به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، حوزه هنری؛ نامی آشنا که در نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب به تدبیر «طاهره صفارزاده» بنیان نهاده شد و بلافاصله توسط نسل نواندیش آن سالها که دغدغههای فرهنگی از جنس ادبیات و سینما داشتند، مورد استقبال قرار گرفت. استقبال این چهرهها به اندازهای بود که حوزه هنری در اوایل دهه 60، به پاتوق فرهنگی جریان روشنفکری آن سالیان مبدل شد و مدیریت مجموعه نیز از دل تحولخواهی این چهرهها برای رسیدن به یک چشمانداز کلان آرمانی شکل گرفت. حوزه هنری در طول چهار دهه فعالیت مستمر خود، با کارنامهای پرفراز و نشیب مواجه شد. حداقلش اینکه این راندمان، از دهه 80 شکل دیگری به خود گرفت که با خط و ربطهای جریان ابتدایی حوزه، تفاوتهای بسیاری را در خود میدید. بر آن شدیم تا بهواسطه چهار دهه فیلمسازی این نهاد، عملکرد سیاستگذاریهای سینمایی حوزه هنری را تا حدودی زیر ذرهبین ببریم. به همین دلیل با چهار چهرهای که در طول این سالها، آشناییهایی را با سیاستهای حوزه داشتند، وارد بحث شده تا متوجه شویم نهادی که آن روزها از دل بحرانها با هدف آرمانگرایی دغدغههای فرهنگی شکل گرفت، امروز در چه نقطهای ایستاده است.
سیروس الوند:
خلأ جایگزینهایی که از حوزه هنری رفتند
من از همان سالهای ابتدایی با حوزه هنری در ارتباط بودم، اما همکاری ای به آن شکل با این نهاد نداشتم. در سالهای قبل، حوزه هنری مثلا در عرصه موسیقی موفق بود و اصلا توانست موسیقی را در سالهای نخست فعالیت مجدد پس از انقلاب احیا کند، چون آدمهایی بودند که در این مسیر قدمهای جدی برداشتند و درست کار کردند. در زمینه سینما هم به این ترتیب؛ در آن اوایل فیلمسازان معتبری بودند که در حوزه فعالیت جدی داشتند، اما به مرور از حوزه بیرون رفتند و ترجیح دادند کار خود را با سرمایههای شخصی یا نهادهای دیگر تولید کنند. مهم اینجاست که آن آدمها، کارگردانها و تهیهکنندگانی که در حوزه بودند و بعدها بیرون رفتند، هیچگاه جایگزینی پیدا نکردند. گویا حوزه هم چندان پیگیر نشد که آقا شما برای چه رفتید و چرا دیگر برنگشتید.
قطعا این شکل برخورد، به مدیریتها ربط پیدا میکند؛ مدیریتهایی که تغییر میکنند و با هر تغییر، نوع نگاه و زاویه حمایتها هم تغییر میکند، درحالیکه یک فیلمساز، نگاه دغدغهمند همیشگی خودش را دارد و نمیتواند با آمدن هر مدیر، نگاه و دغدغهاش را تغییر دهد. این مدیران هستند که با نوع نگرش خود سبب رکود یا رونق میشوند. در سالهای اولیه تاسیس حوزه هنری، این تغییر مدیریتها با سرعت صورت نمیگرفت یا اگر میگرفت، نوع نگاه مدیریتها نزدیک به هم بود، اما بعدها این اتفاق رخ نداد که مجموع آن سبب شد کیفیت فعالیتهای حوزه، دیگر به مانند آن سالها نباشد. البته نباید خیلی بیانصاف باشیم و بگوییم این شکل اتفاقها، تنها محدود به حوزه هنری است؛ خیر. مثلا آیا فعالیت انجمن دفاع مقدس به اندازه چند دهه قبل است؟ یا حتی خود فارابی یا تلویزیون. در تمام این نهادها، حالوهوای دهه 70 و حتی 80 وجود ندارد. کلیت سینما از دهه80 دچار یک افول شد که در دهه 90 به اوج خودش رسید و برای همگان هم مشهود است. طبیعتا حوزه هنری هم بهنسبت اینکه نهادی فیلمساز و تولیدکننده است، متاثر از این رکود، فعالیتهایش کم شد و آن تعداد فیلمی هم که میساخت، دیگر کیفیت سالهای قبل خود را نداشت. در مقابل، یک مشت فیلمساز آمدند که سواد لازم را نداشتند؛ این دست فیلمسازان در کلیت سینما فعالیت کردند و بعضیها هم سر از حوزه درآوردند. درحالیکه نه در سینمایی که با پول خصوصی فیلم ساخته میشود و نه در نهادهای دولتی مانند حوزه هنری، کنترلی روی اینها وجود نداشته و حتی الان هم ندارد؛ اینها درد است.
