به گزارش «فرهیختگان»، «یا مرگ یا مصدق» شاید کلیدیترین و ماندگارترین شعار مردم در تظاهرات 30 تیرماه 1331 در حمایت از نخستوزیری دکتر محمد مصدق باشد. مردمی که با فتوای آیتالله کاشانی که گفته بود «به خدای لایزال اگر قوام [از نخستوزیری کنار] نرود اعلام جهاد میکنم و خودم کفن پوشیده با ملت در پیکار شرکت مینمایم»، به خیابانها آمده بودند. قیامی که نتیجه داد و با استعفای قوام، مصدق دوباره به نخستوزیری منصوب شد. هرچند آیتالله کاشانی و جریان اسلامگرا برای بقای مصدق همه ظرفیت اجتماعی خود را خرج کردند تا مساله ملی شدن صنعت نفت بهنتیجه برسد، اما درمقابل مصدق و ملیگراها التفاتی به این حمایت همهجانبه نداشتند. چه آنکه 25 تیر 31 مصدق به بهانه عدم اختیارش در انتخاب وزیر جنگ، بدون هماهنگی با آیتالله کاشانی و مشورت با او از سمتش استعفا کرد و چه بعد از ابقای دوباره در مقام نخستوزیری که با بیاعتنایی محض به پشتوانههای سیاسی و مردمیاش کار خود را انجام داد. مصدق بعد از 30 تیر آیتالله کاشانی را در امر دخالت در سیاست منع کرد، چهرههای شاخص فدائیان اسلام را که نقش بزرگی در بهقدرت رسیدنش داشتند به زندان فرستاد، مقامات نظامی ارتش را که در قیام 30 تیر به مقابله با مردم برخاسته بودند به مناصب مهم در وزارت نفت گمارد، مجلس شورای ملی را که از حامیان وی بودند و از چهرههای دلسوز به ملی شدن صنعت نفت در آن حضور داشتند، منحل کرد و نهایتا هشدارهای آیتالله کاشانی درباره کودتا را هیچ انگاشت تا در 28 مرداد 1332، دیگر نه کسی به خیابانها بیاید و نه کسی شعار «یا مرگ یا مصدق» بدهد تا شود آنچه نباید میشد.
بازسازی تشکیلاتی جبهه ملی بعد از کودتا، تشکیل نهضت مقاومت ملی و نهضت آزادی
کودتای 28 مرداد ضربه سنگینی به هر دو جریان جبهه ملی و اسلامگرا زد، بهطوریکه رهبر هر دو جریان (آیتالله کاشانی و مصدق) تبعید و سران و چهرههای شاخصشان نیز به تبعید یا زندان دچار شدند. اما جریان ملیگرا بلافاصله پس از کودتا برای بازسازی تشکیلاتی خود درجهت حفظ و استمرار دستاوردهای دولت مصدق تلاش کرد. در این دوران «نهضت مقاومت ملی» به دست باقیماندههای جبهه ملی بهوجود آمد، ازجمله چهرههایی که در ایجاد این نهضت دخیل بودند، بازرگان بود که مسئولیت دبیری شورای مرکزی و سازماندهی امور نهضت مقاومت ملی را برعهده گرفته بود. تفکر و اندیشه نهضت مقاومت ملی درحقیقت استمرار اندیشه جبهه ملی بود که «مصدق» را سمبل مبارزه ملی قلمداد میکرد. انتخاب نام «راه مصدق» برای نشریه ارگان نهضت مقاومت ملی نشاندهنده عمق نفوذ تفکر سیاسی مصدق در این جبهه سیاسی است. جبهه ملی و نهضت مقاومت ملی، خود را وارثان انقلاب مشروطه میدانستند و با شعار طرفداری از قانون اساسی و لزوم وجود آزادیهای سیاسی، بهدنبال برگزاری انتخابات آزاد در دل سلطنت شاهنشاهی بودند. با ورود به دهه 40 و باز شدن تدریجی فضای سیاسی در کشور و توفیق نهچندان زیاد نهضت مقاومت ملی، تعدادی از اعضای آن همچون بازرگان، یدالله سحابی، حسن نزیه و... تشکیلاتی جدید به نام «نهضت آزادی» را در اردیبهشت 1340 تاسیس کردند. در اساسنامه نهضت آزادی آمده بود: «ما مسلمانیم، ایرانی