به گزارش «فرهیختگان»، چالشهای آموزش عالی ایران و موانع و مشکلاتی که در نظام آموزش عالی کشور وجود دارد را زمانی میتوان آسیبشناسی کرد که مقایسه جامعی میان فعالیت دانشگاههای ایران و عملکرد دانشگاههای طراز اول خارج از کشور وجود داشته باشد. افرادی که تجربه تحصیل در دانشگاههای داخل و خارج از کشور را داشتهاند بهخوبی میتوانند چالشهای موجود در آموزش عالی ایران را بیان و نقاط ضعف و قوت دانشگاهها را به سیاستگذاران این حوزه گوشزد کنند. طبیعی است که آموزش عالی در هر کشور ساختار و چارچوب متناسب با جامعه خود دارد و الگوبرداری یک ساختار از یک دانشگاه خارجی و پیادهسازی آن در دانشگاه داخل، ممکن است پاسخگوی نیازهای آموزشی کشور نباشد. اما با این وجود الگوبرداری از روشهای درست و اصولی میتواند به بهبود کیفیت آموزش عالی کشور کمک کند. در این رابطه با ایمان افتخاری، رئیس صندوق حمایت از پژوهشگران وفناوران کشور گفتوگو کردیم. افتخاری ریاضیدان ایرانی است. او تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته ریاضی در دانشگاه صنعتی شریف آغاز کرد و دوره دکتری خود را در دانشگاه پرینستون آمریکا گذراند. در ادامه در مقطع پسادکتری در زمینه توپولوژی ابعاد پایین و هندسه شمارشی در دانشگاه هاروارد به کار پرداخته و همزمان به تدریس دروسی همانند سیستمهای دینامیکی در دانشگاه هاروارد مشغول شد. وی در حال حاضر بالغ بر ۱۰ سال است که معاون دپارتمان ریاضی پژوهشگاه دانشهای بنیادی است. افتخاری در سال ۲۰۱۹ به ریاست صندوق حمایت از پژوهشگران و فناوران منصوب و در سال ۱۳۹۷ موفق به دریافت جایزه بنیاد البرز بهعنوان دانشمند برتر شد. در سال 1386، پس از 3 سال فعالیت در دانشگاه هاروارد، به ایران بازگشت و از آن زمان بهعنوان هیاتعلمی پژوهشکده ریاضی پژوهشگاه دانشهای بنیادی به فعالیتهای پژوهشی و آموزشی مشغول بوده است. وی که تجربه تحصیل و تدریس در دانشگاههای داخل و خارج از کشور را دارد در گفتوگو با «فرهیختگان» نکات جالب توجهی را در مقایسه نظام آموزشی ایران و خارج از کشور عنوان میکند.
با توجه به تجربه شما در زمینه تحصیل و تدریس در دانشگاههای داخل و خارج از کشور، چه تفاوتهای ساختاری میان فعالیت دانشگاههای ایران با دانشگاههای خارج از کشور وجود دارد؟
پیش از هر چیز باید به این نکته اشاره کنم که از نظر توانمندی و سطح علمی دانشجویان ایرانی و دانشجویان طراز اول دانشگاههای خارج از کشور، هیچ تفاوتی وجود ندارد، لذا قیاس وضعیت دانشجویان داخل و خارج اختلاف فاحشی را نشان نمیدهد. منتها بررسی ساختاری دانشگاهها از منظر آموزش، قابل مقایسه است. تفاوت عمدهای که در این حوزه وجود دارد به تعداد و تنوع دروس برمیگردد. در حوزه آموزش، تعداد و تنوع دروس در دانشگاههای داخل به مراتب بیشتر و ظاهرا مفصلتر از دانشگاههای خارج از کشور است. شاید اگر برنامههای درسی دانشگاههای ایران در دانشگاههای خارج از کشور ارائه شود و دانشجویان ملزم به گذراندن این دورس باشند، زمان بیشتری برای طی کردن دوره لیسانس نیاز دارند. از سوی دیگر، در دانشگاههای آمریکا میزان زمانی که هر دانشجو برای یک واحد تحصیلی اختصاص میدهد و همچنین حجم یادگیری دروس، بهطور قابل ملاحظهای نسبت به دانشگاههای طراز اول ایران بیشتر و بهتر است.
