به گزارش «فرهیختگان»، بازتاب مشروطه در سینما و تلویزیون ایران معمولا طوری نبوده که نمایشگر یک تصویر جامع از کلیت آن اتفاق تاریخی و دورانساز باشد و هر فیلم یا مجموعهای صرفا بخشی از ماجرا را نمایش داده است. شاید این مساله تا حدودی طبیعی باشد؛ همچنانکه کشورهایی مثل آمریکا و فرانسه و روسیه هم صاحب سینما هستند اما با اینحال نمیتوان تاریخ انقلابهای آمریکا یا فرانسه یا روسیه را بهطور کامل در یکی از فیلمهای سینمایی یا سریالهایشان دید. برای آگاهی از تاریخچه هرکدام از این رویدادها باید حداقل چند جلد کتاب خواند تا کلیاتی مختصر از آنچه روی داده است، به دست بیاید. اما در سینما و ادبیات این کشورها آثاری هست که روح چنین دورانهایی را بازتاب میدهد و درعینحال مخاطب را به یک سفر معنوی در دریای تخیل هنری میبرد. اتفاقا در سالهای اخیر یکی، دو سریال در تلویزیون ایران ساخته شدند که قصدشان ارائه یک روایت کلی از تاریخ مشروطه بود. اما این رسالت تعلیمی، آن مجموعهها را از رعایت جنبههای زیباییشناختی دور کرد. بهعلاوه، باید توجه داشت که هیچکدام از روایتهای تاریخی را نمیشود یافت که صف منتقدانشان خالی باشد. بههرحال از هر زاویهای که به موضوع نگاه شود، کسانی که از زاویه دیگر قضیه را میبینند، با آن دیدگاه مخالف هستند. سریالهایی که با رسالت تعلیمی و تبلیغی، در تلویزیون ایران قصد داشتند یک روایت بهخصوص را در مورد تاریخچه مشروطه جا بیندازند، صرفا در حد ابلاغ یکسری مدعیات باقی ماندند و توانایی اقناع نداشتند. «عمارت فرنگی» و «سالهای مشروطه» هر دو به کارگردانی محمدرضا ورزی، ازجمله این مجموعهها هستند.
در این نوع مجموعههای کلینگر و تکلیفی، پرداختن به هرکدام از ابعاد اتفاق بزرگ و پیچیدهای مثل مشروطه، در صحنهای کوتاه و در حد رفع تکلیف اتفاق افتاد و تکتک آن رویدادها را نیمهکاره گذاشت. در ضمن، در این پرداخت سریع و برقآسا، امکان پرداختن به جنبههای زیباییشناختی قضیه فراهم نشد و میدانیم که بدون بهره بردن از ابزارهای زیباییشناختی، نمیتوان توده مخاطبان را اقناع کرد.
اگر از چند سریال تولیدشده در سالهای اخیر عبور کنیم و به عقبتر برگردیم و نسبت سینمای ایران با انقلاب مشروطه را به تمامی از نظر بگذرانیم، سایر روایتهای تاریخی که سینما و تلویزیون ایران راجع به مشروطه انجام دادهاند، معمولا به بخشی از ماجرا پرداخته و کلیت موضوع را شرح نداده است. در این روایتهای گوناگون، دیدگاههای مختلفی را میتوان یافت. البته تمام این اختلافات و تنوعها به تفاوت دیدگاهها میان هنرمندان مختلف برنمیگردد. فیلمهای تاریخی-سیاسی معمولا پرهزینه هستند ولی به همان اندازه مخاطب ندارند و در سینمای تجاری، به سختی میتوان سراغ این دست موضوعات رفت. از همینروست که معمولا چنین آثاری با حمایت دولتها و حکومتها ساخته میشوند و در هر دورهای چنین فیلمها یا سریالهایی با توجه به چشماندازهای سیاسی کلان و بالادستی تهیه و تولید شدهاند. بهطور مثال آثاری که راجعبه مشروطه، توسط علی حاتمی در دوران پهلوی ساخته شدند، با آنچه خود او در دوران پس از انقلاب ساخت، از بسیاری جهاد تفاوت مبنایی داشتند. البته نقش خود هنرمندان را هم در این زمینه نمیشود نادیده گرفت و آنها به هرحال دیدگاه خودشان را کم و بیش وارد آثار کردهاند.
