‌‌در وبینار «کرونا، چین و جهان پسا ثبات هژمونیک» دانشگاه بهشتی مطرح شد
رقابت چین و آمریکا کانون جهان جدید است، اما اینکه این رقابت شبیه رقابت آمریکا و شوروی بشود هنوز محل بحث است و برای ما که از ایران به آن نگاه می‌‌کنیم سوال کلیدی این است که این رقابت در چه وضعیتی است و آیا کانون جهان جدید هست یا خیر؟ اگر هست ما چگونه می‌‌توانیم در این رقابت نقش‌‌آفرینی کنیم؟
  • ۱۳۹۹-۰۴-۰۱ - ۱۲:۰۰
  • 00
‌‌در وبینار «کرونا، چین و جهان پسا ثبات هژمونیک» دانشگاه بهشتی مطرح شد
ورود چین و آمریکا به دوران مقابله
ورود چین و آمریکا به دوران مقابله

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، جهان در دهه‌‌های اخیر با شوک‌‌های زیادی از جنگ، زلزله، سونامی، بحران اقتصادی و... روبه‌‌رو شده بود، اما به‌‌مدت 101 سال شاهد هیچ بیماری همه‌‌گیری نبود. آخرین شیوع جهانی یک ویروس به سال 1918 درست سال پایان جنگ جهانی اول باز می‌‌گشت که اهمیت آن در سایه تلفات گسترده جنگ جهانی و نبود رسانه‌‌های جهانی درخور به‌‌اندازه کافی برجسته نشد و تنها 50 میلیون کشته روی دست کشورهای جهان گذاشت.

ویروس‌‌کرونا اما در زمانی کره‌‌خاکی را درگیر خود کرد که رسانه‌‌های جهانی به بلوغ و گستردگی کافی رسیده بودند، شبکه‌‌های اجتماعی خلق شده و تجارت جهانی در اوج خود قرار داشت. این ویروس تنها انسان‌‌ها را مبتلا نکرد، بلکه تجارت جهانی، رفت و آمد در شهرها، تولید، ورزش و دیگر ابعاد مختلف زندگی را هم به‌خود دچار کرد.

اثرات این ویروس نظام بین‌‌المللی را نیز دستخوش تغییرات کرده است. پیش‌تر، دو جنگ جهانی و فروپاشی شوروی در جنگ سرد، تغییرات در نظام بین‌‌الملل را رقم زده بودند، اما امروز یک ویروس صحنه‌آرایی جهانی را در آستانه تحول قرار داده است.

دانشگاه شهیدبهشتی برای بررسی اثرات همه‌‌گیری کرونا بر نظام بین‌‌الملل در وبیناری تحت عنوان «کرونا، چین و جهان پسا ثبات هژمونیک» به بررسی اثرات کرونا بر نظام بین‌‌الملل و چین به‌‌عنوان قدرتی مطرح در جهان پرداخته است. در این وبینار ابوالفضل علمایی، رئیس اداره چین وزارت امور خارجه و محسن شریعتی، استادیار روابط بین‌‌الملل دانشگاه شهیدبهشتی به ارائه نظرات خود پرداخته‌‌اند که در ادامه آن را می‌‌خوانید.

ابوالفضل علمایی رئیس اداره چین وزارت امور خارجه

دنیا با وضعیتی روبه‌رو است که هژمون فعلی آن با چالش مواجه شده و یک نوع انتقال در این حوزه در‌حال انجام است. کرونا در جهان امروز نقش یک کاتالیزوری [سرعت دهنده] را در رابطه با تغییرات ایفا می‌‌کند. کرونا توانست موضوعاتی را که باید برای فرارسیدن آنها شاید تا 10 سال منتظر می‌‌ماندیم زودتر به ما نشان دهد.

پس از فروپاشی شوروی در سال 1991 یکی از اهداف کشورهای غربی برای مهار مجموعه‌‌هایی مانند شوروی و جلوگیری از ظهور قدرت‌‌های دیگر تسری دموکراسی و لیبرالیسم به دیگر مناطق جهان بود. بر همین اساس بود که چالش تمدن‌‌ها و مباحثی از این دست ایجاد شد.