محمدعلی باشهآهنگر:
این مشکلات اقتصادی نهادهای دولتی
درباره وضعیت این روزهای حوزه هنری ممکن است مدیران ارشد این نهاد خیلی دقیق به این مهم فکر کرده و هدفگذاری کرده باشند که با حضور فلان بزرگوار که مسئولیتی دارد، به فلان نقطه برسیم. قطعا آنها بهتر از هر کسی میدانند که تولیدات سینماییشان کمتر شده، ولی احتمالا این مهم در نتیجه یک سیاستگذاری بوده که روی آن فکر شده است و به آن تکیه کردهاند. البته این اتفاق تنها منحصر به حوزه هنری نیست و در سایر نهادهای دولتی تولید فیلم نیز دیده میشود. همچنانکه در خود ارشاد یا در فارابی و سایر نهادها هم این قبیل فعالیتها بهنسبت دوران گذشته بسیار کمتر شده است. شاید یک دلیل این اتفاق، وضعیت اقتصادی این سالهای کشور باشد که سبب میشود این نهادها بودجه کافی برای تولید آثار استراتژیک نداشته باشند.
درحال حاضر وام حوزه هنری از 200، 300 میلیون شروع شده و نهایتا به یک میلیارد تومان میرسد، درحالیکه هزینه تولید یک فیلم آپارتمانی با دستمزد بازیگران، سایر اعضا و امور فنی، بیشتر از پنج میلیارد تومان است، بنابراین با این پولها نمیتوان آثار فاخر و استراتژیک تولید کرد، لذا امکان دارد این نهادهای دولتی سیاستهایشان را تغییر داده باشند تا شرایط اقتصادی بهتر شود. البته شاید در چنین شرایطی، باز هم برنامهای مدون داشته باشند. البته که در حوزه هنری، قبلا چهرههای معروفتر و مقبولتری رفتوآمد میکردند که الان دیگر حضور ندارند. خب، بعضی از این چهرهها کلا کارمند حوزه هنری بودند و الان بازنشسته شدهاند. این چهرهها برای تولید کارهایشان نیاز چندانی به سرمایههای محدودی چون وام حوزه ندارند و سرمایه کارهایشان از جاهای دیگری به جز حوزه هنری تامین میشود؛ سرمایههایی که بهراحتی برایشان تامین میشود و دیگر نیاز نیست هنرمند درگیر و گرفتار شوراهای پیچیده و زمانبر شود. به همین دلیل میرود با خیال راحت فیلمنامهاش را مینویسد و کارش را انجام میدهد. البته که قطعا یکی از سیاستهای حوزه هنری در این سالها، صرف جوانگرایی هم شده است. به این ترتیب که از این چهرهها حمایت کردند تا عرصه نرفته را بپیمایند.
