به گزارش «فرهیختگان»، تنها در آوریل 2020 (فروردین)، مایک پمپئو، وزیر امورخارجه آمریکا، بیش از 90 مصاحبه با رسانههای آمریکایی درباره چین و کرونا داشته است. پمپئو این روند را در سه ماه گذشته نیز ادامه داده و از هر فرصتی برای سخن گفتن علیه پکن استفاده کرده است. در کنار اشاره هرروزه او به چین، پمپئو در هفتههای گذشته دو دستورکار ویژه دیگر نیز برای خود تعریف کرده است. او در کنار راهبرد فشار حداکثری بر ایران، تلاش همهجانبه برای تداوم تحریم تسلیحاتی ایران کرده است. پمپئو با متحدان اروپایی آمریکا وارد رایزنی شده و حتی در نشست شورای امنیت نیز در اینباره سخنرانی کرده است تا نظر مثبت اعضا را برای تمدید تحریم تسلیحاتی ایران که مهرماه به پایان میرسد، جلب کند. دومین دستورکاری که وزیر امور خارجه آمریکا در چند هفته گذشته بهطور ویژه به آن ورود پیدا کرده، موضوع برنامه جامع همکاری ایران و چین است. این برنامه هنوز نهایی نشده و دو کشور درحال رایزنی درباره رسیدن به توافق نهایی هستند، ولی با اینحال وزارت خارجه آمریکا بههر شکل بهدنبال اثرگذاری بر این توافق و شکست آن است. هرچند وزارت خارجه آمریکا چنین هدفی را در دستورکار دارد، اما بهنظر میرسد همچون سایر حوزههای سیاست خارجی، پمپئو در این پرونده نیز یک نقشه راه منسجم ندارد. چند روز پس از اینکه وزارت امور خارجه آمریکا در صفحه توئیتر فارسی خود توافقنامه ایران و چین را با ترکمانچای مقایسه کرد و مدعی شد ایران امتیازات ویژهای به چین داده است، مایک پمپئو، روز پنجشنبه در موضعی متفاوت گفت قرارداد ۲۵ساله چین و ایران ضرورت تمدید تحریم تسلیحاتی ایران را نشان میدهد. او در جلسهای در «باشگاه اقتصادی نیویورک» بدون اشاره به لغو تحریمهای تسلیحاتی ایران در 18 اکتبر گفت: «دیروز خبری درباره توافق بین چین و ایران منتشر شد و دستکم چنین توافقی درحال تعمق و بررسی است. بهنظر من این نشانهای است از آنچه قرار است از روز ۱۹ اکتبر به بعد رخ دهد.» پمپئو با اشاره تلویحی به امکان خرید اسلحه از چین در پی انقضای این تحریم، گفته که تحریم تسلیحاتی سازمان ملل جلوی حکومت ایران را از خرید اکثر سامانههای تسلیحاتی میگیرد.
اگرچه آنچه پمپئو گفته، ادعایی بیش نیست، اما چرایی نگرانی مایک پمپئو از این برنامه همکاری، حائز اهمیت است. او درحال حاضر مهمترین مقام غربی است که نسبتبه این برنامه، موضعی منفی دارد و بهدنبال شکست در اجرای آن است. پاسخ این سوال را شاید بتوان از میان گفتههای «استفان والت»، استاد مشهور روابط بینالملل در دانشگاه هاروارد و صاحب نظریه «موازنه تهدید» یافت. او اخیرا پس از گزارش روزنامه نیویورکتایمز درباره توافق 25ساله ایران و چین در توئیتی نوشت: «در سال 2016، من و «[جان] مرشایمر» (یک نظریهپرداز دیگر روابط بینالملل) طرفدار بهبود روابط با ایران بودیم و هشدار دادیم که چین، با رشد جاهطلبیهایش بهدنبال متحد در خلیجفارس خواهد بود و ایران احتمالا در راس فهرست مدنظر چین است. [اما] ترامپ و پمپئو مسیر دیگری را درپیش گرفتند و تهران و پکن را گردهم آوردند. کارتان عالی بود!» او با این توئیت تاکید کرد که این اتفاق مدتها پیش ازسوی خود آمریکاییها پیشبینی شده بود و عدم توجه دولت ترامپ باعث وقوع چنین مسالهای شده است. اما اینکه نزدیکی دو کشور چه معنایی برای آمریکا خواهد داشت را نیکی هیلی، سفیر پیشین آمریکا در سازمان ملل متحد بیان کرده است. او که در مدت مسئولیت خود مواضع بهشدت ضدایرانی داشت، در توئیتی نوشت: «شراکت چین با ایران بهمعنای پایان انزوای جهانی ایران است.» او در ادامه توئیت خود مدعی شد چین با این توافق میتواند در پروژههای مختلف اعماز بانکی، بنادر، خطوط ریلی و مخابرات دست داشته باشد. عملا آنچه که والت و هیلی گفتهاند، در تعارض با آن چیزی بود که دونالد ترامپ و مایک پمپئو آن را دنبال میکردند.