هستیم، طرفدار قانون اساسی [پهلوی] و مصدقی». بازرگان درمورد فلسفه وجود نهضت تازهتاسیسش میگفت: «از درون جبهه ملی، نهضت آزادی بهوجود آمد که هم وارث نهضت مقاوم ملی بود و هم فرازنده و بلندکننده شعار شاه سلطنت کند نه حکومت.» اما تفاوت نهضت آزادی با جبهه ملی و نهضت مقاومت ملی درنظر گرفتن یک هویت اسلامی و پایگاه عقیدتی برای خود بود و با این هدف که یک گروه سیاسی_مذهبی باشد، تشکیل شد. بر این اساس، نهضت آزادی به فعالیتهای دینی و مذهبی نزدیکتر شد و نقش روحانیت را بهعنوان بخشی از مبارزه پارلمانی و ایدئولوژیک با پهلوی پذیرفت و بر همین اساس چهره شاخصی چون آیتالله طالقانی درکنار آنها برای فعالیت سیاسی مذهبی قرار گرفت.
اختلافات و تضاد گفتمانی جبهه ملی و نهضت آزادی با جریان اسلامگرا
اختلافات گفتمانی و ایدئولوژیک جبهه ملی و جریان اسلامگرا چه قبل و چه بعد از دوران قدرت مصدق در منصب نخستوزیری مشخص بود، اما اشتراک نظر در مساله نفت و خارج شدن آن از زیر دست استعمار باعث شده بود اتحادی استراتژیک میان دو گروه به وجود آید. اتحادی که با بیاعتنایی مصدق پس از رسیدن به قدرت از میان رفت. با بازسازی جبهه ملی و تشکیل نهضت آزادی از یکسو و آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) از ابتدای دهه 40، بهصورت واضحتر این تضاد گفتمانی قابل مشاهده بود. قبل از پیروزی انقلاب و در روش مبارزه، جریان ملیگرا و نهضت آزادی به مبارزه پارلمانی و در چارچوب قانون اساسی اعتقاد داشت و ایده اصلیاش «شاه بماند سلطنت کند، نه حکومت» بود، اما در نقطه مقابل جریان اسلامگرا معتقد به مبارزه مردمی تا سرنگونی کامل طاغوت و رژیم پهلوی بود. چنانکه در آبانماه 57 و در ملاقات بازرگان با امام(ره) در پاریس، رهبر انقلاب آب پاکی را روی دست بازرگان میریزد و مصرانه خواهان رفتن شاه میشود. اما اختلافات ایدئولوژیک و عقیدتی نهضت امام با جریان ملیمذهبی پس از انقلاب و تا زمان عزل بنیصدر به اوج خود میرسد. چالش جریان اسلامگرا و ملی-مذهبیها در مجلس خبرگان قانون اساسی درباره اصل «ولایت فقیه» و مخالفت ملیگراها با این طرح تا تهیه پنهانی طرح انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی در دولت موقت توسط عباس امیرانتظام سخنگوی دولت موقت پیش رفت که با ورود بهموقع آیتالله خامنهای ناکام ماند. در مساله رابطه با آمریکا، جریان نهضت آزادی و دولت موقت سعی در برقراری رابطهای دوستانه با ایالات متحده داشتند و در روزهایی که دولت آمریکا به شاه مخلوع ایران پناه داده بود، بازرگان نخستوزیر دولت موقت در الجزایر با برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا دیدار و ملاقات کرد و بعد از اشغال لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام، در اعتراض به این حرکت استعفا داد و بعدها در یک سخنرانی دانشجویان را خط شیطان معرفی کرد. اعتراض به تصویب لایحه قصاص در مجلس، مخالفت با ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، مخالفت با حکم ارتداد سلمان رشدی، نویسنده کتاب «آیات شیطانی» و... از تضادهای گفتمانی نهضت آزادی و جبهه ملی با جریان انقلاب اسلامی و اسلامگرا بود.