چینی‌‌ها اگر از سال 1949 تا 1978 نگاه‌شان به سیاست خارجی، ایدئولوژی‌محور بود اما پس از اصلاحات نگاه‌شان به سمت «مقبولیت برای ایجاد مشروعیت» رفت. حزب کمونیست پس از اصلاحات به‌دنبال آن بود تا با کارآمد نشان دادن خود ثابت کند توانایی ایجاد اصلاحات و رفاه در عرصه داخلی را داراست و به تبع همین کارآمدی، شأن چین را در عرصه بین‌‌الملل افزایش خواهد داد. همزمان غرب هم به‌دنبال تسری دموکراسی و لیبرالیسم در منطقه بود. این مساله یکی از چالش‌‌ها بین چین و غرب بود که از سال 2012 وارد مرحله جدیدی شد. در این سال نخبگان نسل پنجم در پکن به قدرت رسیدند. واقعیت این بود که چین توانست به مرزها و خطوط قرمزی نزدیک شود که نزدیک‌‌ترین عرصه‌اش بهبود وضعیت داخلی کشور و قدرتمند نشان دادن آن و اثبات کارآمدی سیستم حکومتی بود. پکن به‌لحاظ اقتصادی و سایر حوزه‌‌ها، مانند فناوری نشان داد قابلیت‌‌هایی به دست آورده که قابل انکار نیستند. مهم‌‌ترین حوزه‌‌ای که چین در آن مورد چالش قرار گرفت تا مهار بشود به مشروعیت قدرت مربوط بود. بر همین اساس موضوع «هنگ‌کنگ» بزرگ شد، کمااینکه در سال‌‌های 2004 و 2012 نیز مطرح شده بود. این منطقه شیوه حکومتی متفاوتی نسبت به سرزمین اصلی چین دارد. براساس مدل «یک کشور دو سیستم» دو نظام متفاوت در کنار همدیگر قرار گرفته‌‌اند. در اواخر 2019 چالش‌‌ها در هنگ‌کنگ بار دیگر افزایش یافته است.

شیوع کرونا فارغ از بحث‌‌های پیرامون آن مانند اینکه از کجا و چگونه آغاز شد، این واقعیت را نشان داد که کارآمدی دولت‌‌ها به موضوع مهمی در عرصه نظام بین‌‌الملل تبدیل شده است. اگر نظر تئوریسین‌‌های مکتب دانشگاه «شینگهوا» را بپذیریم، مهم‌‌ترین فاکتور برای اینکه دولت‌‌ها چقدر مشروعیت دارند، توان آنها در اصلاح و کارآمدی است. کرونا در اولین قدم توانایی دولت چین را نشان داد. پکن توانست 64 میلیون نفر را قرنطینه کرده و عرصه‌‌های مختلف ارتباطات را کنترل کند. جمعیت چین 4 برابر جمعیت آمریکاست، اما میزان تلفات و آسیب‌‌پذیری‌اش در برابر کرونا 5‌درصد آمریکا بوده است. این مساله به‌نوعی سبب شد که دیگر عرصه‌‌های رقابتی با کشورهای غربی و آمریکا افزایش پیدا کند. یکی از مهم‌‌ترین عرصه‌‌ها، بحث مشروعیت‌زایی و مقبولیت است که در عرصه نظام بین‌‌الملل مطرح شده است. این بحث می‌‌تواند به اقتصاد نیز تسری پیدا کند. کرونا که نقشی مانند کاتالیزور دارد باعث شد ما نتایج تاثیر این ویروس را در اقتصاد هم شاهد باشیم. مبارزه با کرونا در چین براساس تئوری‌‌های داخلی این کشور بود. در عرصه داخلی مهار بیماری در سریع‌‌ترین زمان ممکن و نیز کنترل و مدیریت آن بسیار مهم بود. در بعد دوم کشوری که خودش آسیب دیده بود در فاصله‌‌ای بسیار کوتاه توانست خود را احیا کرده و به یکی از کشورهای کمک‌‌کننده از نظر تجهیزاتی و پزشکی به سایر کشورها تبدیل شود. این درحالی بود که برخی از کشورها بر سر ماسک‌‌هایی که از چین برای آنها ارسال می‌‌شد دچار اختلافات و جدال‌‌هایی شدند.

