به گزارش «فرهیختگان»، مهدی خطیبدماوندی،مسئول سیاسی بسیج دانشجویی دانشگاه شهیدبهشتی طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: انتشار نامه سیدمحمد موسویخوئینیها به رهبر معظم انقلاب، بازتابهای متفاوت و دوگانهای از سوی شخصیتها و رسانههای چپ و راست کشور بهدنبال داشت. اصولگرایانی مثل حسین شریعتمداری با اتخاد رویکرد تدافعی، انتقاد به نامه موسویخوئینیها را ناظر به ناکارآمدی دولت و جناح چپ حاکم در دولت حسن روحانی و مجلس دهم جستوجو میکنند و از طرف دیگر اصلاحطلبانی مثل محمد قوچانی به بررسی مباحث گفتمانی جناح چپ و «تکمیل زنجیره و حلقه احیای جناح چپ رادیکال» میپردازند. درحالیکه بهنظر میرسد مقصود از انتشار این نامه از سوی خوئینیها، نه پرداختن به ناکارآمدیهای مدیریتی و دلسوزی برای وضعیت معیشت مردم است و نه قصد دارد به مرزبندی جناح چپ با اعتدالگرایانی همچون حسن روحانی اشاره کند.
۱- محتوای کاملا سطحی و استفاده از عبارات کلی و انتزاعی در نامه حاکی از آن است که اصلاحطلبان با استفاده از ظرفیت خوئینیها در پی بازتولید مقاصد و راهبردهای سیاسی خود هستند. گویا خوئینیها نسبت به شعارهای پنچ سال اخیر کشور بیاطلاع است و شاید هم بعد از گذشت هشت سال رکود و تورم اقتصادی و وقوع بحرانهایی نظیر اعتراضات دیماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ تازه به یاد مشکلات اقتصادی کشور افتاده است. موسویخوئینیها در این نامه بدون ارائه هیچ راهکار و پیشنهاد مشخصی صرفا به کلیگویی بسنده کرده و با طراحی یک عملیات برد-برد اولا خودش را نماینده مردم معرفی میکند و محتوای نامه را به سمتی سوق میدهد که جریان اصلاحات نسبت به ایجاد وضعیت کنونی مبری شود و ثانیا در فضاسازیهای رسانهای، هدایت افکار عمومی بهگونهای مدیریت میشود که مخالفت اشخاص و جریانهای سیاسی با اصل و فرع نامه به معنای مخالفت با خواست مردم تلقی شود.
۲- در میان خیل واکنشها باید از موسویخوئینیها سوال کرد که چرا انتقاد از وضعیت مدیریتی کشور را به سال آخر دولت روحانی موکول کرده است؟! چطور در طول این هفت سال که کشور در معرض فوجی از آسیبهای اقتصادی و اجتماعی قرار داشت به فکر مردم و بیاعتمادی نسبت به آینده نظام نیفتاد؟ بسیار دور از ذهن است که نگارنده نامه بهصورت اتفاقی و بدون توجه به این بازه زمانی چنین نامهای را منتشر کرده باشد. حتی پرداختن به این موضوع که چرا شخصیتی مثل موسویخوئینیها ماموریت نگارش و انتشار این نامه را برعهده گرفته میتواند روشنگر بسیاری از حقایق و ابعاد پشتپرده این نامه باشد. سیدمحمد موسویخوئینیها، مرد همیشه در سایه و نفر دوم گفتمان چپ در ایران است. فردی که برخلاف تاجزاده یا خاتمی خودش را مستقیما مقابل افکار عمومی قرار نمیدهد و هنگام بحرانهای سیاسی همچون غائله کوی دانشگاه یا فتنه سال ۸۸ با احتیاط و فاصله مشخصی به کنشگریهای سیاسی میپردازد، درحالیکه اکثر چهرههای جناح چپ ازجمله سیدمحمد خاتمی هزینههای زیادی برای انتخاب روحانی بهعنوان رئیسجمهور پرداخت کردهاند و به دلیل ناکارآمدیهای متعدد دولت در زمینه اقتصاد، سیاست خارجی و سیاست داخلی، نه رویی برای سخن با مردم دارند و نه میتوانند تاثیرگذاری لازم برای جریانسازی داشته باشند. مطرح شدن بحث مرزبندی جبهه چپ رادیکال به رهبری موسویخوئینیها از طیف اعتدالگرای محافظهکار که به تفصیل در سرمقاله روزنامه سازندگی بدان پرداخته شد، تنها یک بازی سیاسی است تا از این طریق با اجرای نمایش دعوای ساختگی جریان اصلاحات، مردم را از اصل قضیه منحرف سازند و برای انتخابات ۱۴۰۰ حرفی برای گفتن داشته باشند، وگرنه برای ما واضح و مبرهن است که در فرایند گفتمانی این جناح آش همان آش است و کاسه همان کاسه! به همین جهت، بروز اقدامات ایجابی دیگر مثل انتشار نامه یا تغییر ادبیات سیاسی دولت در طول چند ماه آینده دور از انتظار نیست.
