به گزارش «فرهیختگان»، عدالت واژهای پرطمطراق است که به زبان و در مرحله شعار طرفداران بیشماری دارد و همین که به مرحله اجرا میرسد، حنای عدالتخواهی عده کثیری رنگ باخته یا مسیرشان به بیراهه میرود. علیرضا صدرا، عضو هیاتعلمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، ازجمله اساتیدی است که تاکید دارد جامعه چه ستمگر باشد و چه ستمپذیر، چه ظالم و چه مظلوم باشد، از اعتدال خارج شده است و از سوی دیگر اختلاف مکاتب را در تبیین حدود عدالت میداند. رئیس اندیشکده سیاست مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت همچنین میگوید این گزاره که «عدالت ضرورت دارد» را فطرت مشخص میکند، اما «عدالت چیست؟» را باید از اسلام بگیریم.
آنچه در ادامه میآید مشروح گفتوگوی «فرهیختگان» با علیرضا صدرا، عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران و رئیس اندیشکده سیاست مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است.
عدالت واژهای است که در مرحله گفتار تقریبا با مخالفی روبهرو نمیشود ولی به نظر همچنان تعریف مشخصی از عدالت وجود ندارد و هر کسی از ظن خود یار عدالت میشود. عدالت بهویژه عدالت مدنی به چه معناست و چه مصادیقی را شامل میشود؟
بحث عدالت بهویژه عدالت مدنی که مورد نظر شماست، شامل عدالت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. انتظاری که از عدالت اقتصادی داریم این است که باید در جامعه آسایش تامین کنیم. عدالت سیاسی هم منجر به کارآمدی سیستم میشود. با عدالت است که انسان آرام میشود و وقتی آرامش نباشد، شکاف و تبعیض باشد انسان در حقیقت دچار تشتت و تعارض میشود. بنابراین وقتی میگوییم عدالت مدنی منظور جامع اینهاست.
البته همانگونه که اشاره داشتید، عدالت از مقولات سهل و ممتنع است. به تعبیر ابنسینا اگر فرعون را ظالم میگفتید به نظر شما فرعون خوشش میآمد یا بدش میآمد؟ مطمئنا بدش میآمد و میگفت اقتضای عدالت من این اعمال را ایجاب میکند و من عادل هستم. بنابراین عدالت بحثی ذاتی و تکوینی است. طوری خلق شدهایم که بدون عدالت نمیتوانیم دوام بیاوریم، یا اگر دوام بیاوریم نمیتوانیم کمال پیدا کنیم. فطرت ما ضرورت عدالت را درک میکند و قلبا گرایش به آن دارد. حتی کسی که خودش ظالم است اگر در حقش ظلم شود ناراحت میشود! این موارد ذاتی و تکوینی است.
در این شرایط، مکاتب و متفکران عمدتا حدود عدالت را مشخص میکنند، نه اصل ضرورت آن را؛ چراکه اینها ذاتی است، هم مطابق فطرت قلبی و هم منطبق بر فطرت عقلی است. بنابراین با سه سوال کلیدی روبهرو هستیم: «چرایی عدالت؟»، «چیستی عدالت؟» و «چگونگی تحقق عدالت؟». به عبارت دیگر: مبادی عدالت چیست؟، مبانی عدالت چیست؟ و مظاهر عدالت چیست؟
براساس همین سوالها که ذکر کردید، عدالت در غرب قدیم و دنیای مدرن چه تفاوتی پیدا کرده و از سوی دیگر این نوع عدالت چه افتراقات و اشتراکاتی با عدالت از نگاه اسلام دارد؟
آنگونه که عنوان شد عدالت ضرورت دارد و زیباست اما در چیستیها و تبیین حدود و احکام آن در میان مکاتب تفاوتهایی ایجاد شده است. در این میان افلاطون به فیلسوف عدالت معروف است. میگوید عدالت با حکمت و عقلانیت تامین میشود و به همین دلیل اگر حکیم حاکم نشد همانند این است که قرائض بر بدن ما حاکم شود. قرائض که بر بدن ما حاکم شد ما را دچار افراط و تفریط میکند اما اگر عقل حاکم شد در جامعه توازن برقرار میشود. ارسطو نیز همین را میگوید. در عصر جدید هم همینگونه است. مشکل غرب در تبیین عدالت است، نه در اصل ضرورت! چون دچار تکساحتی یا تنازع میشود که هر دو ظلم است. چه توسعه تکساحتی و چه توسعه تنازعی که در غرب صورت میگیرد، یعنی توازن برقرار نشده است.
