به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، اگر در نوامبر 2019 (آبان 98)، امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه در گفتوگو با یک نشریه، نسبت به تداوم سیاست دفاع جمعی ناتو به رهبری ایالاتمتحده ابراز تردید کرده و از مرگ مغزی ناتو سخن گفته بود، در 26 ژوئن 2020 (تیرماه 99)، آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان که پیشتر اظهارات مکرون را «افراطی» خوانده و با او در یک میهمانی با خشم سخن گفته بود، در گفتوگو با 6 رسانه اروپایی، یک گام فراتر از مکرون رفت و تاکید کرد: «دیگر نمیتوان این موضوع را تایید کرد که ایالاتمتحده همچنان خواستار رهبری بر جهان است و با توجه به این واقعیت، لازم است که کشورها اولویتهای خود را اصلاح کنند.» اینکه چه اتفاقی افتاده که مرکل از سنگبنا خواندن ناتو برای امنیت آلمان به این موضع -که حتی آمریکا دیگر حاضر به رهبری جهان نیست- رسیده است، باید در تحولات چند ماه و بهویژه چند سال گذشته آمریکا با متحدان اروپاییاش جست.
اظهارات بیسابقه آنگلا مرکل درباره پایان رهبری آمریکا در جهان، روز جمعه در گفتوگو با 6 روزنامه اروپایی ازجمله گاردین و لوموند مطرح شده است. مرکل در این گفتوگو با رسانههایی از ایتالیا، فرانسه، انگلیس، لهستان و اسپانیا سخن گفت تا صدایش به تمام قاره سبز و دولتهای مهم آن برسد. او گفته «دیگر نمیتوان این موضوع را تایید کرد که ایالاتمتحده همچنان خواستار رهبری بر جهان است و با توجه به این واقعیت، لازم است که کشورها اولویتهای خود را اصلاح کنند.» او افزوده: «ما با این طرز تفکر بزرگ شدهایم که ایالاتمتحده میخواهد یک قدرت جهانی باشد... اما ممکن است این کشور اکنون تصمیم بگیرد که این نقش را کنار بگذارد؛ بنابراین ضروری است اروپا درباره جهانی بدون رهبری آمریکا عمیقا فکر کند.»
به گزارش یورونیوز، مرکل که خود پیش از فروپاشی دیوار برلین، در بخش شرقی پرده آهنین زندگی کرده و بزرگ شده است، درحالی این سخنان را بر زبان آورد که در گذشته بارها تاثیر جهانی فعالیتهای ایالاتمتحده آمریکا بهویژه حمایت این کشور از فروپاشی دیوار برلین را ستوده بود. آنگلا مرکل در جریان گفتوگو با این 6 روزنامه اروپایی تاکید کرد که حضور نظامی آمریکا در اروپای مرکزی بیش از هر چیز به نفع خود آمریکاست و گفت: «با حضور سربازان آمریکایی در آلمان، علاوهبر کمک به تقویت سیاستهای دفاعی آلمان و دیگر کشورهای اروپایی عضو ناتو، از منافع ایالاتمتحده آمریکا در منطقه نیز محافظت میشود.» او تاکید کرد که همچنان به تقویت پتانسیلهای نظامی آلمان ادامه خواهد داد.
مرکل همچنین در جریان این گفتوگو با اشاره به ضرورت بهبود روابط با روسیه، گفت: «دلایل خوبی برای ادامه گفتوگوهای سازنده با روسیه وجود دارد. تاثیر استراتژیک روسیه بر کشورهایی مانند سوریه و لیبی همچنین کشورهای همسایه ما در اروپا بسیار چشمگیر بوده است.» مرکل پیش از این در ماه سپتامبر نیز بهتندی از ایالاتمتحده آمریکا انتقاد کرده و گفته بود که اروپا باید به فکر امنیت خود باشد، زیرا آمریکا «بهطور خود به خودی» از آنها حمایت نخواهد کرد، همانطور که در طول جنگ سرد چنین کاری نکرد.
