافروزانه عربستان در خاورمیانه و دخالت امارات در کشورهای دیگر، باعث شده است که به دامان رژیمصهیونیستی پناه ببرد و سعی کند با عادیسازی روابط با تلآویو، سیاستهای اشتباهات خود را توجیه کند. او میگوید عادیسازی روابط، غرب آسیا را وارد فصل جدیدی خواهد کرد و این منطقه تبدیل به دو قطب متضاد مدافعان رژیمصهیونیستی و مخالفان رژیمصهیونیستی میشود و این مساله شکاف کشورها که لازمه شکلگیری امنیت دستهجمعی است را بیش از قبل خواهد کرد. صفوی میگوید سیاست عادیسازی نهتنها برای منطقه نفعی نخواهد داشت بلکه حتی سود چندانی نیز عاید امارات نیز نخواهد کرد و معضلات امنیتی زیادی برای ابوظبی ایجاد خواهد کرد. او معتقد است پروژه دوگانهسازی خاورمیانه با این اقدام امارات شکل دیگری به خود گرفت و از این رو خاورمیانه به دو گروه تبدیل میشود که در یک طرف رژیمصهیونیستی و متحدانش و در سوی دیگر محور مقاومت قرار دارد. در این دوگانهسازی، امارات متحده عربی بیشتر از رژیمصهیونیستی متضرر خواهد شد. متن این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
رژیمصهیونیستی از ابتدای تاسیس تقریبا با تهدیدی سنگین از طرف کشورهای محافظهکار عربی مانند امارات روبهرو نبوده است. این کشورها حتی در مواردی دست به همکاری با تلآویو نیز زدهاند. با این وجود اهداف و منافع رژیمصهیونیستی از عادیسازی روابط با امارات چیست؟
از سال 1967 تاکنون و بهخصوص در دو سال گذشته ما شاهد بیشترین ساختارشکنی از سوی رژیمصهیونیستی علیه منافع فلسطینیان بودهایم. تلآویو حتی به موازین و دستورات سهلگیرانه سازمان ملل که به منافع و حقوق فلسطینیان و دیگر کشورهای منطقه با دید حداقلی نگاه کرده است، پایبند نبوده و سیاستهای تهاجمی خود را با سرعت بیشتری پیگیری کرده است. قطعنامههای سازمان ملل که بهخاطر حمایتهای بیدریغ آمریکا از رژیمصهیونیستی فاصله بسیاری با عدالت دارد نیز موجب مهار رژیمصهیونیستی نشده است و آنها نیز به ساختارشکنیهای خود ادامه دادهاند. از سوی دیگر در طول سه سال اخیر و در دوران ریاستجمهوری ترامپ با تلاشهایی که لابیهای قدرتمند صهیونیستی در آمریکا کردهاند و با همکاریهایی که داماد ترامپ یعنی جرد کوشنر انجام داده است، رژیمصهیونیستی با سرعت بیشتری نسبت به قبل، سیاستهای تهاجمی خود را تسریع بخشیده و بیش از گذشته قطعنامههای سازمان ملل را نادیده گرفته است. حمله به سوریه، حمله به لبنان، حمله به بلندیهای جولان و ادامه شهرکسازیها و موارد مختلفی که به نوعی نقض آشکار قطعنامههای سازمان ملل بوده است، نمونههای این عملکرد صهیونیستهاست.
در طول این سالها، تلآویو فشار حداکثری علیه فلسطینیان اعمال کرده تا از این طریق اولا نشان دهد که سازمانهای بینالمللی در این زمینه کاری از دستشان برنمیآید و ثانیا با وجود این فشارها، کشورهای عربی مجبور به تنظیم سطح خواستههایشان و تعظیم کردن در مقابل موجودیت رژیمصهیونیستی شوند. کشورهای حاشیه خلیجفارس ازجمله امارات متحده عربی با یک مشکل اساسی دستوپنجه نرم میکند و آن، منبع مشروعیتشان است. در ابوظبی مردم، منبع مشروعیت حکمرانی ندارند و اصولا این کشورها، کشورهای انتخاباتی نبوده و همواره با بحران مشروعیت مواجه بودهاند. این بحران مشروعیت، یک بعد داخلی و یک بعد بینالمللی دارد. در هر دو بعد، اعراب حاشیه خلیجفارس با چالشهایی مواجه هستند. به همین دلیل این کشورها برای حل معضل مشروعیت مجبور شدهاند در بعد بینالمللی یکسری امتیازات به کشورهای خارجی واگذار کنند. بهطور مثال امارات با دادن امتیازهایی سعی کرده نظر آمریکا را بهعنوان قیم به خود جلب کند تا با حمایتهای واشنگتن بتوانند این شیخنشینها بر سر قدرت باقی بمانند. اما نکته مهم این است که معمولا خواستههای آمریکا با خواستههای رژیمصهیونیستی یکسان است. بنابراین کشورهای عربی مجبور شدهاند یکسری امتیازات را بهطور مشترک به رژیمصهیونیستی و آمریکا بدهند تا چتر حمایتی آنها را داشته باشند و قادر باشند هم در بعد داخلی و هم در بعد منطقهای نقشآفرینی کنند.