۳- تجربه تاریخی جریان چپ در ایران نشان داده که هرچقدر هم این جریان دارای اختلافات درونگفتمانی باشند و نسبت به رویکردهای فکری و اجرایی یکدیگر موضعگیری کنند، بازهم در موارد حساس و بحرانی با حفظ وحدت کنار یکدیگر قرار میگیرند. چپها شاید به لحاظ گفتمانی و اجرایی ایرادات تاکتیکی و استراتژیک زیادی داشته باشند، اما از حیث کار تشکیلاتی افراد موفقی هستند. درون این جریان افرادی مثل سعید حجاریان بهعنوان ایدئولوگ ایفای نقش میکنند و با ارائه نظریههای سیاسی وظیفه ایدهپردازی و گفتمانسازی را برعهده دارند. در لایه بعدی شخصیتهایی نظیر سیدمحمد خاتمی یا سیدمحمد موسویخوئینیها با استفاده از ظرفیت حزبی و بدنه اجتماعی که در اختیار دارند گفتمان را به جریان تبدیل میکنند و متناسب با ادبیات مقتضی آن را به مردم ارائه میدهند. درنهایت لایههای رسانهای مثل روزنامه سازندگی یا روزنامه شرق فرآیند مدیریت افکار عمومی را برعهده میگیرند. بنابراین واکنش شخصیتهایی همچون صادق زیباکلام و مجید انصاری نسبت به نامه موسویخوئینیها بیشتر به «دعوای زرگری» شبیه است تا نقد محتوایی آن. شکست مهلک در انتخابات مجلس یازدهم و عملکرد ضعیف دولت حسن روحانی در بهبود اوضاع اقتصادی کشور جریان چپ را در آستانه خطر قرار داده و بلاشک این اتفاق بر آینده این جریان در تصدی نهادهای قدرت سایه خواهد انداخت. از این رو هیچ بعید نیست که جناح چپ با موجسواری روی نامه موسویخوئینیها به انتقاد مقطعی از عملکرد دولت بپردازد و با فاصله گرفتن موقت از روحانی بهدنبال کسب کرسی ریاستجمهوری در سال ۱۴۰۰ باشد.
۴- جنس نامه موسویخوئینیها بیشباهت به نامههای اخیر محمود احمدینژاد و جریان دانشجویی حامی او نیست. یاس و ناامیدی، بیاعتمادی مردم، ناکارآمدی ساختارهای حاکمیتی و انتقاد از رویههای فکری و نظری مقاممعظمرهبری از وجوه اشتراک این دو دیدگاه است. بهنظر میرسد که نوع دیدگاه احمدینژاد و موسویخوئینیها بهمثابه دو خط موازی است که هیچگاه روی مدار سیاست یکدیگر را قطع نمیکنند. هر دو جریان فکری مترصد غلبه گفتمان رادیکالیسم بر جریان اعتدال/مصلحتگرایی است، با این تفاوت که احمدینژاد سعی دارد تا با رهبری گفتمان راست رادیکال، مستقیما در انتخابات ۱۴۰۰ شرکت کند و اولین رئیسجمهوری باشد که در تاریخ انقلاب بیش از دو دوره سکان ریاستجمهوری را در دست میگیرد. اما سابقه نشان داده که موسویخوئینیها شخصا به دنبال کسب جایگاه قدرت و نفر اول گفتمان چپ نیست، بلکه بهدنبال زمینهسازی برای ارائه رویکرد جدیدی از گفتمان چپ در انتخابات سال آتی است تا از این طریق جریان چپ را از بایکوت سیاسی در ۸ سال آینده نجات دهد.
۵.- پس از فوت مرحوم اکبر هاشمیرفسنجانی، هویت جریان اصلاحات مورد خدشه واقع شد و این طیف سیاسی مهمترین رابط خود با حاکمیت را از دست داد. هاشمی از جمیع جهات برای جریان اصلاحات یک نعمت محسوب میشد و تاکنون هیچ کس نتوانسته خلأ وجودی او را برای این گفتمان فکری پر کند. ایبسا که جریان چپ بهویژه طیف دوم خرداد به دنبال این بود تا با احیای وجهه سیاسی آقای ناطق ایشان را بهعنوان نفر اول گفتمان اصلاحطلبی معرفی کند اما در انجام این امر موفق نشد. درحال حاضر حسن روحانی یکی از اصلیترین گزینههایی است که از پتانسیل جایگزینی مرحوم هاشمی برخوردار است. دور از ذهن نیست که نامه موسویخوئینیها به رهبر انقلاب و منحرف کردن افکار عمومی از مقصران اصلی وضعیت کنونی کشور، زمینه را برای ریلگذاری وجهه سیاسی روحانی از مقام ریاستجمهوری به نماینده جریان اصلاحات نزد حاکمیت فراهم کند. هرچند دولت روحانی در طول این هشت سال ناکارآمدیهای بسیاری داشته، اما ممکن است همانند هاشمیرفسنجانی پس از دوران ریاستجمهوری با قرار گرفتن در مقام اَبَر اپوزیسیون نظام تمام نقاط ضعف خود را تحت پوشش این وجهه سیاسی قرار دهد. نهایتا موسویخوئینیها موفق شد ضمن انتشار نامهای سطحی و کاملا بیمحتوا، با تحریک اندیشههای اصولگرایی و دست گذاشتن روی نقاط حساس این گفتمان واکنشهای بسیاری را متوجه خود کند.