در خدمت و خیانت مشروطهخواهی و سینما به همدیگر
جالب است توجه کنیم انقلاب مشروطه با خود سینما مهربان نبود و تفوق مشروطهخواهان باعث تعطیلی اولین سالنهای نمایش فیلم در ایران شد. این درحالی بود که سینما هم مثل انقلاب مشروطه، در آن روزگاران، جزء نشانههای تجدد بهحساب میآمد؛ اما اگر انقلاب مشروطه در بعضی سرشاخههایش با سفارت انگلستان ارتباط داشت، ورود سینما به ایران و تاسیس یکی از اولین سالنهای نمایش فیلم در کشور، مقداری با روسها و وابستگانشان مرتبط بود. نمایش فیلم در دوره استبداد صغیر دوباره اوج گرفت و پس از پیروزی مجدد مشروطهخواهان متوقف شد و سالهای سال رمقی نداشت تا اینکه سینمای بومی ایران در سال ۱۳۲۸ بهطور جدی به راه افتاد. هر وقت سینمای بومی ایران ضعیف شده، مردم اساسا با سینما، چه داخلی و چه خارجی، قهر کردهاند و در فاصله انقلاب مشروطه تا سال ۱۳۲۸، یعنی تا هشت سال بعد از روی کار آمدن محمدرضا پهلوی، چراغ سینما در ایران خاموش بود. در این فاصله رضاخان هم سرکار آمد که دستور داده بود مومنان و افراد مذهبی را به زور به سینما ببرند، تا یخِ سنتی بودن و به قول او ارتجاعشان باز شود. البته میدانیم این کار او هم مثل سایر رفتارهای قلدرمآبانهاش در حوزههای فرهنگی-اجتماعی، جواب معکوس داد. به هرحال سکوت قبرستانی سینمای ایران تا سال ۱۳۲۸، عمدتا به گردن انقلاب مشروطه میافتد و هم پذیرفتن این حکم دشوار است؛ چون عوامل موثر دیگری هم طی این مدت روی کار آمدهاند و هم رد کردن کامل آن ممکن نمینماید؛ چون از طرفی، همین عواملی که روی خاموشی چراغ سینما موثر بودند، خودشان به نحوی متاثر از مشروطه بودهاند و از طرفی دیگر، در نطفه خفهشدن صنعت نمایش و تولید فیلم، تاثیر کمی روی روندهای بعدی آن نداشت. از این جهت رفتار انقلاب مشروطه با سینمای ایران را میشود کاملا در جهت عکس رفتار انقلاب اسلامی با سینما دانست. انقلاب اسلامی اگرچه باعث شد فیلمفارسی که در سال ۱۳۵۶ بهطور کامل ورشکسته شده بود، حالا بهطور رسمی هم از صحنه حذف شود و حتی جو دوران ابتدای انقلاب، سینما برای سرگرمی را چندان نمیپذیرفت؛ اما شاهکارترین آثار تاریخ سینمای ایران متعلق به دهه شصت و دوران ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی هستند. البته سینما با انقلاب اسلامی هم مهربانتر از انقلاب مشروطه نبود و هرچه به سالهای اخیر نزدیکتر میشویم، تعداد آثاری که در اینباره ساخته شدهاند کمتر است؛ پس رفتار سینما با مشروطه را نمیتوان به رفتار مشروطه با سینما نسبت داد.