درخواستی بیمایه برای آمریکا
نباید آنچه مرکل در گفتوگو با 6 نشریه اروپایی را گفته، نقطه آغاز حرکت اروپایی برای ایستادن دربرابر آمریکا تلقی کرد. مضمون سخنان مرکل بهویژه آنجا که او میگوید: «ما با این طرز تفکر بزرگ شدهایم که ایالات متحده میخواهد یک قدرت جهانی باشد» نشان میدهد که او بیش از اینکه بخواهد به اروپا درباره جهان بدون آمریکا هشدار بدهد، تلاش دارد با گلایه از آمریکا به موضع قدرت جهانی خود بازگردد، اما این گلایه، فاقد چاشنی التماس و خواهش است. بهعبارت بهتر آلمان خواهان تداوم شیوه سابق تعامل واشنگتن با اروپاست، اما حاضر به دادن امتیاز قابلتوجهی به آمریکا نیست، چراکه معتقد است: «حضور نظامی آمریکا در اروپای مرکزی بهنفع ایالات متحده است و سربازان آمریکایی در آلمان نهتنها از آلمان و قسمت اروپایی ناتو، بلکه از منافع ایالات متحده آمریکا نیز محافظت میکنند.» اما چرا مرکل چنین درخواستی را از آمریکا دارد و چه اتفاقی افتاده که آن را «کنار گذاشتن نقش رهبری آمریکا» تلقی میکند. آلمان و آمریکا در چندسال گذشته بر سر دو موضوع اساسی دچار اختلاف شدهاند و این اختلاف رفتهرفته ابعاد جدیتری بهخود گرفته است؛ یکی از آنها سهم آلمان در هزینههای نظامی ناتو و دیگری خط لوله نورد استریم2 است. آلمان در شرایطی که بیشترین تراز تجاری در جهان را دارد، تاکنون دربرابر توافق سال 2014 کشورهای عضو ناتو برای افزایش هزینههای دفاعی خود در عرض یکدهه به دو درصد تولید ناخالص ملی، مقاومت کرده است.
طرح بودجهای دولت فدرال آلمان تا سال 2020 افزایش بودجه نظامی تا 1.39درصد تولید ناخالص ملی را پیشبینی کرده بود، اما بهجای افزایش آن تا دو درصد، تصمیم گرفته شد تا سال 2024 این رقم دوباره به 1.24 درصد تولید ناخالص ملی کاهش یابد. این رویکرد آلمان باعث شده بود که حتی در دوره اوباما، او بارها و بارها آلمان را برای کمبود هزینههای نظامی مورد بازخواست قرار دهد. در دوره ترامپ درگیری بر سر سهم آلمان و سایر کشورهای اروپایی در ناتو جدیتر شد و حتی ترامپ هشدار داد که احتمال خروج آمریکا از این پیمان وجود دارد. در بین قدرتهای اروپایی، آلمان بیش از سایر کشورها خواهان حفظ پیمان آتلانتیک شمالی است، بر همین اساس پس از اینکه سال گذشته امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه در گفتوگویی از «مرگ مغزی ناتو» بهعنوان اصلیترین ساختار نظامی غرب به رهبری آمریکا سخن گفت، مرکل این گفتهها را «رادیکال» توصیف کرد. با وجود این و با تاکید آلمان به حفظ ناتو، هشدارهای ترامپ از سوی آلمان چندان جدی گرفته نشد و این کشور نیز دربرابر خواسته آمریکا برای پرداخت 5/1 برابر هزینه اعزام سربازان آمریکایی به خاک خود مقاومت کرده است. بر همین اساس دونالد ترامپ برای افزایش فشار بر آلمان اعلام کرد تصمیم دارد 9 هزار و 500 سرباز آمریکایی را از پایگاههای آلمان خارج و در لهستان مستقر کند.
