به گزارش «فرهیختگان»، اردشیر رستمی با اینکه سالهاست بهعنوان کاریکاتوریست، معمار و مجسمهساز فعالیت میکند، اما عموم مردم او را همچنان با نقش جوانی شهریار به یاد میآورند. رستمی اهل شعر و کتاب است. شعر فارسی و شعر جهان را میخواند و خوب میشناسد. نزار قبانی و دنیا و نگاهش را مطالعه کرده و با کوچه پسکوچههایش آشناست. قبانی در سال 1923 در دمشق سوریه بهدنیا آمد و به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران شعر عرب، نزار قبانی چه از نظر قالب شعری و چه از نظر محتوای شعری یکی از پدیدههای شعر عرب است. دکتر شفیعی کدکنی در کتاب شاعران عرب آورده است: «چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه از شعرش خوشمان بیاید یا نه قبانی پرنفوذترین شاعر عرب است.» بهدلیل اینکه بیشتر اشعار او مربوط به عشق زمینی است او را «شاعر زن و عشق» لقب دادهاند. شعرهای قبانی به چندین زبان در دنیا ترجمه شدهاند و طرفداران زیادی دارد. با رستمی درباره اشعار نزار قبانی و شعر عرب به بهانه انفجار بیروت همکلام شدیم.
در این چند روز و بعد از حوادث بیروت، شعرهای نزار قبانی بازخوردهای زیادی داشته و در جاهای زیادی دیده شده است. بهنظر شما شعر قبانی چه ویژگیهایی دارد که سر بزنگاههای تاریخی شعرهایش محل ارجاع میشود؟
خود نزار معتقد است که شعر باید تبدیل به ساحل عمومی شود تا همه انسانها از آن بهره ببرند و شعر در حیطه یک طبقه خاصی قرار نگیرد و خودش هم بهخاطر زندگیاش و همسرش و بهخاطر باورهایش درگیر مردم شد و سعی کرد فاصلهای با مردم ایجاد نکند و بهخاطر همین است که شعرش از اقبال مردمی برخوردار است.
نزار قبانی سفرهای زیادی رفته و جاهای مختلفی را دیده است، اما باز به وطن خودش بازمیگردد. این نگاه انگار در شعرش هست بهرغم اینکه جهان شمول است، نگاه به وطن دارد.
این موضوع متعلق به همه شاعران عرب است. مساله لبنان و فلسطین و اعراب مساله یک سال دو سال و 10 سال نیست. مساله دهها سال است. در شعر همه شاعران عرب این چند موضوع مطرح است ولیکن چون نزار قبانی در بیروت زندگی کرده است بیروت را به شکل یک عشق میبیند و با عشق به آن نگاه میکند و حرف میزند. اتفاقا همسرش هم در بیروت شهید میشود و برای همین است که بیروت و مفهوم عشق کنار هم برایش عجین شده و بهخاطر همین است که برایش تبدیل به حماسه شده است. نزار برای بیروت و لبنان عاشقانه میگوید و حتی در بعضی شعرهایش میبینیم که با بیروت دعوا هم میکند. بیروت برای نزار فقط یک خاک نیست و بهعنوان یک موجود زنده با آن برخورد میکند.
بیروت برای نزار چه نقشی دارد مثل یک معلم است یا یک پدر؟
هیچکدام، نزار به بیروت نگاه عاشقانه دارد. نزار دوستش دارد. شدیدا هم دوستش دارد و انگار بدون آن وجود ندارد. نزار وقتی از آن دور میشود حسرتش را میخورد و وقتی بیروت آزرده میشود، او هم آزرده میشود. بیروت برای او یک موجود زنده است و فقط یک خاک نیست.
گفتید درمورد شعر عرب قائل به ویژگیهایی هستید. بــرخــلاف برخی از اشعار که محصور به چشم و ابرو هستند گویا شعر معاصر عرب و بهخصوص شعر نزار قبانی در ساحتی فراتر از این به مسائل اجتماعی، سیاسی هم تنه میزند.