نکته دیگری که باید در بحث کرونا به آن توجه کرد نگاه چینی‌‌ها هم به لحاظ تاکتیکی و هم از نظر استراتژیک به نظام بین‌‌الملل بود. واکنش چینی‌‌ها با آمریکایی‌‌ها در عرصه نظام بین‌‌الملل متفاوت بود. غربی‌‌ها در دوران کرونا سعی کردند نهاد‌‌های بین‌‌المللی را که خود ایجاد و تقویت کرده بودند، تضعیف کنند. یکی از مهم‌‌ترین موارد آن سازمان بهداشت جهانی بود. این درحالی بود که چینی‌‌ها بار دیگر توسعه قلمرو را در نظر گرفتند و خواستار تقویت نهادهای بین‌‌الملل از جمله سازمان بهداشت جهانی بودند. چین در این دوره سخن «دن شیائو پنگ» را که گفته بود چین باید تمام درهای خود را روی دنیا باز کند و در مقابل دنیا نیز باید به‌‌طور متقابل درهای خود را روی چین باز کند، با شدت بیشتری پیگیری کرد. در موضوع کمک‌‌های انسان‌دوستانه اختلافات کشورهای اروپایی بر سر دریافت کمک از چین محسوس بود.

بحران کرونا در چین به نسبت بحران در دیگر کشورها نشان داد موضوع «اقتدار انسانی» همچنان برای چینی‌‌ها مهم است و از این فرصت می‌‌توانند برای جا انداختن این مفهوم استفاده کنند. درباره معنای اقتدار انسانی «شونزه» به‌‌عنوان یک متفکر چینی تعریفی را مطرح کرده و می‌‌گوید اقتدار انسانی به‌معنای دولتی است که قلب‌‌های مردم در داخل و خارج را تسخیر می‌‌کند و اساس قدرت برمبنای اخلاق برتر فرمانروا بنا می‌‌شود. در عرصه عملکردی چینی‌‌ها این مساله را به کار گرفتند و در حوزه مرتبط با کرونا سعی کردند از مفهوم آن طرفداری کنند. واکنش‌‌هایی که کشورهای رقیب مانند آمریکا به آن داشتند درواقع هدف‌گیری این مساله و مهار آن بود. غرب فارغ از اینکه منشأ ویروس کجا بود، می‌‌خواست چین را به‌‌عنوان یک کشور مسئولیت‌‌ناپذیر نشان دهد و رقابت‌‌ها نیز بر همین اساس شکل گرفت.

چینی‌‌ها براساس نگاهی که به نظام بین‌‌الملل دارند و سلسله‌مراتبی که در نظام بین‌‌الملل می‌‌بینند، بر این اصل مساله تکیه می‌‌کنند که کشورهای توسعه‌یافته و کشورهایی که می‌‌خواهد به قدرت دست پیدا کنند باید خود را به هنجارهای بین‌‌المللی پایبند نشان دهند. بحران کرونا این فرصت را برای چینی‌‌ها فراهم کرد که نشان دهند حتی از قدرت غالب که آن را آمریکا فرض می‌‌کنیم، به هنجارهای نظام بین‌‌الملل پایبندتر هستند. کرونا باعث شد چینی‌‌ها فرصتی پیدا کنند برای اینکه تفاوت‌‌های خود با هژمون غالب [آمریکا] را نشان دهند با توجه به این فرض که معتقد هستند به اینکه چین اگر بخواهد به‌‌عنوان قدرت رهبری جهان را به دست بگیرد باید تفاوت خودش با هژمون فعلی را نشان دهد و پکن این مساله را در بحران کرونا ثابت کرد. کرونا درواقع این فرصت را به چینی‌‌ها داد که بتوانند یک موضوع را در جهان جا بیندازند و آن کارآمدی نظام سیاسی بود. فارغ از مبانی ایدئولوژیکی که وجود دارد، کارآمدی نظام یکی از شاکله‌‌هایی است که در فرهنگ چینی تعیین می‌‌شود؛ به‌‌عنوان اینکه یک حکومت مشروعیت دارد یا نه، چراکه جامعه چینی عملگراست و قاعدتا مباحث را به‌صورت عملیاتی می‌‌بیند. برخی از سیستم‌‌هایی که از چین الگو‌‌برداری می‌‌کنند یا چین از آنها در روند توسعه‌اش الگوگیری کرده است از‌جمله ویتنام و سنگاپور و دیگر کشورهای شرق‌آسیا در زمینه مهار کرونا به‌مراتب از کشورهای غربی توانمندی بیشتری از خود به نمایش گذاشتند.