انسیه شاهحسینی از حوزه هنری آرمانی میگوید
چی بود و چی شد
انسیه شاهحسینی، یکی از کارگردانان وفادار به جریان دفاع مقدس و سینمای مقاومت است؛ کارگردانی که طی دو دهه گذشته، همکاریهایی را با حوزه هنری داشته و فیلمهای «شب بخیر فرمانده» را با حمایت این نهاد تولید کرده است. با او گفتوگویی را ترتیب دادیم که در ادامه مطالعه میفرمایید.
خانم شاهحسینی، نظر شما درمورد اهداف متعالی حوزهای که تاسیس شد و حوزهای که امروز داریم، چیست؟
سیاستهای حوزه هنری در سطح کلان خودش و در زمانی که قدرتی که فرهنگ دارد، ارتش ندارد و قدرت تخریب یا تقویت فرهنگ بهمراتب از ارتش بیشتر است، بسیار مطلوب و عالی است، اما نگاه و جریانی پشت قضیه است که حوزه را منحرف کرده است. همه اینها هم برمیگردد بهانگیزههای مدیریتی. یک آدم و مدیر بزرگ، جای محدود را براساس قامت خودش بزرگ و فراخ میکند و برعکس، یک انسان و مدیر کوچک، در قصر هم برده شود، اول شروع میکند به ساختن یک جای کوچک برای خودش.
ولی مدیر یک نهاد ارزشی چون حوزه هنری از چندین فیلتر سخت عبور میکند تا بتواند به این مسند تکیه کند، بنابراین چطور میتوان این مدیریتها را اشتباهی تلقی کرد؟
یک زمانی سیدامیر سیدزاده بر مسند امور بود که آثار ساختهشده توسط حوزه هنری، تنها در یک دوره جشنواره، بین 11 تا 13 سیمرغ گرفت. در آن زمان آقایان مجیدی، میرکریمی و خیلیهای دیگر در حوزه فعال بودند و همکاری داشتند. اصلا سکوی رشد میرکریمی و کارگردانان دیگر، حوزه هنری و مدیریت درست آنجا بود. چنان حمایت درست و معقولی از اینها شد که این کارگردانان هنوز دارند نان آن حمایت را میخورند. چون سیدزاده میدانست کجا نشسته و هیچ شورایی هم نداشت. فیلمنامهها را شخصا میخواند و میگفت خوب است یا بد است. اشکالات فیلمنامه را تصحیح میکرد و کمک میکرد آن اثر ساخته شود. چون انگیزه داشت، ولی از آن به بعد شما کارنامه حوزه هنری را بگذارید جلویتان و ببینید این نهاد چه آوردهای داشته است. آدمها عوضی انتخاب میشوند. مدیریت به جریانی که دارد انحراف را در همهجا مدیریت میکند، مبتلا شده و ناخواسته از آن تبعیت میکند.
در حال حاضر از حوزه هنری تنها یک تابلو مانده که اگر همان تابلو را هم برداری، هیچگاه متوجه نمیشوی که این شکل مدیریت و مسیر، در امتداد آن حوزه هنری آرمانی بود. من یکیدو سال پیش یک فیلم خوب از حوزه هنری دیدم به اسم «دیدن این فیلم جرم نیست». فیلم خیلی خوبی بود که هنوز هم از خاطره تماشای آن کیف میکنم، چون اندیشه داشت، ولی در کمال تاسف، حوزه هنری حتی پشت فیلم خودش نایستاد و به آن هم رحم نکرد. اول که فیلم را دیدم کمی امیدوار شدم، اما بعد دیدم که چقدر اتفاقی بوده. حوزهای که در این مقطع باید از این دست فیلمها بسازد، ببینید تا چه اندازه منفعل است.