عمده دلایلی که باعث شده امپریالیسم ظلم و ستم میکند به سبب خلأ معنوی است. اگر خلأ معنوی باشد اخلاق رشد نمیکند و این چیزی است که در حال حاضر میبینید. ظلمی که در دنیا به خاطر امپریالیسم وجود دارد مصداق بیعدالتی است.
حتی متفکران مثل هابز هم که بحث انسانگرگ انسان است و ابسلوتیزم را مطرح کرد و به نوعی زیرساخت اندیشه امپریالیسم امروز است، در عین حال عنوان میکند که یک قانون طلایی وجود دارد که انسان هر چه در رابطه با خود نمیپسندد در مورد دیگران نپسندد. در حقیقت، محور عدالت و اخلاق همین قانون طلایی است. اما آدمی که ظالم است و ظلم میکند میپسندد در حق دیگران ستم کند اما برای خود نمیپسندد. این شاهکلید و قانون طلایی عینا از امام علی هم نقل شده که میفرماید ملاک عدالت و اخلاق همین است که آن چه در رابطه با خود میخواهید در رابطه با دیگران هم بخواهید. آن چه در رابطه با خود نمیخواهید در رابطه با دیگران هم نخواسته باشید. این عدل است البته ما در معارف دینی چیزی از عدل بالاتر داریم که جود است. در سیاست هم جواد بودن مصادیق و کارکردهای زیادی دارد. عدالت یعنی «هم خودت و هم همسایهات» اما جود یعنی «اول همسایهات بعد خودت.»
روسو هم که بحث قرارداد اجتماعی را مطرح کرده، بیان میکند عدالت ازخدا سرچشمه میگیرد و فقط او منبع آن است، اما اگر میتوانستیم آن را از همان منبع عالی دریافت داریم دیگر احتیاجی به حکومت و قانون نداشتیم. چرا ما قانون و حکومت میگذاریم؟ برای اینکه عدالت را تامین کنیم. میگوید بدون شک یک عدالت جهانی وجود دارد که از عدل کل سرچشمه میگیرد ولی برای اینکه این عدالت بین مردم پذیرفته شود باید تبدیل به قانون شود. قانون آمده که عدالت تکوینی را تبدیل به عدالت قانونی کند. در حقیقت وقتی حرف از عدالت سیاسی میزنیم به معنای عدالت قانونی است. یکی از مصادیق عدالت سیاسی این است که همه در برابر قانون مساوی باشند. اما خود قانون هم باید عادلانه باشد. عدالت قانونی و قانون عادلانه چیست؟ آیا هر قانونی گذاشتیم عادلانه است؟ بسیاری از قوانین در سطح جهانی گذاشته میشود که ظالمانه است.
بعد از روسو سه شعار در انقلاب فرانسه مطرح شد که اینها الهام گرفته از مباحث روسو بود و روسو هم میگوید من الهام گرفته از اسلام هستم. میگوید اینها در اسلام و از پیامبر اسلام مطرح شده است. میگوید نظرات سیاسی حضرت محمد(ص) صحیح بود و سازمان سیاسی خود را به خوبی تنظیم کرد؛ یعنی کاملا متعادل بود.
شعارهای انقلاب فرانسه عبارت بودند از: آزادی، محبت و عدالت؛ بعدا لیبرالیستها شعار اول را گرفتند که آزادی بود و گفتند اصالت با آزادی است. سوسیالیستها عدالت را گرفتند ولی هر دو شعار وسط را که برادری و محبت بود، رها کردند. بنابراین عدالت را به عدالت اقتصادی تقلیل دادند که آن هم تساوی اقتصادی است.
بهطور کلی عدالت چه مقومات و انواعی دارد و چرا عدالت را باید بهعنوان یک نیاز اساسی پیگیری و دنبال کرد و خواستار تحقق آن بود؟
باید ببینیم چرا عدالت نیاز است. اگر یک هواپیما تعادل خود را از دست بدهد، سقوط میکند. یک کشتی تعادل خود را از دست بدهد، غرق میشود. اگر بدن تعادل نداشته باشد بیمار است. بیماری به معنای عدم تعادل است. سلامت جامعه هم تعادل است. عدل و اعتدال سلامت جامعه است. جامعهای که سالم نباشد نمیتواند رشد کند و به سعادت نمیرسد. جامعه اگر تعادل و توازن نداشته باشد هر اندازه جلوتر برود اتفاقا مشکلات شدیدتری پیدا میکند. اینها سنتهای الهی هستند که تجدیدناپذیر هستند.
عدالت اما شامل سه عنصر است: اول اعتدال؛ دوم تعادل؛ سوم عدل؛ خود عدل هم شامل تناسب و تساوی است.