اما در پاسخ به این سوال که چرا رژیمصهیونیستی سعی کرد این توافق را علنی کند، شکستن قبح ارتباط با تلآویو با وجود ظلم آشکار علیه فلسطینیان و با وجود تهدید برای کشورهای منطقه است. اگر بخواهم به صورت ساده بیان کنم، هدف رژیمصهیونیستی این است که نشان بدهد «همینی هست که هست» و کشورهای منطقه و فرامنطقه باید وضع موجود را بپذیرند.
به عقیده بسیاری، اعلام سیاست عادیسازی رابطه با تلآویو، در جهت منافع ترامپ برای انتخابات 2020 بوده است. تحلیل شما در این خصوص چیست؟
حتما همینطور بوده است. دقیقا یکی از اهداف پشت پرده این عادیسازی، کمک به ترامپ بود. یکی از ایراداتی که به امارات میگیرند، این است که عادیسازی روابط با رژیمصهیونیستی ، نه برای امارات و نه برای منطقه و نه برای اعراب منفعتی نداشت و سود و مزیت این کار صرفا برای دونالد ترامپ و بهبود وضعیت وخیم انتخاباتیاش است. بهنوعی این اتفاق مهمترین پیروزی سیاست خارجی ترامپ در خاورمیانه محسوب میشود. ترامپ در تمامی دستاوردهای سیاست خارجیاش باخته است؛ او در مساله ایران که قول داده بود خیلی زود آن را حلوفصل کند و تهران را به میز مذاکره بکشاند، شکست خورده است. در پرونده کرهشمالی نیز نتوانست تسلیحات هستهای پیونگیانگ را حلوفصل کند. از سوی دیگر واشنگتن نتوانست دیوار بین مرز آمریکا و مکزیک را به سرانجام برساند. بنابراین عملا ترامپ در حوزه سیاست خارجیاش، یک سیاستمدار شکستخورده است و از این رو عادیسازی روابط بین امارات و رژیمصهیونیستی را میتوان برگ برنده و هدیه امارات متحده غربی برای پیروزی ترامپ در انتخابات 2020 نامید.
عملا این سیاست عادیسازی نهتنها برای منطقه نفعی نخواهد داشت بلکه حتی سود چندانی نیز عاید امارات نیز نخواهد کرد و معضلات امنیتی زیادی برای ابوظبی ایجاد خواهد کرد؛ چراکه این اقدام امارات موجب شده و خواهد شد که هزینههای زیادی را در منطقه متحمل شود. درحقیقت پروژه دوگانهسازی خاورمیانه با این اقدام امارات شکل دیگری به خود گرفت و از این رو خاورمیانه به دو گروه تبدیل میشود که در یک طرف رژیمصهیونیستی و متحدانش قرار دارند و در سوی دیگر محور مقاومت قرار دارد. در این دوگانهسازی، امارات متحده عربی بیشتر از رژیمصهیونیستی متضرر خواهد شد.
