

فیلمی که به حوادث و اتفاقات سال 60 و تحرکات سازمان مجاهدین خلق میپردازد و بخشی از ترورها و چگونگی مقابله با آن را به تصویر میکشد.
بعدازظهر یکشنبه 27 فروردین و در یکی از برنامههایی که به مناسبت اکران این فیلم برگزار شد، به جای بحث سینمایی پیرامون آن نشستی تاریخی در سالن شهید چمران دانشکده فنی دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد؛ نشستی با حضور هاشم آقاجری، عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس، محمدامین قانعیراد، استاد دانشگاه تهران، محمدحسین مهدویان، کارگردان و ابراهیم امینی، فیلمنامهنویس این فیلم که در آن قرار بود نگاهی نیز به کتاب «راه» محسن رضایی شود.
اهمیت نگاه به کتاب رضایی در این نشست علاوهبر خاطرات او از آن سالها به واکنش اخیر فرمانده اسبق سپاه به این فیلم نیز بازمیگردد که در صفحه اینستاگرام خود درباره آن نوشته بود: «ديشب فيلم «ماجرای نيمروز» را در سالن نمايشخانه هنرمندان به تماشا نشستم. فيلم خوبي بود. از تهيهكننده تشكر كردم. بعد پرسيدم «رحيم» نقش مرا ايفا كرده است؟ كه پاسخ دادند «رحيم» نقش «حبيب» را بازي ميكند. به خاطر دارم آن روزها براي هر عملياتي با توجه به حساسيت ها به كارگروهي نياز بود، اما بدون نظر نهايي من عمليات انجام نميشد. سازندگان فيلم، بيآنكه من بخواهم، درباره جابهجايي نقش ها توضيح دادند كه خواستهايم فقط عمليات را نشان دهيم! به هر حال اميدوارم هنرمندان ما كه تاريخ انقلاب را با منظره جذاب روايت قاب ميگيرند، دچار نگاه جناحي يا سانسور نشوند. البته گاهي شايد براي ملاحظه كاري هم بايد به آنها حق داد... .» هر چند در این نشست مهدویان با بیان این نکته که «با ساختن این فیلم، هدفم نفی زندگی در خشونت و فضای ناامن بوده است و قصد روایت تاریخ را با جزئیات نداشتم. روایتی که جزئیات بسیاری دربردارد و در یک فیلم قابل انتقال نیست. ضمن اینکه روایت تاریخ سال 60 مساله فیلم نیست.» خود را به میانه بحثی تاریخی نینداخت؛ اما حرفهای آقاجری و قانعی راد میتواند یک نگاه تاریخی به یک فیلم سینمایی باشد. در ادامه سخنرانیهای این نشست به نقل از «ایسنا» نقل میشود.
روایتی رئالیستی از رخدادها
کارگردان تقابلی میان تاریخ و سینما را مطرح کرد که به نظرم تا حدی نمیتوان درباره فیلم ماجرای نیمروز این صحبت را کرد. شاید خود کارگردان میداند که اگر یک یا دو مورد تحلیل خاص تاریخی در فیلم از طرف مقابل (سازمان مجاهدین) وجود داشت، فیلم اصلا اجازه نمایش پیدا نمیکرد. بنابراین فیلم از قضا نسبت به تاریخ معترض بود و خواسته با نادیده گرفتن برخی مسائل، روایتی نسبتا کرونولوژیک و رئالیستی از رخدادها ارائه دهد، روایت فیلم حاکی از این است که فیلمی تاریخی است که از این نظر در سینمای سیاسی، تاریخی و مستند قرار میگیرد.
بسیاری از افرادی که فیلمهای مهدویان را تعقیب کردند، آن را جزء سینمای مستند میدانند. اما اینکه خودش معتقد است فیلم تاریخی نیست، شاید نظر نادرستی نباشد اما انسجام در این نظر وجود ندارد؛ نظری که مقابل نگاه منتقدان سینمای وی وجود دارد. مهدویان اعتقاد دارد که سینمایاش به متن و تحلیلهای سینمایی وفادار است و نه به واقعیتهای تاریخی. ضمن اینکه انتظار دارید دیگران نیز مهدویان را تنها برمبنای هنر قضاوت کنند؛ گویی مسیری که طی کرده، مسیر هنر برای هنر بوده است، در حالی که کارهای وی دلالتهای شدید ایدئولوژیک دارد که قضاوتی درباره بد یا خوب بودن آن ندارم.
به نظر برخی سینمای مهدویان هنر انقلابی است که میخواهد نشان بدهد پهلوانها و قهرمانان جمعی ظهور پیدا کردند که با ضدقهرمانها مبارزه میکنند. درواقع کار مهدویان جهتگیری خاصی دارد.
نگران از سخن گفتن در باب تاریخ کنونی
فیلم ماجرای نیمروز در آگاهی تاریخی به نسل نقش دارد. در فیلم صحنههایی از درگیری میان دو گروه، اسانسی از عشق میان یک پسر و یک دختر (در دو طرف جبهه) وجود دارد که روی هم رفته مخاطب را به سمت خود جذب میکند. اما در این میان باید گفت همانگونه که تاریخنگاری کنونی (تاریخ معاصر) با یک دشواری بسیار جدی روبهرو است، (تاریخی که به یک معنا هنوز به تاریخ تبدیل نشده و یک امر سیاسی است) فیلم نیز برای روایت تاریخ با کمبودهایی مواجه است.
بنابراین نباید انتظار داشته باشیم در فیلمی مانند ماجرای نیمروز؛ موضوعی که هنوز جریان دارد و داستان آن هنوز به پایان نرسیده است و دو طرفی که در فیلم میبینیم، همچنان مشغول کشمکش و درگیری هستند، زاویه دوربین و روای، روایت دو طرف را بگوید. ما در این فیلم روایت یک طرف را میبینیم و اینجاست که سخن گفتن از منظر تاریخ دشوار میشود و باعث نگرانی مورخ یا معلم تاریخ است که از سخنانش برداشت نادرستی بشود. به عنوان یک معلم تاریخ به این فیلم نگاه میکنم و در عین حال منتقد فیلم نیستم. اگرچه در فیلم مواردی به لحاظ تطبیق نداشتن برخی موضوعات و مسائل دیده میشود. از جمله عملیات مهندسی متعلق به سال 61 بود که در صحنه پیکر کشته شده سه نیروی اطلاعاتی در روایت کرونولوژیک (روایت زمانی) به سال 60 منتسب شده بود.
تماشای فیلم به نوعی برایم فراخوانی خاطره تجربه زیسته بود؛ زمانی که در جبهه مقابل مجاهدین خلق بودم و آنها را از نزدیک میشناختم اما در این میان اگر بپذیریم کارگردان قصد روایت تاریخ را ندارد، دو پرسش مطرح میشود؛ آیا تماشای فیلم تماشاگر را به تامل وادار میکند؟ به عبارتی فیلم تفکرانگیز است؟