اگر جامعهای اعتدال نداشته باشد، مثلا در بدن شما فشار خون بالا یا پایین باشد، افت فشار داشته باشید یا قند شما بالا باشد یا افت قند داشته باشید، از اعتدال خارج میشود. این اعتدال مهم است. جامعه چه ستمگر و چه ستمپذیر باشد، چه ظالم و چه مظلوم باشد، این جامعه از اعتدال خارج شده است. در جامعه نباید تعدی صورت گیرد و نباید تعلل صورت گیرد. در جامعهای که تعدی به دیگران صورت گیرد، تجاوز به حقوق و حدود دیگران صورت گیرد، این جامعه روی خوش نمیبیند یعنی به یک طرف چرخیده است. جامعهای که احقاق حقوق ضعفا نشود نمیتواند از خود دفاع کند.
در این میان دولتها چه نقش و وظیفهای را باید ایفا کنند؟
نقش دولت این است که اجازه ندهند اغنیا به ضعفا ظلم کنند، چه ظلم اقتصادی، چه ظلم سیاسی و چه ظلم فرهنگی باشد. لذا برای همین است که به قول خواجه نصیر دولت معدل است. دولت تعادل و توازن برقرار میکند. این است که امام علی(ع) میفرماید بهترین سیاست عدل است. همانطور که میفرمایند عدل همان حد وسط است یعنی باید مراقب باشیم، نیروها و نهادها در جامعه تعادل خود را رعایت کنند. هر کسی جای خود قرار بگیرد و حق هر کسی ادا شود. به قول مولوی: «عدل چه بود؟ آب دادن گل را / ظلم چه بود؟ آب دادن خار را» اگرآنهایی که شرور در جامعه هستند را تقویت کنیم، حقوق دیگران را تهدید میکنند و امنیت دیگران را از بین میبرند. اگر روبهروی آمریکا ایستادید و محکم دندان او را شکستید، عادلانه عمل کردهاید. اگر نمیزدید قطعا شما را تکه پاره میکرد. باید روبهروی او بایستید. اگر میخواهید عدالت بینالمللی برقرار کنید نباید تعلل در احقاق حقوق کنید. اگر کردید همانند این است که خار را آب دادید. شما باید گل را آب بدهید. کسی که روبهروی ظلم میایستد را باید تقویت کنید. جریان مقاومت را باید تقویت کنید. این عدالت سیاسی است.
«عدل چه بود؟ وضع اندر موضعاش» هر چه در موضع خودش قرار نگرفت بیعدالتی است. اگر کسی شایستگی نمایندگی مجلس را ندارد، شایستگی ریاستجمهوری یا وزارت را ندارد و ما او را نماینده یا رئیسجمهور کردیم ولو رای آورده باشد، ظلم است. آمده و رای آورده ولی واقعا شایستگی ندارد، این بیعدالتی سیاسی است و از عدالت خارج شده است. کسی را قانونگذار کردیم که شایستگی ندارد. شایستهسالاری یکی از شاخصههای عدالت سیاسی است. اگر شایستهسالاری نبود پس ظلم و تعدی به حقوق دیگران شده است. تجاوز به حقوق دیگران شده است.
«عدل چه بود؟ پاسبان گامها» دولت باید همواره در شب بگوید مردم آسوده بخوابید که ما بیدار هستیم. باید کاری کنیم که دزد، دزدی نکند، گرگ، گرگی در جامعه نکند.
دوم تعادل است. تعادل به چه معناست؟ نیروها و نهادهای مربوطه هر کدام باید کار خود را انجام دهد. تعادل و توزان باید باشد. نباید نیروهای اقتصادی در سیاست دخالت کنند وگرنه خرید و فروش رای صورت میگیرد، تازه اگر پولها پاک باشد. گرفتاریای که غرب و آمریکا دارد، چیست؟ این است که سرمایهدارها، مسیر سیاست را تعیین میکنند. دولت همانند شرکت سهامی است. پول به آنها میدهند، حزبها هم کاندیدا میآورند و مردم هم رای میدهند ولی کسی که رای میآورد باید برای چه کسی کار کند؟ باید برای اسلحهسازان کار کند. اگر کنار این چیزی گیر بدبختهای دیگر بیاید مشکلی نیست. هر دولتی آمده در خدمت سرمایهداران است چراکه دولت ابزار سرمایهداری است. اسم آن مردمسالاری است، اسم آن دموکراسی است، اسم آن جمهوری است ولی عملا سرمایهسالاری است.
بعد از تعادل بحث عدل مطرح میشود. عدل ابتدا تکافی است و دوم تناسب است و سوم تساوی است.