عادیسازی روابط چه پیامدهایی برای کشورهای منطقه(هم جبهه مقاومت، هم کشورهای متمایل به غرب و هم جبهه اخوانی) خواهد داشت؟ آیا امارات بعد از این روابط و با پشتوانه رژیمصهیونیستی، در برابر ایران بیپرواتر عمل خواهد کرد؟
برای طرف فلسطینی بیش از پیش واضح میشود که رویکرد امارات و عربستان نسبت به موضوع فلسطین، یک رویکرد ظاهری و بدون عقیده و بدون نگاه استراتژیک است. این کشورها نسبت به فلسطین یک رویکرد تبلیغاتی دارند. قسمت خوب ماجرا این است که این اتفاق[عادیسازی] جبهه مقاومت را با همدیگر متحدتر خواهد کرد و آن فضای مهآلودی که در آن دوست و دشمن به سختی تشخیص داده میشد با این اقدام امارات نسبتا شفاف خواهد شد. در سوی دیگر، این اقدام یک برد برای رژیمصهیونیستی حساب میشود؛ چراکه این مساله رژیمصهیونیستی را تشویق میکند که اقدامات غیرقانونی و ظالمانه برخلاف حقوق و منافع فلسطینیان را بیش از پیش دنبال کند. بهنوعی این عادیسازی روابط، مشوقی است برای افزایش اقدامات توسعه طلبانه رژیمصهیونیستی که در طول سه ساله اخیر نیز افزایش مضاعفی یافته است. اگر این اقدامات رژیمصهیونیستی با واکنش محور مقاومت مواجه نشود، تلآویو بیش از پیش سیاستهای ظالمانه و غیرقانونی خود را ادامه خواهد داد. نکته بعدی درباره تبعات این ماجرا این است که ایده شکلگیری امنیت دستهجمعی یا به سخن دیگر ایده شکلگیری امنیت خاورمیانهای با چالشهای بیشتری نسبت به گذشته مواجه خواهد شد. اگر تا الان چشمانداز رسیدن به امنیت دستهجمعی در خاورمیانه با چالشهایی همراه بود، پس از این اقدام امارات، موانع و مشکلات چند برابر خواهد شد و شکاف کشورها که لازمه شکلگیری امنیت دستهجمعی است، نسبت به قبل بیشتر خواهد شد. طرحهایی همچون طرح هرمز که در آن منافع کل کشورهای خاورمیانه درنظر گرفته شده بود را نیز با چالشهایی مواجه میکند و عملا همانگونه که گفته شد خاورمیانه تبدیل به دو قطب متضاد مدافعان و مخالفان رژیمصهیونیستی میشود.
فکر نمیکنم امارات بتواند چنین پتانسیلی داشته باشد که در برابر ایران بیپروا عمل کند. امارات بیش از آنکه پنداشته شود، آسیبپذیر است و فکر میکنم در ظرف یک سال آینده با چالشهای امنیتی بسیاری مواجه خواهد شد و مسئولان اماراتی نیز با گذشت چند سال متوجه میشوند که با این تصمیم، حکومتشان را با چالشهای امنیتی زیادی مواجه کردهاند. در این بین باید عنایت داشت که امارات در حال حاضر چالشهای امنیتی نسبتا کمی دارد و به سخن دیگر، مساله بسیار بغرنجی آنها را تهدید نمیکند؛ اما این سیاست عادیسازی، داستان را وارونه خواهد کرد. علاوهبر این، امارات به دلیل عمق استراتژیک کم قادر نیست تهدید مهمی علیه ایران محسوب شود و ایران را به چالش بکشاند. اما در طرف دیگر، امارات ممکن است با چالشهای متعددی از سوی گروههای مدافع حقوق فلسطین روبهرو شود. بنابراین فکر میکنم مضرات این اقدام برای امارات در بلندمدت بیش از منافع آن باشد.
با توجه به خبرها دیگر کشورهای محافظهکار همچون بحرین نیز خواهان عادیسازی روابط هستند. چه مسائلی در طول این سالها موجب شده که کشورهای محافظهکار که زمانی برای حفظ آبروی خود در جبهه عربی و جهان اسلام از آرمان فلسطین سخن میگفتند، شروع به عادیسازی روابط کنند؟ آیا سیاستهای ایران و ترکیه در تشدید عادیسازی روابط موثر بوده است؟
آنکارا از مساله فلسطین برای منافع ملی ترکیه استفاده میکند؛ یعنی ترکیه در وهله اول به منافع ملی خود نگاه میکند نه به منافع فلسطینیان. ترکیه بهدنبال کسب وجهه و هژمونی در جهان اسلام است چراکه آنکارا پس از تجربه سرخوردگی از پیوستن به اتحادیه اروپا و چالشهایش با آمریکا و روسیه، تلاش کرد تا نفوذ خود را در خاورمیانه و جهان اسلام افزایش دهد. ترکیه از مساله فلسطین نیز به همین منظور استفاده میکند. به سخن دیگر مساله فلسطین برای ترکیه ابزاری است که بتواند نفوذ خود را در خاورمیانه بیشتر کند. اما نگاه ایران به مساله فلسطین یک نگاه مبتنیبر منافع کل خاورمیانه است و صرفا دنبال منافع ملی نیست. از سوی دیگر ایران در قضیه فلسطین به بحث عدالت و حقانیت تاکید دارد و بهدنبال سود فردی نیست. از این رو در اینجا مساله ترکیه با ایران متفاوت است.