مشروطهنگاری در سینما و تلویزیون ایران و ژانر غزالی
از اواخر سلطنت ناصرالدینشاه تا کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، دورهای است که سینما و تلویزیون ایران در قالب تاریخ معاصر بارها سراغ فضای آن رفته و با توجه به شهرک سینمایی غزالی، که عمده این کارها در آن تولید شدهاند، میشود عنوان کلی این آثار را با استخدام عبارت «ژانر غزالی»، ذیل یک تعریف قرار داد. دوره مشروطه هم بخشی از جانب ژانر غزالی است. فیلمسازان ایران در ژانر غزالی عموما به طبقات فرودست و سنتی جامعه توجه چندانی ندارند و متوجه افراد فرادست یا متجددان فرنگیمآب هستند. وقتی رمان «بینوایان» از ویکتور هوگو را میخوانیم، با زمینههای اجتماعی فرانسه در هنگامی که انقلاب کبیر فرانسه رخ داد، آشنا میشویم و این روایت از چشمانداز تعدادی از فقیرترین افراد جامعه انجام میشود؛ اما چیزی که از عمده روایتهای سینما و تلویزیون ایران حذف شده، زندگی مردم عادی در آن دوران است؛ از شادیها و دلخوشیهایشان تا بلایا و دردهای آنان. بعضی از فیلمهای تاریخی مثل «تفنگدار؛ ۱۳۶۲» و «یتیمخانه ایران» یا سریال «روزگار غریب» از زاویه مردم عادی یا فقیر آن دورهها به قضایا نگاه کرده و آنها را بهرغم واقع شدن روابطشان در تاریخ معاصر باید خارج از ژانر غزالی تعریف کرد. در اینجا لازم است اعتراف کنیم که غالب آثار سینما و تلویزیون ایران درباره قیام مشروطه، ذیل ژانر غزالی قابلتعریف هستند. در ادامه به چند چهره در فیلمسازی ایران پرداخته شده که صاحب عناوین اصلی و تاثیرگذار در روایتهای بصری از مشروطه هستند. علی حاتمی، حسن هدایت و محمدرضا ورزی اولین نامهایی خواهند بود که به هر ذهنی میرسند و جمشید حیدری و همایون شهنواز هم اسامی دیگری هستند که لازم بود به نقش آنها در این جریان اشاره شود.
علی حاتمی
علی حاتمی که خیلیها او را نماد سینمای ملی ایران میدانند، سال ۱۳۴۸ اولین فیلمش را با نام «حسنکچل» جلوی دوربین برد؛ یک کمدی موزیکال. پس از آن نوبت به «طوقی» رسید که در دسته فیلمفارسیها قابلتعریف بود. «باباشمل» در ۱۳۵۰ بازگشت مجدد حاتمی به ژانر موزیکال محسوب میشد. علی حاتمی در سال ۱۳۵۱ فیلم «قلندر» را ساخت که یک فیلمفارسی در فضای تاریخی بود و در همان سال «خواستگار» را هم جلوی دوربین برد که فیلمفارسی دیگری در فضای غیرتاریخی بود. اما در سال ۱۳۵۱ فیلم دیگری هم ساخت که به تاریخ انقلاب مشروطه ربط پیدا میکرد؛ «ستارخان» فیلمی درباره سردار ملی ایران بود و واکنشهای منفی فراوانی را بهدلیل آنچه از جانب منتقدانش جعلهای تاریخی خوانده میشد، دریافت کرد. پس از آن نوبت به سریال «سلطان صاحبقران» رسید که آن هم در فضای مشروطه میگذشت. در سال ١٣۵۶ فیلم شاعرانهای از علی حاتمی ساخته شد به نام «سوتهدلان». انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، علی حاتمی کار ساخت سریال «هزاردستان» را آغاز کرد و ضبط این مجموعه از ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۵ طول کشید. روایت مجموعه هزاردستان هم در شعاع انقلاب مشروطه قرار داشت و او در اثنای ساخت سریالش، فیلمهایی مثل «حاجیواشنگتن ۱۳۶۱»، «کمالالملک ۱۳۶۲» و «جعفرخان از فرنگ برگشته ۱۳۶۶» را هم جلوی دوربین برد که اولی به دوره قاجار ربط داشت و دومی ارتباط مستقیمی با ماجرای مشروطه پیدا میکرد. پس از فیلم شاعرانه و عاطفی و نوستالژیک «مادر» در ۱۳۶۸، حاتمی در ابتدای دهه 70 «دلشدگان» را ساخت که به ماجرای علاقه یک فرد به موسیقی و آواز میپرداخت اما این ماجرا از موازات شاهان دوره مشروطه عبور میکرد. ستارخان در پیش از انقلاب شمایل نسبتا جامعی از سینمای علی حاتمی در ارتباط با مشروطه به دست میدهد، هرچند او بعد از انقلاب