آیا حقوق زن و مرد در خانواده مساوی است؟ مرد هم حقوق همسر دارد و هم حقوق پدری. زن نیز هم حقوق همسری دارد و هم حقوق مادری؛ اینها تساوی حقوق ندارند، اما تبعیض هم نیست. اینها مکمل هم هستند. در نیروها و نهادهای مدنی هم این چنین است. نیروها و نهادهای نظامی، حقوق خود را باید داشته باشند، نیروها و نهادهای اقتصادی نیز باید حقوق خود را داشته باشند، نیروها و نهادهای سیاسی هم باید حقوق خود را داشته باشند و هر کسی جای خود قرار بگیرد. اگر این شد میگوییم تکافی صورت گرفته است. کُفو و همشأن هستند. اینجا نباید دنبال تساوی حقوق بگردیم. نه تبعیضی وجود دارد و نه تساوی، بلکه تکافی شکل گرفته است. لذا برخی حقوق در جامعه وجود دارند که حقوق متکافی هستند، مثلا حقوق رئیسجمهور با حقوق رئیس مجلس مکمل هم هستند، نباید عین همدیگر باشند. اینها بهعنوان شهروند همه در قبال قانون مساوی هستند و همه یک رای دارند.
بحث بعدی تناسب است. اگر یک مهندس و پزشک حاذق را با کارگر ساده از نظر حقوق مادی در ازای یک روز کار کردن، یک حقوق بدهیم، مثلا برای هر کدام یک میلیون تومان درنظر گرفته شود، این تساوی است اما آیا عدالت است؟
برخی جاها تساوی عین ظلم است. ناکارآمدی ایجاد میکند. اینجا تناسب را باید رعایت کنیم، نه تساوی را! تناسب یعنی هر کسی به اندازه استعداد و استحقاق خود دریافت میکند. در بحث سیاست هم همین است. یک نماینده و مسئولی تلاش کرده و تدبیر کرده پس باید ارتقا پیدا کند. شایستهسالاری همین است. بنابراین در اینجا عدالت به معنی تناسب است.
بعد از این تساوی است. امنیت باید مساوی باشد. مشارکت و رای دادن باید مساوی باشد، احترام به مردم همه باید مساوی باشد. نگوییم این پزشک عالیرتبه است در صف بالا بنشیند و کارگر شهرداری را بگوییم پایین بنشیند. زمینهسازی برای اشتغال سازنده و سالم بهطور مساوی فراهم شود. دولت حداقلها را باید فراهم کند. در اینجا باید تساوی را رعایت کنیم. موانع رشد شهروندان باید برداشته شود و شرایط رشد آنها هم باید فراهم شود. عدالت سیاسی تنها بحث انتخابات نیست. اگر انتظار داریم مردم مشارکت کنند، مردمی که اقتصاد آنها تامین نباشد با چه کرامتی بیایند؟
با این اوصاف و انواعی که برشمردید، از نگاه اسلام عدالت چگونه محقق خواهد شد؟
آخرین عنصر چگونگی تحقق عدالت است و به عبارتی همان قانونمندی است، بهطوری که همه ملتزم به قانون باشند. این چنین قانونی، قانون عدالت است. قانونی عادلانه است که عدالت قانونی ایجاد میکند، اعتدال در آن رعایت شود، تعادل در آن باشد، قانونی که عدل در آن باشد که شامل تکافی، تناسب و تساوی است. در قبال قانونی که قانون عدالت است باید مساوی باشیم. این است که فوکو وقتی ایران میآید میگوید در غرب از عدالت قانونی سخن میگوییم ولی اینها میگویند قانون باید عادلانه باشد. اگر قانون عادلانه نباشد باز هم عدالت نیست. تساوی در قبال این قانون هم عدالت نیست. همانند این است که بگوییم همه یک حقوق داشته باشند.
این که مقام معظم رهبری پیشرفت و عدالت را با هم مطرح میکنند برای همین است. آنها میگویند یا عدالت یا توسعه! لیبرالیستها توسعه را مطرح میکنند و سوسیالیستها عدالت را مطرح میکنند. میگویند اینها قابل جمع نیستند. درحالی که لازمه پیشرفت هم عدالت و هم آزادی است. «عدالت» عبارت از آزادیِ مثبت است؛ یعنی شرایط را فراهم کنیم، مردم توانمند میشوند. «آزادی» عدالتِ سلبی است. موانع را باید برداریم. اینها لازم و ملزوم یکدیگر هستند.
اگر بخواهیم تعادل را رعایت کنیم بدون اسلام این امر محقق نمیشود. جمهوری اسلامی میتواند تعادل را برقرار کند. این مبانی را که بیان میکند با اسلام همخوانی دارد اسلام این مزیت را دارد. حد وسط را باید از اسلام بگیریم. گزاره «عدالت ضرورت دارد» را فطرت مشخص میکند اما «عدالت چیست؟» را باید از اسلام بگیریم.
* نویسنده: سید اسماعیل کاظمی، روزنامهنگار