«فرهیختگان» 21 سال بعد از واقعه 18 تیر 78 بررسی می کند
در این سال‌ها مساله استفاده قدرت و جریان‌های سیاسی از جریان‌های دانشجویی به‌عنوان یک ابزار پیش‌برنده برای نیل به مطالبات و خواسته‌هایشان، به پاشنه‌آشیلی برای تشکل‌های دانشجویی تبدیل شده که یادآوری عبرت‌های تاریخی این مساله همیشه مهم و ارزشمند خواهد بود.
  • ۱۳۹۹-۰۴-۱۸ - ۱۴:۲۵
  • 00
«فرهیختگان» 21 سال بعد از واقعه 18 تیر 78 بررسی می کند
عبرت‌های زخم ۱۸ تیر به جریان دانشجویی
عبرت‌های زخم ۱۸ تیر به جریان دانشجویی

به گزارش «فرهیختگان»، دقیقا 21 سال از آشوب و التهاب و شورش‌های خیابانی در تابستان داغ 78 می‌گذرد. حسب ظاهر همه‌چیز به اقدام جنجالی و البته غیرقانونی یک روزنامه برمی‌گشت. 15 تیرماه 78 و تنها یک روز مانده به تعیین‌تکلیف اصلاحیه قانون مطبوعات در مجلس پنجم، روزنامه «سلام» به مدیرمسئولی موسوی‌خوینی‌ها نامه‌ای محرمانه و طبقه‌بندی‌شده از وزارت اطلاعات را به‌صورت غیرقانونی منتشر می‌کند و با تیتر «سعید اسلامی پیشنهاد اصلاح قانون مطبوعات را داده است»، کلیت ایده اصلاح قانون مطبوعات را به متهم قتل‌های زنجیره‌‌ای نسبت می‌دهد. توقیف روزنامه با شکایت وزارت اطلاعات همانا و جرقه شروع اعتراضات همانا. داستان از اینجا به بعدش به دانشگاه برمی‌گردد. ساماندهی اولین تجمع اعتراضی در کوی دانشگاه، تحریک و شعارهای ساختارشکن، سنگ‌پرانی و آتش‌زدن لاستیک، کتک‌زدن یکی از ماموران نیروی انتظامی در خیابان‌های اطراف کوی، مداخله نیروی انتظامی برای کنترل اوضاع، پخش شایعه کشته‌شدن چندین دانشجو، علم‌کردن پیراهن خونین میان دانشجویان، برقراری حجله برای شهدای مجهول، تجمع تظاهرات‌کنندگان مقابل وزارت کشور، تغییر مسیر تظاهرات به سمت بیت رهبری و...  همه و همه اتفاقاتی بود که از شب هجدهم تا 23 تیر 78 گذشت. اما همه این اتفاقات را که دانشجویان در کانون آن قرار داشتند نمی‌‌توان در توقیف یک روزنامه و اعتراض به اصلاح قانون مطبوعات فهم کرد. این همه التهاب، اغتشاش و ناآرامی و کِش پیدا کردن آن بدون دخیل دانستن جریان‌های محرک، طبیعی و منطقی نبود. دقت و تمرکز بر آن روزها هم همین را نشان می‌داد. اقدامات بخشی از جریان دانشجویی در کشور و چهره‌‌های شاخص و منتسب به آن و حضور برخی چهره‌‌های سیاسی طرفدار دولت وقت میان دانشجویان و تحریک آنها به شکل گسترده‌ای به التهابات و اعتراضات دامن زد. بخشی از جریان یا بهتر بگوییم رادیکال‌‌های دفتر تحکیم وحدت (انجمن‌های اسلامی دانشجویان)، همان نقش محرک و لیدری آشوب‌ها را ایفا می‌کرد؛ طیفی که از چند سال قبل از 18 تیر سعی داشت این اتحادیه دانشجویی را از آرمان‌ها و شعارهای اصیل، انقلابی و خط‌امامی‌ گذشته‌اش دور کند و بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری هفتم و حمایت تشکیلاتی از کاندیدای جریان چپ در آن انتخابات، خود را به‌عنوان ‌یکی از احزاب و تشکل‌های هجده‌گانه اصلاح‌طلب معرفی می‌کرد. در این سال‌ها مساله استفاده قدرت و جریان‌های سیاسی از جریان‌های دانشجویی به‌عنوان یک ابزار پیش‌برنده برای نیل به مطالبات و خواسته‌هایشان، به پاشنه‌آشیلی برای تشکل‌های دانشجویی تبدیل شده که یادآوری عبرت‌های تاریخی این مساله همیشه مهم و ارزشمند خواهد بود.

تحکیم وحدت در خدمت جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب

فضای دوم خرداد بستر مناسبی را برای رشد قارچ‌گونه احزاب حامی تفکر اصلاح‌طلبی ایجاد کرد به‌طوری‌که مهدی کروبی می‌گفت: «ما هفت نفر هستیم و هشت حزب داریم!» اما جبهه دولتی تازه‌تاسیس مشارکت در ابتدای دوره دوم خرداد و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران، دو حزب اصلی اصلاح‌طلب بودند و بقیه ازجمله بدنه رادیکال‌ تحکیم وحدت نیز به‌نوعی در ذیل آنها تعریف می‌شدند. این دو حزب با تفسیری رادیکالی، پیام دوم خرداد را رای «نه به حاکمیت» و «آری به منتقدان حاکمیت» تلقی می‌کردند و تصورشان چنان بود که حاکمیت باید به خواسته‌های حداکثری آنها تن دهد، در غیر این صورت باید هزینه خروج‌شان از حاکمیت را بپردازد. آنها برای رسیدن به این خواسته تاکتیک خود را هم مشخص کرده بودند، «فشار از پایین و چانه‌زنی از بالا». طبق این ایده برای داشتن دست پر برای رایزنی با حاکمیت برای طلب مطالبات، نیاز به گروه‌هایی در لایه‌های اجتماعی بود که افکارعمومی و جریان‌های فعال مثل دانشگاه را جهت‌دهی کند. طبق همین فرمول بود که از چهره‌‌های وابسته به جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب در تحکیم مانند علی افشاری برای کنشگری و ایفای نقش در سطح دانشگاه و جامعه عملا به‌عنوان ابزار حزب دولتی استفاده می‌شد. در نگاه ابزاری مشارکت و مجاهدین انقلاب به دانشجو و دانشگاه، تشکل‌ها و جریان دانشجویی هیچ رسالتی نداشتند تا زمانی که حزب سیاسی از بالا برای آنها ماموریت تعریف کند. با این ایده، عملا قدرت تفکر و تحلیل سیاسی از جریانات دانشجویی سلب می‌شد و آنها باید نقش پیاده‌‌نظام حزب سیاسی‌ای را در کف دانشگاه و خیابان بازی می‌کردند که در سطوح عالی به‌دنبال کسب منافع خود بود. ماجرای 18 تیر نمونه‌ای جامع از این نگاه ابزاری است. همین مساله باعث ایجاد شکاف و انشقاق در تحکیم شد و بخشی از بدنه این جریان دانشجویی که معروف به طیف شیراز بودند سعی در حفظ هویت انقلابی و خط‌امام خود داشتند. درسوی دیگر رفتارها و کنش‌های رادیکالی بدنه معروف به طیف علامه دفتر تحکیم که میراث مشارکت و مجاهدین انقلاب محسوب می‌شد، باعث شد در همان دولت اصلاحات برخوردهای جدی با اعضای سرشناس آن مانند علی افشاری شود و کارش به زندان بکشد و بعد از آزادی به‌همراه تعداد دیگری از رفقایش مانند اکبر عطری به خارج از کشور بگریزند و مقابل دوربین‌ رسانه‌های آمریکایی بنشینند. البته با گذشت زمان و پوست‌اندازی نسلی که در بدنه دفتر تحکیم وحدت صورت گرفت، یکدستی کاملی میان دانشجویان معتقد به انقلاب ایجاد شد و نسل‌های بعدی این اتحادیه دانشجویی سعی کردند تحکیم وحدت را به همان شعارها و آرمان‌های اصیل خود برگردانند.

18  تیر، نماد تام و تمام نگاه ابزاری به جریان دانشجویی

«محدود شدن آزادی مطبوعات» بهانه‌ای برای جریان دوم خرداد بود تا به هر صورتی که می‌‌تواند به مخالفت با اصلاح قانون مطبوعات که توسط نمایندگان مجلس پنجم در حال پی‌ریزی بود، بپردازد. انتشار نامه محرمانه وزارت اطلاعات و تلقین این ادعا به افکارعمومی که خشونت‌طلبان به‌دنبال تحدید آزادی در مطبوعات و رسانه‌ها هستند، بهانه‌ای شد تا بازوی اجرایی و پیاده‌نظام مشارکت و مجاهدین انقلاب در دانشگاه‌ها به میدان بیایند و با تحریک و فضاسازی، اوضاع را به بحران بکشند تا بحران پیش‌آمده را اهرم فشاری برای تحمیل خواسته‌هایشان کنند.

شامگاه پنجشنبه هفدهم تیر 78، فردی منتسب به دفتر تحکیم وحدت و از کارمندان جهاد دانشگاهی که در کوی دانشگاه اتاقی دراختیار داشت، اعلامیه‌ای دست‌نویس در ساختمان کوی  برای تجمع دانشجویی در اعتراض به توقیف روزنامه «سلام» پخش می‌کند و در پی آن تجمعی 150 نفری با میدان‌داری اعضای تحکیم وحدت و انجمن دانشگاه تهران شکل می‌گیرد و به خارج از دانشگاه می‌روند. حضور تجمع‌کنندگان در خیابان کارگر با شعارهای ساختارشکن و تحریک‌کننده ازسوی لیدرهای معترضان و سنگ‌پراکنی و آسیب زدن به خودرو‌ها همراه می‌شود تا با ورود نیروی انتظامی و برخورد با دانشجویان مساله به یک معضل امنیتی تبدیل شود. برخورد نیروی انتظامی با تجمع‌کنندگان به داخل کوی نیز کشیده می‌شود و التهابات حتی پس از خروج نیروی انتظامی از کوی تا صبح ادامه دارد.

علیرضا زاکانی، مسئول وقت بسیج دانشجویی کشور درباره آن شب می‌گوید: «حدود ساعت 12 و نیم بود که یکی از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم قطعنامه‌ای بین معترضان خواند که در آن آمده بود ما تلافی تعطیلی سلام را خواهیم کرد. پس از پایان بیانیه‌‌ همان‌جا قرار شد بچه‌ها به داخل برگردند، اما داوود سلیمانی، معاون دانشجویی وقت دانشگاه تهران و از اعضای پیشین دفتر تحکیم حدود ساعت یک‌‌ همان شب آمد و با بیانی عجیب شروع به سخن گفتن با بچه‌ها کرد. او از بچه‌ها خواست به داخل کوی بیایند و می‌گفت ما هم با شما موافقیم. به داخل برگردید. ما که نشسته‌ایم و کاری نداریم، کتک می‌خوریم؛ وای به حال شما.»درحالی‌که صبح فردای آن روز با نظر شورای تامین استان و برای آرام شدن اوضاع در کوی، نیروی انتظامی از صحنه خارج شده بود، اما با رفت‌وآمد چهره‌های نزدیک به جریان دوم خرداد مانند مصطفی تاجزاده، سیدهادی خامنه‌ای، ماشاءالله شمس‌الواعظین، اکبر گنجی و... به میان دانشجویان اوضاع بغرنج‌تر از قبل می‌شود. تجمعی در آن روز ازسوی افراد داخل کوی در مسجد صورت می‌گیرد و دفتر تحکیم وحدت در اعلامیه‌‌ای که بالای آن آیه مبارکه «بای ذنب قتلت» نوشته شده بود، مدعی کشته‌شدن 5 دانشجو در التهابات شب قبل می‌شود و کار به تحصن می‌کشد. درحالی‌که ادعای کشته‌شدن 5 دانشجو واقعیت نداشت، اما حجله‌هایی برای آنها ترتیب داده می‌شود و مراسم یادبودی برای آنها برگزار و مجری مراسم با لباس مشکی در آن حاضر شده و برای کشته‌شدگان اشک می‌ریزد.

صبح روز 19 تیر، روزنامه‌های حامی دوم خرداد تیترهای اول خود را به التهابات کوی دانشگاه اختصاص می‌دهند و به نقل از دفتر تحکیم ادعای کشته‌‌شدن دانشجوها را تکرار و یک‌ هفته عزای عمومی اعلام می‌‌کنند. در تیتر برخی روزنامه‌ها آمده بود: «کوی دانشگاه تهران به خون کشیده شد»، «حمله نیروی انتظامی و شبه‌نظامیان به تجمع اعتراض دانشجویان به توقیف سلام». «ای مردم باغیرت، اعتصاب اعتصاب» و «گرامیداشت کبوتران خونین‌بال دانشگاه تهران».

علی افشاری، مسئول سیاسی دفتر تحکیم وحدت که درحال حاضر در آمریکا به‌سر می‌برد 21 تیرماه شورایی در دانشگاه تهران تحت‌عنوان «شورای متحصنین» راه می‌‌اندازد که یکی از مطالبات اصلی آن، تحویل گرفتن «جنازه دانشجویان کشته‌شده» و تشییع‌جنازه آنها بود.

سردار فرهاد نظری، فرمانده وقت نیروی انتظامی تهران در کتاب «برای تاریخ» که به تشریح حوادث 18 تیر است، خطاب به سیدمحمد خاتمی، رئیس‌جمهور وقت می‌نویسد: «برخی از مسئولان که خود را منتسب به حضرتعالی می‌دانند، بعضا عملکردشان مغایر با منویات و بیانات شما می‌باشد. مثلا آقای تاجزاده، معاون وزیر کشور و مسئول کمیته دانشجویی که حکم انتصاب ایشان از طرف جنابعالی صادر شده است، با توجه به بروز حوادثی در قبل [از وقایع 17 و 18 تیرماه] می‌بایست برآورد لازم و پیش‌بینی برخورد با چنین جریانات انحرافی را می‌نمودند و تدابیر مقتضی را می‌اندیشیدند، درحالی‌که حضور غیرمسئولانه و سخنرانی ایشان در جلوی کوی دانشگاه و وزارت کشور نه‌تنها به آرامش و امنیت در کشور منجر نشد، بلکه در تحریک احساسات آن جوانان پرشور بی‌نقش هم نبود... روزنامه صبح امروز به نقل از ایران نوشت: دکتر معین [گفته است] من از این فاجعه متاسفم و باید بگویم [اینها] همان‌طور که توی سر شما [دانشجویان] می‌زنند، توی سر ما هم می‌زنند و از من کاری ساخته نیست. دکتر معین فردا [19 تیر] را برای تمام فرهنگیان، دانشجویان و آموزگاران جهان عزای عمومی اعلام کرد. آیا استعفای وی در قالب اجرای وظیفه در زمان بحران از جمله اقدامات تشنج‌زا در جامعه نبود؟» سیداحسان قاضی‌زاده هاشمی، دبیرکل وقت جامعه اسلامی دانشجویان درباره تجمعی که حدود 600 تا 700 نفر از دانشجویان و عناصری که خود را میان تظاهرات‌کنندگان، دانشجو جا زده بودند، مقابل وزارت کشور انجام دادند، می‌گوید: «ما با اینها دانشجویانی که برای تسخیر وزارت کشور به سمت خیابان فاطمی رفته بودند به سمت فاطمی رفتیم، من مشاهده کردم این افراد در بزرگ آهنی وزارت کشور را از جا کندند که آقای تاجزاده آمد در وسط حیاط وزارت کشور یک صندلی گذاشت و یک جمله کلیدی گفت. تاجزاده به این جماعت گفت: «شما چرا آمده‌اید اینجا؟ شما چرا در وزارت کشور را از جا می‌کنید؟ اینجا که مال شماست. شما باید جای دیگری بروید و در آنجا را بکنید.» و پای بلندگوی دستی مدام می‌گفت: اینجا متعلق به خود شماست و شما اشتباهی آمده‌اید.»

