به گزارش «فرهیختگان»، جعفر حسنخانی، پژوهشگر اندیشه سیاسی طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت:
محضر جناب آقای سعید حجاریان
با اهدای سلام
بنابر تاملی که بر نامه جناب آقای موسوی خوئینیها داشتید، بهعنوان علمآموز سیاست بر خود لازم دیدم نکاتی را مختصرا خدمتتان عرضه دارم.
1 دموکراسیخواهی و بیتوجهی به وضعیت مردمسالار
با توجه به نامه آقای موسوی خوئینیها پر واضح است، تصور ایشان از ولی فقیه، تصور شاهانهای است. گویی که نمیداند انقلاب شده و کشور حائز گستره وسیعی از نقشها با حقوق و تکالیف خاص خود است. بهنظر میرسد همین تصور منجر به این شده که از رهبر انقلاب انتظارات فراقانونی داشته باشد و باشید. نامه او در راستای تحکیم روندهای مردمسالارانه در کشور نیست و عمل به انتظارات ایشان از سوی مقام معظم رهبری فراروی از قانون است. دامن زدن به چنین انتظاراتی از سوی افرادی که سالها مدعای دموکراسیخواهی داشته و دارند، پذیرفته نیست.
البته تناقض در ادعای دموکراسیخواهی با عمل اصلاحطلبی به همین مورد نامه و دفاع شما از آن نامه ختم نمیشود. خود مستحضرید که مدتهاست به بهانه رقیب، استقلال عمل احزاب اصلاحطلب محدود شده است و رویکرد «جبهه»ای بر «تکثر حزبی» تفوق پیدا کرده است. سوال بنیادی که موید این تناقض بوده، این است که آیا میتوان با تحدید روندهای دموکراتیک، دموکراسی را به ارمغان آورد؟ توجه دارید که تعطیلی احزاب و تشکیل جبهه فراگیر چه حاصلی داشته است؛ احتمالا همنظریم که نه با شاخصهای رقیب بلکه با شاخصهای اصلاحطلبی هم، کارنامه دولت مستقر، عملکرد شهرداری و شورای شهر کنونی تهران و فراکسیون امیدی که چندی قبل در مجلس به کار خود پایان داد، قابل دفاع نیست.
از موارد دیگر تناقض در عمل نیروهای دموکراسیخواه وطنی، رهبری غیردموکراتیک آن است. سالهاست جناب آقای خاتمی عنوان رهبری این جریان را به یدک میکشد؛ این در حالی است که این جریان هیچ برنامهای برای فعال کردن چرخهای دموکراتیک برای جایگاه رهبری خود نداشته و ندارد. ماجرا به اینجا ختم نمیشود، خوب میدانید هستند از همقطارانتان افرادی که در جهت تثبیت اتوریته آقای خاتمی دست به قلم شدند و از کاریزمای خاتمی سخن گفتهاند. نوشتههای حمیدرضا جلاییپور که در کتاب «جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی؛ با تاکید بر جنبش اصلاحی دوم خرداد» بازنشر شده ازجمله همان نوشتههاست. لازم به توضیح نیست که کاریزما در نگاه ماکس وبر که نظریاتش شالوده فکری شما را شکل داده است چه جایگاه پیشاقانونی و غیرموجهی دارد. حال سوال اینجاست که چگونه میتوان دموکراسیخواه بود و جامعه را به دموکراسی فراخواند اما خود به رهبری و وضعیت حزبی غیردموکراتیک تن داد و بر آن افزود؟ توجه داشته باشید که اقل حاصل این بیتوجهی به لزوم گردش نخبگان، به انسداد سیاسی در نیروهای اصلاحطلب منجر شده و کمتر خبری از نسل جدید قابل اعتنا و اتکا در نیروهای اصلاحطلب شنیده میشود.
2 دموکراسیخواهی و انتقاد ستیزی
جناب آقای حجاریان در بخشی از تاملتان بر نامه آقای موسوی خوئینیها بیان داشتید که «وضعیت آزادی بیان تا این حد بغرنج شده که متنی در این حد کوتاه از یکسو، به رادیکالیسم و ساختارشکنی ترجمه و از سوی دیگر، به صفت سهمخواهی متصف میشود.»، همچنین اظهار داشتهاید که «به فصلی جدید از تحولات سیاسی ورود کردهایم که روحیه انتقادپذیری از میان رفته است و از هر سو، به متن و صاحب متن حمله میشود.»
لازم است به این امر توجه داشته باشید که تلقی حاکمیت از نامه آقای موسوی خوئینیها، تلقی ساختارشکنانهای نبود و هیچ حملهای از سمت ساختارهای رسمی کشور متوجه ایشان نشد و برخوردی هم صورت نگرفت. آنچه شما «حمله» خواندهاید انتقاد جمعی از نیروهای اجتماعی به نامه ایشان بوده است. انتقاد از انتقاد، نامش حمله نیست و موید فعال بودن عرصه عمومی در جمهوری اسلامی است. انتظار این بود که دموکراسیخواهان و آنان که نگران وضعیت آزادی بیان در کشور هستند از این وضعیت استقبال کنند نه آنکه از آن رویگردانده و زبان به ناسزا بر آن بگشایند.