بهنظر من اینکه عدهای میگویند سیاستهای ایران باعث نزدیکی امارات به رژیمصهیونیستی شده است، نادرست است و بهنوعی خلط مبحث است. سیاستهای دوگانه اعراب نسبت به مساله سوریه و سیاستهای اشتباه اعراب در مساله یمن، اختلافهای درونی در شورای همکاری خلیج فارس، سیاستهای جنگافروزانه عربستان در خاورمیانه و دخالت امارات در کشورهای دیگر ازجمله در سوریه، یمن، لبنان، عراق و بلندپروازیهایی که در آفریقا میکند، باعث شده است به دامان رژیمصهیونیستی پناه ببرد و سعی کند با عادیسازی روابط با تلآویو، برای سیاستهای اشتباهات خود عقبه حمایتگر ایجاد کند. به نظر من امارات در پس اشتباهاتی که انجام داده، اشتباه دیگری نیز انجام داد. رژیمصهیونیستی به دلیل داشتن معضلات امنیتی در بعد داخلی و خارجیاش نخواهد توانست حامی و مدافع امنیتی خوبی برای امارات باشد. در سوی دیگر اگر امارات به پشتوانه آمریکا این کار را انجام داده است باید بداند که آمریکا در این منطقه میهمان ناخواندهای است که درنهایت از منطقه خواهد رفت و امارات خواهد ماند و همسایگانش. بهنظر میرسد رهبران امارات این موضوع نزدیکی با همسایگان را درک نکردهاند؛ چراکه اولویت در سیاست خارجی تکیه کردن بر همسایگانی است که جداییناپذیرند و بهصورت جبری همواره کنار یکدیگر حضور دارند. تکیه به قدرتی که در آینده معلوم نیست چقدر در قدرت باقی بماند و چقدر خاورمیانه برایش در اولویت باشد و چقدر حاضر باشد برای خاورمیانه هزینه بکند، یک اشتباه فاحش است که اماراتیها دچارش شدهاند. آنچه باقی خواهد ماند، امارات و همسایگانش هستند و خیانت و خنجری که امارات از پشت به منافع منطقهای و فلسطینی فرو برد، از حافظه تاریخی منطقه پاک نخواهد شد.
بهنظر شما جبهه مقاومت در قبال این سیاست عادیسازی که بهنظر میرسد دومینووار دیگر پادشاهیهای محافظهکار را در برخواهد گرفت چه اقداماتی میتواند انجام دهد؟ و محور مقاومت چه ابزارهایی برای مقابله با سیاست عادیسازی دارد؟
جبهه مقاومت باید از حالت تدافعی و انفعالی خود بهسمت اقدامات فعال حرکت کند و اقداماتی انجام دهد و امارات بابت تصمیمش در سطوح مختلف هزینه بپردازد. هزینهها باید به اندازهای باشند که این پیام به دیگر کشورهای منطقه مخابره شود که خیانت به حقوق ملت فلسطین هزینههای زیادی خواهد داشت و مضرات عادیسازی روابط بدون درنظر گرفتن منافع دیگر بازیگران نسبت به منافعش بیشتر خواهد بود. اگر جبهه مقاومت بتواند این اقدام را در فاصله زمانی نزدیک انجام دهد میتواند این دومینو را شکست دهد و متوقف سازد؛ ولی اگر نتواند این پیام را به دیگر کشورها منتقل کند، باید شاهد عادیسازی دیگر کشورهای منطقه ازجمله عربستان، بحرین، عمان و قطر با رژیمصهیونیستی باشیم. البته یک مشکلی که در این بین وجود دارد این است که نباید بهانه را بهدست آمریکا برای جنگافروزی در منطقه داد. تا زمان انتخابات آمریکا ایجاد جنگ در منطقه بهسود کارزار انتخاباتی ترامپ خواهد بود و این ملاحظه باید درنظر گرفته شود.