فشار حداکثری یا سیاست بومرنگی
دونالد ترامپ مارس 2018، با توئیتی درباره اخراج رکس تیلرسون، وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد که یک خانهتکانی ویژه در دستگاه سیاست خارجیاش خواهد داشت. او مایک پمپئو، رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) را بهعنوان جانشین تیلرسون معرفی کرد. یک ماه بعد در 9 آوریل با اضافه شدن جان بولتون جنگطلب بهعنوان مشاور امنیت ملی دولت، گروه سیاست خارجی جدید آمریکا شکل گرفت. 29 روز پس از ورود بولتون به دولت و 12 روز پس از وزیر شدن پمپئو، آمریکا راهبرد فشار حداکثری علیه ایران را آغاز کرد و در روز 8 می 2018 (18 اردیبهشت 1397) بهطور رسمی از برجام خارج شد. آمریکا پس از خروج از این توافق بینالمللی به شرکتهای بینالمللی و واردکنندگان نفت از ایران یک مهلت سهماهه و 6ماهه برای قطع روابط تجاری و نفتی با ایران داد و در ادامه تمام تحریمهایی را که بهموجب برجام تعلیق شده بودند بار دیگر بازگردانده و علیه ایران به اجرا درآورد. کاخسفید با پیگیری جدی تحریمهای گذشته آمریکا علیه ایران و فشار بیش از اندازه به طرفهای بینالمللی برای قطع روابط تجاری خود با تهران، تحریمهای گستردهتری را نیز برای استحکام و اثربخشی تحریمهای قبلی، بر لیست تحریمهای جدید افزود. این تحریمها ضمن وارد آوردن فشار روانی بر مردم ایران و طرفهای همکار با تهران در عرصه تجاری، درصورت تجدید مذاکرات تهران-واشنگتن برداشتن آنها را بسیار مشکل کرده و ایران را مجبور به امتیازدهی بیشتر میکرد، زیرا این تحریمها با ایجاد رویههای قانونی دارای اثرات بلندمدت میشدند که برداشتن آنها بهصورت کوتاهمدت میسر نبود.
واشنگتن در حوزههای دیگر نیز به تلاشهای ضدایرانی خود سرعت داد. آمریکا از همان سال 2018 برای مقابله با ایران، بهدنبال تشکیل ناتوی عربی بود. این نیرو شامل ارتش مشترکی از کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس بهاضافه کشورهایی مانند اردن و مصر و هدفش محاصره نظامی ایران از سمت غربی و جنوبی بود. تشکیل ناتوی عربی ازنظر واشنگتن تضمینی بر نگرانی بازارهای جهانی نفت از واکنش نظامی تهران به تحریم نفتیاش بود. این طرح بهدلیل عدم تطابق با واقعیات میدانی و اختلافات کشورهای عربی با یکدیگر و پیام تهران به کشورهای عربی، به جایی نرسید.
محور اصلی فشار حداکثری آمریکا علیه ایران، حول مساله «نفت» شکل گرفته بود. نفت، بخش اعظم صادرات خارجی ایران را شامل میشد و اثر مستقیمی نیز روی صادرات غیرنفتی ایران داشت که پتروشیمی و صنایع تبدیل نفت در آن سهمی قابلتوجه داشتند. آمریکا بهدنبال بهصفررساندن صادرات نفت ایران و محروم کردن ایران از درآمدهای نفتی بود تا ازطریق آن، اقتصاد ایران را به فروپاشی بکشاند.
صادرات تضمینی نفت ایران
راهبرد مورد خواست ترامپ که مایک پمپئو آن را دنبال میکرد، باید منجربه فروپاشی اقتصاد ایران و پذیرش توافقی براساس خواست آمریکا میشد. آمریکا از همان ابتدا میدانست این راهبرد باید بهقدری شدید باشد که در بازه کوتاه ایران را به پای میز مذاکره بکشاند. در غیر اینصورت، تهران روزنههایی برای رهایی از این وضعیت پیدا خواهد کرد و چنین هم شد. برنامه جامع همکاری با چین، بزرگترین روزنهای است که ایران به کمک آن میتواند هسته مرکزی سیاست فشار حداکثری را هدف قرار دهد. تهران و پکن براساس یک نیاز مشترک، برنامهای را تنظیم کردهاند که براساس آن ایران به چین نفت صادر میکند و در ازای آن طرف چینی به توسعه زیرساختهای ایران اقدام خواهد کرد. برای اطمینان یافتن دو طرف از تداوم صادرات نفت و بیتاثیر بودن دخالتهای خارجی، در ضمیمه دوم و سوم این برنامه، به تامین امنیت بلندمدت انرژی، تلاش مشترک برای ایجاد مکانیسم واردات پایدار نفتخام از ایران و تشویق شرکتهای طرفین برای توسعه میادین نفتی ایران اشاره شده و آمده است دو کشور در شرایط مناسب نسبتبه عرضه پایدار نفت به چین، انعقاد قرارداد همکاری در پروژههای بالادستی و پاییندستی در صنعت نفت با شرکتهای توانمند چینی، افزایش صادرات محصولات پتروشیمی به چین، مشارکت در احداث و توسعه ظرفیت خطوط انتقال انرژی ازجمله نفت، گاز، فرآوردههای نفتی و شبکه برق و... اقدام کنند. طراحی و ساخت پالایشگاه مشترک در چین مبتنیبر خصوصیات نفت ایران نیز در همین چارچوب قابلارزیابی است. در این برنامه، پکن تاکید دارد در صادرات نفت ایران وقفهای ایجاد نشود. گفته میشود پکن بهدنبال خرید بین 1 تا 1.5 میلیون بشکه نفت بهصورت روزانه از ایران است. پکن اکثر نفت خود را از کشورهایی وارد میکند که جزء متحدان قدیمی آمریکا هستند. بههمین دلیل این منابع ازنظر چین درصورت افزایش درگیری میان این کشور و آمریکا، چندان قابلاتکا نخواهند بود. این مسالهای است که رهبر معظم انقلاب نیز در سفر شی جین پینگ، رئیسجمهور چین به تهران در سال 1394 به آن اشاره و تاکید کردند ایران تنها کشوری است که سیاستهای نفتیاش در داخل خودش تعیین میشود نه آنکه توسط قدرتهای بزرگ جهانی به آن دیکته شود. چین میداند برای رسیدن به بازارهای جهانی نیاز به گذر از غرب آسیا دارد، درحالیکه به جز ایران تمامی این منطقه تحت سیطره و نفوذ آمریکا است. ازسوی دیگر منابع نفتی بزرگ جهان نیز در کشورهای متحد آمریکا هستند. پکن جبرا تنها متحدی را که برای اقدامات بلندمدت و ویژه پیدا میکند، تهران است. این کشور دارای میادین گسترده نفتی است که از بسیاری از آنها بهرهبرداری نشده است. چین میداند که تا یک دهه دیگر به بزرگترین مصرفکننده انرژی جهان تبدیل شده و ایران که درمجموع ذخایر نفتوگاز در جهان رتبه اول را در اختیار دارد، میتواند با سیاستهای مستقل خود راهگشای این کشور باشد.
