به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، عباس عبدی گفتگویی با روزنامه ایران انجام داده است که مهمترین بخشهای آن در ادامه از نظرتان میگذرد.
اصلاحطلبان نمیتوانند مسائل جدید مطرح کنند
- اینکه در ایران، در کمتر از یک قرن، دو بار انقلاب شده است، به معنای این است که جامعه نسبت به مسائل خود حساس است، اما درعین حال، در یافتن یک راه حل یا تطبیق شرایط برای حل مسائل ناتوان است. اصلاحات هم به همین ترتیب، نمیتواند مسائل جدیدی مطرح کند، زیرا بیشتر مسائل ما همچنان به قوت خود باقی است و حل نشدهاند. این امر نشان میدهد اصلاحطلبان -به هر دلیلی- نتوانستند این مسائل را حل کنند تا پس از آن وارد مسائل جدیدتر شوند. به همین دلیل فکر میکنم کماکان مسائلی که در دوم خرداد یا قبل از آن مطرح بود، هنوز هم همانها، البته کم و بیش، وجود دارند.
- وقتی از ایده جدید حرف میزنیم، منظور این است که آن ایدهها را به زبان امروز بنویسیم. قرار نیست چیز جدیدی با محتوای جدیدی نوشته شود، بلکه باید همان ایدهها، به زبان امروز و با توجه به شرایط امروز نوشته شود. اما مهمتر از ایده، باید توجه داشت که ایدهها مطرح میشوند تا اراده شکل بگیرد. آن اراده است که در اصلاحطلبان کمتر نمود دارد و به نظر من اراده اصلاحطلبان تناسبی با ایده آنان نداشته است.
علاقهای به سیاستهای فائزه هاشمی ندارم
- در انتخابات مجلس ششم وقتی قرار شد حزب جبهه مشارکت فهرست انتخاباتی خود را نهایی کند، ارزیابی من این بود که فهرست جبهه مشارکت نباید حزبی باشد، یعنی نباید صرفاً از خود جبهه مشارکت در آن باشند.
- معتقد بودم جبهه مشارکت زمانی باید انشعاب پیدا کند و به دو حزب تبدیل شود که فرایند اصلاحات جلو رفته و دیگر بازگشت ناپذیر شده باشد، اما تا پیش از آن زمان، نباید هیچ فهرست حزبی عرضه کرد، هیچ فهرستی. به همین دلیل در جریان انتخابات مجلس ششم از این ایده دفاع میکردم که همه نیروهای حاضر در جریان اصلاحات، یک یا دو نامزد در فهرست جبهه مشارکت داشته باشند. حتی دفاع میکردم که نام خانم فائزه هاشمی هم در فهرست باشد، درحالی که هیچ علاقهای به عقاید و سیاستهای ایشان ندارم.
- در انتخابات شورای شهر دوم، این قاعده را شکستند، فهرست حزبی دادند و به این روزگار دچار شدند. در انتخابات 84 هم همین اشتباه را کردند، یعنی دوباره فهرست متفرق دادند و به این سرنوشت دچار شدند. بعد که این شکستها پشت سر هم تکرار شد، پس از آن فرایندها در مسیر اصلاحطلبی نبود. زیرا وقتی میگویید اصلاحات، باید توجه داشت که اصلاحات مبتنی بر یک جریان و فعالیت جبههای است، نه یک جریان حزبی.
عاقبتی که لزوما اصلاحطلبی نبود!
- امروز هم معتقدم جبهه اصلاحات باید گرایش جبههای خود را تقویت کرده و ایده جبههای خود را به روز کند. تغییر جدی نسبت به گذشته بی معنی است، بلکه این ادبیات و اولویتها است که باید به روز شود. اگر این کار انجام شود، باید به تبعات آن هم التزام داشت. التزام داشتن است که اهمیت دارد.
- اصلاحطلبان به دلیل اینکه یکی دو شکست را متحمل شدند، ابتدای شورای شهر دوم، مجلس هفتم و بعد انتخابات بعدی، خواستند از طرق دیگری این شکستها را جبران کنند، اما وارد بازیای شدند که آخر و عاقبت آن لزوماً اصلاحطلبی نبود.
- در جریان 88 به هیچ وجه در خیابان نرفتم، نه به این خاطر که میترسیدم، بلکه وقتی چیزی را قبول ندارم انجام نمیدهم.
- بخشی از اصلاحطلبان، به طور مشخص آقای خاتمی از سیاستهای اصلی اصلاحطلبی عدول کردند.
- درآمدهای نفتی، دستاوردها را تخریب میکند. در اواخر سال 78 نامهای به آقای خاتمی نوشتم که متأسفانه کپی آن را ندارم. آن سال افزایش درآمدهای نفتی آغاز شده بود، به طوری که بیشتر از رقم پیشبینی شده در بودجه سال بعد برای دولت میماند. در آن نامه نوشتم که اگر به این مسأله توجه نکنیم، اصلاحات را زمین میزند. بعد حساب ذخیره ارزی را درست کردند که به همان هم اعتراض کردم، گفتم این امر مسألهای را حل نمیکند. این حساب یا این کارها برای کشور توسعه یافتهای است که حاکمیت قانون وجود دارد، ما باید راه دیگری برویم. بنابراین، این چند مسأله اصلی مهم است که باید به آن توجه داشت.
