رئیس پژوهشگاه شهید صیاد آرایش نظامی مرصاد را روایت کرد
من از سال ۵۵ با شهید صیاد بودم و مدیریت، تعهد، ایمان، اخلاص و پشتکارش را باور داشتم. شهید صیاد خیلی خوب مدیریت کرد. دستور داد اول هواپیمای هوانیروز دراختیار قرار بگیرد. با خلبان‌ها صحبت کرد و دستور داد یک تیم آتش شامل یک فروند کبرا و یک فروند 214 آماده شوند. به کبرا‌ها دستور داد دشمن را بزنند.
  • ۱۳۹۹-۰۵-۰۴ - ۱۳:۳۸
  • 00
رئیس پژوهشگاه شهید صیاد آرایش نظامی مرصاد را روایت کرد
نقشه صیاد برای منافقین چه بود؟
نقشه صیاد برای منافقین چه بود؟

  به گزارش «فرهیختگان»، سرتیپ دوم ابوالقاسم کیا، رئیس پژوهشگاه شهید صیاد و نویسنده کتاب «شکوه اخلاص» است که به معرفی شخصیت امیرسپهبد صیادشیرازی می‌پردازد. روایت او از رشادت‌های شهید صیادشیرازی در جریان عملیات مرصاد شنیدنی است.

من یک‌ماه قبل از عملیات مرصاد و یک‌ماه بعد از آن در منطقه بودم چراکه در آن زمان مسئولیت توپخانه لشکر 88 زرهی را برعهده داشتم. وضعیت بسیار بدی شکل گرفت در تاریخ ۳۱ تیر ۱۳۶۷ عراق از ۱۲محور در منطقه غرب به داخل خاک ایران هجوم آورد. به ‌هر حال شرایط برای آنها مساعد بود و از امکانات بسیار وسیع و پشتیبانی هوایی بالایی برخوردار بودند. شرایط آنها به‌گونه‌ای بود که توانستند حرکت نظامی سنگینی را انجام دهند. هدف عراق هم در آن حرکت گرفتن اسیر بود. من به اتفاق فرمانده لشکر در یک پست در نفت‌شهر بودیم. ناگهان خبر رسید تعدادی از واحدهای توپخانه ما سقوط کردند. پرسیدم چطور توپخانه‌ها سقوط کرد؟ چطوری عراق به این سرعت وارد مواضع توپخانه شد؟ ساعت ۶ صبح به من اطلاع دادند.

تقریبا ساعت 7 و 8 دقیقه صبح خواستیم از قرارگاه بیرون برویم که تغییر موضع بدهیم. دیدیم تانک عراقی در 500 متری ماست. اما تیراندازی نمی‌کرد و برای بردن اسیر آمده بود. می‌خواستند اسیر ببرند. چون قطعنامه 598 پذیرفته شده بود و قصد داشتند حین مذاکره پیرامون تبادل اسیر از یک وزنه بالاتری برخوردار باشند. خلاصه به هر حال واحدها مجبور به جا‌به‌جایی شدند.

  اسلام‌آباد چگونه سقوط کرد؟/ مقاومت جانانه پادگان الله‌اکبر

ساعت حدود 9 شب بود معاون یکی از گردان‌های ما سرگرد بسطامی از کرمانشاه آمد و خبر داد عراق اسلام‌آباد را گرفت و پرچم جمهوری اسلامی را از سردر فرمانداری پایین کشیدند.
منافقین در بدو ورود به اسلام‌آباد با مقاومت پادگان تیپ یک لشکر81، به نام پادگان الله‌اکبر مواجه شدند. تعدادی از پرسنل در لشکر بودند و سخت مقاومت کردند و بیش از 30 نفرشان شهید شدند. در آن عملیات تعدادی هم مجروح دادند ولی تسلیم نشدند و تا گلوله آخر سخت مقاومت کردند. نهایتا با پیشروی منافقین، سرهنگ سلیمی فرمانده پادگان دستگیر می‌شود. منافقین گوش و دماغ و دهان و دستش را بریدند و بعد شهیدش کردند و بعد پادگان را به آتش کشیدند. سقوط پادگان دوساعت طول کشید. یعنی واقعا این پرسنل ایثارگر ارتش در این پادگان با توجه به آن توان نظامی که منافقین وارد عمل کرده بودند، مقاومت بسیار جانانه‌ای کردند. آنچنان مقاومت کردند که حتی اگر غافلگیر نمی‌شدند می‌توانستند جلوی ورود آنها به اسلام‌آباد را بگیرند. پادگان به این ترتیب سقوط کرد و اینها به‌این‌ترتیب وارد شهر شدند.