تاثیرات فکری بازرگان بر جوانان و دانشجویان نهضت آزادی و تولد سازمان مجاهدین خلق
بخشی از جریان دانشجویی و بهخصوص طیفی از انجمنهای اسلامی دانشجویان از سالهای دهه 20 و بهواسطه درسهای تفسیر قرآن و نهجالبلاغه و سخنرانیهای سیاسی دارای ارتباط نسبتا خوبی با بازرگان و آیتالله طالقانی بودند. نظریات بازرگان درخصوص نگاه تجربی و علمی برای اثبات قضایای دینی در مجموعه سخنرانیهایش در میان جوانان و انتشار آن در کتابی تحت عنوان «راه طیشده»، تاثیرات مهمی در نوع و نحوه نگاه جوانان و دانشجویان به دین در دهه 30 ایجاد کرد و دانشجویان زیادی را بهسوی نهضت آزادی و نهضت مقاومت ملی کشاند.
درواقع میتوان گفت تا ابتدای تشکیل هیاتهای موتلفه اسلامی در دهه 40، تنها حزب سیاسی_مذهبی کشور که دانشجویان امکان گرایش به آن را داشتند، نهضت آزادی بود. نمونهای از این دانشجویان عباس شیبانی بود که از سالها قبل انجمن اسلامی را در دانشگاه راه انداخته بود و بعد مسئول شاخه دانشجویی نهضت آزادی شد و به توسعه و ترویج انجمنهای اسلامی در دانشگاههای کشور پرداخت. درواقع در سالهای ابتدایی دهه 40 میتوان گفت نهضت آزادی در بعد نیروهای خود دارای دو لایه بود؛ لایه پا به سن گذاشته و سران جبهه که طرفدار مبارزه پارلمانتاریستی در چارچوب قانون اساسی با پهلوی بودند و لایه جوانتر و زیرین که بهدنبال برخوردها و اقدامات تند و تیز بودند. حتی در این زمینه، زمینههای آموزش نظامی و سیاسی در مصر در دوران جمال عبدالناصر برای این طیف از نیروها تا حدودی اجرایی شد. وقتی در سال 41 سران و پیرمردان نهضت آزادی بهدلیل انتشار بیانیه علیه انقلاب سفید شاه زندانی شدند، بازرگان در آخرین دفاع خود در جلسه دادگاه بهگونهای تهدیدآمیز گفت: «ما آخرین نفراتی هستیم که در این دادگاه به اتهام سیاسی محاکمه میشویم و اعتماد به رژیم داشته و میخواستیم ازطریق انتخابات دست به اصلاحات بزنیم. بعد از ما زبان تفنگ سخن خواهد گفت.» بعد از محکومیت سران و چهرههای شاخص نهضت آزادی در همان سالها بود که تعدادی از جوانان عضو نهضت آزادی از جمله محمد حنیفنژاد که بهعنوان دانشجو در نهضت آزادی فعالیت میکرد به همراه سعید محسن و علی اصغر بدیعزادگان، دیگر جوانان و دانشجویان طرفدار بازرگان دست به تاسیس «سازمان مجاهدین خلق» زدند و در همان ماههای ابتدایی تاسیس این سازمان، کتاب «راه انبیاء و راه بشر» را که به لحاظ تئوریک برگرفته از کتاب «راه طیشده» بازرگان بود را منتشر کردند. سید محمد مهدی جعفری، از اعضای سابق نهضت آزادی و انجمنهای اسلامی دانشجویان میگوید: «خود من از محمد حنیفنژاد شنیدم که مهندس بازرگان در زندان به حنیفنژاد میگوید: «این بار که آمدی به زندان دست خالی نیا!» این حرف را در حالی زد که دستش را مثل هفتتیر کرده بود و به من اشاره میکرد.» لطفالله میثمی نگرش بازرگان برای تاسیس مجاهدین خلق را اینگونه از زبان سحابی نقل میکند: «پس از دادگاه تجدیدنظر در زندان، مهندس بازرگان گفت ما که دیگر نمیتوانیم فعالیت سیاسی انجام بدهیم ولی میتوانیم رحمی باشیم برای تولد یک مولود جدید که در فاز