موضوع فناوری و دیجیتال و علم و فناوری مهم‌‌ترین عرصه‌‌ای هست که در رقابت میان کشورهای هژمون‌طلب مطرح است. در اینجا نیز کرونا نقش کاتالیزور را بازی کرد و نشان داد فناوری و علم روز می‌‌تواند در مهار بیماری‌‌ها کارایی خود را نشان دهد. چینی‌‌ها در این عرصه جزء مجموعه‌‌های موفقی بودند که توانستند از فناوری دیجیتال و دیگر فناوری‌‌های جدید برای مهار یک بیماری استفاده کنند. بحث حذف پول فیزیکی و استفاده از رمزارزها امروزه به‌‌طور جدی مطرح شده است. پول‌‌های دیجیتال یکی از حوزه‌‌هایی است که در عرصه آتی ما شاهد خواهیم بود که چه تحولات زیادی را ایجاد خواهد کرد.

کرونا سبب شد فاکتورهای جهان پساثبات هژمونیک مشخص شوند. 4 نکته در این میان قابل جمع‌بندی است؛ مورد نخست نقش دولت و اهمیت کارآمدی دولت‌هاست. در دوران پساثبات هژمونیک نقش دولت‌‌ها افزایش پیدا خواهد کرد. مورد دوم بحث کارآمدی نظام‌هاست، اینکه دولت‌‌هایی که وجود دارند چقدر کارآمد هستند، فارغ از مباحث ایدئولوژیکی که عمدتا غرب‌محور هستند. سوم مفهوم‌‌هایی که در دوران پساثبات هژمونیک مطرح خواهند شد. مفهوم‌‌های جهانی که مورد اقبال قرار خواهند گرفت متفاوت خواهند بود با آن مفهوم‌‌ها و ایده‌‌های جهان‌شمولی که در‌حال حاضر وجود دارند. مورد چهارم اینکه بحث کرونا درواقع توانست چشم‌‌اندازی از موضوعات آتی به ما بدهد که مبتنی‌‌بر سرعت و فناوری هستند و عرصه رقابت‌‌های آتی خواهند بود. بنابر‌این در حوزه فناوری و تکنولوژی هم تحولات بسیار مهمی اتفاق خواهد افتاد. در دوران پساثبات هژمونیک، موضوع فناوری‌‌های دیگر مانند فناوری‌‌ای که ما هم‌‌اکنون از آن استفاده می‌‌کنیم [ارائه وبینار و استفاده از فضای مجازی و وسایل ارتباط جمعی] توسعه بیشتری خواهد یافت و به‌نظر می‌‌رسد چینی‌‌ها در این حوزه هم سرمایه‌گذاری‌‌های گسترده‌‌ای کرده‌‌اند که در آینده از آن بهره‌‌مند خواهند شد. بنابراین عواملی که ذکر کردم یکی از محورهای اصلی‌اش عملکرد چین و رقابتش با آمریکا بوده است و نتایج بلند‌مدتی خواهد داشت که در دوران پساکرونا ظهور و بروز زیادی خواهد داشت.