دربین کشورهای اروپایی، آلمان میزبان بیشترین نیروهای آمریکایی است. علاوهبر نزدیک به 35 هزار نیروی آمریکایی که در آلمان مستقر هستند، 17 هزار نیروی آمریکایی و 12 هزار غیر نظامی آلمان هم توسط نیروهای ایالات متحده شاغلند. این وضعیت باعث شده دهها هزار شغل در آلمان هم به حضور نیروهای امنیتی آمریکا در این کشور وابسته باشد. با وجود این به نظر میرسد آلمان با بررسی تحولات جهانی، ارادهای برای کرنش و تبعیت از آمریکا ندارد. در چندسال گذشته آلمان شیوه تفکر دفاعی خود را تغییر و افزایش حضور را در دستور کار خود قرار داده است. مرکل در بخشی از همین گفتوگو درمورد هزینههای نظامی آلمان میگوید که «ما میدانیم باید بیشتر برای دفاع هزینه کنیم. ما در سالهای اخیر به پیشرفتهای چشمگیری دست یافتهایم و در این راه به پیشرفت تواناییهای نظامی خود ادامه خواهیم داد.» علاوهبر تاکید مرکل به تقویت توان دفاعی بومی آلمان، مرکل از تعامل با روسیه نیز که اساس شکلگیری ناتو برای مقابله با آن بوده، دفاع کرده و گفته است «دلایل خوبی برای ادامه گفتوگوی سازنده با روسیه وجود دارد. در کشورهایی مانند سوریه و لیبی، کشورهای همسایه اروپا، تاثیر استراتژیک روسیه بسیار ویژه است، بنابراین من به تلاش خود برای همکاری [با روسیه]ادامه خواهم داد.»
اما نزاع مهمتر از سهم آلمان در ناتو و تداوم عقبنشینیهای آمریکا در کمک به متحدان سابقش، به پروژه انتقال گاز از روسیه به آلمان که به نورداستریم 2 معروف است، بازمیگردد. با وجود نیاز آلمان به گاز، آمریکا در دسامبر گذشته تحریمهایی را علیه شرکتهایی تصویب کرد که در این پروژه گازی مشارکت میکنند و ماه گذشته نیز سناتورهای آمریکایی طرحی برای وضع تحریمهای بیشتر علیه این پروژه به سنا ارائه کردند. در واکنش به این طرح، نمایندگان ارشد مجلس آلمان اعلام کردند با اعمال تعرفههای بیشتر بر واردات گاز از آمریکا به آلمان به این اقدام عکسالعمل نشان خواهند داد. آمریکا میخواهد با صادرات گاز مایع نیاز آلمان و سایر کشورهای اروپایی به گاز روسیه را رفع کند و بهجای روسها، آنها باشند که منفعت این قرارداد را از آن خود کنند، اما آلمان صراحتا اعلام کرده که حاضر به همراهی با آمریکا در این پروژه نیست و به تکمیل نورد استریم 2 فکر میکند. مجموع این شرایط نشان میدهد که مرکل و آلمان با علم به کاهش قدرت هژمونی آمریکا، از یکسو سعی دارند از توان باقیمانده این کشور برای توسعه خود بهصورت رایگان یا ارزان بهره ببرند و از سوی دیگر برای تقویت بنیانهای دفاعی خود در جهت جهان بدون ابرقدرتی به نام آمریکا تلاش میکنند.
واگرایی اروپا؛ خواسته یا اجبار
پس از پایان جنگ جهانی دوم، آمریکا برای تبدیل شدن به هژمون نظام بینالملل تلاش جدی کرد و توانست برای چند دهه ابرقدرت و قاعدهساز در جهان باشد. اما پس از بحران مالی سال 2008 و ضربات آن به اقتصاد آمریکا در کنار ناکامیهای فرامنطقهای در افغانستان و عراق، این کشور را با بحران در نقشآفرینی جهانی مواجه کرد. در دوره دونالد ترامپ، این روند رشد صعودی پیدا کرد تا او ناچار شود برای بازیابی قدرت گذشته، متحدان خود را نیز تحتفشار قرار دهد. اولویتهای آمریکا باعث شد این کشور 9 هزار و 500 نیرو را از آلمان خارج کند. مارک اسپر، وزیر دفاع آمریکا بلافاصله پس از خروج ناگهانی نیروهایش از آلمان گفت، این نیروها قرار است در شرق اروپا مستقر شوند و کاهش نیرویی در اروپا مطرح نیست.
مارک اسپر بارها خروج و کاهش نیروهای آمریکایی از مناطق مختلف جهان را نه عقبنشینی بلکه بازاستقرار آنها عنوان کرده است اما این مساله با واقعیات میدانی و کاهش سراسری نیروها و تجهیزات آمریکایی در جهان همخوانی ندارد. در سه سال و نیم گذشته دولت ترامپ اصلیترین رقیب و یا بهعبارت بهتر دشمن خود را چین معرفی کرده است. این مساله در اسناد امنیت ملی آمریکا نیز بهوضوح قابلرویت است. چین در میانه درگیریهای نظامی آمریکا در غرب آسیا، بر رشد اقتصادی خود تمرکز کرد و در بحران 2008 نیز این روند را ادامه داد تا تبدیل به یک قدرت اقتصادی و نظامی شود. بهدنبال این وضعیت، غرب بلافاصله پس از بازیابی خود سیاست مهار چین را در دستورکار قرار داد. باراک اوباما سیاست «چرخش به آسیا» را طراحی کرد که براساس آن 60درصد از توان ارتش آمریکا باید متوجه و متمرکز بر شرق آسیا باشد. آمریکا در همین راستا، پس از چندین دهه مجددا استقرار نیروهای نظامی در استرالیا را در دستورکار خود قرار داد. آمریکا در حوزه سیاسی و اقتصادی نیز وعده داد با کشورهای همسوی خود در شرق آسیا نیز همکاریهای ویژهای خواهد داشت. اما اکنون نهتنها در اروپا که در شرق آسیا نیز آمریکا تحرک خاصی را به نمایش نگذاشته است.
در حوزه اقتصادی آمریکا شراکت ترانس-پاسیفیک را برهم زده و در حوزه سیاسی نیز دیگر پیگیری سابق را ندارد. مشهودترین عرصهای که آمریکا در اجرای اهدافش شکست خورده، در حوزه نظامی است. آمریکا در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ، بهجای تقویت نیرو در شرق و تمرکز بر چین بهعنوان اصلیترین دشمنش، ژاپن و کرهجنوبی را تهدید کرد درصورتیکه هزینه نیروهای آمریکایی را نپردازند، نیروهایش را از این کشورها خارج میکند. کاهش و یا خروج نیروهای آمریکایی از شرق آسیا بهدلیل مقاومت کره و ژاپن برای پرداخت هزینههای هنگفت، نشان میدهد آمریکا بهقدری با مشکلات مالی دست به گریبان است که نهتنها همچون گذشته توان فشار بر رقبایش را ندارد که دربرابر دشمنانی همچون چین هم ناچار به عقبنشینی است. دونالد ترامپ تلاش میکند با زبان تهدید و با برخی اقدامات همچون جنگ تجاری، روند افول آمریکا را متوقف و یا کند کند، اما پیشبینیها نشان میدهد او نیز در تغییرات آینده جهان توان نقشآفرینی ندارد. براساس پیشبینی سوی موسسه Pricewaterhouse Coopers PwC چین در سال 2030 یعنی 10 سال دیگر با پیشی گرفتن از آمریکا در صدر اقتصادهای جهان قرار خواهد گرفت. پکن در آن سال با 38 تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی قدرت اول اقتصادی جهان و آمریکا با 23 تریلیون دلار دومین قدرت اقتصادی جهان خواهد بود. بر این مبنا اقتصاد آمریکا 10 سال دیگر 60درصد اقتصاد چین خواهد بود. اظهارات آنگلا مرکل درباره پایان رهبری آمریکا بر جهان، با توجه به سیگنالهایی است که این افول را نشان میدهد و بر همین اساس نیز آلمان بهدنبال تقویت ارتش خود و فرانسه بهدنبال ایجاد یک ارتش اروپایی است.
* نویسنده: صادق امامی، دبیرگروه بینالملل