کمالالملک را هم ساخت و لحن خود را کمی تغییر داد اما علی حاتمی همیشه بهدلیل عدول از متن تاریخ موردانتقاد بود و این صرفا به جزئیات تاریخی ربط پیدا نمیکرد، بلکه او بهخصوص درموردی مثل ستارخان، جای قهرمان و ضدقهرمان را در تاریخ عوض کرده بود. «ستارخان» در این فیلم بسیار سادهلوح است و کوچکترین اطلاعی از مشروطهخواهی و اهداف سیاسی و اجتماعیاش ندارد و فقط به این شرط همکاری با مشروطهخواهان را پذیرفته که 100 سوار در اختیارش قرار بدهند. یا حیدرخان بهشکل فرد پرمدعایی به تصویر درمیآید که فقط بلد است بمب بسازد و تخریب کند و حرفهای سطحی و شعاری به زبان بیاورد. در صحنهای از فیلم میبینیم که مردم به درخت مراد دخیل میبندند. حیدرخان برایشان نطق میکند و مردم بهسرعت تغییر رای میدهند و دخیل را به گردن ستارخان میآویزند. این فیلم حتی واکنش نماینده تبریز در مجلس شورای ملی را برانگیخت تا در صحن علنی پارلمان رسما موضع بگیرد و بگوید: «در فیلم ستارخان صفحات زرین تاریخ مشروطیت بهشکل باژگونهای به تصویر کشیده شده است.» طرح این گلایهها باعث شد که علی حاتمی بگوید من داستان خودم را ساختهام و کارم ربطی به واقعیتهای تاریخی ندارد. حاتمی در واکنش به منتقدانش میگوید که نمیخواسته همچون سینمای آمریکا شخصیتهای تاریخی را به اسطوره بدل کند و از اشخاصی چون «ستارخان» و «باقرخان» قهرمان بسازد. این مساله دقیقا همان چیزی است که حکومت وقت مراقب بود تا فیلمسازان از مدار آن خارج نشوند. ساختن شخصیتهای قهرمانی که علیه حکومت وقت میشورند (مثل قیصر) جزء نگرانیهای حکومت وقت بهحساب میآمد.
«ستارخان» علی حاتمی شاید به همین دلیل و شاید بنا به دلایلی دیگر، موقع ساخت بسیار مورد حمایت نهادهای بالادستی قرار گرفت. عزتالله انتظامی، بازیگر این فیلم میگوید: «یادم هست که نیروی زمینی ارتش مستقر در تبریز کمکهای بسیاری در ساخت فیلم کرد. در این فیلم سیاهیلشکر بسیاری داشتیم و همه بازیگرها باید اسبسواری یاد میگرفتند.» او درباره امکانات منحصربهفردی که برای ساخت این فیلم دراختیار حاتمی قرار گرفت، اضافه میکند: «علی حاتمی به این فیلم توجه خاصی نشان داد تا جایی که یکی از متخصصان جلوههای ویژه ایتالیا را دعوت به همکاری کرد. متاسفانه ما تا آنموقع درخصوص جلوههای ویژه و افکتهای تصویری چیز قابلملاحظهای در چنته نداشتیم و حضور این متخصص ایتالیایی اتفاق منحصربهفردی بود.»
محمدرضا ورزی
محمدرضا ورزی پرکارترین فیلمساز ایرانی در حوزه تاریخ مشروطه است و البته اکثر کارهایش را در تلویزیون ساخته و از میان چهار فیلم سینماییاش تنها «مظفرنامه ۱۳۸۶» است که به انقلاب مشروطه ربط دارد. برخلاف کارهای سینمایی ورزی، او در کارهای تلویزیونی حتی یک نمونه غیرتاریخی هم ندارد و از بین ۱۴ سریال تاریخیاش یک مورد «ستاره خضراء؛ ۱۳۸۶» به قیام عاشورا و ملاقات راهب نصرانی با سر امام حسین(ع) و یک مورد به زندگی محمد بن زکریای رازی «کیمیاگر ۱۳۸۶» مرتبط است و باقیشان به تاریخ معاصر میپردازند. از میان ۱۲ سریال ورزی راجعبه تاریخ معاصر، چهار مورد با پهلوی دوم و سلطنت محمدرضاشاه مرتبط هستند و بقیه به دوره قاجاریه میپردازند. یک سریال به نام «عمارت فرنگی» هم از دل سلسله قاجاریه و دوران مشروطه میگذرد و تا پایان پهلوی اول میرسد. باقی آثار ورزی در دوره قاجار روایت میشوند. غیر از سه مجموعه «قائممقام فراهانی» که اولین سریال ورزی در ۱۳۷۵ است، «سالهای خاکستری» در ۱۳۷۸ که به ماجرای تحریم تنباکو در دوره قاجار میپردازد و البته «تبریز در مه» که دوران فتحعلیشاه را روایت میکند، باقی مجموعهها مستقیما به انقلاب مشروطه ربط پیدا میکنند. «کودتای سیاه» به ماجرای سقوط احمدشاه قاجار و روی کار آمدن رضاخان