هیچ شعر عاشقانهای برای چشم و ابرو نیست. هیچوقت چشم و ابرو دلیل شعر نمیشود. «بالای خود در آینه چشم من ببین/ تا با خبر ز عالم بالا کنم تو را.» در شعر عاشقانه، شاعر، زیباییهای چشم و ابرو را ستایش نمیکند؛ حتی در اروتیک شعرهای اروپایی هم اینگونه نیست. شاعر میگوید که من از تو به چیز دیگر فراتر از آن چیزهایی که فکر میکنی میرسم و تبدیل به اسطوره میشود. در نزار قبانی هم همینطور است و در شعر عرب هم همینطور است.
مقصود من اشعاری است که در قرنهای یک و دو شعر فارسی دیده شده است. اینکه شاعر بیشتر درحال توصیف خطوخال و ابرو است و شعر عاشقانه پا را فراتر از وصف و مدح ظاهر معشوقه نمیگذارد. اما در شعر معاصر عرب و خاصه شعر نزار قبانی اینگونه نیست.
دورهای که گفتید شاید شعرها یک کمــی، اروتـــیــک و غیراسطورهایتر بــودند و شــاید بتوان در مورد آن دوره بهصورت تاریخی گفت دوره جاهلیت. اما بعد از آن همیشه در ادبیات عرب، شعر عاشقانه تبدیل به زندگی، تبدیل به خون، تبدیل به جنگ، تبدیل به فرزند و آینده میشود. الان هم جایگاه بیروت در شعر نزار همینطور است. بیروت، فلسطین و سوریه و حتی آفریقا، سودان و مصر در شعر عاشقانه عرب عجین میشود. اما شاعرانی موفق بودند که سرزمینشان به رویاهایشان پیوند خورده است و به جهان فراتر از مرزها و ایدئولوژیها به شکل انسانی نگاه کردند. خاک را که میشود همهجا پیدا کرد، ولی دلبستگی، تاریخ، اندوه و خصوصیتهای منطقهای را نمیتوان جایی پیدا کرد.
دلیل اینکه اشعار نزار قبانی، درویش و بعضی از شاعران عرب در ایران طرفدار پیدا میکند، چیست؟
شما اگر به آمریکا بروید، خیلیهایشان فکر میکنند که ایران، یک کشور عربی است. مثل برخی از ما ایرانیها که فکر میکنیم که کره بخشی از چین و ژاپن هستند. حالا اگر این را فراتر در نظر بگیرید میتوان گفت که همه ابنای بشر از یک جنس هستند و همه ما ساکنان کرهزمین هستیم. وقتی اینگونه به قضیه نگاه کنیم همه جای این کره خاکی برای همه بشر هست. هر جای چین و کره متعلق به ماست و هر جای ایران و سرزمینهای عرب برای تمام جهان است. وقتی از بالا به کرهزمین نگاه کنید که به اندازه یک اتم هم در کائنات نیست. اینها را ما بزرگ کردیم و این مرزبندیها را ساختیم. ضمن اینکه باید گفت ما و اعراب اشتراکات فرهنگی زیادی داریم. دغدغههای فرهنگی مشترک زیادی داریم. دین مشترک داریم. حتی دردها و شادیهای مشترک زیادی داریم. ترانهها، اشکها و لبخندهای مشترک بین ما و اعراب هست.
چقدر خاورمیانهای بودن ما بر شاعرانگیهای ما اثر گذاشته است. میشود گفت که آدمها در خاورمیانه شاعر میشوند؟
نه اینطوری نیست. ما یک کم متعصبانه به این منطقه نگاه میکنیم و در این نگاه برتریطلبی حس میشود. شما هرجای جهان بروید. ایسلند، فنلاند، نروژ، اتریش و هرجای جهان بروید، شاعر میبینید.
منظورم به تعدد اتفاقات تلخ خاورمیانه است که به شاعر سوژههای مختلف میدهد و حتی نگاهش را تغییر میدهد. ما در استرالیا و فنلاند این حجم از اتفاقات را نمیبینیم که در خاورمیانه شاهدش هستیم.
بله، این را قبول دارم. متاسفانه همینطور است. مسائلی که کشورهای اروپایی و آمریکایی در 200 سال میبینند ما در 20 سال میبینیم.
فکر میکنید کدامیک از آثار قبانی به این روزهای لبنان نزدیکتر است.
شعر خاصی را نمیتوانم بگویم و یک کتاب معرفی میکنم. کتاب «جمهوری در اتوبوس» که 70 درصدش برای لبنان است.
* نویسنده : سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار