به گزارش «فرهیختگان»، عبدالکریم سروش در سلسله جلسات «قرآن و انجیل»، به مناسبت بحث از داستانابراهیم و ایوب در قرآن و تورات، مساله مجادله با خدا را از «ویژگیهای ابراهیم» و «نشانه ایمان» دانسته و گفته است: «میتوان با خدا احتجاج کرد و در کتاب و روزنامه به او اعتراض کرد، چه برسد به اعتراض به حکومت دینی.»(1)
گفتنی است پیش از این ابوالقاسم فنایی در یک گفتوگوی اینترنتی بهمناسبت تحلیل قصه ابراهیم(ع) با اشاره به آیه جدال ابراهیم برای بیان چانهزنی اخلاقی با خدا در قرآن پرداخته و گفته بود: «ابراهیم در جایی با خداوند وارد مجادله میشود؛ یعنی دستوری را که خداوند درمورد عذاب قوم لوط صادر کرده به چالش میکشد و با خدا وارد گفتوگو و چانهزنی میشود و به یک معنا به خدا اعتراض میکند. جالب این است که خداوند نیز پس از نقل داستان مجادله ابراهیم با او، اصلا بهخاطر اینکار، ابراهیم(ع) را مذمت و توبیخ نمیکند و نمیگوید که ایمان تو ضعیف است یا تو به من اهانت و بیاحترامی کردی، بلکه کار او و خود او را تحسین میکند و در ستایش از او میفرماید: بیگمان ابراهیم بردبار، نرمخو و توبهکار بود؛ انَّ ابراهیمَ لَحَلیمٌ اَوّاهٌ مُنیبٌ.»(2)
منظور فنایی از محاکمه خدا، پاسخگو دانستن او در مساله عدالت و اخلاق است. او سخن خود را با استناد به یک آیه قرآن درمورد جدال ابراهیم پیش میبرد. اکنون سوال این است که چگونه شهسوار ایمان و تسلیم (بهقول کییرکهگور) با خدا مجادله میکند؟ و منظور از مجادله خلیلالله با خدا چیست؟ و چرا خدا این مجادله را مذموم نمیداند؟
۱. گام اول این است که تسلیم ابراهیم در قصه ذبح فرزندش توجیه شود. سروش بهپیروی از ابنعربی میگوید ابراهیم خوابش را درست تعبیر نکرد و رویایش را تصدیق کرد. ابنعربی در فصوصالحکم میگوید تعبیر «قد صدقت الرویا» با «صدقت فیالرؤیا» فرق دارد و ابراهیم ظاهر رویایش را باور کرد. اکنون فرصت تحلیل مبسوط این ماجرا که در بحث دین و اخلاق مطرح میشود نیست، اما اجمالا باید گفت ابنعربی در قصه ذبح اسحق/ اسماعیل خطاب خداوند به ابراهیم؛ قَدْ صَدَّقْتَ اَلرُّؤْیا إِنّا کَذلِکَ نَجْزِی اَلْمُحْسِنِینَ(صافات١٠٥) را اینگونه معنا میکند که تو رویایت را تصدیق کردی، درحالیکه باید آن را تعبیر میکردی و ما به ذبح فرزندت دستور ندادیم. این تأویل ابنعربی یکطرف و تحسین ابراهیم ازجانب خداوند در طرف دیگر باید مدنظر باشد، چراکه در ادامه آیه مذکور است که خداوند او را از محسنین شمرد و پاداش داد. پس نتیجه روشنفکرانه از تحلیل ابنعربی غلط است و تسلیم ابراهیم ارزشمند و ممدوح است و «خطای تفسیر امر اخلاقی» صورت نگرفته است، بلکه دو راه مواجهه با این رأی ابنعربی داریم: یا باید تفسیرش را بهخاطر مخالفت با قرآن رد کرد یا پذیرفت.
درصورت پذیرش نیز میتوان گفت تأویل اصلی رویای ابراهیم، ذبح عظیم، ذبح فرزند اسماعیل؛ امامحسین(ع) بوده و البته ظاهر وحی انبیاء هم حجت است و تصدیق و تسلیم او تحسین میشود، ولی بهفرض صحت قول ابنعربی، ابراهیم(ع) به خواب دید که باید فرزندش را ذبح کند و نباید فقط ظاهر خوابش را تصدیق میکرد، گرچه تصدیق ظاهر و تسلیم او نیز امریست توحیدی. به اینترتیب توجیه «مجادله عقلی» و «احتجاج و اعتراض» و «پاسخگوخواستن خداوند» تضعیف میشود. به این نکته نیز باید توجه داشت که خداوند آنگاه مورد مواخذه عقلی واقع تواند شد که «عقل اخلاقی روشنفکری»، «عقل کل» فرض شود و حجیت و اعتبار همهچیز حتی ظاهر و باطن وحی، مشروطبه قبول آن تلقی شود. این اصالت رای (rationalism) روشنفکرانه البته ابداع روشنفکری وطنی نیست و بلکه تکرار قول کانت است که فعل ابراهیم را غیراخلاقی دانسته است. این روشنفکری گرچه به ابنعربی یا مولوی استناد کند، صفی (یعنی نبینا مصطفی(ص)) را «شهسوار عقلِ عقل» نمیداند و بشر خودبنیاد را «عقل کل» محسوب میکند، چه رسد به خداوند.
۲. گام دوم، تحلیل معنای جدال با خداست. روشنفکری بر آن است که با علم منعندی و «نور عقل طبیعی» میتوان از در مجادله و بازخواست خدا برآمد، اما آیا معنای مجادله در قرآن نیز همین است؟ فخررازی گفته است جدال ابراهیم با فرشتگان بود نه باخدا، پس جرأت بر ساحت خدا رخ نداده است. ولی [این قول نیز توجیه کاملی نیست] چون فرشتگان فرستادگان الهی بودند و مجادله با آنها با خدا هم بود: یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ (هود٧٤).
آیا مجادله بهمعنای چانهزنی اخلاقی و پاسخگو دانستن خدا -مطابق تفسیر روشنفکرانه- است؟ در قرآن مجادله در آیات خدا مطلقا کفر است، اما اصل مجادله برای افراد، نهی نشده است، بلکه صفات افراد و موضوع مجادله مهم است و نباید از خائنین دفاع کرد. مجادله بهمعنی تلاش برای تغییر اراده الهی است واین تلاش با [استکبار] و «چرا؟» همراه نیست، بلکه مطابق نص، با «خیفه و تضرع» همراه است؛ همانند دعا که سعی برای تغییر تقدیر است. پس این مجادله بهمعنی مخالفت و گفتن «ماذا اراد الله» نیست، بلکه خدا خود اجازه دعا و درخواست را داده است. سه صفت حضرت ابراهیم نشانه این درخواست متضرعانه است: إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوّاهٌ مُنِیبٌ (هود٧٥). این مجادله نشانه بازگشت به دامان الهی است و «اوّاه» بودن او، آه او برای بندگان خطاکار در یک مجادله متضرعانه را دلالت دارد و نباید اعتراض به خدا تصور شود. او مانند رسول خدا بر هدایت مردم حریص بود و میبینیم که رسولالله هم اهل مجادله با خدا بود: وَ لا تُجادِلْ عَنِ اَلَّذِینَ...(بقره١٠٧).
مگر نه اینکه با دعا وتمسک به اسماء و صفات او، از او میخواهیم تقدیر و قضایی که رانده است را تغییر دهد؟ مگر نه اینکه در دعای کمیل میگوییم «ماهکذا الظن بک و لا اُخْبِرْنا بِفَضْلِکَ عَنْکَ»؟ با گفتن «گمان ما به تو این نبود...» میخواهیم مستعد دریافت فضل الهی شویم، ولی شکل این دعا مجادلهای عاشقانه است که بهجز در قضای حتمی (مانند عذاب قوملوط) نتیجهبخش است.
در روایات در تفسیر این آیه آمده است که ابراهیم(ع) بسیار دعا مىکرد و نیز آمده که ابراهیم درباره قوم لوط با فرشتگان جدال کرد و جدالش این بود که گفت: آخر در آن قوم جناب لوط هست و فرشتگان گفتند: نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها (عنکبوت۳۲). جدال درصورتی مجاز است که قضای حتمی اتفاق نیفتاده است، پس دستور توقف جدال در زمان اعلام حتمی شدن امر الهی صادر شد.
جدا از موضوع جدال که طلب بخشش و شفاعت برای افراد است، ملاک جواز جدال با خدا، اخلاقی/غیراخلاقی بودن امر الهی نیست، بلکه حتمی یا غیرحتمی بودن آن امر است. این تفاوت ملاک، مساله را از نگرش روشنفکرانه به نگرش توحیدی تغییر میدهد. اینجا بود که دستور پایان دادن مجادله به ابراهیم اعلام شد: یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ(هود:٧٦).
جدال در خدا و در آیات خدا نشانه کفر است، ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اَللّهِ إِلاَّ اَلَّذِینَ کَفَرُواِ (غافر:٤) ولی جدال با خدا بر سر خود و افراد، طلب شفاعت و بخشش است. البته اینجدال درمورد خائنین و دشمنان خدا که قضای الهی بر آنها حتمی شده، جایز نیست: وَ لا تُجادِلْ عَنِ اَلَّذِینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ (بقره:١٠٧).
مجادله در خدا کفر است، ولی مجادله با خدا لزوما و حتما «محاکمه» نیست (این مطلب را در ادامه توضیح خواهیم داد). مجادله ابراهیم توسل به رحمت در برابر غضب الهی است و گفتن «ماهکذاالظن بک» است نه «ماذا اراد الله بهذا...». بین این معنای عارفانه و نتیجهگیری روشنفکرانه فاصله بسیار است.
در سوره مدثر (که سورهای ضدروشنفکری است) کسانی که در برابر خدا «ماذا» میگویند، مریضالقلب یا کافر دانسته شدهاند: وَ لِیَقُولَ اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ اَلْکافِرُونَ ماذا أَرادَ اَللّهُ بِهذا مَثَلاً...(مدثر:٣١). پس چگونه میتوان مجادله ابراهیم با خدا را اعتراض عقلی تفسیر کرد. به همین دلیل است که روشنفکران دینی تلاش میکنند تسلیم ابراهیم برابر یک امر فرااخلاقی را تحریف کنند.البته تبیین توحیدی از مجادله انبیا آن را از معنای ظاهریاش تهی نمیکند، در «تلاش برای تغییر قضای الهی» ویژگیهای جدال مانند «استفهام انکاری» و «پرسش خاص از کیفیت امر خدا» و «چانهزنی» و حتی «شرط نهادن» در این جدال به چشم میخورد! مجادله عبد میتواند حالت تهدید خدا را هم به خود بگیرد، اما این تهدید عاشقانه و ذلیلانه است، چنانکه در مناجات شعبانیه میخوانیم که اگر من را با جرمم مؤاخذه کنی، تو را با مغفرتت مؤاخذه میکنم... اگر من را در جهنم بیندازی، به همه اعلام میکنم که دوستت دارم.
إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ.
دعای کمیل هم یک مجادله عاشقانه با خداست که نشانه جدل در آن پیداست: آیا مرا عذاب میکنی... چگونه... هیهات...
اَتُراکَ مُعَذِّبى بِنارِکَ بَعْدَ تَوْحیدِکَ... هَیْهاتَ اَنْتَ اَکْرَمُ مِنْ اَنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَه...ً ما هکَذَا الظَّنُّ بِکَ وَ لا اُخْبِرْنا بِفَضْلِکَ عَنْکَ... صَبَرْتُ عَلى عَذابِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِک...اُقْسِمُ صادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنى ناطِقاً لاَضِجَّنَّ اِلَیْکَ بَیْنَ اَهْلِها ضَجیجَ الاْ مِلینَ...َ اَفَتُراکَ سُبْحانَکَ یا اِلهى وَ بِحَمْدِکَ تَسْمَعُ فیها صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ فیها بِمُخالَفَتِهِ ... هَیْهاتَ ما ذلِکَ الظَّنُ بِکَ وَ لاَالْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِکَ وَ لا مُشْبِهٌ لِما عامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدینَ مِنْ بِرِّکَ.
اما با غلبه عقلانیت مدرن، تصویر عاشقانه و توحیدی از جدال با خدا در حجاب رفته است.
پینوشتها
1. سخنرانی در باب قرآن و انجیل، جلسه هفتم.
2. iscanews.ir/news/100383
* نویسنده: رضا کریمی، دانشجوی دکتری تفسیر تطبیقی