دولت روحانی و تجربه تلخ تشکل‌های دانشجویی دولت‌ساخته

روی کار آمدن دولت روحانی در خرداد 92 تجربه دیگری از یک نگاه ابزاری به جریان دانشجویی و تشکل‌های دانشجویی بود، خاصه آنکه بخش قابل‌توجهی از مدیران مسئولیت‌گرفته در وزارتخانه‌ها ازجمله وزارت علوم، از همان مدیران با نگاه و تفکر اصلاح‌طلبی بودند و سابقه استفاده ابزاری از جریانات دانشجویی را در رزومه خود داشتند. آنها در این دوره سعی کردند جریان دانشجویی را با مرام و مشی آنچه در دوره اصلاحات بود، احیا کنند. تنها تفاوت استفاده جریان قدرت از تشکل‌های دانشجویی در دهه 90 با دهه 70، تعریف ماموریت‌های متفاوت بود. اگر جریان دانشجویی در دولت اصلاحات باید برای نیل به خواسته‌های حداکثری مشارکت و مجاهدین انقلاب، نقش پیاده‌نظام در کف دانشگاه و جامعه را ایفا می‌کرد، این نقش در دولت روحانی تئوریزه کردن و حمایت کف دانشگاهی از کلان ایده دولت برای اداره کشور، یعنی همگرایی با غرب برای حل مشکلات که برجام محصول آن بود، تعریف می‌شد. در نتیجه همین سیاست بود که در سال‌های ابتدایی دولت یازدهم شاهد رشد قارچ‌گونه تشکل‌های دانشجویی که عموما در نام خود از پسوندها و پیشوندهایی از جنس شعارهای دولت یا از برند تشکل‌‌های دانشجویی در دهه 70 بهره می‌بردند، بودیم. یکی از مدیران وزارت علوم در همان سال‌های ابتدایی دولت روحانی با شور و شوق فراوانی از صدور مجوز گسترده برای تاسیس تشکل‌های دانشجویی همسو با دولت در یکی از رسانه‌های دولتی می‌گوید: «تشکل‌های دانشجویی را در دانشگاه‌ها فعال کردیم. بیش از 150 تشکل دانشجویی جدید شکل گرفت و به‌جد می‌گویم در هیچ دوره‌ای ما چنین وضعیتی نداشتیم. در زمانی که دولت یازدهم روی کار آمد در حوزه تشکل‌های اصلاح‌طلب کمتر از 10 تشکل فعال بود. در حال‌حاضر وزارت علوم مجوز فعالیت برای 120 تشکل اصلاح‌طلب صادر کرده است.» تراژدی این تولید و رشد تشکل‌های دولت‌ساخته اما در سال‌های اخیر خودنمایی می‌کنند. جایی که ایده دولت در سیاست خارجی در عالی‌ترین سطح خود شکست خورد و با خروج یکجانبه آمریکا از برجام عملا دولت روحانی با یک انسداد در ایده و حکمرانی مواجه شد. آنجا بود که تشکل‌های دانشجویی که اغلب خود را اصلاح‌طلب معرفی می‌کردند در سراشیبی انفعال و انزوا قرار گرفتند چراکه در اوج ناکارآمدی دولت در سال‌هایی که موجب نارضایتی‌های گسترده در جامعه شده، از یک‌سو به‌واسطه دولتی و دولت‌ساخته بودن نه توان انتقاد از دولت را دارند و ازسوی دیگر به‌واسطه تئوریزه شدن ایده‌های عبور از روحانی ازسوی تئوریسین‌های جریان اصلاحات، عملا امکان حمایت از دولت نیز وجود ندارد تا با یک بی‌عملی و انفعال مضاعف روبه‌رو شویم.

جریان دانشجویی و انتخابات 1400

کمتر از یک‌سال دیگر تا برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری سیزدهم باقی‌مانده و کم و بیش جریان‌های سیاسی فعالیت‌های انتخاباتی خود را شروع کرده‌اند. طبیعتا هیچ جریان سیاسی‌ای بدش نمی‌آید یک ستاد انتخاباتی آن‌هم از جنس دانشجویی در سطح دانشگاه داشته باشد و اگر چنین امکانی برای آنها فراهم باشد قطع به یقین از آن نهایت بهره را خواهند برد. پس این خودمراقبتی و هوشیاری باید ازسوی خود جریان‌های دانشجویی انجام پذیرد. رادیکالیسم و ساختارشکنی در دهه 70 و بی‌عملی و انفعال در دهه 90، دو عبرت تاریخی بسیار بزرگ برای جریان دانشجویی است تا فکر و قدرت تحلیل و سرنوشت خود را به خواسته‌های جریان‌های سیاسی گره نزند. این هشدار و تلنگر برای تشکل‌های موسوم به انقلابی یا نزدیک به جریان اصولگرا شاید بیشتر مصداق داشته باشد تا تشکل‌های دانشجویی با دستگاه فکری نزدیک به اصلاح‌طلبی؛ چراکه اگر تشکل‌های دانشجویی موسوم به اصلاح‌طلب دو تجربه عینی و کابوس‌وار از چنین موضوعی در کارنامه خود دارند، از ترس تجربه‌ای تلخ‌تر هم که شده احتمال حرکت آنها به‌سمت قدرت و جریان‌های سیاسی کمتر است تا تشکل‌های انقلابی که حداقل تاکنون چنین معضلی را در سطح گسترده نچشیده‌اند و احتمال دارد طمع‌ورزی به حضور در لایه‌های بالایی قدرت آنها را به‌سوی سراب بکشاند. 

 * نویسنده: محسن تاجیک، روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