میپردازد. «سالهای مشروطه» که روایتی کلی از ماجرای انقلاب مشروطه است و مجموعههای «ایراندخت» و «ستارخان» در سال ۱۳۹۶ که هردو به قیام سردار ملی مربوط هستند، آثار تلویزیونی ورزی در ارتباط با انقلاب مشروطهاند. ورزی از لحاظ فنی کارگردان چندان قابلتوجهی نیست ولی بااینحال مهمترین و پرخرجترین مجموعههای تلویزیونی در ارتباط با تاریخ معاصر، توسط او کارگردانی شدهاند. اشتباهات فاحشی که در جزئیات تاریخی سریال «معمای شاه» وجود داشت و دستمایه یکسری شوخیهای مخاطبان در فضای مجازی شد، پس از اینکه ورزی حدود دو دهه در تلویزیون ایران گرانترین مجموعههای سیاسی-تاریخی را ساخته بود، رخ دادند. بههرحال او کسی است که پنج سریال تلویزیونی و یک فیلم سینمایی در رابطه با انقلاب مشروطه ساخته است و از این جهت تا همین جای کار به رکوردی دست پیدا کرده که بعید است کسی به این زودیها به آن دست پیدا کند. در سال 88، سریال «سالهای مشروطه» از تلویزیون پخش شد ولی با وجود بازآفرینی تصویری قسمتهایی همچون به توپبستن مجلس، شهادت شیخفضلالله نوری و تحریم تنباکو که برای اولینبار در تلویزیون صورت میگرفت، در همان روزهای پخش سریال هم نسبت به روایتپردازی این دوره تاریخی اشکالات فراوانی مطرح شد. وجود فاصلههایی عمیق، میان حقایق رخداده و آنچه به تصویر کشیده شده بود، مورد اتفاق منتقدان و مورخان بود. مثلا موسی نجفی، استاد دانشگاه با بیان اینکه برخی مستندات تاریخی سریال ضعف جدی دارد، خاطرنشان کرد: «در این مجموعه حکم تحریم تنباکوی میرزای شیرازی، مدام بهعنوان فتوا ذکر میشود، درحالیکه تبعیت از حکم بر همه مجتهدان و علما واجب است ولی فتوا فقط بر مقلدان لازم میشود. تحریم تنباکو حکمی بود که تبعیت از آن بر همه واجب بود.» او تاکید کرد که محل صدور این حکم هم در شهر سامرا بوده که در چند قسمت سریال نام شهر نجف ذکر شده است و این نشان میدهد که تهیهکنندگان این برنامه، تاریخ روحانیت را بهخوبی مطالعه نکردهاند.»
منتقدان سریال «ایراندخت» و سریال 10 قسمتی «ستارخان» که از دل مجموعه ایراندخت جدا شده بود هم بخشهای مهمی از این دو سریال را مغایر با واقعیت عنوان کردند. این انتقادها از سوی افراد و جناحهای مختلف مطرح میشد. مثلا نواده «ستارخان» با اعتراض به برخی تحریفات تاریخی این سریال در همان روزهای پخش «ایراندخت»، نوشت: «سریال یادشده نواقص و اشکالات زیادی داشته و قادر به انتقال بسیاری از مطالب به بیننده نیست اما مواردی هست که نیاز به موشکافی و علتیابی توسط منتقدان بیغرض دارد تا انشاءالله در آینده شاهد آثار بسیار بهتری از قهرمانان در رسانه ملی باشیم.» محمدصادق کوشکی عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران هم با اعتراض به تحریفات تاریخی این سریال و انتقاد از نوع سریالسازی محمدرضا ورزی گفت: «با وجود این نواقص وحشتناک جای تعجب است که چرا صداوسیما روایت این بخش بسیار مهم از تاریخ را به کسی میسپارد که بدیهیات تاریخ معاصر ایران را نمیداند و ظاهرا زحمت مطالعه هم به خود نداده است. آیا واقعا در عصر شیخفضلالله، خانههای تهران از برق استفاده میکردند؟» محمدرضا ورزی در همان روزها و در پاسخ به این منتقدان گفت که هیچگاه قصد به تصویر کشیدن زندگینامه «ستارخان» را نداشته و تنها به گوشههایی از این شخصیت در دل یک رمان پرداخته است. او در گفتوگو با «جامجم» بیان کرد: «من زندگی «ستارخان» را نساختهام. من رنجنامهای از «ستارخان» را در قالب یک درام تاریخی و در یک دوره پرمشغله و پرتردد در تاریخ معاصر ایران؛ یعنی مشروطه دوم روایت کردهام.» اما چه بخواهیم زندگی ستارخان را بسازیم و چه رنجنامهای از دوران او را؛ بههرحال تهران در دوره شیخفضلالله نوری برق نداشته است!