اثر فشار حداکثری بر ایران، این حقیقت را ثابت کرد که سیاستهای ترامپ و پمپئو در کوتاهمدت موفقیت نسبی را نشان میدهند، اما در بلندمدت و با مشخص شدن اثراتشان، آسیبهایی را به منافع میانمدت و بلندمدت آمریکا وارد میکنند. بهنظر میرسد سیاست خارجی ترامپ و پمپئو بومرنگی هستند. در ابتدا که پرتاب شده و اجرا میشوند، منظره خوبی را میآفرینند، اما درست در میانه شادی بومرنگ بازگشته و بهسوی پرتابکننده هجوم میبرد. اظهارات پمپئو درباره برنامه همکاری ایران و چین، بازگشت همان بومرنگی است که او و ترامپ با همکاری بولتون در اردیبهشت 97 پرتاب کردند.
ناموفق در برابر چین
بخش مهمتر ماجرا، چین است. اگر تهران در غرب آسیا درحال بهچالش کشیدن و تقابل با نظم آمریکایی است و از اینرو دشمن منافع آمریکا بهحساب میآید، پکن در مقیاس جهانی این نظم را به چالش کشیده و بر همین اساس هم، برخلاف دولت سابق آمریکا، در اسناد راهبردی منتشرشده در دولت ترامپ بهطور ویژه به تهدیدی به نام چین پرداخته شده است. استراتژی امنیت ملی در دوره اوباما، مهمترین تهدیدهای این کشور را بهترتیب اولویت، ایران، کرهشمالی، روسیه، جرائم فراملی و چین میدانست، اما در استراتژی امنیت ملی آمریکا سال 2018 که در آن تهدیدات امنیت و منافع ملی آمریکا در 26 مورد تدوین شده بود، چین جایگاه نخست تهدید علیه آمریکا را از آن خود کرد. پس از چین، روسیه، ایران، کره شمالی و در گام پنجم دولتهای ناپایدار، تروریسم، افراطگرایی و بیثباتی سیاسی در آفریقا و آمریکای لاتین بهعنوان تهدید شناسایی شدند. البته در سایر اسناد راهبردی آمریکا نیز چین در رتبه اول تهدیدات علیه این کشور بهشمار رفته است. دونالد ترامپ در راهبرد امنیت ملی ۲۰۱۷، چین را بهعنوان تهدید و یک قدرت تجدیدنظرطلب عنوان کرده است.
در این چارچوب ایالاتمتحده جدیترین و فوریترین تهدید خود را چین میداند و در راستای راهبرد «موازنه از راه دور» هدف اصلیاش مهار چین در مرزهای خود است. پکن نیز در مواجهه با راهبرد همهجانبه آمریکا، تلاش کرده به مناطقی ورود پیدا کند که بهنوعی خط قرمز آمریکا بهحساب میآید. یکی از این مناطق غرب آسیا است. چین در سالهای اخیر سرمایهگذاری کلانی در غرب آسیا کرده است. گردش مالی سنگین این کشور در منطقه علاوهبر دسترسی بیشتر، نفوذ گستردهتر را نیز بهدنبال داشته است. اکنون دو کشوری که در اسناد راهبردی آمریکا بهعنوان تهدید این کشور بهحساب میآیند، درحال مذاکره بر سر یک برنامه همکاری مشترک 25ساله هستند. ایران در مواجهه با آمریکا در غرب آسیا، عملکرد موفقی داشته است و توانسته قدرت واشنگتن را مهار کند. اضافه شدن توان اقتصادی چین به ایران و امکان همکاریهای مشترک در بنادر و زیرساختهای کشورهای ثالث در منطقه، فشار بر آمریکا را در غرب آسیا افزایش میدهد. بهعبارت سادهتر، راهبرد سیاست خارجی آمریکا علیه ایران که پس از اردیبهشتماه سال 97 عملیاتی شد، نهتنها نتوانست تهران را متوقف کند، که در مواجهه با چین نیز طعم شکست را تجربه کرده است. چین سال گذشته توانست توافق قابلتوجهی را با عراق به امضا برساند که براساس آن پکن در ازای نفت عراق و بدون نیاز به دلار آمریکا، زیرساختهای بغداد را توسعه دهد. البته پس از بازگشت عادل عبدالمهدی، نخستوزیر سابق عراق از پکن، اعتراضاتی که آمریکا پشتپرده آن بود، دولت را ساقط کرد تا در روند اجرای توافق مانع شکل بگیرد. چین باوجود این به تلاشهای خود برای توسعه روابط مستحکم در غرب آسیا ادامه میدهد و میخواهد با همکاری تهران در منطقه جای پای خود را محکم کند. شاید این برنامه را بتوان گام اقتصادی اخراج آمریکا از منطقه تلقی کرد.