خاتمی مسئولیتپذیر نبود/ سیاست که شوخی ندارد
- آقای خاتمی جاهایی قدرت کافی را داشت، اما مسئولیت پذیری کافی نداشت. همه اینهایی که الان میگویم، همان موقع هم گفتم. نمونه اش بحران 78 در کوی دانشگاه. کوی دانشگاه به اصلاحطلبان چه چیزی یاد میداد؟ چرا مرحوم سحابی آمد به دانشگاه، گریه کرد و از دانشجویان خواهش کرد به خانههای خود بازگردند؟ چرا کسی به حرف او گوش نکرد؟ او که در حکومت نبود، محبوب هم بود. به خاطر اینکه جریان اصلاحطلب باید میفهمید آن کار، کار آقای سحابی نبود، کار آقای خاتمی بود؛ نه اینکه بیاید خواهش و تمنا کند که دانشجویان بروند، بلکه یک پیام بدهد که دو ساعت وقت دارید آنجا را تخلیه کنید و بعد از دو ساعت، من میدانم و شما. سیاست که شوخی ندارد. باید میگفت من از مردم خواهم خواست تا شما را بیرون کنند.
- درباره بحران سال 78، یک واقعیت تاریخی وجود داشت که آقا! این کارها نتیجه نمیدهد، شما (آقای خاتمی) قدرت داری، باید مسئولیت بپذیری و بروی رسیدگی کنی. تعلل کردند، کار کشیده شد به دوشنبه، سهشنبه و چهارشنبه و آن وضعیتی شد که دیدیم. این امر نشان میدهد چندان نمیخواستند مسئولیت پذیری داشته باشند، درحالی که قدرتش را داشتند. جاهایی مسئولیت میپذیرفتند که قدرتش جای دیگری بود و این خلاف سیاست اصلاحطلبی بود.
رفتار اصلاحطلبان در مجلس ششم قابل دفاع نبود
- به باور من اصلاحطلبان در مقاطعی به این خط مشی ملتزم نشدند، یعنی هم از اصلاحات به سمت محافظهکاری عدول کردند و هم بخشهایی از آن به سمت رادیکالیسم عبور کرد....مثلاً فرض میکنیم اصلاحطلبان باید خیلی راحت بتوانند مرزبندیهای خود را با براندازان مشخص و مطرح کنند. من متوجه هستم که سوء استفادههایی هم میشود، اما بشود، سیاستها و مواضع شما که نباید یکسره تابع سوءاستفاده دیگران باشد. در مجموع، اینها دو سه اشکالی بود که در اصلاحطلبان وجود داشت، و نتیجه این شد که در سال 84 شکست خوردند، درحالی که در سال 84 مطلقاً نباید شکست میخوردند. ضمن اینکه رفتارشان در مجلس ششم برای رد صلاحیتها -البته من آن موقع در زندان بودم- مطلقاً قابل دفاع نبود، با اینکه من از ابتدا هم مخالف رد صلاحیتها بودهام.
اصلاحطلبان به طبقات پایین بیتوجهی کردند
- اما درباره اصلاحات، به نظر من این انتقاد به آنان وارد است که به طبقات پایین بی توجهی کردند. شاید بگوییم که آنان که جزو طبقه متوسط هستند، چرا باید به طبقات پایین توجه کنند؟ اما چون جبههای رفتار میکردند، حتماً باید به آن طبقات توجه میکردند...اما متأسفانه اصلاحطلبان آنقدر به این طبقه بی توجه بودند که حتی مفهوم جبههای خود را از دست دادند.
خاتمی تکلیف خود را روشن نمیکند
- آقای خاتمی تکلیف خود را روشن نمیکند. مثلاً این حرفی که در گفتوگوی اخیر بیان کرد، نوعی حکایت از بیتکلیفی است. کسی که رهبری را بپذیرد، از دیگران نمیپرسد که حالا چه کار کنیم؟ چون حتی اگر دیگران هم چیزی گفتند، در نهایت او است که باید مسئول باشد. اما از یک طرف دیگر، آقای خاتمی نه حاضر است به صراحت و روشنی کنار برود و بگوید من کاری ندارم و خودتان میدانید و انجام بدهید، به نظرم ایشان روی زمین و هوا نگه میدارد و این یکی از ایرادهایی است که متأسفانه به ایشان وارد است.
- اینکه اصلاحطلبان دلبسته قدرت شدند یا چیزی از این دست، مسألهای است که نمیتوان مانع آن شد، زیرا وقتی نیروهای زیادی وارد قدرت میشوند، پس از مدتی برای بقای خود توجیه میآورند. بخشی از این اتفاق ناشی از این واقعیت است...اگر در قدرت حضور پیدا نکنید، یا برایتان امکان حضور در قدرت نباشد، این وضعیت رویکرد سیاست را نفی میکند. سیاست یعنی قدرت؛ درست مانند اینکه کسی میخواهد پول دربیاورد، اما هیچ کار اقتصادی پولی نکند، نشدنی است. بنابراین نمیخواهم داوری کنم که این طوری بود یا نه، یک جاهایی این طور بوده و قطعاً همین است.