جمشید حیدری
جمشید حیدری که آخرین فیلم او «کیش و مات» در سال ١٣٨٧ ساخته شد، دو اثر مهم در دهه 60 راجعبه انقلاب مشروطه و اتفاقات پس از آن ساخت. «تفنگدار» در ۱۳۶۲ به اواخر سلطنت قاجار و فقر و مشکلات مردم ایران میپردازد و بهنوعی در شعاع انقلاب مشروطه روایت میشود؛ اما «وکیل اول» در ۱۳۶5، کاملا با جریان مشروطه ارتباط دارد و یکی از اولین رقابتهای انتخاباتی پارلمان ایران را همراه با طنزی ملایم و تلخ روایت میکند. اگر از این دو اثر حیدری بگذریم، باقی آثار او کارهای گیشهای و فاقد ارزشهای ماندگار هنری هستند، اما وکیل اول، نهتنها یک اثر تاریخی قابلتوجه، بلکه نمونهای مثالزدنی از طنز ملایم و فکورانه در سینمای ایران است و در نقطه مقابل آخرین اثر حیدری یعنی «کیش و مات» قرار میگیرد. داستان فیلم وکیل اول در دورهای میگذرد که احمدشاه بار و بنه خود را میبندد و سفر سومش را به اروپا آغاز میکند. سلطنت قاجار رو به پایان است. دو برادر به نامهای مطیعالدوله و ارفعالملک، از بزرگان ایل قاجار، میکوشند با اکثریت آرا به مجلس راه پیدا کنند و وکیل اول بشوند. مراد، مباشر مطیعالدوله آن دو را به جان یکدیگر میاندازد. مطیعالدوله به همکاری با سفارت انگلیس تن میدهد و ارفعالملک دست یاری بهسوی سفارت مسکو دراز میکند. اقدامات خودسرانه این دو نفر، نقشهها و روابط بزرگان ایل قاجار را به هم میریزد. دو برادر در انتخابات شکست میخورند و مراد بهزودی درمییابد که نوکیسههای تازه به قدرت رسیده، از سیاستگذاران قبلی بهمراتب حیلهگرتر هستند. این نوکیسهگان را بعدها مرحوم سیدضیاءالدین دری در سریال «کیف انگلیسی» با وضوح و دقت بیشتری نشان داد و هرچند آن مجموعه چندان به انقلاب مشروطه و دوران اوائل آن انقلاب مربوط نبود، تماشای آن در پی فیلمی مثل وکیل اول، میتواند یک پازل ذهنی درباره شرایط آن دوران را کامل کند.