محسن شریعتی‌‌نیا استادیار روابط بین‌‌الملل دانشگاه شهیدبهشتی

کرونا بر باز‌توزیع قدرت و بازنویسی قوانین در حوزه قدرت نقش داشته است. چند مفروض وجود دارد که قابل چالش هستند. مفروض اول آنکه لحظه تک‌قطبی شدن به پایان رسیده است. لحظه‌‌ای که از پایین کشیده شدن پرچم شوروی از کرملین آغاز شد، در سال‌‌های اخیر در زمانی‌ که ترامپ ‌قدرت را در دست گرفت به پایان رسید. مفروض دوم آنکه به‌تدریج درحال عبور از «سیالیت» در سیاست بین‌‌الملل بوده و به‌سمت الگوی جدید یا تثبیت الگوی جدید حرکت می‌‌کنیم. کسانی که حوزه مطالعاتی‌شان روابط بین‌‌الملل است، می‌‌دانند که در دوره پس از جنگ سرد همواره از سیالیت قدرت در سیاست بین‌‌الملل سخن گفته می‌‌شد، اما به نظر این بحث دیگر به پایان رسیده است و ما در‌حال حرکت به‌سمت تثبیت الگوی جدید هستیم. مفروض سوم این است که با یک توزیع قدرت دو قطبی در نظام بین‌‌الملل مواجه هستیم. توزیع قدرت دو‌قطبی الان متبلور شده و در سیستم بین‌‌المللی به‌تدریج در‌حال تثبیت شدن است. مفروض چهارم آنکه به‌تدریج سیاست بین‌‌الملل از دوره‌‌ای که آمریکا قاعده بنویسد و دیگران قاعده بپذیرند، در‌حال عبور است. قدرت‌‌های درحال ظهور و در راس آنها چین کشورهایی قاعده‌‌نویس هستند. احتمالا در آینده با شرایطی مواجه خواهیم شد که به‌تدریج رقابت بر سر نوشتن قواعد زیست بشری شدت می‌‌گیرد.

اولین نکته‌‌ای که کرونا را در مساله چین واجد اهمیت می‌‌کند کمکش به مساله باز‌توزیع قدرت است. جدی‌‌ترین مساله‌‌ای که در بازتوزیع قدرت اهمیت داشت این بود که چه کشوری پتانسیل برابری قدرت با آمریکا را دارد و در چه بازه زمانی این برابری محقق خواهد شد. در اوایل هزاره جدید مشخص بود که چین، همان کشور است و هرچه جلوتر رفتیم شکاف قدرت میان دو کشور کاهش یافت.

کرونا به آمریکا ضربه‌‌ای قابل توجه وارد کرد، اما درمقابل چین توانست ضربه این همه‌‌گیری را مهار کند. همین مساله باعث شده تا «برابری قدرت» که شرط لازم وضعیت دو‌قطبی است، تسهیل شود. نکته دوم در بازتوزیع قدرت این است که با اتفاقات اخیر مشخص شد چشم‌انداز اقتصادی چین ابهام کمی دارد. چین کشوری است که می‌‌توان گفت به‌‌طور نسبی بحران کرونا را مدیریت کرده و از آن بیرون آمده است. چین اولین کشوری بود که درگیر کرونا شد، اما اولین کشوری نیز بود که توانست از آن خارج شود. در این کشور به‌تدریج اقتصاد و زندگی اجتماعی در‌حال بازگشتن به وضعیت قبلی البته با شرایطی جدید است. این درحالی است که آمریکا همچنان در متن بحران است و کسی نمی‌‌داند بحران در آمریکا چه سمت‌و‌سویی پیدا خواهد کرد. دولت‌محوری ساخت قدرت به چین برای روبه‌رویی با آسیب‌‌ها کمک کرده است. نکته دیگر در روند بازتوزیع قدرت این است که بعد از کرونا چینی‌‌ها تاکید بیشتری بر بازار داخلی دارند. در کنگره اخیر حزب کمونیست هم بر این تاکید شد که باید بازار داخلی اهمیت بیشتری در الگوی توسعه چین پیدا کند. البته این مساله گسستی است در ایده «دن شیائو پینگ» که اصل را بر صادرات می‌‌گذاشت. اما به‌هرحال پکن تصمیم گرفته به‌‌‌سمت بازار داخلی برود، زیرا احساس کرده تکانه‌‌های سیستم درحال افزایش است و می‌‌تواند به اقتصاد چین ضرر برساند.