مدت زمان فراگیری واحدهای درسی در دانشگاهی ایران کمتر از آمریکا
یکی دیگر از نقاط ضعف ساختار آموزش در دانشگاههای ایران، عملکرد ضعیف نظام آموزشی در ایجاد انگیزه در دانشجو برای پیگیری جدی دروس دانشگاهی است. علاوهبر اینکه مدت زمانی که یک دانشجو برای یادگیری و پیگیری دروس خود اختصاص میدهد بسیار کم است و میتوان گفت که در این حوزه فاصله زیادی میان دانشگاههای ایران و خارج از کشور وجود دارد. این اتفاق باعث میشود تا دانشجوی ایرانی در درازمدت آموختههای کمتری بهدست آورد و دروس را با عمق کمتری یاد بگیرد. لذا پس از گذشت دو سال از آغاز تحصیل در دانشگاه، نمیتواند ارتباط کافی و عمیق با مطالبی که قبلا خوانده است برقرار کند. این درحالی است که مباحث آموزشی، حتی در دانشگاههایی که از نظر پژوهشی در سطح بالایی قرار دارند نیز بخش مهمی از فعالیت افراد محسوب میشود. اما متاسفانه با نگاهی به وضعیت دانشگاههای ایران در این حوزه درمییابیم که در طول یک دهه اخیر مساله آموزش در کنار پژوهش بیشتر به حاشیه رفته و کمرنگتر شده است. درواقع از دید اساتید دانشگاههای داخل کشور، پژوهش در مقایسه با آموزش یک مقوله مهم با پرستیژ و اساسیتر است و آموزش یک تکلیفی است که در کنار پژوهش قرار داده شده و به نحوی باید انجام شود.
در صورتی که موضوع آموزش در بسیاری از این دانشگاههای معتبر خارجی در اولویت قرار دارد. بهویژه اینکه دانشگاههای معتبر و طراز اول در آمریکا به صورت خصوصی اداره میشود و بسیاری از هزینههای دانشگاه از محل شهریه دانشجویان تامین میشود و به همین دلیل مهم بودن مبحث تدریس و پیشرو بودن دانشجو در حوزههای آموزشی بسیار پررنگ است.
آیا اهمیت مقوله آموزش در دانشگاههای خارج از کشور، تنها متوجه دانشجو است یا اساتید نیز نقش مهمی در این زمینه ایفا میکنند؟
خاطرم است زمانی که پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه پرینستون، برای فعالیت در دانشگاههای مختلف اقدام کردم، از بعد پژوهشی نظر دانشگاه نسبت به من مثبت بود، اما برای مثال در دانشگاه هاروارد دغدغه اصلی هیات پذیرش دانشگاه، میزان تجربه تدریس و توانمندی من برای ارتباط با دانشجویان بود. به همین دلیل با تعداد زیادی از اساتید دانشگاهی که تا پیش از آن با من در ارتباط بودند، تماس گرفته شد تا این اطمینان حاصل شود که من از عهده تدریس در دانشگاه برخواهم آمد.
شیوه تدریس کلاسیام در هاروارد رصد میشد
پس از شروع تدریس در دانشگاه نیز، کلاسها بهصورت منظم رصد میشد البته رصد شدن، نه به معنای مچگیری. درواقع هرچند هفته یک بار فردی با حضور در کلاس شیوه تدریس من را رصد میکرد و اگر نکاتی برای بهبود وضعیت آموزش نیاز بود، در قالب جلسهای گوشزد میشد. درواقع موضوع توانمندی افراد در ارتباطگیری با دانشجوها، میزان وقتی که استاد برای آموزش به دانشجوها اختصاص میدهد، نوع ارائه مطلب، نوع پاسخگویی به دانشجو و مواردی از این دست، اهمیت ویژهای دارد. در این راستا دو مقوله اهمیت دارد؛ نخست توانمندی علمی فرد و دوم توانمندی آموزشی. منظور از توانمندی علمی، سطح علمی و سواد استاد است که طبیعتا اهمیت فراوانی دارد. اما آنچه به آموزش رشته برمیگردد بسیار مهمتر است. در این زمینه یک متخصص آموزش، آموزشهای لازم را به استاد ارائه میدهد ازجمله اینکه هنگام صحبت در کلاس باید میزان توجه استاد به دانشجویان دختر و پسر متناسب با نیازهایشان باشد. درواقع وظیفه استاد است که میزان مشارکت پسرها و دخترها را در مباحث درسی در حالت تعادل نگه دارد. یا اینکه برقراری ارتباط چشمی استاد با دانشجو برای درک بهتر دانشجو از مباحث درسی باید بهشدت مورد توجه استاد باشد.