همایون شهنواز
همایون شهنواز یکی از موارد عجیب سینمای ایران است. او پیش از انقلاب اسلامی، سریال ماندگار «دلیران تنگستان» را ساخته بود که بعد از انقلاب هم لااقل ۱۷ بار از تلویزیون پخش شد. این فیلمساز مدتها در خارج از کشور زندگی میکرد و وقتی به ایران برگشت، تنها یک فیلم سینمایی در سال ۱۳۸0 ساخت به نام «شاه خاموش» که در 1382 اکران شد و یک سناریو هم در ژانر دفاعمقدس به نام «شب واقعه» نوشت که شهرام اسدی، کارگردان «روز واقعه»، آن را در سال ۱۳۸۷ کارگردانی کرد. شهنواز در سال ۱۳۹۶ بهدلیل آتشسوزی در منزلش دچار سوختگی ۸۰ درصد شد و مدتی بعد درگذشت. یک خیابان هم در تهران به نام او شد که خالق اثر ماندگاری مثل دلیران تنگستان بود. تنها فیلم سینمایی شهنواز یعنی شاه خاموش، درباره اواخر دوره قاجار و شروع جنگجهانی اول است. بهطور کل میتوان گفت دوران سلطنت احمدشاه، عصارهای از دوران مشروطه و نتیجه نهایی و البته کوتاهمدت آن است. این فیلم در ستایش میهندوستی احمدشاه ساخته شده است و احمدشاه تنها شخصیتی در میان شاهان ایرانی بود که با میل خود مشروطه را پذیرفت. با اینکه عمده آثار پس از انقلاب، نسبت به احمدشاه قاجار نگاهی منفی نداشتند، او تا پیش از شاه خاموش چهرهای چنین محبوب در سینما و تلویزیون ایران نبود. گفتنی است پهلویها که دشمن قاجاریه بودند، درعینحال اجازه نمیدادند شأن هیچکدام از شاهان ایران در فیلمهای سینمایی زیر سوال برود؛ اما بااینحال هیچکدام از شاهان گذشته ایران به اندازه احمدشاه، مغضوب سلسله پهلوی نبودند. همایون شهنواز تنها همین یک فیلم سینمایی را ساخت اما همین یک فیلم روی روایتهای پس از خودش درباره احمدشاه قاجار تاثیر جدی گذاشت. شاه خاموش ماجرای تصمیمی است که احمدشاه قاجار به توصیه بعضی دلسوزان وطن، مثل شهید مدرس و مستوفیالممالک میگیرد. قرار میشود احمدشاه مقر دربار را به اصفهان که از مراکز مخالفان دو استعمار روس و انگلیس است، منتقل کند و امور پایتخت را به نیروهای ضداستعمار بسپارد تا شرط خود را برای عدمانجام این کار، تخلیه بوشهر توسط نیروهای انگلیس و عقبنشینی نیروهای روس از کرج و قزوین و شمال ایران قرار دهد. وزرای مختار روس و انگلیس وقتی از این موضوع که در اصل یک بلوف دیپلماتیک بود، خبردار شدند، از شاه میخواهند از این کار صرفنظر کند و در عوض آنها هم شرایط شاه را میپذیرند اما خواسته جدیدی را به شاه عنوان میکنند و آن قطع ارتباط شاهنشاه ایران با معشوقه خود کنتس لگونتی، دختر وزیر مختار اتریش است. شاهنشاه میهنپرست ایران با زیرپا گذاشتن همه عشقش به کنتس، برای نجات ایران، این شرط را هم قبول میکند. همایون شهنواز میگفت داستان فیلم شاه خاموش را بعد از سریال دلیران تنگستان نوشته است اما چنانکه میدانیم، بین این دو کار 30 سال فاصله افتاد. شهنواز در ایام اکران شاه خاموش میگفت که داستانهای دیگری مثل «برجهای قلعه تدبیر» را هم دارم که تقریبا شرایط تاریخی آن نیز شبیه همین داستان است و هنوز آنها را نساخته. از روزی که شهنواز شاه خاموش را ساخت تا روزی که درگذشت، حدود 16 سال فاصله بود اما نه برجهای قلعه تدبیر و نه هیچ فیلم دیگری طی این مدت توسط او ساخته نشد. او همیشه میگفت که برای ساخت فیلم تاریخی نیازمند کمکهای دولتی است.