سوال مشخص بنده از شما این است که اگر حکومت دست کسانی بود که در گفتارشان از وضعیت آزادی بیان در کشور ابراز نگرانی میکردند اما در اعمالشان در پاسخ به منتقد، چون شما بیان میداشتند «کار به جایی رسیده که مشتی سفله هرچه میخواهند، به زبان میآورند و هرچه کینه دارند نثار ایشان [موسوی خوئینیها] میکنند. بهقول خود آقای خوئینی، اف بر تو ای روزگار سفلهپرور!» وضعیت آزادی بیان و عرصه عمومی در ایران به چه شکل بود؟ آیا به چنین افرادی میتوان اعتماد کرد و آنان را در گفتارشان صادق دانست؟
جناب موسوی خوئینیها در بخش انتهایی نامه خود به رهبر فرزانه انقلاب نوشتهاند که «اگر شیوهای که تاکنون به کار رفته است نتیجه محاسبات متعارف و براساس آرا و تحلیلهای شناختهشده در حکمرانی است، پس هستند پرشمار صاحبنظرانی که حق دارند و باید مجاز باشند تا زبان و قلم به نقد بگشایند و درست و نادرست این روش را تذکر دهند و اصلاح آن را با تأکید درخواست کنند و نگران پیامدهای ناگوار بهرهمندی از این حق طبیعی و الهی نباشند.» همچنین جنابعالی نیز در بخشی از تامل خود بر آن نامه با تاکید بر وجود دو نوع تصمیمسازی «متعارف» و «نامتعارف» که آقای موسوی خوئینیها مطرح کردهاند؛ نگاشتهاید که «درباره نوع اول تصمیمسازی، ایشان [موسوی خوئینیها] معتقدند، گویا عده قلیلی هستند که در فرآیند تصمیمسازی شرکت داده میشوند و دیگران هم قادر نیستند آن تصمیمات را نقد کنند.»
اجازه دهید این ادعای شما و آقای خوئینیها را مبتنیبر سنجهای که بدان در ادامه اشاره میکنم صادقانه ندانم؛ همانطور که مستحضرید مطابق اصل 110 قانون اساسی تعیین سیاستهای کلی نظام و همچنین نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی جزء حوزه اختیارات رهبری است. مطابق همین اصل «سند الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت» از طرف مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به رهبر انقلاب جهت ابلاغ پیشنهاد شد. سندی که مسیر حرکت دولت جمهوری اسلامی در 50 سال پیشرو را ریلگذاری میکرد و رهبر انقلاب در ابلاغ آن اختیار قانونی داشتند اما مقام معظم رهبری بهجای آنکه آن را ابلاغ کنند در تاریخ 22 مهر 1397 طی فراخوانی از نخبگان دعوت کردند تا نظرات اصلاحی خود به سند توسعهای 50 ساله ایران را ارائه دهند. در بخشی از فراخوان، معظمله درخواست داشتند که «دانشگاهها و حوزههای علمیه و صاحبنظران این سند را عمیقا بررسی نمایند و با ارائه پیشنهادهای مشخص برای ارتقای آن بیش از پیش در ترسیم هدف و مسیر پیشرفت کشور مشارکت جویند.» نام این کار چیست جز مشارکت دادن نخبگانی که در فرآیندهای رسمی تصمیمسازی برای اداره کشور نبودهاند؟ آیا نخبگان فکری جریان اصلاحات از این اقدام استقبال کردند و یا اینکه آن را به ورطه فراموشی سپردند؟ بازخوانی همین یک مورد تاریخی، غیرحقیقی و غیرصادقانه بودن ادعای شما و آقای خوئینیها در اینباره را نشان میدهد.
شایسته است نظر شما را متوجه این امر کنم که در حسن اجرای سیاستهای کلی رویکرد نظام بررسی میزان «عدم مغایرت» عملکرد دولتها با این سیاستهای کلی است نه بررسی میزان «مطابقت» عملکرد دولتها با این سیاستها. دلیل این امر هم دادن دامنه عمل به دولتهای منتخب مردم است تا ایدههای خود را در کشور مطابق خواست رای دهندگانشان پیش ببرند.
3 دموکراسیخواهی و تمنای تداوم حضور در قدرت
جناب آقای حجاریان از فحوای بیان شما آنجا که گفتهاید «حال عدهای خطاب به آیتالله خوئینی میگویند وضع موجود ثمره کار شماست! درحالیکه ایشان بیش از سه دهه است که خانهنشین بودهاند.» و آنجا که بیان داشتهاید «فقط بد نیست بگویم آقای موسویخوئینی شبیه به جدش شده است؛ یوم علی صدر المصطفی و یوم علی وجه الثری» چنین برداشت میشود که پیش فرض و انتظار شما این بوده که حضور آقای موسوی خوئینیها باید در قدرت همواره تداوم مییافت. این انتظار از یک دموکراسیخواه که باید در جهت تحدید تداوم حضور افراد در قدرت تلاش کند، انتظاری متناقض است. یک دموکراسیخواه هیچگاه نباید درباره عدم تداوم حضور افراد در قدرت گلایهای داشته باشد که اگر داشته باشد یا مرکب دموکراسیخواهیاش میلنگد یا استر قبیلهگراییاش خوب میراند. امید که ساحت سیاستورزی ایران به دور از این ناراستیها باشد.