با این تفاسیر، شما چه رویهای را بر بازگشت به دوران طلایی حوزه هنری پیشنهاد میکنید؟
ما مدام میگوییم مدیران دلسوز، اما مدیر دلسوز یعنی کسی که با خودش صادق باشد و اهداف به وجود آمدن حوزه را بداند و لااقل با خودش روراست باشد که آیا من در این راستا حرکت میکنم؟ ممکن است وقتی در مسیر درست حرکت میکنید، فحش و ناسزا بخورید و ناملایمات ببینید، اما تحمل میکنید. حالا خدا نکند مقامی بر سر کار بیاید که هیچ خط و ربطی از اهداف عالیه حوزه را نداند؛ او هم به خودش توهین کرده و هم به سایر بچههای دلسوز جریان انقلابی حوزه هنری.
وقتی ما میدانیم که رهبری به سینما نگاهی ویژه قائل هستند، آیا با دیدن حوزه هنری که به این روز افتاده، غصه نمیخورند؟ مدیر حوزه هنری باید دلسوزانه و صادقانه بگوید امیدوارم و میشود.
حوزه هنری نباید بنشیند و کارش پول درآوردن از گیشه باشد؛ یعنی حوزه هم باید مثل بقیه سرمایهگذاران و کسانی که باندبازی میکنند و از سینما پولهای آنچنانی درمیآورند، بهدنبال کسب سودهای هنگفت از سینما و گیشه باشد؟ حوزه هنری این همه پرسنل کاردان دارد، خیلی آدم دارد که باید از علم و تجربه آنها استفاده کند. پخش حوزه هنری، قویترین پخشهاست، اما دستش خالی است.
محمدرضا خردمندان در گفتوگو با «فرهیختگان»:
حوزه شاید احساس کرد به سینما بیشتراز دیگر زمینهها پرداختهاست
محمدرضا خردمندان را با فیلم «بیستویک روز بعد» میشناسیم؛ فیلمساز جوانی که با نخستین ساختهاش توانست هم در جشنواره خوش بدرخشد و هم در اکران با استقبال قابلتوجهی مواجه شود. خردمندان از آن دست فیلمسازانی است که طی دهه 90 با همکاری حوزه هنری به جامعه سینمایی معرفی شد. به همین دلیل با او همکلام شدیم تا درباره ویژگیهای حوزه هنری امروز در قیاس با دهههای گذشته صحبت کنیم.
آقای خردمندان، حوزه هنری در دهه 60 و 70 حرف اول را در بحث تولیدات سینمایی میزد. اما از دهه 80 و مخصوصا دهه 90، این روند با افت شدیدی مواجه شد. چنین رویکردی را در نتیجه کمکاری و اهمال احتمالی این نهاد میدانید یا سیاستی پشت این قضیه دنبال میشود؟
مگر در اوایل انقلاب چند پایگاه تولید اثر در کشور وجود داشت؟ تقریبا میتوان گفت همه توان تولید اثر در سالهای ابتدایی انقلاب در حوزه هنری خلاصه و محدود میشد. در آن سالها حوزه هنری ماموریتی جدی داشت که برای تولید آثار سینمایی وارد میدان شود. کمکم و با گذشت زمان، فعالیت حوزه گستردهتر میشود، به اندازهای که از یک جایی به بعد حتی سینما که اولویت نخست این نهاد بود، ضعیفتر دنبال شد و تمرکز، بیشتری روی ادبیات، هنرهای تجسمی، شعر و دیگر زمینههای فعالیتی حوزه هنری قرار گرفت؛ سیاستی که حتی تا این سالها هم ادامه پیدا کرده است. در این اتفاق، بحث سلیقه مدیران هم دخیل است. بالاخره هر مدیری، سلیقه خودش را دارد. در دوره مومنی شریف بهدلیل اینکه خاستگاه ایشان ادبیات است، حوزه هنری در رشتههای ادبی، رشدی جدی را تجربه کرد و محصولات ادبی چه بهلحاظ کیفی و چه ازنظر کمی با گستردگی معناداری بهنسبت سینما مواجه شد.