ارائه تذکرات فردی برای بهبود تدریس اساتید
درواقع باید گفت که در طول زمان نکاتی که برای تدریس بهتر در دانشگاه لازم است از طریق کمیتهای که در دانشگاه مسئولیت این امر را به عهده داشت به تکتک اساتید آموزش داده میشد روندی که متاسفانه در دانشگاههای ایران چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. ناگفته نماند که در کنار این مباحث، محتوا نیز جایگاه ویژهای دارد. به این معنا که حجم دروس در دانشگاههای خارج از کشور بهگونهای تنظیم و ارائه میشود که دانشجو بتواند وقت کافی را برای تعمیق و یادگیری داشته باشد. از سوی دیگر کلاسهای حل تمرین به صورت مداوم و مستمر برگزار میشود و تعداد تمرینهایی که دانشجوها انجام میدهند نسبت به آنچه در ایران اتفاق میافتد بسیار بیشتر و باکیفیتتر است.
به جرات میتوانم بگویم برخی از دانشجوهایی که در کلاسهای من در دانشگاه هاروارد تحصیل میکردند و از موقعیتهای قابل توجهی برخوردار بودند نسبت به دانشجوهایی که در دانشگاههای داخل ایران دارم، بسیار ضعیفتر بودند اما فرآیند آموزشی که در دانشگاههای خارجی وجود دارد باعث شده که توانمندی افراد بهتر بارور شده و به نتیجه برسد. بهطور کلی در دانشگاههای معتبر آمریکا بهطور ساختارمند به موضوع آموزش اهمیت داده میشود تا جایی که بهترینهای حوزه پژوهش نیز حس میکنند که باید در ابعاد آموزشی نتایج درخشانی داشته باشند تا بتوانند در دانشگاهها حضور پیدا کنند.
تفاوتی در فرآیند جذب اساتید در رشتههای مختلف دیده نمیشود
روند ارتقای اساتید در دانشگاههای خارج از کشور چگونه است؟ این موضوع را در مقایسه با دانشگاههای داخل کشور چطور ارزیابی میکنید؟
مهمترین نکته این است که فضا دانشگاههای خارج از کشور، فضای آییننامهای که در داخل ایران وجود دارد نیست و بیشتر حول محور محتوا میچرخد. در دانشگاههای معتبر آمریکا تصمیمگیری درمورد ارتقای اساتید معمولا توسط کمیتهای تخصصی مرتبط با زمینهای که فرد کار میکند انجام میشود. درحالیکه این روند در ایران بیشتر «شکل» است و تفاوت رشتههای مختلف و کیفیت کار اساتید در این فرآیند دیده نمیشود. در دانشگاه هاروارد کمیتهای که برای انتخاب، ارتقا و استخدام اساتید تشکیل میشود پروندههای مختلفی را بررسی میکنند سپس گزارشی تهیه میشود. اختیاراتی که کمیته در این زمینه دارد نسبتا قابل توجه است. برای مثال یکی از دانشجویان ایرانی پس از پایان تحصیل در دانشگاه پرینستون، همزمان از سوی دو دانشگاه هاروارد و پرینستون پیشنهاد استادتمام را دریافت کرد. این دانشجو تنها یک کار پژوهشی در دست داشت که البته بسیار درخشان بود و کمیته ارزیاب بهخوبی از کیفیت و جایگاه علمی این پژوهش مطلع بود و لذا با اتکا به همین یک پژوهش، پیشنهاد همکاری با این دانشجو را ارائه کرد.
فقدان ارزیابیهای محتوایی اساتید نقطه ضعف آموزش عالی
مسلم است که چنین فضایی با فضای حاکم بر دانشگاههای داخل کشور تفاوت دارد؛ فضایی که در آن فرآیندهای ارزیابی، بیشتر فرآیندهای شکلی است تا محتوایی. البته ناگفته نماند سیاستگذاران این بخش معتقدند که همه دانشگاههای کشور هنوز به بلوغ کافی نرسیده و در سطحی نیستند که چنین فرآیندی قابلیت اجرا در آن را داشته باشد. در این میان متاسفانه هیچ اقدامی نیز سمت ارزیابیهای محتوایی در کشور انجام نشده و این، یک نقطهضعف مهم در نظام آموزش عالی کشور است. اگر قرار باشد همواره و تا سالهای آینده معیار ارتقای اساتید آییننامهها باشد، نمیتوان امیدوار بود که از ظرفیتهای کشور بهخوبی استفاده شود.