در تسهیل روند بازتوزیع قدرت، چین همچنان به رقابت در حوزه فناوری‌‌های پیشرفته ادامه می‌‌دهد و این مساله کانون رقابت‌‌ها در حوزه بازتوزیع قدرت در دوره جدید است. ادامه توسعه فناوری و برتری فناورانه خط‌قرمز دولت چین است. اهمیت برتری فناورانه در مدل چینی به این دلیل است که توسعه صنعتی و نظامی چین در‌هم‌ تنیده‌‌اند، بنابراین چین صرفا یک قدرت اقتصادی نخواهد بود. G5 تنها یک فناوری برای استفاده‌‌های غیر‌نظامی نیست، بلکه به‌سرعت در ارتش چین برای استفاده‌‌های نظامی نیز ترجمه می‌‌شود. نکته بعدی که درباره کرونا و بازتوزیع قدرت وجود دارد، گسست اقتصادی است. در اینجا منظور گسستی است که بین اقتصاد اول و دوم جهان رخ می‌‌دهد. این موضوع کلیدی‌‌ترین موضوعی است که در حوزه اقتصاد سیاسی در محافل چین‌‌پژوهی در آمریکا و در چین مورد بحث است. می‌توان گفت کرونا گسست فناورانه را سرعت بخشید. اگر به کانون رفتارهای دولت ترامپ راجع‌به چین در ماه‌‌های اخیر توجه کنیم، هدفی که آمریکایی‌‌ها روی آن تاکید دارند این است که شرکت «هوآوی» که در حوزه فناوری‌‌های ارتباطی فعالیت دارد ضربه بیشتری دریافت کرده و زنجیره آن دچار آسیب شود. کرونا مستقیم و غیر‌مستقیم کمک کرده است که گسست فناورانه تشدید بشود. ناسیونالیسم تکنولوژیک در دو کشور به‌‌عنوان پیامد کرونا در‌حال رشد است.

کرونا آتش‌‌بس تجاری را که بین چین و آمریکا پس از دو سال مذاکره شکل گرفته بود، متزلزل کرد. آتش‌بس تجاری متزلزل است و فاز یک آن که مورد امضای دو کشور قرار گرفته، لزوما قابل اجرا نخواهد بود. در شرایطی که شکاف‌‌ها در جامعه آمریکا بسیار گسترده شده و گسل‌‌های آن فعال شده‌‌اند، همچنان چین یکی از حوزه‌‌هایی است که بر سر آن در واشنگتن به‌نوعی اجماع دو حزبی وجود دارد. حتی جو بایدن، کاندیدای مطرح دموکرات‌‌ها می‌‌گوید ترامپ بیش از حد با چینی‌‌ها مدارا کرده و اگر من رئیس‌‌جمهور شوم استراتژی‌‌ام تند‌‌تر خواهد بود. در طرف چین نیز گسست اقتصادی در استراتژی کلان توسعه چین تاثیر گذاشته است. چینی‌‌ها به‌تدریج در‌حال فکر کردن به این مساله هستند که محیط بین‌‌الملل موافق، نسبت به توسعه چین رو به پایان است. از زمانی‌ که چین توسعه را از زمان دن شیائو پینگ شروع کرد همیشه محیط بین‌‌المللی، موافق توسعه چین بود. چین اولین کشور در میان کشورهای در‌حال توسعه جهان است که بیشترین منفعت را از جهانی‌شدن برده است. هیچ کشوری به اندازه چین در سه دهه اخیر از امکانات جهانی‌شدن استفاده نکرد، اما الان هم آمریکا و هم اروپا در‌حال ایجاد محدودیت‌‌هایی هستند تا بتوانند محیط بین‌‌المللی موافق با توسعه چین را با چالش مواجه کنند.

نکته دوم درباره تاثیرات کرونا به‌نظرم تشدید رقابت بر سر قاعده‌‌نویسی است. جهان از دوره‌‌ای که در آن یک کشور [آمریکا] قاعده می‌‌نوشت و دیگران می‌‌پذیرفتند در‌حال فاصله گرفتن و وارد شدن به جهانی است که دیگران نیز به‌دنبال قاعده‌‌نویسی هستند. چین در کانون این رقابت قرار دارد. پیش از کرونا، سازمان تجارت جهانی در کانون این رقابت بود، آمریکا این سازمان را که خود در سال 1995 ایجاد کرده بود در دوره ترامپ به‌نوعی فلج کرد. دومین سازمانی که از کرونا ضربه خورد، سازمان بهداشت جهانی است که دقیقا به‌خاطر رقابت چین و آمریکا ضربه‌پذیر شد.

G5 نماد جدیدی در رقابت بر سر قاعده‌‌نویسی است. در جهان کوانتومی که خب طبیعتا از جهان دیجیتال متفاوت است، کشوری که بتواند قواعد G5 را بنویسد در جهان جدید از موقعیت برتری برخوردار خواهد شد.