چون بحث سلیقه را به میان کشیدید، گویا فیلمنامه شما هم در ابتدا در شورا رد شد و سپس با پادرمیانی پذیرفته شد؛ درست است؟
بله، من خودم فیلمم را در حوزه هنری تولید کردم. یک نکته جالب بگویم زمانی که میخواستم «بیستویک روز بعد» را بسازم، خودم بهصورت مستقیم با حوزه هنری در ارتباط نبودم و از طریق تهیهکننده آن فیلم یعنی آقای شفاه با این نهاد مرتبط شدم. وقتی فیلمنامه «بیستویک روز بعد» را ارائه دادیم، در شورای فیلمنامه آن زمان حوزه رد شد. فکر کنم اعضای آن شورا 6 نفر بودند که فیلمنامه من با رای منفی تعداد بالایی رد شد، ولی بعدا با تصمیمی که رئیس وقت سازمان گرفت، این اثر تولید شد.
ولی چیزی که عجیب است اینکه این نهاد با آن میزان تولید نباید اینطور کمکار و شبهمنفعل عمل کند.
چیزی که خودم هم آن را درک نمیکنم این است که چه اتفاقی افتاده که حوزه هنری، تولید آثار سینمایی خود را تقلیل داد. باید از قدیمیها پرسید که آیا فعالیت حوزه در دهههای قبل نیز به این ترتیب بوده که پس از یک سرعت، با کندی مواجه میشد؟ حوزه هنری که قبلا در سال چند فیلم سینمایی تولید میکرد، حالا بهطور متوسط هر یک سالونیم به تولید یک اثر سینمایی میپردازد؛ حوزهای که خودش صاحب سینماست و شبکه اکران و توزیع حرفهای دارد، بنابراین میزان تولید این نهاد با این امکاناتی که دارد، محل سوال فراوانی است. حوزه هنری اکنون بهعنوان تولیدکننده، سرعتش را بسیار کم کرده است. این مهم باید بررسی شود، ولی بهصورت کلی باید پذیرفت که در سالهای ابتدایی انقلاب که حوزه سردمدار تولید محصولات سینمایی بود، فضای رقابتی در کشور و البته بحث سرمایهگذاران خصوصی بسیار کمتر از چیزی بوده که اکنون وجود دارد. الان با سینمایی مواجه هستیم که شتاب صنعتی شدن پیدا کرده و به حالت نیمهمدرن درآمده است. اینکه حوزه در بحث رقابتی کم آورده یا خودش عمدا کنار کشیده، باید حتما بررسی شود. شاید یک دلیلش این باشد که حوزه احساس کرده با پرداخت به مقوله سینما، آنطور که باید، نتوانسته روی موضوعات دیگر مانور دهد و به همین دلیل احساس کرده که روی موضوعات دیگرش هم میتواند به اندازه سینما کار کرده و نتیجه بگیرد و بههمین دلیل بهسمت جدیتر گرفتن آن موضوعات رفته که همین سبب کمرنگتر شدن سینما شده است.
خیلی حیف است حوزهای که بهدلیل نوع نگاهش، بسیاری از کارگردانان بزرگ با آن کار میکردند، الان با بحران تولید دستوپنجه نرم میکند.
خیلی جالب است که حوزه هنری طی 6 سال گذشته با هیچ کارگردان باسابقهای همکاری نداشته است. فکر میکنم ماموریت جدیای که مومنی شریف در ارتباط با سینما دنبال میکردند، کار کردن با کارگردانان جوانتر بود. شاید ایشان این ماموریت را داشتند که به این نحو به معرفی فیلمسازان جدید بپردازند. با توجه به اینکه اعتماد کردن به فیلمسازان جدید و نسل نو کار سختی است، به همین دلیل چنین اتفاقی رخ داده و تراز تولید سینمایی حوزه هنری پایین آمده و این نهاد هماکنون محکوم به کمکاری است.
* نویسنده: مجتبی اردشیری ،روزنامهنگار