جدیدی کار کند که هم از نظر جسمی و هم از لحاظ فکری تحرک بیشتری نسبت به ما داشته باشند و این پیام را هم به کمیته دانشجویان نهضت داده بودند.» این رابطه معنوی میان بازرگان و نهضت آزادی با نیروهای جوان و عموما دانشجوی خود که حالا در مجاهدین خلق روش مبارزه مسلحانه را برگزیده بودند، حتی بعد از تغییر ایدئولوژی سازمان در سال 54 از اسلام به مارکسیسم و حتی بعد از پیروزی انقلاب و اعلام جنگ مسلحانه سازمان علیه جمهوری اسلامی ادامه داشت، بهطوریکه ابراهیم یزدی، دبیرکل سابق نهضت آزادی در مستند «آقای دادستان» میگوید: «چند وقت قبل از اینکه سازمان منافقین میخواست وارد جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی شود، مسعود رجوی و موسی خیابانی پیش ما [نهضت آزادی] آمدند و این موضوع را اعلام کردند.» همچنین بازرگان 12 اردیبهشت 60 و کمتر از 20 روز قبل از اعلام جنگ مسلحانه سازمان در روزنامه میزان، ارگان رسمی نهضت آزادی در دهه 60 مینویسد: «مجاهدین خلق، شما فرزندان نهضت آزادی هستید. مبانی فکری و تنظیمات اولیه شما را کتابها و بحث و تحلیلها و تجربیاتی که از نهضت گرفتید تشکیل میداد. اگر بعدا به لحاظ ایدئولوژی و تاکتیک فاصلهها و اختلافهایی پیش آمد و از خود شما کسانی جدا و مخالف شدند اینها مانع و منکر رابطه پدر و فرزندی نمیتواند بشود.»
دهه 70 و بازگشت ملیمذهبیها به دانشگاهها ازطریق همگرایی با بدنه رادیکال تحکیم وحدت
دور ماندن جریان چپ سنتی از مناصب حکومتی در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70، این جریان را به بازنگری در دیدگاهها و عقاید فکری و تشکیلاتی وادار کرد و نتیجه آن دگردیسی فکری و تغییر گفتمانها از مبارزه با آمریکا به همگرایی با آمریکا، عدالتخواهی به تفکرات لیبرالی و استقلالخواهی به آزادیخواهی بود. بعد از پیروزی این جریان در انتخابات دوم خرداد، زمینههای گرایش و نزدیکی جریان اصلاحات به ملیمذهبیها و نهضت آزادیها تاحدودی فراهم آمد. همین سیر تطور فکری نیز برای بخش رادیکال دفتر تحکیم وحدت (انجمنهای اسلامی دانشجویان) رخ داد تا از همان روزهای ابتدایی دوم خرداد، زمینههای نزدیکی و همجواری جبههملی و نهضت آزادی با دفتر تحکیم وحدت کلید بخورد. اولین مصداق آن در سال 76 بود که اختلاف نظری در میان طیف خط امامی و رادیکال انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر (پلیتکنیک) بر سر برگزاری مراسم ختم برای بازرگان رخ داد که نهایتا با غلبه جریان خط امامی این مساله منتفی شد. بعدها نیز انجمن اسلامی دانشگاههای امیرکبیر و علامه طباطبایی چهرههای نزدیک به نهضت آزادی مانند یوسفیاشکوری، محمدمهدی جعفری، مقصود فراستخواه و غلامعباس توسلی را دعوت کردند تا زمینههای همگرایی نهضت آزادی و رادیکالهای تحکیم وحدت شکل بگیرد. اما مهمترین اتفاق و پیوند این دو گروه را باید در نشست سالانه دفتر تحکیم وحدت در شهریور 76 و در دانشگاه امیرکبیر دانست. جایی که ابراهیم یزدی، دبیرکل وقت نهضت آزادی در نشست تحکیم برای سخنرانی حاضر شده بود، هنگام نماز مغرب، بخشی از دانشجویان نیز به او اقتدا