آمریکا براساس سیاستهای بلندمدت خود اعلام کرده تمرکز خود را از خاورمیانه کم خواهد کرد. این سیاست البته بهدلیل اهمیت یافتن شرق آسیا در راهبرد آمریکاییها و از سوی دیگر برای مدیریت هزینههای فزونی یافته واشنگتن در غرب آسیاست. حضور آمریکا در منطقه احتمال کشیده شدن آمریکا به یک جنگ مستقیم با ایران را افزایش میدهد. بهنظر میرسد آمریکا بهدنبال اجرای سیاستی است که خود در جنگی مستقیم وارد نشود و کشورهای منطقه مسئولیت درگیری با ایران بر سر منافع خود را پذیرا شوند. آیا این نزدیکی در راستای تشکیل ائتلافی منطقهای برای برقراری موازنهای قدرتمندتر دربرابر ایران و کاهش بیشتر هزینههای آمریکا در منطقه است؟ یعنی آیا رژیمصهیونیستی قرار است جایگزین آمریکا در خاورمیانه شود؟
به اعتقاد من رژیمصهیونیستی توانایی کافی برای ایفای نقش بهجای آمریکا را ندارد. اما اینکه ائتلافی به محوریت رژیمصهیونیستی، امارات و عربستان تشکیل شود، محتمل است. باید درنظر گرفت که در مقابل این ائتلاف، جریانی شکل خواهد گرفت که تنازع در منطقه را افزایش خواهد داد و حتی ممکن است بین کشورهای درون شورای همکاری خلیجفارس نیز انشقاق بیشتری بهوجود آید و خاورمیانه را بیش از پیش دچار بحران سازد.
گفته میشود عادیسازی روابط، باعث فروش تسلیحات پیشرفتهتر آمریکایی به امارات خواهد شد؛ تسلیحاتی که پیشتر برای حفظ برتری تسلیحاتی رژیمصهیونیستی به کشورهای دیگر منطقه فروخته نمیشدند. این محدودیتها بهجز عدمفروش سلاحهایی مانند جنگندههای اف-35 شامل محدودیت در برد و نیز تسلیحات راهبردی دورایستای جنگندههای خریداریشده توسط کشورهای عربی نیز میشد. حالا با این عادیسازی گفته میشود تسلیحات پیشرفتهتر تهاجمی در اختیار امارات قرار خواهد گرفت. تسلیحاتی که مشخصا برای مقابله با ایران خواهند بود و از لحاظ نظری به ابوظبی قدرت حملات عمقی به خاک ایران را خواهند داد. این مساله را چگونه ارزیابی میکنید؟ پیامدهای فروش تسلیحات تهاجمی دقیق و دوربرد به امارات چیست؟
به اعتقاد من این تسلیحات در عمل برای مقابله با ایران کارآمد نیست؛ چراکه این تسلیحات از جنس جنگهای منظم است درحالیکه بیش از 20 سال است که ایران خود را برای جنگهای غیرمنظم آماده میکند. به همین منظور ایران از سالها پیش برای مقابله با این سلاحها خودش را آماده کرده است. بنابراین در این میان، سلاحی که بتواند قواعد بازی را تغییر دهد، وجود ندارد. از سوی دیگر جمهوری اسلامی ایران خودش را برای مقابله با آمریکا آماده کرده پس رویارویی با امارات با سلاحهای آمریکایی نمیتواند برای ایران مسالهساز باشد. ایران و امارات از بعد سرزمینی، یکسان نیستند و به همین دلیل اگر زمانی جنگی بهوقوع بپیوندد، هزاران میلیارد سرمایه امارات ظرف چند روز به آتش کشیده و حاکمیتش با بحران مواجه میشود. وسعت سرزمینی ایران و آمادگی وسیع برای مقابله با تسلیحات پیشرفته آمریکایی موجب شده است که ایران نگرانی خاصی از این بابت نداشته باشد. امارات نیز این را میداند که روز نخست جنگ با ایران، روز آخرش خواهد بود. اما در بعد اطلاعاتی و جاسوسی و اقتصادی ممکن است چالشهایی برای ایران بهوجود آید که باید تمهیداتی اندیشیده شود.