مساله دیگر رقابت ایدئولوژیک بین مدل چینی که دولت‌محور غیر‌لیبرال در مقابل مدل لیبرال‌دموکراسی غربی است. می‌توان گفت ما به پایان «پایان تاریخ» رسیده‌‌ایم. ما به شرایطی قدم گذاشته‌‌ایم که یک دولت غیر‌لیبرال در برابر مدل لیبرال‌دموکراسی قد علم کرده است. کرونا رقابت دو مدل را به روشنی نشان داد. در این دوران جهان شاهد درگرفتن بحث‌‌هایی درباره مدل برتر حکومتی بود. به‌لحاظ جغرافیایی، کانون این رقابت بر سر بازنویسی قواعد، چیزی است که «جان مرشایمر» 20 سال قبل پیش‌‌بینی کرده بود. یعنی هژمونی‌طلبی چین در شرق آسیا و مقابله آمریکا با آن.

سوالی مهمی که می‌‌توان پرسید این است که آیا چین به‌سمت شکل دادن اقمار جدیدی برای خود حرکت می‌‌کند تا کشورهایی را در مدار خود به حرکت درآورد؟

شوروی چنین کاری را بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم شروع کرد. به‌نظر می‌‌رسد چینی‌‌ها هنوز تصمیم جدی برای این کار ندارند. اما از منظر چین‌‌پژوهی این نکته مهم است که آیا چین وارد قمر‌‌سازی می‌‌شود؟

از دوره دن شیائو پینگ، یعنی از دهه 1970 دو الگوی همکاری و رقابت بر روابط چین و آمریکا حاکم بوده‌‌اند. همکاری که از دهه 1978 تا 2008 حاکم بود پس از بحران مالی 2008 وارد دوره دوم شده و رقابت اصل قرار گرفت و همکاری روبه کاهش رفت. الان استعداد‌‌گذار به مرحله مقابله وجود دارد. سوال این است که این الگوی سوم یا مرحله سوم به‌سرعت اتفاق افتاده و تثبیت می‌‌شود یا اینکه با رفتن ترامپ از کاخ‌سفید به الگوی همکاری و رقابت باز خواهد گشت. اگر مقایسه کنیم با مدل شوروی، در این مدل از پایان جنگ جهانی دوم تا گذار به رقابت 5 سال طول کشید و به‌سرعت دو طرف [آمریکا و شوروی] به مواجهه رسیدند. رابطه بین چین و آمریکا در تیره‌‌ترین حالت 40 سال گذشته قرار دارد که بین چین‌شناسان آمریکایی و آمریکایی‌شناسان چینی نیز در این باره اجماع نظر وجود دارد. چینی‌‌ها معتقدند نمی‌‌توان این مسیر را بازگرداند، بلکه می‌‌گویند مسیر اجتناب‌‌ناپذیر است و ما در‌حال گام برداشتن در مسیر مقابله هستیم.

کرونا به رونمایی دیپلماسی تهاجمی چین کمک کرد چیزی‌ که پکن تا حالا این‌‌گونه در آن گام برنداشته بود و دیپلمات‌‌های آن خیلی مبهم صحبت می‌‌کردند و مواضع‌شان بیشتر تدافعی بود و بیشتر سعی می‌‌کردند اوضاع را آرام کنند. حالا اما دیپلمات‌‌های چینی زبان دیگری پیدا کرده‌‌اند که زبان مواجهه است. چینی‌‌ها معتقدند‌‌ گذار به دوران مواجهه گریز‌‌ناپذیر است، از‌جمله این افراد «منجسی» است که اخیرا در «گلوبال تایمز» مطلبی را منتشر کرد که وابسته به «peopledaily»‌ و آن نیز ارگان حزب کمونیست چین است.

رقابت چین و آمریکا کانون جهان جدید است، اما اینکه این رقابت شبیه رقابت آمریکا و شوروی بشود هنوز محل بحث است و برای ما که از ایران به آن نگاه می‌‌کنیم سوال کلیدی این است که این رقابت در چه وضعیتی است و آیا کانون جهان جدید هست یا خیر؟ اگر هست ما چگونه می‌‌توانیم در این رقابت نقش‌‌آفرینی کنیم؟

 * نویسنده: سیدمهدی طالبی، روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