حسن هدایت
حسن هدایت یک فیلمساز فعال در حوزه تاریخ معاصر ایران است که به معماهای جاسوسی و جنایی هم علاقه ویژهای دارد. ترکیب علائق تاریخی و جنایی-جاسوسی هدایت را میتوان در سریال پرآوازه «کارآگاه علوی» و سه فیلم «آخرین بندر ۱۳۷۳»، «بیگانهای در شهر ۱۳۷۴» و «سایهروشن ۱۳۸۴» که شخصیت این کارآگاه پلیس را به سینما هم آورد، دید. هدایت نویسنده خوبی هم هست و از میان کتابهای او میتوان به مجموعه داستان «تاریکخانه»، با محوریت شخصیت کارآگاه علوی و رمان «روزی روزگاری در طهران» اشاره کرد. او در اوایل دهه 70 به تحقیق درباره لاتها و چاقوکشهای تهران و نقش انکارناپذیرشان در وقایع سیاسی و اجتماعی معاصر پرداخت و در یکی از این پروژهها سراغ هاشم آبسرداری رفت؛ یکی از لاتهای تهران که در دهه 20 و 30 مطرح بود و در بسیاری از اتفاقات مهم سیاسی این دو دهه حضور پررنگ داشت. حاصل این تحقیق هم کتاب دیگری شد به نام «وقایعنگاری یک لات چاقوکش». هدایت یک فیلم در حوزه دفاعمقدس دارد «یک مرد، یک شهر؛ 1386» و آخرین فیلمش با نام «ناسپاس» که مربوط به سال ۱۳۸۸ میشود، اثری برمبنای یکی از روایتهای تاریخی قرآن یعنی ماجرای گاو بنیاسرائیل است. اما از این دو فیلم و فیلم «شهر خاکستری» در ۱۳۶۹ که بگذریم، باقی 10 اثری که او در سینما کارگردانی کرده و غالب آثاری که در تلویزیون ساخته، در دوران مشروطه و اوائل سلطنت پهلوی روایت میشوند. حسن هدایت، هم فیلمساز خوبی است و هم نویسنده خوبی؛ و آثار تاریخی شیوایی را زیر قلم برده، اما هم فیلمهای او و هم بهخصوص کتابهایش، چنانکه شایسته بود، قدر ندیدهاند. «گراند سینما» فیلمی از حسن هدایت است که به ماجرای آنچه تحتتاثیر انقلاب مشروطه بر سر سینما آمد، میپردازد. مرتبطترین فیلم هدایت با ماجرای انقلاب مشروطه همین اثر است که قالب طنز هم دارد و یکی از نقشآفرینیهای درخشان و مهم مرحوم عزتالله انتظامی در آن رقم خورده است.
داستان گراند سینما درباره ورود و توسعه سینما و سینماداری در ایران است و بخش عمده آن به روایت مشاجرههای موسیو روسیخان و موسیو آقایوف که جیرهبگیر سفارتخانههای روسیه تزاری و انگلستان هستند، میپردازد.
البته درواقع اولین سینمای ایران متعلق به شخصی به نام ابراهیم صحافباشی است که بعضی از محققان با استناد به اینکه در روزنامههای آن دوره، هیچ خبری در رابطه با سینمای چراغگاز وجود ندارد، اساسا وجود این سالن را زیر سوال بردهاند. اما این سالن عموما بهعنوان اولین سینمای عمومی ایران پذیرفته شده است. موسیو روسیخان هم که دومین سالن سینمای ایران را ساخت و در فیلم حسن هدایت هم یکی از دو سر دعواست، برخلاف ابراهیمخان صحافباشی، مخالف مشروطه و طرفدار استبداد بوده است. صحافباشی توسط تعدادی از مشروطهخواهان تا پای اعدام رفت و نهایتا به مصادره اموالش رضایت داده شد اما روسیخان که دوست کلنل لیاخوف، مامور به توپبستن مجلس مشروطه بود، تا انتها به کارش ادامه داد. نکته دیگر این است که هم روسیخان، بهرغم اصالت انگلیسی پدرش، وابسته سفارت روس بود و هم موسیو آقایوف؛ اما حسن هدایت برای بازتاب کلی فضای آن دوره، در جزئیات مقداری دست برده و هرکدام از این دو نفر را به یک سفارت مرتبط کرده است. بههرحال در ادامه فیلم گراند سینما، فردی به نام قراچهداغی که از مجاهدان مشروطه است، جوانی به نام معلا را نصیحت میکند که خود را در راه توسعه سینما مانند عوامل اجنبی گرفتار نکند. بعد از هجوم مجاهدان به تهران و تسخیر شهر، آقایوف و روسیخان بساط خود را برمیچینند و به توصیه قراچهداغی اداره سینما به دست معلا میافتد.
* نویسنده: میلاد جلیلزاده،روزنامهنگار