منافقین تا پاطاق راحت آمدند. چون عراق مسیر را برای آنها هموار کرده بود. پاطاق یک گردنه بسیار پرپیچ‌وخمی است. اینها پاطاق را سخت بمباران کردند و به‌ هر حال زمینه مساعد شد و به طرف «کرند» آمدند. ساعت 14:30 اینها از پاطاق بالا آمدند. در کرند در مقر بچه‌های سپاه، مسعود رجوی خائن و خیانتکار برای اینها سخنرانی کرد و بلافاصله به طرف اسلام‌آباد حرکت کردند. طبق برنامه‌ریزی ساعت 8:30 به اسلام‌آباد رسیدند. مردم فرار و شهر را ترک کردند و محور اسلام‌آباد به طرف چهارزبر تقریبا بسته شد. از اسلام‌آباد که خارج می‌شویم 14 کیلومتر که بیاییم به گردنه‌ای به‌نام حسن‌آباد می‌رسیم. از گردنه حسن‌آباد که رد شویم 9 کیلومتر که بیاییم به چهارزبر می‌رسیم. در چهارزبر دو دستگاه کامیون هم به‌دلیل سرعت بالا تصادف کرده بودند. راه بند آمد و ترافیک شد و مردم متوقف شدند. آنها می‌آیند پشت مردم و به این ترتیب اولین چیزی که مانع پیشروی منافقین به طرف کرمانشاه می‌شود، خود مردم هستند. این خواست خداست. تاریخ حرکت‌شان به کرمانشاه دو ساعت به تاخیر می‌افتد.

مردم بسیار مضطرب بودند. تیپ 12 حضرت‌قائم(عج) در کرمانشاه سریع وارد عمل شد و چهارزبر را بست. اجازه دادند ماشین‌های شخصی عبور کنند که آسیب نبینند و زمان به‌نفع ما صرفه‌جویی شد. در این زمان سردار شمخانی به شهید صیادشیرازی زنگ می‌زند که «بیا کرمانشاه، دشمن وارد خاک ما شده و از کرند عبور کرده است.» شهید صیاد می‌گوید: «این چطور دشمنی است که از کرند عبور کرده؟» شمخانی می‌گوید: «من نمی‌دانم، فقط بیا.»

  آرایش نظامی در مرصاد

من از سال ۵۵ با شهید صیاد بودم و مدیریت، تعهد، ایمان، اخلاص و پشتکارش را باور داشتم. شهید صیاد خیلی خوب مدیریت کرد. دستور داد اول هواپیمای هوانیروز دراختیار قرار بگیرد. با خلبان‌ها صحبت کرد و دستور داد یک تیم آتش شامل یک فروند کبرا و یک فروند 214 آماده شوند. به کبرا‌ها دستور داد دشمن را بزنند.

تیپ 12 حضرت‌قائم(عج) در چهارزبر مستقر بود؛ اما گردنه حسن‌آباد هم مهم بود. شهید صیاد سریع تصمیم گرفت که تیپ 57 حضرت اباالفضل در سمت چپ گردنه حسن‌آباد پیاده شود و سپاه بدر را با 8 فروند بالگرد شینوک در سمت راست آن ارتفاعات پیاده کند. حسن‌آباد و چهارزبر بسته شدند. نیروی هوایی با دو فروند F4 نیروهای پیشرو و انتهای ستون منافقین را بمباران کردند و راه‌شان مسدود شد و سپس طی چند مرحله بمباران ادامه یافت. منافقین نیروهای خود را در ۳۰ تیپ 150 تا 170نفره سازماندهی کرده بودند. هر تیپ امکانات آمادی‌اش همراهش بود. ما از روی زواره‌کوه می‌دیدیم که تیکه‌تیکه اینها دارای ماشین و کامیون‌های سوخت، خواروبار و همه‌چیز بودند و امکانات لازم را داشتند. تانک‌های آنها کاسکای برزیلی چرخدار بود و توپ و تیربار 12/7 و 62/7 داشت. لباس و یونیفرم نظامی خاکی‌رنگ تن‌شان بود و بازوبند سفید داشتند. به ‌هر‌حال پشت اینها به ‌این ‌ترتیب بسته شد. البته در مسیر اسلام‌آباد تا کرند اینها برای خودشان نیروهای امنیتی داشتند و روستاها را در کنترل خود گرفته بودند. در این زمان لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) و لشکر 71 اراک در یک باند اضطراری از طرف پلدختر به سمت اسلام‌آباد پیاده شدند؛ یعنی محل تجمع نیروهای ما اسلام‌آباد بود و از آنجا با هلی‌کوپترهای شینوک به مناطق مختلف منتقل و در ارتفاعات پیاده می‌شدند. به‌ این‌ ترتیب از پهلوها، جلو و عقب و تمام مسیر نیروهای منافقین تحت محاصره ما قرار گرفتند. گروه 33 و ۴۴ توپخانه ارتش به‌خصوص گروه 33 به فرماندهی سیدحسام هاشمی که ما هم آن‌موقع در خدمت ایشان بودیم با کاتیوشا که بردش 22 کیلومتر است و توپ‌های 130 میلی‌متری که برد آنها 27 کیلومتر است، هم مسیر حسن‌آباد و هم مسیر اسلام‌آباد به طرف کرند را زیر آتش می‌گرفتند.