چاپلوسی ترامپ بهجای پیگیری منافع آمریکا
در سیاست خارجی آمریکا، مایک پمپئو نشان داده است که بیش از حد لازم، چاپلوس است. او دربرابر خواستههای نامعقول ترامپ تاحدودی مقاومت دارد، اما درنهایت آنچه را که رئیسجمهور طلب میکند، اجرا میکند. رئیسجمهور میخواهد او هر روز علیه چین سخن بگوید، میگوید؛ ترامپ میخواهد او به متحدان اروپاییاش حمله کند. این ترامپ است که او و سیاست خارجی را هدایت میکند. حالا تبعات عملکرد خارجی نامتعادل پمپئو، سیاست خارجی وارونه بهبار آورده و به جای تامین منافع، تحدید منافع را دنبال کرده است.
هفته گذشته روزنامه آمریکایی «نیویورکتایمز» در گزارشی تحت عنوان «چین و ایران، با ایستادگی و مقاومت در مقابل آمریکا به همکاری تجاری و نظامی نزدیک میشوند»، سند «برنامه ۲۵ساله همکاریهای جامع ایران و چین» را اقدامی در جهت تضعیف تلاشهای ضدایرانی دولت دونالد ترامپ توصیف کرد. این روزنامه توسعه همکاری نظامی میان ایران و چین را یک زنگ هشداری برای ایالات متحده آمریکا دانست و نوشت: با فشارهای نامتناسب آمریکا، دو تمدن آسیایی به یکدیگر بیش از اندازه نزدیک شدهاند. اصلیترین دلیل نزدیکی این دو طرف «نفت» یعنی همان مادهای است که در مرکز سیاست فشار حداکثری قرار داشت. آمریکا با سیاستهای سردرگم خود چیزی را تحقق بخشید که میخواست مانع از تحقق آن شود. این مساله البته چیز دور از انتظاری نبود و افراد تاثیرگذاری در آمریکا به واشنگتن درباره آن هشدار داده بودند. اما مشکل سیاست خارجی آمریکا تنها در مواجهه با تهران نیست. این کشور تحتمدیریت مایک پمپئوی ایتالیاییتبار، در سراسر دنیا بد عمل کرده و آمریکا را به سمت انزوا پیش برده است.
منتقدان دولت ترامپ میگویند او در سیاست خارجی استراتژی واقعی ندارد و تلاش میکند با زور و اجبار به اهدافش دست پیدا کند. ترامپ و پمپئو در 3 سال گذشته موفق شدهاند خطر جنگ را افزایش دهند؛ ایران را وادار به توسعه برنامه هستهای خود کنند؛ عراق را تحریک کنند تا از ایالات متحده بخواهد که خاکش را ترک کند و شک و تردیدهای جدی در میان متحدان اروپاییاش ایجاد کنند. دولت ترامپ در این دوره از پیمانهای بینالملل خارج شد و جنگ تجاری برای توقف چین را آغاز کرد، اما بهدنبال آن با شرکای دیگرش هم وارد جنگ شد تا در برابر چین، تنها به میدان آمده باشد. سیاست خارجی آمریکا در دوره پمپئو بیش از آنکه بینالمللی باشد، در خدمت اهداف داخلی ترامپ است و وزیر امور خارجه نیز تبدیل به فردی حزبی در خدمت ترامپ شده است. سیاست خارجی آمریکا در دوره پمپئو، نهتنها نتوانست اهداف بینالمللی آمریکا را تامین کند بلکه به افول این کشور در عرصه بینالملل نیز شدت بخشید. این فقط ایران نیست که برخلاف تصور آمریکا بهسمت چین گرایش پیدا کرده است؛ در 3 سال گذشته اروپا بهدلیل عدم اطمینان از رفتار آمریکا، بهسمت توسعه همکاری با چین گام برداشته است.