رژیمصهیونیستی در گذشته سابقه استفاده از خاک کشورهای همسایه ایران برای ضربه به کشورمان را داشته است. نفوذ دادن جاسوس از کشور آذربایجان برای ترور دانشمندان هستهای ایران از مهمترین نمونههای استفادههای تلآویو از روابط با باکوست. آیا این اتفاق درباره امارات نیز رخ خواهد داد؟
نفوذ اطلاعاتی و جاسوسی مساله مهمی است. برخلاف گفته امارات که عادیسازی روابط با رژیمصهیونیستی یک مساله داخلی است، باید گفت این موضوع صرفا مساله داخلی امارات نیست؛ چراکه این مساله امنیت ایران را تحتتاثیر قرار میدهد و ایران باید از جنبه اطلاعاتی و امنیتی روی امارات تمرکز کند و نسبت به این کشور اشراف کامل داشته باشد. از سوی دیگر امارات که در دوران تحریم زمان آقای احمدینژاد همکاریهایی با ایران در جهت دور زدن تحریمها داشت و در مساله یمن گفتوگوها و توافقهایی تاکنون با ایران داشته، اکنون با چالش جدی درخصوص رابطه با ایران مواجه شده است. اضافه بر این، ایران دیگر نمیتواند امارات را بهعنوان دوست و شریک فرض کند. ایران باید یک مجموعه برنامه را در دستورکار خود قرار دهد: مناسبات اقتصادی با امارات را کاهش دهد و به امارات در جریان واردات و صادرات کالا و خدمات اتکا نکند؛ مسیرهای جایگزینی غیر از امارات را امتحان کند؛ اقدام به توسعه سواحل مکران کند و از اهمیت اقتصادی امارات بکاهد؛ از اختلافات قطر و ترکیه با امارات و عربستان استفاده کرده و محور جدیدی علیه آنها ایجاد کند. شروع این محور جدید، میتواند با همین دو کشور ترکیه و قطر باشد و در آینده عراق نیز به این کشورها اضافه شود. مبنای شکلگیری این محور نیز میتواند براساس منافع مشترک و عدم به رسمیت بخشیدن به خواستههای نامعقول امارات و عربستان باشد.
بهنظر من الان فرصت مناسبی برای ایران است که بتواند این اقدام را انجام دهد؛ چراکه عربستان یکی از مظنونان اصلی در کودتای علیه اردوغان در سال 2016 بود و از این نظر فاصله بسیاری بین دو کشور ترکیه و عربستان وجود دارد. از سوی دیگر اقداماتی که عربستان با قطر انجام داده است و شروط استعماری که برای قطر طراحی کرده است منجر به دشمنی بین این دو کشور شده است. در این بین تهران میتواند از این مسائل استفاده کند تا یک نظام همکاری جمعی در بخشی از خاورمیانه تشکیل دهیم و در مقابل دیگر کشورها ایفای نقش کنیم و بتوانیم سیاستهای منطقهای و فرامنطقهای منطبق بر خواستههای عادلانه و منافع مشترک منطقهای را به پیش ببریم. از سوی دیگر محور دیگری که به ابتکار ماهاتیر محمد در اجلاس کوالالامپور 2019 شکل گرفت، میتواند ظرفیت مهمی در شکلگیری نظم نوین در جهان اسلام ایفا کند تا در آن محوریت رژیمهای دستنشانده مانند عربستان دیگر وجود نداشته باشد و منافع کشورهای اسلامی در آن پیگیری شود. ازجمله این حقوق و منافع میتواند مساله فلسطین باشد. بهنظر میرسد مفید فایده است ایران به شکلگیری محور جدیدی در همکاری اسلامی خارج از سازمان همکاری اسلامی به رهبری عربستان کمک کند. با این اقدام، یکی از محورهای اصلی اتحاد در جهان اسلام، مساله فلسطین خواهد بود. سازمان همکاری اسلامی در طول سالها نشان داده است سازمانی تشریفاتی، فاقد کارآمدی و خالی از فایده برای جهان اسلام است. بهنظر سازوکارهای دیپلماتیک جدید در جهان اسلام میتواند راهگشای وضع فعلی باشد.
* نویسنده: امیررضا مقومی، روزنامهنگار