  عراقی‌های فرمانده میدانی منافقین را فراری دادند

منافقین روز دوشنبه ۳ مرداد 1367 عملیات‌شان را آغاز کردند و چهارم و پنجم مرداد برای آنها جهنمی از آتش فراهم شده بود. در کمینگاه سختی گیر کرده بودند و هیچ راه فراری نداشتند. البته ما در آن دره برف‌آباد که بودیم ساعت 2 نیمه‌شب دیدیم هلی‌کوپترهای عراقی در اسلام‌آباد نشستند و فرماندهان منافقین را سوار کردند و بردند. چون پی برده بودند که شکست حتمی متوجه آنها است و نمی‌توانند مقاومت کنند و عملیاتی را انجام دهند. بقیه منافقین در منطقه مانده بودند، با ماشین‌های لندرور بسیار نویی که انگلیسی بود و وانت‌های استیشن که جلوی آنها سپر آهنی نصب شده بود که بزنند و منطقه را پاک کنند. یکی از منافقین که خانم آموزش‌دیده‌ای بود با یکی از استیشن‌های سپردار به خاکریز گردنه چهارزبر زد که خاکریز را بشکافد ولی چون سرعت زیادی گرفته بود واژگون شد و دو نفر آنها کشته شدند و دو نفر دیگر فرار کردند. همان‌جا یک ساک از منافقین به دست بچه‌های ما افتاد. درون آن دفترچه‌ای بود شامل آدرس، مشخصات و شماره تلفن افرادی که قرار بود با آنها در کرمانشاه و همدان و تهران همکاری کنند. همچنین در آن دفترچه نقشه عملیاتی و برنامه کاری آنها قرار داشت.

نیروهای ما در همان پیچی که در گردنه از برف‌آباد به طرف اسلام‌آباد سرازیر می‌شویم قرار داشتند و جلوی منافقین را در همین زمانی که شروع به عقب‌نشینی کردند، گرفتند. از لشکر 28 کردستان هم بعدا اضافه شدند.

در این عملیات بیش از 2000 نفر از نیروهای منافقین کشته شدند. تعداد زیادی از آنها با سیانور و نارنجک خودکشی کردند و بیش از 160 نفر اسیر شدند. چیزی حدود 1000 نفر زخمی شده بودند که به‌وسیله آمبولانس‌های خودشان سریع از مرز ما خارج شدند و آسیب بسیار سنگینی دیدند.

  یک خاطره‌

وقتی اسلام‌آباد آزاد شد آمدیم داخل شهر دیدیم تعدادی از ماشین‌های شخصی مردم آسیب دیدند، برخی راننده‌ها پشت فرمان شهید شده بودند و اجساد منافقین در سطح شهر به‌حد وفور دیده می‌شد. در میان راه به بیمارستان امام‌خمینی رفتیم. منافقین تعداد زیادی را در بیمارستان شهید کرده بودند. حدود ۳۰ نفر شهید شده بودند. وقتی می‌خواستیم از بیمارستان خارج شویم ناگهان دیدیم یک خانم بسیار هیکلی روی زمین درازکشیده بود و گفت جناب سرهنگ من اطلاعات زیادی دارم. من مجروح هستم، من را ببرید به شما اطلاعات می‌دهم. افسری که همراه من بود، گفت: «بیا این را ببریم بدهیم تخلیه اطلاعاتی کنند.» گفتم: «ببین اگر این فرد مجروح است باید به او دست بزنیم و بلندش کنیم، اگر این کار را بکنیم یقه ما را می‌گیرند که این فرد نامحرم است. لذا من این کار را نمی‌کنم. حوصله دردسر آن را ندارم.» خلاصه آمدیم سوار ماشین شویم که ناگهان این خانم منفجر شد. فهمیدیم که ضامن نارنجک را درآورده بود و داخل پیراهنش گذاشته بود و منتظر بود ما او را سوار جیپ کنیم و خودش را منفجر کند. می‌خواهم بگویم اینها انسان‌های خبیث با نیت‌های پلید بودند.»

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