یکی از چالشهای اصلی نظام آموزش عالی در ایران، فارغالتحصیلی دانشجویانی است که برای ورود به بازار کار آموزش ندیدهاند. درواقع توانمندی دانشجویان پس از فارغالتحصیلی در حد آموزشهای تئوری است که متناسب با نیازهای بازار کار نیست. در نظام آموزش عالی آمریکا، چه سیاستهایی برای حل چنین چالشهایی وجود دارد؟
در آمریکا و دانشگاههای طراز اول هیچ مانعی بر سر راه ورود دانشجویان به بازار کار وجود ندارد و در سطح بالایی این فرآیند انجام میشود بهویژه اینکه دانشگاههای طراز اول عموما بهصورت خصوصی اداره میشوند و لذا سطح رقابت در این دانشگاهها بیشتر است. دانشجویی که باید سالانه 60 هزار دلار برای تکمیل مقطع 4 ساله لیسانس بپردازد قطعا به این موضوع فکر کرده است که پس از فارغالتحصیلی باید این هزینه را بهدست بیاورد. درواقع این افراد احساس میکنند تحصیل در دانشگاه یک سرمایهگذاری است که در ادامه زندگی بازدهی قابلتوجهی برای آنها به همراه دارد. نکته مهم دیگر این است که معمولا دانشجویان در دوران تحصیل و در اوقات فراغت خود سعی میکنند دورههایی را بهصورت اینترشیپ در شرکتهای بزرگ بگذرانند. این فرآیند فرصت شغلی خوبی را دراختیار دانشجویان قرار میدهد.
نقش پررنگ شرکتها در طرح مسالههای پژوهشی برای دانشگاهها
در این مدت علاوهبر اینکه بین دانشجو و بازار کار یک ارتباط سازنده شکل میگیرد و معمولا در بسیاری از موارد نیز ادامه پیدا میکند و دانشجویان در همان شغل باقی میمانند، تحقیقات آنها را نیز جهتدهی میکند. از سوی دیگر شرکتهای بزرگ نیز در طرح صورت مسالههای پژوهشی برای دانشگاهها نقش پررنگی ایفا میکنند. برای مثال اگر یک شرکت بزرگ مانند گوگل یا مایکروسافت با صورتمسالههای جدی علمی مواجه باشند، برای حل مساله، از طریق دانشجویان و دانشگاه اقدام میکنند. به این ترتیب در این فرآیند چالشهای موجود در شرکتهای بزرگ بهصورت مستمر به دانشجوها ارائه میشود و آنها نیز بهصورت مداوم ارتباط سازندهای با شرکتها دارند.
فرآیندی که متاسفانه در فضای کشور ما وجود ندارد. اتفاق جالب توجه دیگری که در مسیر تحصیل دانشجو رخ میدهد این است که معمولا زمانی که دانشجویان در سالهای آخر تحصیلاتشان هستند، برنامههای متعددی بهصورت گردهمایی ازسوی دانشگاههایی برگزار میشود که هدف اصلی آن مواجهه بازار کار با نیروی انسانی فارغالتحصیل است. نگاه کنید، درحال حاضر بسیاری از مجموعههای دانشبنیانی که در کشور ما وجود دارد، قادر نیستند بهراحتی نیروهای زبده و نخبه مورد نیاز خود را پیدا کنند، از طرف دیگر دانشجوهای زبده و نخبه نیز با مشکل بیکاری مواجه هستند و نمیتوانند بهراحتی جذب شرکتهای دانشبنیان شوند. درواقع فضایی وجود ندارد که ارتباط میان دانشجو و بازار کار شکل بگیرد و دو طرف از همدیگر را بشناسند و یکدیگر را محک بزنند.
تامین شغل برای دانشجو دغدغه واقعی دانشگاههای خارجی
درحالیکه در دانشگاهی مانند هاروارد، در طول سال و در فضای دانشگاه رویدادهای مختلفی برگزار میشود که به دو طرف امکان روبهرویی باهم را میدهد.
بسیاری از بانکها و مجموعههایی در حوزه بازرگانی فعالیت دارند نیز در طول سال با استقرار در دانشگاه و انجام مصاحبههای کاری با دانشجویان رشتههای مختلف ارتباط برقرار میکنند و کسانی را که در آستانه فارغالتحصیلی هستند را شناسایی و پس از ارزیابی توانمندیهای آنها، زمینه اشتغال دانشجو را پس از فارغالتحصیلی در شرکت مجموعه خود فراهم میکنند. این اتفاق باعث میشود که دانشجویان نیز برای ورود به شرکتهای بزرگ، توانمندیهای خود را افزایش دهند و بهعبارتی، رزومه خود را تا پایان تحصیلاتشان بیش از پیش تقویت کنند.