کردند تا پیوند آنان شکل و شمایل عمیقتری به خود بگیرد. علی افشاری یکی از چهرههای رادیکال وقت تحکیم وحدت که طیف مدرن این دفتر را در آن دوران نمایندگی میکرد سالها بعد درباره همگرایی این بخش از جریان دانشجویی با جبهه ملی و نهضت آزادی مینویسد: «طیف مدرن معتقد بود که باید با عناصر این مجموعه [نهضت آزادی و جبهه ملی] تعامل داشت و از آنها برای سخنرانی در دانشگاهها دعوت به عمل آورد. روند تحولات دفتر تحکیم وحدت با هژمونی یافتن فراکسیون مدرن [طیف رادیکال] به سمتی رفت که وابستگان به ائتلاف ملی مذهبی و نهضت آزادی بخشی از نیروهایی بودند که در برنامهها و نشستهای سیاسی و فرهنگی دفتر تحکیم وحدت و انجمنهای اسلامی همیشه حضور داشتند. به لحاظ سیاسی از خرداد ۷۶ تا تیر ماه ۷۸ موضع نهضت آزادی رادیکالتر از دفتر تحکیم وحدت بود. درمجموع میتوان گفت که بیشترین تاثیر نهضت آزادی در روند جدید دفتر تحکیم وحدت الهامبخشی از ویژگیهای ممتاز شخصیتی و منش اخلاقی چهرههای برجسته این سازمان دینی– سیاسی قدیمی بوده است.» همانطور که از اظهارات علی افشاری برمیآید در دو سال ابتدایی دوم خرداد منشهای رادیکالتری ازسوی نهضت آزادی نسبت به دفتر تحکیم وحدت اتخاذ میشد و تحکیم تاثیرات الهامبخشی در این دوران از جریان ملیمذهبیها داشت بهطوریکه از سال 78 به بعد نیز مواضع بدنه رادیکال و مدرن تحکیم به تأسی از جریان ملی مذهبی تند و تیزتر میشود که نمونههای آن را در ماجرای غائله 18 تیر 78، طرح عبور از خاتمی، رئیسجمهور اصلاحات در سال 79 توسط علی افشاری و... میتوان دید. همچنین در انتخابات مجلس ششم در اسفند 78 بدنه رادیکال وقت تحکیم وحدت نام علیرضا رجایی، از نیروهای ملیمذهبی را در شرایطی در لیست انتخاباتی خود قرار داد که هیچیک از گروههای سیاسی اصلاحطلب ازجمله طیفهای رادیکال آن مانند جبهه مشارکت نیز چنین کاری را انجام ندادند. مصطفی دزفولی، از اعضای وقت انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر و طیف خط امامی آن نیز درباره چرایی گرایش ملیمذهبیها به بدنه رادیکال تحکیم در آن زمان میگوید: «نهضت آزادی به واسطه قوه سرکوبی که درِشان ایجاد شده بود دنبال بدنهای در دانشگاه برای خود میگشتند.» درواقع عدم توجه به مباحث فکری و اعتقادی که در شورای مرکزی وقت تحکیم پدید آمده بود، باعث شد تا شاهد نفوذ جریان ملیگرا و نهضت آزادی در این بخش از این دفتر باشیم که عملا با گفتمان تحکیم وحدت در دهه ابتدایی پیروزی انقلاب که متکی به آرمانهای انقلاب و امامخمینی(ره) بود، سنخیتی نداشت. ادبیات رادیکالی که ناشی از تفکر جریان ملی–مذهبیها بود. تفکری که در دهه 60 یکی از مخالفان سرسختش دفتر تحکیم وحدت بود. در همان دوران بود که عکس امامخمینی(ره) از آرم تحکیم وحدت حذف و درمقابل قاب عکسهای بازرگان، یدالله سحابی، مصدق و امثالهم به دیوار دفاتر تحکیم آویزان شد. مسالهای که با گذشت سالها از آن و احیای گفتمان انقلاب و امام در تحکیم وحدت هنوز در بعضی دفاتر تشکلهای دانشجویی مثل انجمن دانشگاه تهران نیز دیده میشود.
* نویسنده: محسن تاجیک نژاد، روزنامهنگار