جالب است که در این فرآیند، دانشجویانی هم که در سالهای ابتدایی تحصیلاتشان هستند تلاش میکنند با شرکت در این برنامهها از نیاز بازار کار آگاه شوند و در همان راستا و تا پایان تحصیلاتشان، رزومه خود را تقویت کنند تا شانس بیشتری برای ورود به شرکتهای بزرگ داشته باشند. اما مهمترین نکته در این زمینه، دغدغه دانشگاهها برای تامین شغل دانشجویان است.
درواقع مساله تامین شغل برای دانشجو دغدغه واقعی دانشگاه است.
ارتش و صنعت تامینکنندگان منابع مالی پژوهشهای دانشگاهی آمریکا
به این ترتیب میتوان گفت که مساله پیوند صنعت و دانشگاه نیز به همین شکل انجام میشود؟
بله، در آمریکا بسیاری از گرندها و صورت مسالههایی که به دانشگاه وارد میشود، از حوزه صنعت یا حوزههای نظامی است. درواقع این دو گروه تامینکنندههای مالی برای پژوهش در دانشگاهها هستند و هم ارتش آمریکا بودجههای قابل توجهی به این موضوع اختصاص میدهد و هم شرکتهایی که در این حوزهها فعالیت میکنند. به بیان سادهتر باید گفت، مساله و چالشی که به دانشگاه وارد میشود، بدون شک با پول وارد میشود. فرض کنید یک شرکت صنعتی با مشکلی مواجه میشود که برای حل آن تصمیم میگیرد ازطریق دانشگاه اقدام کند. یا مثلا ارتش، با چالشی مواجه است که باید ازطریق دانشگاه حل شود. لذا شرکتها سعی میکنند، صورتمساله را به صورتمسالههای کوچکتر سرشکن کنند و هرکدام را دراختیار دانشگاهها قرار دهند.
البته ناگفته نماند که برای حل هر کدام از موارد، بودجه مشخصی اختصاص داده میشود. درنتیجه وقتی بودجه لازم برای حل مساله وجود داشته باشد، صفر تا 100 پروژه دراختیار پژوهشگران قرار میگیرد و نگرانی از بودجه پژوهش وجود ندارد. بهطور کلی اگر مسالهای خارج از حمایتهای دولتی، برای تحقیق و پژوهش وارد دانشگاه میشود باید مشخص باشد که مساله از کجا آمده و از چه منبعی بودجه پژوهشی تامین میشود.
سازوکار ورود افراد به دانشگاه در آمریکا به چه صورت است؟
در فضای آموزش عالی آمریکا، افراد، زمانی که وارد دانشگاه میشوند در ابتدا رشته تحصیلی خود را تعیین نمیکنند و بهصورت عمومی وارد میشوند. در دو سال نخست، دانشگاه دروسی را در حوزههای اصلی به دانشجو ارائه میدهد. برای مثال دانشجو باید دو واحد ریاضیات عمومی، دو واحد ادبیات و... انتخاب کند. پس از پایان دو سال، دانشجو یک رشته انتخاب میکند که بهصورت تخصصی تحصیلات خود را در آن ادامه دهد. این رشته مبنای ادامه تحصیل دانشجو در مقاطع بالاتر قرار میگیرد.
زمانی که من تدریس را در دانشگاه هاروارد آغاز کردم، دورهای برای اساتید تازهکار برگزار شد و نکاتی که از نظر دانشگاه کلیدی به نظر میرسید، به اساتید آموزش داده شد. برای مثال توصیه شد که پس از برگزاری اولین جلسه تدریس، استاد، با تکتک دانشجوها قرار ملاقاتی در حدود 30 دقیقه برگزار کند و علاوهبر آشنایی با دانشجو مواردی از قبیل اینکه به چه رشتهای علاقه دارد و با چه هدفی به دانشگاه آمده است را از دانشجو سوال کند.
70 درصد دانشجویان دانشگاههای آمریکایی تغییر رشته میدهند
البته نکته جالب توجه اینجا بود که دانشگاه تاکید داشت که پاسخهای دانشجویان در دو سال اول ملاک دقیقی نیست و چندان جدی گرفته نمیشود چراکه آمارها نشان میداد، بیش از 70 درصد از دانشجوها، پس از گذراندن دو سال ابتدایی و آشنایی با رشتههای مختلف، بهطور کلی تغییر سلیقه داده و به سراغ رشتههایی میروند که کاملا با علائق ابتدایی آنها تفاوت دارد.
این درحالی است که در دانشگاههای ایران رشته تحصیلی دانشجو براساس نظرات خانواده یا تصورات دانشجو از آینده شغلی رشته تحصیلی، انتخاب میشود.
* نویسنده: زهرا فریدزادگان، روزنامهنگار